تقديم به پيشگاه حضرت ولي عصر عج
جاي ماهي ،پر ز زغن شد دريا.
اي هر چه زلالي! قدغن شد دريا.
طوفان تو كو؟ كز سر ما بر گذرد.
از بس تو نيامدي، لجن شد دريا.
هر شاخه ي اين باغ جنون مند شده است
زنبيل شكوفه مي كند دست به دست
اي كاش! بهار رفته! بر مي گشتي
هي! مي شكند باغ برايت سر و دست
امروز كه روز, ظلمت آهنگ شده است
شب, شب پره اي شكلِ شباهنگ شده است
اي كاش كه مولاي جهان ! برگرديد
خيلي دل ما برايتان تنگ شده است
گر برگردي جهان, به هم خواهد خورد
هر چه هرچه در آن, به هم خواهد خورد
طوفاني اگر ز چشمِ خود بفرستي
بين شب و آسمان به هم خواهد خورد
يك روز شب داج ,به هم خواهد خورد
جنگل جنگل كاج, به هم خواهد خورد
و تو خودِ طوفاني و بر مي گردي
و رخوت امواج, به هم خواهد خورد
گويند كه شمشير تو تيغي دو دم است
كه هر چه از آنها بكشد, باز كم است
شمشير تو كي به رقص بر مي خيزد?
ديريست كه پشت ذوالفقار تو خم است
آن مرد عبا به دوش بر خواهد گشت
در هيات گل فروش بر خواهد گشت
اين كوچه واين پنجره ايمان دارند
آن عابر سبز پوش بر خواهد گشت