تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


July 6, 2004 03:17 AM

گونتر گراس

 

ترجمه هادي محمدزاده


Gunter-Grass.jpg



منابع: «نيويورك‌تايمز» و “گاردين»
« گونتر گراس» به صورت طبيعي در فضاي پس از جنگ رشد كرد و شكوفا شد. او خوانده شده و به خوانده شدن ادامه مي‌ دهد. در يك مقطع، بيش تر از 800000 نسخه از “ طبل حلبي» در آلمان به فروش رفت. هيئت منصفه اي فرانسوي آنرا به عنوان بهترين كتاب خارجي سال برگزيد. طبال جوان با چشم‌هاي آبي نافذش پشت ويترين هر كتابفروشي كمين مي‌كند تا با يك كتاب منحصر به فرد عابرين را ، به دام اندازد. «گونتر گراس»، الفبايش را در مدارس آلمان هيتلري فرا گفت. از زماني كه «توماس مان» به شهرت بين المللي رسيد تا كنون كسي جز “گراس» نتوانسته به چنين شهرتي برسد. تفاوت “گراس» و «مان» به هر حال زياد نيست . وقتي نيرو‌هاي هيتلر مي‌رفت كه اروپا را فتح كند «مان» مي‌توانست به عنوان نمايندة فرهنگ و تمدن آلمان، خودش را سخنگوي كشورش اعلام كند و چنين امكاني براي “گراس» خارج از تصور نيست. كاميابي خيلي سريع بدو روي كرد او با تنفر مدرسه را ترك مي‌كند و هيچ نگراني از دريافت مدرك رسمي به دل راه نمي‌دهد و ترجيح مي‌دهد كه به صورت غير رسمي تحصيل كند.
او مدت‌ها پيش در يك ساختمان ترميم شده ي 17 طبقه كه يك زماني فروشگاه سخت‌افزار بود زندگي مي‌كرد. زماني در معدن پتاس كار مي‌كرد يا سنگ مي‌تراشيد ، و زماني در «دوسلدورف» جاز مي‌نواخت. مدتي را هم در يك آكادمي هنري به توسعة مهارتهايش در نقاشي و مجسه‌سازي پرداخت ، اما به زودي به سمت دلمشغولي اصلي‌اش، ادبيات كشيده شد. پدرش از يك خانوادة طبقة كارگري آلماني و صاحب يك مغازة بقالي بود. مادرش يك كشوبياني15جزء يك اقليت اسلاو از منطقة «دانزيگ» بود، كه در فرهنگ و زبان از لهستاني‌ها متمايز بودند. " شهر آزادِ16 " دانزينگ از جغرافياي آلمان جدا شده بود و تحت سرپرستي جامعة ملل قرار داشت اما حكومت آن بعد از 1932 به سرعت تحت سلطة نازي قرار گرفت. مثل ديگر دانش‌آموزان، “گراس» عضوي از طرفداران جوان هيتلر بود و در 1943 ترك تحصيل كرد و به عنوان مدكار نيروي‌هوايي شروع به انجام وظيفه كرد. يك‌سال بعد به خدمت ارتش فرا خوانده شد ، در آوريل 1945 مجروح شد و در 17 سالگي به وسيلة امريكايي‌ها به اسارت درآمد. پس از آزادي از زندان دو سالي را روي زمين‌هاي كشاورزي و نيز به عنوان دستيار يك سنگ‌تراش در يك معدن پتاس شروع به كار كرد. او در جايي به شوخي گفته است: آگاهي سياسي او از همين زيرزمين‌ها نشأت گرفته است. و در جايي نيز مي‌گويد: " من نه ماه از عمرم را در معدن سپري كردم. ما ساعت‌ها با قطع برق، در تاريكي مي‌نشستيم ، و منتظر مي‌مانديم تا دوباره كار را شروع كنيم. يك سوم، آدم‌هاي آنجا درجه‌داران نازي بودند ، يك‌سوم، كمونيست‌ها ، و يك سوم، سوسيال دمكرات‌ها. من ‌مي‌ديدم كه چگونه نازي‌ها و كمونيست‌ها در تقابل با سوسيال دمكرات‌ها با هم متحد و هم‌دست عمل‌مي‌كردند. سوسيال‌دمكرات‌ها را معقولانه‌تر مي‌‌يافتم اما من دژي تسخير ناپذير در برابر همة ايدئولوژي‌ها بودم.
او در سال 1948 در دانشكدة هنر‌هاي زيباي «دوسلدورف» تحصيل در رشتة نقاشي و مجسمه‌سازي را آغاز كرد. در 1952 براي ادامة تحصيلات به «برلين غربي» رفت و به عنوان طراح گرافيست مشغول به كار شد. در 1955 سرودن شعر را شروع كرد. او و «آنا25» به پاريس نقل مكان كردند يعني همان جايي كه تا هنگام خلق كتاب “ طبل حلبي» و انتشار آن در سال 1959، او مجبور بود به مشاغل پست تن در دهد. «موش و گربه17» و«سال‌هاي سگي18» ، كه آن‌ها نيز حول شهر «دانزينگ» متمركز بودند، “گراس» را به نويسندة پيشروي آلمان تبديل كردند. قوت‌قلبي كه از ناحية اين شهرت جديد، به دست آمده بود ، او را علاقه‌مند به مسائل سياسي كرد و باعث شد كه در فعاليت انتخاباتي احزاب سوسيال دمكرات شركت كند. وقتي «ويلي برانت» صدراعظم شد، “گراس» نامزد پست احتمالي وزارت و حتي شهرداري «برلين غربي» شده بود. در 1980 در نويسندگي كم‌تر فعال بود ، با اين وجود همچون يك سياسي كهنه‌كار ، در روابط بين‌الملل بسيار قوي عمل مي‌كرد. در اواسط سال 1980 با همسر جديدش كه ارگ‌نوازي اهل برلين بود و سال 1979 با او ازدواج كرده بود به كلكتة هند رفت تا به مدت يك‌سال آنجا زندگي كند. ارتباطات “گراس» با منتقدين حرفه‌اي و مقاله‌نويس‌ها در نقد بخش‌هاي اصلي روزنامه‌هاي آلمان، هميشه كنايه‌آميز و نيش‌دار بوده است. پس از فرو افتادن ديوار برلين در 1989 ، او در مجامع عمومي و در مقالاتش ، مبارزات و فعاليت‌هايش را آغاز كرد. با اين كه كتاب‌هاي «“ طبل حلبي»» و «موش و گربة» او، جزء متون درسي مدارس آلمان است اما كتاب‌هاي جديدش ميان جوانان آلماني از اقبال زيادي برخوردار نيست. در سال 1960 و اوايل سال 1970 در اوج شهرت و فعاليت‌هاي سياسي، زماني كه فرزندانش هنوز بزرگ نشده بودند ، او و همسر اولش در برلين زندگي مي‌كردند كه بعد‌ها منزلشان را به دهكده‌اي در شمال هامبورگ بردند و تنها “گراس» هر ماه حدود يك هفته به برلين مي‌آمد. در اواسط 1980 با همسر جديدش «اوته گرونت23» ، از خانة كنوني به «بلندروف» در 15 مايلي جنوب بالتيك نقل مكان كردند ، آنها بخشي از تابستان را در دانمارك و چند هفته‌اي از بهار و پاييز را در خانه‌اي در جنوب پرتغال سپري كردند. “گراس» در منزلش در «بلندورف» مجموعه‌اي از اثار نقاشي و مجسمه‌سازي خود را به نمايش گذاشته است كه بازديد از آن براي هركس افتخاري نادر است. “گراس» بيش‌تر وقتش را در «بلندورف» سپري مي‌كند به جز زماني كه وقتش را به خانواده‌اش اختصاص مي‌دهد به ندرت از آنجا بيرون مي‌آيد. مطابق اذعان شرح حال نويسش ميخائيل جي24 او از كنترل پدرسالارانه لذت مي‌برد به عنوان مثال او به فرزندانش اصرار موكد مي‌كرد كه به حزب 19SPD يا حزب گرين20 راي بدهند يا وقتي كوچك‌ترين پسرش برانو، به عنوان يك نوجوان 19 ساله، مي‌خواست برچسب حزب دمكرات مسيحي21 را پشت پنجره‌اش بچسباند ، “گراس» او را از اين كار باز داشت. روي قاب دوچرخه آري، اما در خانه نه!. اين گزارشي است كه ميخائيل جي از زندگي آن‌ها به دست مي‌دهد. تقريباً اكثر شش فرزندش درگير كار هنر شده اند اما نه هنر نويسندگي. «لورا» هنرور است ، هلن بازيگر ، رائول تكنيسين صدا، و فرانتس، نجار است. او 16 نوه دارد. او حالا فرصت دارد كه به طراحي روي جلد كتاب‌هايش بپردازد. “گراس» وارث سنت رمان نويسي‌اي است كه با پيكارسك1 picaresque شروع و به امپرسيونيسم ختم مي‌شود. او خودش از «استرن»2 ، همتاي آلماني‌اش «جين پال»3، «هافمن»4، «رابله»5، «جويس»6، «دوبلين»7 و «پروست»8 نام مي‌برد، از امريكايي‌ها «جان دوسپاسوس»9 برايش از اهميت خاصي برخوردار است اما به «ملويل»10 علاقة ويژه‌اي دارد. او با هدف خدمت به كشورش آلمان، در 1956 آلمان را به قصد پاريس ترك كرد و از همان زمان، اين شهر برايش عزيز مانده است در همين شهر بود كه همسرش، آن رقاص سوييسي را يافت. و همين جا بود كه رماني را نوشت كه نامش را وارد كتاب‌فروشي‌هاي دنيا كرد. و اين رمان مثل رمان «دكتر فاستوس»ِ11 «توماس مان»12 بيرون از آلمان نوشته شد.
نخست پيش نويس داستان را همان‌طور كه برايش رخ داده بر كاغذ مي‌آورد ،سپس كاستي‌هاي اثر را بر طرف كرده و شكاف‌ها را پر مي‌كند ، تا اينكه مطمئن شود كه بخيه ها خود را نشان نمي‌دهند . اثر او براي برخي خرده‌گيران، ممكن است غوغاي و هياهوي رنگ‌ها بر يك پردة نقاشي عظيم باشد. او به طور قابل ملاحظه‌اي با همكاران ادبي‌اش مهربان است ، به خصوص كساني كه با او عضو «گروه 47» هستند ، يك كانون آزاد نويسندگان و منتقدين و غير عضو‌هاي مستعدي كه در فواصلي نامنظم براي شنيدن نظرات يكديگر با هم ملاقات مي‌كنند. و دست‌نويس‌هاي چاپ‌نشده را براي هم مي‌خوانند. گروهي از نويسندگان جوان كه با پشتكار و تلاش مي‌خواهند در عرصة روشنفكري، طرحي نو دراندازند كه البته بخشي از آن‌ها را هم خوانندگان معمولي تشكيل مي‌دهد. هدفشان تشكيل حوزه‌اي است كه نويسندگان آن با استفاده از شهرت و قريحة ادبي‌اشان، در موضوعات اخلاقي و سياسي به چالش با دولت بپردازند و مدل فرهنگي خاص خود را به مردم پيشنهاد دهند.
“گراس» بر اين باور است كه «گروه 47» ، جانشين يك مركز فرهنگي است كه آلمان از زماني كه برلين مركز فعاليت هنري اروپاي مركزي بود، كمبود آن را احساس كرده است. او اولين موفقيش را مديون ملاقات‌هاي همين گروه بوده و مدافع سر سخت اصول آن است. “گراس» از نويسندگان با تجربه و قديمي دوري مي‌گزيند و بيش‌تر سعي‌ مي‌كند خود را به نويسندگان نوپا نزديك كند. داستانهايش با واقعيت عجين شده‌اند. در" “ طبل حلبي» ،" او كاري را انجام مي‌دهد كه پيش از اين به دلايل آشكاري، هيچ نويسندة آلماني تا مدت‌ها آن را انجام نداده است: او ماركوس را خلق كرد ، تصوير فراموش‌نشدني از يك يهودي در آلمان نازي. نه تصويري عاطفي و احساسي و نه تصويري خشك و بي‌روح .
" Hundejahre دومين رمان عمدة “گراس» است ، كه در سال 1965 با عنوان Dog Years« سال‌هاي سگ » ترجمه شده است. در اين كتاب نوك پيكان حمله‌اش، سردمداران معجزة اقتصادي و رؤساي اتحاديه‌هاي صنعتي و صاحبان روزنامه‌ها را هدف قرار داده است. آثار او كالاهاي قاچاق آن‌طرف حصار هستند. نمايشنامه‌هاي او در هنركده‌هاي تأتر اجرا مي‌شوند و او اميدوار است كه در اين زمينه مراحل بالا‌تري را پشت سر بگذارد. “گراس» بيش از اندازه، از اقامتش در امريكا خشنود است. و منتقدين مجرب ادبي در امريكا نسبت به همقطارانشان در آلمان، بيش‌تر آثارش را درك مي‌كنند. “گراس» در مراسمي كه براي بررسي يكي از رمان‌هايش به نام بي حسي موضعي Local Anaesthetic برگزار شده بود گفته بود: آلمان تنها كشور اروپايي است كه تا سال 1966 امريكا گرايي در آن وجود نداشت.
«گونتر گراس» جايزة نوبل را به خاطر “ طبل حلبي» برد ، هجونامه‌اي بر ضد آلمان تحت سلطة نازي و در جهت استمرار انتقاد هموطنانش از عقايد فاشيستي. اكنون نيز، دومين رمانش در مورد قربانيان جنگ جهاني دوم در آلمان(گام خرچنگ) انتشار يافته است . «جاناتان استيل» در گزارشي از زندگي او‌ در شمارة شنبة هشتم مارس 2003 در “گاردين» مي‌نويسد:
پيپي به دندان گرفته و به عنوان يك مجسمه ساز، در آتليه‌اش كار مي‌كند اما به عنوان نويسنده در يك اتاق بزرگ‌تر كه روي هم رفته تاريك و غم‌افزا به نظر مي‌رسد، به كار نوشتن مشغول مي‌شود. پشت تريبوني چوبي كه نوشته‌هايش را در آنجا شكل مي‌دهد مي‌ايستد و يا دور اتاق براي ژرف‌انديشي بيش‌تر روي يك كلمه به قدم زدن مي‌پردازد درست مثل يك نقشه ريز و طراح مغرور. خودش مي‌گويد كه به تماس مستقيم دستش به قلم و كاغذ علاقه دارد ، پس از چند بار كلنجار رفتن با متن پشت دستگاه تايپ آبي قابل حملش مي‌نشيند تا نسخة خوانايي از نوشته‌اش را تحويل سردبيران دهد. با نيش‌خندي بر لب مي‌گويد:
" من در مقابل كامپيوتر شخصي مقاومت كرده‌ام،
مشهورترين نويسندة در قيد حيات آلمان در سن 75 سالگي هنوز انسان پر شور و بي قراري است. بيش‌تر اوقاتش را درگير كار‌هاي سياسي است، و اخيراً انرژي‌اش را روي بحران عراق متمركز كرده است. چند مقالة فرجام‌خواهيِ ضد جنگ را امضا كرده و چيز‌هايي را هم در همين زمينه خودش نوشته است. او ادعا مي‌كند كه براي رسيدن به آرامش و تمدد اعصاب، مجسمه‌سازي مي‌كند. نمونه‌هايي از كار‌هايش را كه به صورت برنزه ساخته براي فروش به مونيخ فرستاده است. اغلب او را «وجدان ملت آلمان» مي‌نامند او مي‌گويد:
" هر خانواده اي در اين كشور تجربة دو جنگ جهاني را دارد ، دو جنگ جهنمي ، با ويراني‌ها و خرابي‌هاي عظيم، ميليونها كشته ، و شهر‌هايي كه به خرابه تبديل شدند. اكنون ذهنيت مردم تغيير كرده است. هر نسلي با عواقب اين مسئله روبرو شده است.
او اغلب اين عقيده را كه در بيرون از آلمان شايع شده كه او و ديگر آلماني‌ها مصالح گراي و صلح‌طلب شده‌اند را رد مي‌كند ، او توضيح مي‌دهد كه تصوير دقيق‌تر، اين است كه آلماني‌ها جنگ را به عنوان آخرين ملجأ و پناهگاه و توسل رد نمي‌كنند اما آن‌ها آموخته‌اند كه پيش از هجوم با دقت و به نحو خاصي فكر كنند. موقعيت جديد گراس به عنوان يك آلماني كنش‌ور و فعال ،يك تجربة‌ نادر است.
از روزي كه نخستين رمانش “ طبل حلبي» با سبك نگارش سورئالش و مچل كردن و دست انداختن عقايد حزب نازي و محيط خرده بورژوايي كه هيلتريسم به آن رونق داده بود ، در 1959 به منصة ظهور رسيد ، موضع عادي “گراس»، همچون يك منتقد سختگير اجتماعي ، تحريك‌آميز و سازش ناپذير است كه هم‌وطن‌هايش را مجبور مي‌كند كه خودشان را و گذشته‌اشان را محك بزنند ، و از مباحثات ستيزه‌جويانة او لذت ببرند.
« ايوا فيگس»22، نويسنده‌اي كه در آستانة جنگ همچون يك بچة‌ پناهنده يهودي، از برلين به بريتانيا آمد به سرعت فهميد كه “ طبل حلبي» همان كتاب توليدي پس از جنگ است كه انتظار آن مي‌رود.
اين كتاب با تراژدي رايش سوم و با انرژي و حوزه‌اي گسترده سر و كار دارد.
ابتكار‌آميز ، مهيب، عجيب و غريب و به‌ طرز فاحشي مهم جلوه مي‌كند. هيچ كدام از رمان‌هاي ديگرش به چنان شهرتي نرسيده است ، اگر چه او هر كتاب جديدي كه منتشر مي‌كند يك حادثة جديد در آلمان به شمار مي‌رود. وقتي “گراس» جايزة نوبل ادبيات را در 1999 از آن خود كرد ، كميتة جايزه‌دهنده به طرز ويژه‌اي نام كتاب “ طبل حلبي» را ذكر كرد.
بيقراري و شورمندي‌اش، به نحو سودمندي محسوس است. از زمان بردن جايزة نوبل، ايمن و انكار‌ناپذير شده است. «هانس كريستوف باخِ» رمان نويس مي‌گويد : او در زمانة خود به يك كلاسيك تبديل شده است ، او بسيار جاه‌طلب و بلند پرواز و برخي اوقات پرخاشگر است. اما حالا تا حدود زيادي كوتاه آمده است ، كه اين خوب است.
«باخ»، گراس را به عنوان يك شهروندِ بوم‌زاد مورد تحسين قرار مي‌دهد و در ادامه مي‌افزايد:
" هميشه گشاده‌روي و راستكار و امين است. مخاصمه‌جو و اهل دسيسه و خدعه نيست.
او بيش‌تر از هر نويسندة حال حاضر آلمان زبان به اعتراض مي‌گشايد.
“گراس» خود اذعان دارد كه دمكراسي به او اجازه مي دهد كه دهانش را باز كند ، و مثل يك شهروند زبان به اعتراض بگشايد.
آخرين رمان “گراس» گام خرچنگ13، يكي از جسورانه ترين رمان‌هاي اوست. اين رمان در مورد بيش از 8000 نفر از مردم آواره‌اي است كه ژانويه 1945، در كشتي »ويلهلم گاستلوف14« در درياي بالتيك هدف يك زير دريايي روسيه قرار مي‌گيرند و قرباني مي‌شوند اين‌ قربانيان چند صد تن از نيرو‌هاي آلماني هستند اما اكثرشان زنان وكودكان هستند. ناديده‌گرفته ترين روايت از جنگ جهاني دوم و پيامد‌هاي آن است. فيلمي راجع »گاستلوف« در 1950 به نمايش گذاشته شده بود اما به سرعت ، به فراموشي سپرده شده بود.
او خود در اين مورد مي‌گويد:
" در آلمان شرقي اين موضوع يك تابو شده بود. و اين همان چيزي بود كه مرا درگير آن مي‌كرد. من در «سال‌هاي سگي14» اين موضوع را لمس كرده بودم اما نمي‌توانستم يك روش ادبي براي پرداختن به آن پيدا كنم. درنتيجه سعي كردم آن را در قالب رمان بريزم. من نمي‌خواستم گزارش واقعه ارائه دهم.
خود خانوادة “گراس» جزو آوارگان بودند. مادرش قبل از اين كه در سال 1945 فرصت فرار از شهرشان «دانزينگ» ( در لهستان كنوني گدانسنگ) داشته باشد، به وسيلة سربازان روسي مورد تعدي قرار مي‌گيرد ،
او مي‌گويد:
هرگز مادرم از اين ضربه‌اي كه بر او وارد شده بود با من چيزي نگفت بعد از مرگش اين را از خواهرم شنيدم كه در آن زمان 14 ساله بود و همه چيز را ديده بود.
گام خرچنگ اولين كتاب از يك نويسندة آلماني نيست كه به موضوع قربانيان آلماني مي‌پردازد.
او مي‌گويد.
از يك نگاه مي‌توانيد بگوييد كه كتاب خيلي قديمي است. اما شما داستان را از زاوية ديد 3 نسل مي‌بينيد.
كتاب مي‌خواهد به اين سوال پاسخ دهد كه چرا جوانان آلماني ، به وسيلة عقايد نئو نازي جذب شدند دليلي كه “گراس» مي‌آورد اين است ، كه تاريخ دورة نازي هنوز به طور ناشايسته‌اي در مدارس و رسانه‌هاي آلمان درس داده مي‌شود.
از اين كه هنگام مسافرت خانواده‌اش به انگلستان آن‌ها با نوعي پيش‌داوري و تعصب در مورد آلمان با آن‌ها روبرو شده‌اند به بدي ياد مي‌كند.
" در جايي مي‌گويد: من نمي‌توانم تصور بكنم كه اين اتفاق در كشوري كه اسم آن اين همه خوب در رفته است بيفتد.
اكنون آلمان به كشوري نرمال و طبيعي تبديل شده است كه سهمي از آن مديون «گراس» است. او از مسئله تعجب مي‌كند كه چرا انگلستان نبايد هر چه صادقانه‌تر، با گذشته‌اش روبرو شود.
" برخي اوقات تعجب مي‌كنم كه چقدر جوان در انگلستان وجود دارد كه شناخت كمي راجع تاريخ طول و دراز جنايت‌ها در طول دوره‌هاي مستعمره‌‌سازي دارند. در انگلستان اين موضوع به يك «تابو» تبديل شده است.
" او از اين حر‌ف‌ها اينگونه نتيجه مي‌گيرد كه:
" به عراق نگاه كنيد. اين ستيزه و كشاكشي كه در كشور عراق مشاهده مي‌شود ريشه در تاريخ مستعمراتي دارد، اين ‌را فراموش نكنيد.


 



«گونتر گراس»
متولد اكتبر 1927
: «دانزيگ»، با نام كنوني گدانسنگ در لهستان ،
تحصيلات:
43 - 45 تحصيل و خدمت در ارتش و نيروي نظامي ؛
48 – 51 آكادمي هنر دوسلدورف ؛
53 – 55 آكادمي هنر‌هاي زيباي برلين غربي.
وضع‌خانوادگي :
1954 ازدواج با آنا شوارتس ( تولد رائول و توينس فرانز) ،
61 تولد لورا ،
65 تولد برانو
78 طلاق
دو فرزند ديگر،
74 هلن ؛
78 نله ؛
79 ازدواج با اوته گرونت
كتابهاي ترجمه شده به انگليسي
شعر:
1969 اشعار گونتر گراس ؛
78 19 شورش و شعر‌هاي ديگر
رمان‌ها:
1962 “ طبل حلبي» ؛
63 موش و گربه ؛
65 سال‌هاي سگي ؛
70 بي حسي موضوعي؛
73 از خاطرات يك حلزون؛
78 سفره ماهي ؛
81 ديدار در تلگته
92 آواي غوك
99 قرن من ؛
2000 دور تر از دور ؛
2003 گام خرچنگ.
نمايشنامه‌ها:
1972 كارگران تمرين قيام مي‌كنند.
جوايز خيلي مهم:
1999 جايزة نوبل ادبيات
دكتراى افتخارى دانشگاههاى آمريكا
جايزه بهترين كتاب خارجى سال از سوى منتقدان ادبى فرانسه


 1 - پيكارسك picaresque وابسته به ادبيات داستاني كه قهرمان آن رند و ولگرد است.
2- Sterne
3- Jean Paul
4- Hoffmann
5- Rabelais
6- Joyce
7- Doblin
8- Proust
9- Dos Passos
10- Melville
11- Doctor Faustus
12- Thomas Mann
13- Crabwalk
14- Wilhelm Gustloff
15- ( گويش لهستاني كه در شمال آن كشور رواج دارد)
16- ( شهري كه توسط سازمان ملل يا سازمان مشابهي اداره مي‌شود)
17- Cat and Mouse
18- Dog Years
19- (Social Democratic Party)
20- Green
21- Christian Democrat
22- Eva Figes رمان‌نويس و فمنيست آلماني متولد برلين.
23- Ute Grunert
24- Michael J rgs
25 آنا شوارتس



GUNTER GRASS

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است