آيزاك آسيموف
گفتگو با دكتر آيزاك آسيموف نويسنده مشهور داستانهاي علمي- تخيلي
مصاحبه گر : اسلاوك واجتوويكس
مترجم : هادي محمد زاده
- اگر از هواداران داستانهاي علمي تخيلي در لهستان ، بپرسيد كه ايزاك آسيموف كيست؟ بي هيچ تاملي ،چه زن و چه مرد ، به شما جواب خواهد داد كه يكي از بزرگترين نويسندگان داستانهاي علمي تخيلي دنياست. شايد از دانستن اين نكته، تعجب كنيد كه در كشوري كه ، اكثريت آنها به زبان انگليسي، نمي توانند بخوانند و مقدار اندكي از كارهاي تخيلي شما، به زبان بومي ترجمه شده است، اينقدر مشهور باشيد. چه چيزهايي ،در مورد زندگي اتان، مي توانيد به ما بگوييد؟
آسيموف : خب !من در سال 1920، در اتحاد شوروي سابق به دنيا آمدم. با خانواده ام، در سال 1923، به آمريكا رفتم و از آن زمان تا كنون در آمريكا زندگي مي كنم. در سال 1948 دكتراي Ph.D. را از دانشگاه كلمبيا اخذ كردم. ازدواج كرده ام و داراي دو فرزند از ازدواج اولم هستم. از سن نه سالگي شروع به خواندن آثار علمي تخيلي كردم. وقتي 18 ساله بودم، اولين داستانم را فروختم. و وقتي سي ساله بودم، اولين كتابم از زير چاپ بيرون آمد. از آن زمان 394 كتاب منتشر كرده ام. 25 كتاب ديگر هم زير چاپ دارم. بعضي از اين آثار، داستانهاي معمايي و برخي كتابهاي كودك هستند. بعضي از آنها كاملاً علمي و برخي در برگيرنده موضوعات ادبي ، طنز ، و اسطوره شناسي.... است
- مي توانيد در مورد جدول كاري روزانه اتان توضيح دهيد ؟
آسيموف : همين امروز صبح ، بايد براي ستون علمي هفتگي روزنامه لس آنجلس تايم، مقاله اي را آماده كنم در حال كار كردن روي يك رمان نيز هستم. نيمي از نخستين پيش نويس آن به اتمام رسيده است. بزودي زمان آن فرا خواهد رسيد كه مقاله ماهانه مجله "Fantasy and Science Fiction" را، بنويسم. همچنين در حال نوشتن اثر حجيم تاريخ علم هستم.
- آيا به جز نوشتن، به كاري ديگر هم مي پردازيد ؟
آسيموف : همه كار من نوشتن است. و ، عملاً به جز خورد و خواب و مصاحبت با همسرم، هيچ كاري ندارم.
- آيا محرمانه نيست كه بگوييد در حال حاضر، در حال انجام چه كاري هستيد ؟
آسيموف : رماني را در دست نوشتن دارم به نام «الهه انتقام»، Nemesisكه شباهتي به سري كارهاي
كه انجام مي دهم ،ندارد. نه رماني است همچون «زيرسازي بنيان » و نه رماني است مثل «مرگ روباتها». چيز ي كاملاً متفاوت است.
- برنامه هاي آينده شما چيست؟ چه موضوعاتي را در دست بر رسي داريد؟
آسيموف : هيچ برنامه خاصي ندارم. اول بايد ببينم كار رمانها، به كجا مي انجامد. اغلب، ناشران از من مي خواهند كه كارهايي را انجام دهم و آنجا است كه مي فهمم چه كاري در آينده براي انجام دادن دارم.
- هيچ اثر علمي تخيلي در قالب فيلمنامه ، براي سينما نوشته ايد ؟
آسيموف : نه !من استعداد اين كار را ندارم. نمي خواهم با هاليوود قاطي شوم. آنها مي توانند شخص ديگري را به جز من، براي نوشتن فيلمنامه پيدا كنند.
- چقدر به جلد كتابهايتان اهميت مي دهيد ؟آيا هيچ دخالتي در طرح آنها داريد ؟
آسيموف : نه !من هيچ دخالتي در اين زمينه نمي كنم. ناشران، كاملاً حواسشان به اين مسئله هست. آنها در اين مورد از من هيچ نمي پرسند و من هرگز در اين زمينه اظهار نظر نمي كنم. زيرا استعداد هنري من صفر است.
- آيا شما تصوير گر مطلوبي، براي داستانها ي علمي -تخيلي در اختيار داريد ؟
آسيموف : بله ! تعدادي تصويرگر وجود دارند كه بسيار مورد علاقه ام هستند. به نام چند تا از آنها اشاره ميكنم :«مايكل ولان» «بوريس والجو» جز مطلوبهاي من هستند. با خودشان هم انديشي مي كنم. اما اين ،لزوماً به اين معني نيست كه من هيچ سليقه اي براي خود، در هنر قايل نباشم.
- آيا هرگز سعي كرده ايد نقاشي بكشيد ؟
آسيموف : نه ! من حتي توانايي كشيدن يك راست با خط كش را هم ندارم!
- آيا به فانتزي و داستانهاي «تولكين» ( نويسنده انگليسي ) علاقه داريد ؟
آسيموف : من به خود تولكين خيلي علاقه دارم. اين روزها، درست حسابي، مطالعه نمي كنم. شما كه مي گوييد من زياد مي نويسم، پس چقدر وقت خواهم داشت كه مطالعه كنم؟ جالب اينكه، وقتي مطالعه مي كنم، مايلم چيزهايي در مورد معماي قتل بياموزم و توجه ام بيشتر به اسرار قتلهاي قديم جلب مي شود. من اصلاً آدم مد روزي نيستم...
- در مورد كشيدن تصويرهاي مضحك(كارتون )نظرتان چيست؟ آيا شما با اين عقيده موافقيد كه اين هم، نوعي هنر است؟
آسيموف : بله! همين طور است كه شما مي گوييد. من اثري كه بتوان ،در اين هنر ، از آن ،استفاده كرد، ندارم. اما اگر كسي بخواهد، يكي از داستانهاي مرا به كارتون تبديل كند، فقط مي خواهم كه آدم مسلطي باشد، همين و بس.
- به چه نوع داستانهاي علمي- تخيلي بيشتر علاقه داريد ؟
آسيموف : بيشتر به داستانهاي علمي- تخيلي سنت گرا. دريافت داستانهاي علمي- تخيلي سبك جديد براي من مشكل است. بيشتر نوع داستانهاي ساده شبيه به آثار خودم را مي پسندم.
- بيشتر خوانندگان، دنبال اينگونه آثار هستند ....
آسيموف : خوشحالم اگر اينگونه است.
- كداميك از نويسندگان علمي تخيلي، مطلوب شما هستند ؟
آسيموف : نويسنده مطلوب من، «آرتور كلارك» است. همچنين مثل خيلي هاي ديگر، به« فرد پل» و« لاري نيون» و ديگراني كه با آثار علمي- تخيلي اشان آشنا هستم ، علاقه دارم. همچنين به «هارلان اليسون» هم علاقه مندم. هرچند آثارش، به طور وحشتناكي، احساسي است.
- با آثار نويسندگان باب روز ، چي ؟
آسيموف : با اينگونه نويسندگان، زياد سر و كاري نداشته و آثارشان را زياد نمي خوانم. . بيشتر كتابهاي غير تخيلي مي خوانم. كتابهاي جديد علمي، رياضيات، و چيزهايي از اين قبيل. بيشتر آثاري كه مي نويسم، به جز رمانهايم، همه غير تخيلي است. من مجبورم از قافله علم عقب نيفتم.
- در آينده نزديك، بشر چه سرنوشتي خواهد يافت؟ تصورات شما در اين زمينه چيست؟
آسيموف : نظر من، در اين زمينه، دقيقاً بسته به راهي كه در پيش خواهيم گرفت ،مقداري مثبت و مقداري منفي است. دنيا را كامپيوتر زده مي بينم، با روبات هايي، كه كارهاي خسته كننده را انجام مي دهند. يا جهاني متمركز، با مردماني كه گرد مدار زمين به سمت خرده سياره ها ، در حركتند. همچنين دنياي آلوده اي را مي توانم ببينم كه در آن ، زندگي، ارزش خود را از دست داده است و ديگر اينكه اين احتمال را مي دهم كه ممكن است جنگ هسته اي در بگيرد. و ما به دست خود، خود را نابود كنيم. تمام اتفاقات، بسته به اعمالي است كه بخواهيم، آنها را انجام دهيم. طبيعتاً ، دوست دارم كه تمدن انساني، استمرار داشته و بهبود يابد. اما هنوز، بعضي مايلند كارهايي انجام دهند كه به بشريت ضربه بزند.
- اگر شما قرار بود جايي را براي زندگي انتخاب كنيد و زمان آن را نيز خودتان تعيين نماييد ، چه زمان و چه مكاني را انتخاب مي كرديد؟ و چرا؟
آسيموف : همين جايي كه الان هستم بود. درست همين جا. من به جهان اين جا ،عادت كرده ام مي دانم چگونه با اين محيط ،سازش داشته باشم. چيزهايي اينجا وجود دارد كه نمي خواهم آن ها را از دست بدهم. مثلاً داروهاي جديد. كه بدون آنها، حالا من مرده بودم. گلو درد، همراه با تنگي نفسم، وضعيت دشواري را برايم پديد آورده بود. و اصلاً فكرش را هم نمي كردم كه زندگي ام ادامه يابد. من جراحي سختي را پشت سر گذاشتم. و حالا احساس بهبودي مي كنم. من نيمي از تيروئيدم را، چون سرطاني بود ، شانزده سال پيش از دست دادم. اگر اين كار صورت نمي گرفت، شايد حالا من مرده بودم. بدون آنتي بيوتيك ها و بدون جراحي مدرن و داروهاي بيهوشي ، نمي توانستم زندگي بمانم.
- فكر مي كنيد چه مشكلات و موانع سختي بر سر راه سفر به فضا قرار دارد؟
آسيموف : مهمترين مشكلِ پشت سر نگذاشتني ، حد سرعت نور است. ما نمي توانيم، از سرعت نور فراتر رويم. نمي توانيم به ستاره هايي برسيم كه دور از زيست زمان ما هستند. هيچ روشي، براي غلبه بر اين مشكل، وجود ندارد.
- در رمانهاي شما، انسانها، تند تر از سرعت نور در حركتند ...
آسيموف : كاملاً درست است. اما در رمان ، اينگونه است. رويا ها را، با واقعيت، قاطي نكنيد.
- دريافت و دانش ما از جهان پيرامون، متكي به تئوري نسبيت عمومي انيشتين است. اما اين تئوري، ممكن است در آينده جاي خود را به تئوري ديگري بدهد. درست مثل تئوري هاي نيوتن كه ....
آسيموف : مي دانم. و در كتابهايم، هميشه با دقت، به اين نكته اشاره كرده ام. چيزهايي وجود دارند كه ما از آن اطلاع نداريم و اينكه تئوري نسبيت عمومي انيشتين به اين جهان متعلق است. شايد ،شما بتوانيد از اين جهان خارج شويد. شايد قوانين پيچيده تري وجود داشته باشد ، كه ما از آن بي اطلاعيم.
شايد ...اين چيزهايي بود كه گفتم. زيرا من يك نويسنده آثار علمي- تخيلي هستم.
- آيا درست است كه شما مسافرت را دوست نداريد؟
آسيموف : همين طور است. من هرگز، سوار هواپيما نمي شوم. و هرگز دوست ندارم كه از منزلم، براي مدتي طولاني دور شوم. اين به اين معني است كه من همه دعوتها را، براي سفر رد مي كنم. حتي در مسافتهاي كوتاه هم، به سفر نمي روم. همين جا كنار دستگاه تايپ ، كتابها و زندگي آرامم مي مانم و اين وضعيت را دوست دارم.
- بنابراين، مايل نيستيد كه در اجلاس ملي، كه دسامبر آينده در «گدانسگ» (شهري در لهستان) برگزار خواهد شد، شركت كنيد.
آسيموف : متاسفانه من به ندرت، در چنين جاهايي حضور مي يابم.
- شما از اين همه هوادار در لهستان، اطلاع داشتيد؟
آسيموف : نه زياد. شما مرا، از اين مسئله مطلع كرديد.
- با تاريخ لهستان آشنا هستيد؟
آسيموف : اوه بله! من عموماً، با تاريخ جهان آشنايم. آري! دوره اول 1772دوره دوم 1793دوره سوم 1795قلمرو بزرگِ دوك نشينِ ورشوِ تحت تسلطِ ناپلئون. شورش 1863 بر ضد روسيه ....
- با تاريخ قبل از اين دوره ها چه ؟
آسيموف : قطعاًً ، جاجويگا و جاجيلو با هم، پيوند زناشويي بستند. در آن دوره، لهستان، كشوري بزرگ محسوب مي شد. و «جان سابيسكي» كه وين را در 1683 نجات داد....
- كمي هم در مورد تاريخ گفتگو كنيم. آيا به تئوري« تناوب تاريخ» معتقديد كه طبق آن انسانها دوست دارند، دوباره، همان اشتباهات را، بارها و بارها تكرار كنند.
آسيموف : بدبختانه، آنها اين كار را انجام مي دهند. عده اي بسياري از انسانها ،از گذشته ،درس نمي گيرند. جنگ داخلي راه مي اندازند. و هميشه، نيروهاي خارجي ، به يك يا دو طرف ميدان اينگونه جنگها، كمك مي كنند. اتفاقات، بارها و بارها، تكرار مي شوند.
- فكر نمي كنيد كه نوع بشر، به صورت ريشه اي، سير تكاملي را، تغيير خواهد داد.
آسيموف : خب! تقريباً غيرممكن است كه آدم ، بتواند پيش بيني كند همين حالا ،فكر ميكنم اين احتمال وجود دارد كه قبل از اينكه شانس اجراي هر تغييري را داشته باشيم ، خودمان را نابود كنيم. همچنين، به مرحله اي رسيده ايم كه محيط زيست را مناسب حال خودمان تغيير داده ايم، تا آنجا كه تغييرات ديگر ناممكن است. حالا ما مي توانيم با استفاده از مهندسي ژنتيك، در نسل انسان دست ببريم. كه در اين صورت، ممكن است بدون در نظر گرفتن شرايط محيطي اين كار را انجام دهيم. اين است كه من فكر مي كنم در آينده، به جايي مي رسيم كه تغييرات سير تكاملي، نگران كننده و مطلقاً غير قابل پيش بيني خواهد بود
- آيا فكر مي كنيد كه كساني باشند كه از جنگ هسته اي جان سالم به در ببرند؟
آسيموف : اميدوارم آن روز من نباشم واقعاً به اين مسئله مشكوكم من خيلي پير شده ام اما فكر مي كنم آدمهايي كه جان به در ببرند، آدمهاي بدبختي خواهند بود. بعد از بلايي كه بر سر زمين بياوريم، پس از بين رفتن منابعش ،نابودي جنگلهايش ،زير و رو شدن خاكش، افزايش تاثيرات غبار راديو اكتيويته ،تشعشعات زياد و مرگ و مير بسيارش، بازسازي آن كاملاً غير ممكن خواهد بود.
- من هرگز نشنيده ام كه شما داستاني نوشته باشيد كه ماجراهاي آن، در گذشته اتفاق افتاده باشد.
آسيموف : كاملاً درست است و دليل آنهم اين است كه من هرگز، فرصتي براي انجام تحقيقات لازم نيافته ام. «جين اول» صاحب كتاب «خاندان خرسهاي غار نشين » و «شكارچي ماموتها» تحقيقات زيادي در بدو امر، انجام داد، و سالهاي زيادي را صرف آن كرد. به اين دليل است كه همه آثار تخيلي من، مربوط به زمان حال و آينده است. اگر اثري هم از من، مربوط به اكنون است، آن اكنوني است كه من در مورد آن شناخت دارم. من دنبال موقعيتهاي نامتعارف نمي گردم. تمام داستانهاي جنايي من، در نيويورك، رخ مي دهد.
- آيا شما به اين نكته توجه كرده ايد كه تشابهات زيادي ميان امپراطوري روم و ايالات متحده وجود دارد؟
آسيموف : هركس مي تواند چيزهايي نظير اين، ابداع كند. براي مثال، من اغلب فكر مي كنم ،كه نازي آلمان ، از يونان باستان، نشات مي گيرد. در طول جنگ جهاني دوم، سعي مي كردند وضعيت اروپا را با يونان باستان و جنگ «پلوپونيسوس» (شبه جزيره اي در بخش جنوبي كشور يونان )مقايسه كنند. تاريخ آنقدر پيچيده است كه شما به هزاران روش مختلف آن را تفسير مي كنيد.«توين بي» ( مورخ انگليسي )
سعي كرد نشان دهد كه همه اين تمدنهاي مختلف، از يك مدل، پيروي مي كنند. من فكر مي كنم او به هدفش نرسيد. او مدل تمدن باستاني را، پيشنهاد كرد و روي اين نكته اصراركرد كه بايد ،به آن متكي باشيم. اگر چه او، در زمان خود، آدم مقبولي بود، در اين زمينه ،كاملاً ناموفق عمل كرد و اكنون نظرياتش، رد شده است.
- در آخرين رمانتان،« زير سازي بنيان» به خصايص و ويژگي هاي منحصر به فرد فرهنگي ،ايالات متحده برخوردم. آيا با اين نكته موافقيد ؟
آسيموف : شما مي دانيد كه تنها فرهنگي كه آن را مي شناسم و در اينجا با آن سر و كار دارم، فرهنگ ايالات متحده است. من واقعاً نمي توانم از ديگر فرهنگها، همچون مدل فرهنگي خودم ، استفاده كنم. زيرا نمي توانم به آساني و به حد كفايت، در مورد آنها، شناخت داشته باشم. آنچه من در مورد تاريخ لهستان مي دانم ،چيزهايي است كه خوانده ام. من هرگز در لهستان ، زندگي نكرده ام. و هرگز فرهنگ لهستان را، تجربه نكرده ام.
- آيا فكر نمي كنيد كه در رمان« زيرسازي بنيان» غذاي شرقي، بيشتر از رمانهاي گذشته اتان، نمود دارد.
آسيموف : چه چيز شرق، بيشتر نمود دارد.؟
- غذاي شرق ...
آسيموف : من متوجه آن نشده بودم. اما ممكن است اينگونه باشد. اما اين كار، با فكر قبلي، صورت نگرفته است. اين مسئله كاملاً اتفاقي است. من مصر بودم كه تفاوت فرهنگها را نشان دهم. يكي از روشهايي كه به وسيله آن مي توانيد تفاوت فرهنگها را نشان دهيد نشان دادن تفاوت غذاهايي است كه آنها مي خورند. حالا چه به صورت انفرادي، و چه به صورت دسته جمعي، غذا را صرف كنند، شما چيزهايي را در مورد ويژگي هاي فرهنگي آنها متوجه مي شويد.
- شما خودتان به كدام نوع طبخ ،علاقه داريد؟
آسيموف : خب! من به خاطر مشكل ثابتي كه دارم، بايد وزنم را پايين نگاه دارم، وگرنه، من به تمام گونه هاي غذايي، علاقه دارم. غذاهاي چيني و فرانسوي و ايتاليايي را دوست دارم همچنين به سوسيس لهستاني، هم علاقه مندم ...نمي دانم بهترين غذاي لهستاني، كدام است اما اگر كسي نوعي غذاي لهستاني به من بخوراند ،محتملاً از آن خوشم مي آيد. همچنين به رستورانهاي روسي مي روم. مي دانيد كه در نيويورك ،همه نوع رستوران، كه متعلق به نژادهاي مختلف است ،وجود دارد. من و همسرم با تعداد زيادي از آنها آشنا هستيم.
- نظرتان در مورد هله هوله و غذاي نا سالم چيست ؟
آسيموف : همسرم، اصلاً به من اجازه نمي دهد كه طرف چنين غذاهايي بروم. من عاشق همبرگر، سوسيس، و غيره هستم و با رضايت آنها را نوش جان مي كنم، اما همسرم اجازه نمي دهد.
- چرا؟
آسيموف : خب! او مي خواهد كه من زنده بمانم.
- كدام شخصيت رمانهاي شما، به تيپ شخصيتي شما، بيشتر نزديك است ؟
آسيموف : فكر مي كنم Elijah Bailey در«غارهاي فولادي» «خورشيد برهنه» و «مرگ روباتها» او آدمي با سيرتهاي اخلاقي اي است كه من آرزو دارم از آنها برخوردار باشم و همچنين داراي لغزشهايي است كه مي دانم از آنها برخوردارم.
- آيا شما بر اين باوريد كه در زندگي آينده بشر، جايي براي روباتها وجود خواهد داشت؟
آسيموف : بله !من فكر مي كنم اگر نابود نشويم، داريم به سمت توسعه روباتها و جهان روباتيك، گام بر مي داريم. آينده اي كه به آنچه چهل پنجاه سال پيش ، در نوشته هايم به آن اشاره كرده ام، شبيه است.
- چه چيزي شما را به نوشتن رمانهايتان بر مي انگيزد؟
آسيموف : يكي از آنها علاقه خوانندگان است كه به نظر مي رسد چنين آثاري را دوست دارند. و نامه هاي بي شماري دارم كه در آنها مطرح مي شود :
رمان ديگري نخواهيد نوشت ؟لطفاً يكي ديگه بنويسيد! منتظر رمان بعدي اتان مي مانيم.
ديگري ناشران من هستند كه به من مي گويند اگر رمان بعدي را ننويسم مرا خواهند كشت. و ديگري پول اندكي است كه براي انتشار آنها دستم را مي گيرد. من بايد مطمئن شوم كه اگر مُردم، همسرم و فرزندانم مرفه خواهند بود.
- آيا از نوشتن لذت مي بريد؟
آسيموف : كاملاً! اما از نوشتن آثار غير تخيلي ،بيشتر از آثار تخيلي لذت مي برم.
پايان
Isaac Asimov