تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


July 7, 2004 07:17 PM

سيلويا پلات

 

سيلويا پلات 


plat.gif
  سيلويا پلات در ايران چهره شناخته شده اي است و با  مجال اندكي كه ما داريم  نقل شرح حال او  چندان ضرورتي ندارد و در اين  جا    تنها  به بررسي شعر استعارات  و ترجمه شعر آينه او مي پردازيم.
 
اشاره:
شعرا با استفاده از استعاره، ايدة خاصي را جست‌وجو مي‌كنند و ذهن ما را به تفكري منطقي وا مي‌دارند. در اين شعر پلات از زبان يك زن حامله سخن مي‌گويد و حالات او را همچون معمايي براي ما مطرح مي‌كند. استعاره‌ها داخل استعاره‌ها جاسازي شده‌اند و همه سيستم استعاري، استعاره براي روح كسي است كه دارد نمود مي‌يابد. منظور از معماي 9 سيلابي كلمه pregnancy به معناي حاملگي و بارداري است. شاعر ايدة آبستني پشت شعر را به عنوان يك استعاره براي آفرينش انساني و وجود‌يافتن به‌كار مي‌گيرد. شاعر به اهميت اصوات به خوبي واقف است و اگر به اين توجه داشته باشيم كه منشا عالم كلمه است و اينكه سيلاب‌ها، از صامت‌ و مصوت‌ تشكيل مي‌شوند و اين صامت‌ها و مصوت‌ها مواد اوليه خلق كلمه‌اند و به اين مسئله نيز توجه داشته باشيم كه زايش نيز نوعي آفرينش است زيبايي شعر براي ما صد چندان مي شود. 9 مصرع شعر نيز بيانگر 9 ماه حاملگي است و تأكيد روي حرف I كه نهمين حرف الفباي انگليسي است نيز بي سبب نيست. تمام مواردي كه شاعر خود را بدان‌ها تشبيه مي‌كند حالت گرد و مدور دارند و بيانگر حالت حاملگي هستند. اين شعر از مصاديق بارز اين ضرب‌المثل انگليسي است show.not tell
 يعني نشان بدهيد نگوييد!


استعارات
سيلويا پلات


من يك معمايم
در 9 هجا:
يك فيل، يا يك خانة سترگ
يك هندوانه
سيار
بين دو پيچك
يك ميوة قرمز،
يك توپ
يا يك كندة مرغوب!
يك گِردة نان بزرگ
با ظاهري ور‌آمده.
يا پول‌هايي نو
در همياني حجيم
من يك سري ابزار هستم
يك چوب‌بست
يا يك گاو با گوساله‌اش
يك خورجين
از سيب‌هاي كال
يا يك قطار پُر
كزان نتوان پياده شد.


Metaphors by Sylvia Plath


I'm a riddle in nine syllables.
An elephant, a ponderous house,
A melon strolling on two tendrils.
O red fruit, ivory, fine timbers!
This loaf's big with its yeasty rising.
Money's -minted in this fat purse.
I'm a means, a stage, a cow in calf.
I've eaten a bag of green apples,
Boarded the train there's no getting off.



آينه
« سيلويا پلات»
من سيم گونم و شفاف و دقيق    
بي هيچ  تصور قبلي 
 فوراً ‌مي بلعم
هر چيزي را كه مي بينم
از عشق يا تنفر
 مه يا غباري رويم نيست  
من بي‌رحم نيستم
تنها مي نمايانم
راستي و درستي را  
 چون چشم
يك بت حقير چهار گوش
 بيشتر وقتها
رو در روي ديوار مقابل
به تفكر مي پردازم 
ديوار صورتي است   و پر كك و مك
مدتها  مي نگرم بر آن 
فكر مي كنم
جزيي از قلب من است
اما اين يك احساس بيهوده است
تاريكي
بارها ما را از هم جدا كرد 
هان ! من مثل يك درياچه هستم
زني بر من  دولا مي شود
واقعيت خود را در من مي جويد
سپس رو مي چرخاند به سمت آن دروغ گويان ، شمع ها  و ماه
من به پسِ پشتش مي نگرم 
منعكس مي كنمش 
به درستي
تنها اشك تحويلم مي دهد و لرزش دستانش را  
برايش اهميت دارم 
او مي رود  و مي آيد
صبحها صورتش
جانشين ظلمت مي شود
در من او يك دختر جوان را....
در من او يك پيرزن را غرق كرده است
از پس اين پيرزن
رفته رفته  به سويش پيش مي آيد 
انگار  يك ماهي دهشتناك



Mirror
I am silver and exact. I have no preconceptions
Whatever I see I swallow immediately
Just as it is , unmisted by love or dislike.
I am not cruel, only truthful-
The eye of a little god , four-comered.
Most of the time I meditate  on the opposite wall.
It is pink , with speckles ,I have looked at it so long
I think it is a part of my heart . but it flickers.
 Faces an darkness separate us over and over.


Now I am a lake. A woman bends over me,
Searching my reaches for what she really is.
Then she turns  to those lairs ,the candles or the moon.
I see her back, and reflect  it faithfully.
She rewards me with tears and an agitation of hands.
I am important to her. She comes and goes.
Each morning it is her face that replaces the darkness.
In me she has drowned a young girl ,and in me an old woman
Rises toward her day after day , like a terrible fish.
Silvia Plath


 

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است