جستاري در ادبيات داستاني معاصر عرب
خداداد ابراهيمي
به نقل از مجله الفبا(نشريه داخلي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي)
ديباچه
نام و آوازة اهل قلم و داستان پردازان ممالك عربي درميان ادبيات داستاني معاصر جهان كم رنگ و بيجلوه است. اما تعدادي انگشتشمار ازنويسندگان معاصر عرب آثاري درخور تأمل به نگارش درآوردهاند كه پرداختن به زندگي، شخصيت و آثار آنان امري ضروري به نظر ميرسد. هر چند فقدان ترجمههاي قابل اعتماد، منابع و مآخذ كافي و تعداد كارشناسان ادبيات داستاني عرب از دشواريهاي پرداختن به اين مقوله است، با اين همه در اين مجال، از منظر ادبيات داستاني معاصر جهان به ادبيات داستاني معاصر عرب نيمنگاه خواهم داشت.
شايد قديميترين داستان مكتوب قصة مصري «دو برابر» باشد كه در قرن 33 پيش از ميلاد مسيح بر پاپيروس نوشته شده است. از سوي ديگر داستان و قصه از آغاز در قرآن شريف تجلي يافته است و بيشتر آيهها و سور آن ريشه در يك داستان هدفدار دارد و از آن جمله ميتوان به احسن القصص يعني قصة يوسف و زليخا اشاره كرد. داستاننويسان عرب در آغاز تكنيكهاي لازم را لحاظ نميكردند و اغلب داستانها سادهانگارانه پرداخته ميشدند و از وحدت، فوريت، كليت، واقعنمايي، ايجاز و ... برخوردار نبودند، تا اينكه بعدها با تحول وتطور ادبيات، داستاننويسي در جوامع عرب نيز چهرة هنري و نوين خود را از پس نقاب سنتگرايي، نشان داد. در ادبيات عرب نوگرايي پس از حملة ناپلئون به مصر در سال 1798 م. شروع شد. اين حمله باعث برخورد و فعل و انفعالات سياسي ـ فرهنگي غرب و شرق در مقابل يكديگر شد. بر همين مبنا سوريه نيز از فرهنگ و هنر و ادبيات غرب تأثير گرفت و رفته رفته شعر و داستان در كسوتي جديد در اين ممالك نضج گرفت و آثاري چون «العبرات» (اشكها) اثر منفلوطي مصري، قصة زينب، اثر هيكل بك، بازگشت روح، نوشتة توفيقالحكيم و بينالقصرين اثر برجستة نجيب محفوظ خلق شد و نويسندگاني پركار و توانا نظير جبران خليل جبران، نقولا حداد (نويسندة سوري و سردبير روزنامة السيدات و الرجال) استعداد و نبوغ نويسندگي خود رانشان دادند.
اولين نمونههاي قصهنويسي در ادبيات عرب با نوولهاي تاريخي شروع شد. جرجي زيدان در اين زمينه آثار متعددي آفريد. ابومسلم خراساني، عروس فرغانه، فاجعة رمضان، صلاحالدين ايوبي و ... از آثار اوست. از آنجا كه در ادبيات كلاسيك عرب، قالب قصهنويسي نوين وجود نداشت، لذا آنها در اين خصوص رو به سوي قالبهاي غربي آوردند. چندي نگذشت كه بر تعداد قصهنويسان افزوده شد و آثاري از زبانهاي فرانسوي، انگليسي، آلماني و ايتاليايي ترجمه شد. العبرات منفلوطي، الايام طه حسين، الاطلال تيمور، ابنه المملوك ابي حديد از نوولهاي معروف عربي محسوب ميشد. در اين ميان دكتر «هيكلباي» يا هيك بك بيشتر از ديگران به تكنيك نويسندگي توجه كرد، اما ساير نويسندگان توجهي به رابطة بين شخصيت و طرح داستان نداشتند. بايد توجه داشت كه قصهنويسي نقش عمدهاي در ترميم سبك نثر عربي داشت. افرادي چون حسين هيكل باي، احمد امين، مازني، و توفيقالحكيم تأثير زيادي در ساده كردن سبك نثر عربي داشتند.
ادبيات داستاني مصر
قصهنويسي و داستان پردازي در مصر از قدمت بيشتري برخوردار است، به طوري كه قصة دو برادر مصري (33 سال پيش از ميلاد مسيح) به وسيلة نويسندهاي نامعلوم نگاشته شده است.
كُندي جريان قصهنويسي مصر وعدم پيشرفت آن با توجه به تمدن بزرگ مصر معلول عواملي چون بهرهگيري از ترجمههاي تلخيصي غرب و اتكا بر الگوهاي كهن و قراردادي بود. تشنگي مردم مصر نسبت به قصه وداستان وتعهد و رسالت بعضي از نويسندگان مصري باعث شد كه نهضت قصهنويسي مصر، به تدريج خود را از قيد و بند آزاد سازد و به طور پراكنده ومنفرد به تكامل و پيشرفت برسد. گسترش قصهنويسي مصر از نظر كاربرد اصطلاح «قصه» بيشتر به آثاري اطلاق ميشود كه حالت افسانهاي دارند و فارغ از الگوي قصهنويسي هستند. يكي از گرايشهاي مهم نويسندگان مصري حسن وفاداري نسبت به قالبهاي سنتي و پيوند عناصر جديد با اين قالبها است. اين گرايش با نوعي تركيب نامتعادل و غير عادي در اولين رمان مصري «عذراي هند» نوشتة احمد شوقي (1933-1868 م.) ديده ميشود. مصطفي لطفي المنفلوطي، توفيق الحكيم، هيكلباي، جرجي زيدان و سرانجام نويسندة پرآوازة جهان نجيب محفوظ از داستاننويسان به نام مصر محسوب ميشوند.
نجيب محفوظ (فرزند دو تمدن)
يكي از بزرگترين و شاخصترين نويسندگان عرب نجيب محفوظ است كه جايزة نوبل را در سال 1988 براي اعراب به ارمغان آورد. او در آغاز طرحهاي كوچكي از زندگي معاصر را در مجلههاي ادبي به چاپ رساند كه از تأثير وتأثرات جواني متين وهوشيار نسبت به عرصههاي كشمكش و تراژدي در زندگي ديگران حكايت ميكرد.
نجيب محفوظ به هنگام دريافت جايزهاش از فرهنگستان سوئد اين گونه خود را معرفي كرد: «من فرزند دو تمدن هستم، يكي تمدن فرعوني وديگر تمدن اسلامي»
داستانهاي كوتاه محفوظ متأثر از آثار مصطفي لطفي المنفلوطي بود. روشن است كه حتي در آن زمان، بر خلاف بسياري از معاصران خود كه همچنان داستان منثور را به عنوان يك قالب ادبي به چشم حقارت مينگريستند، محفوظ داستانهاي خود را وسيلهاي براي تنوير افكار و اصلاح و بهبود جامعه ميدانست. آن احساس تعهد اخلاقي و دلبستگي به انديشهها و انگيزههاي ديگران كه در داستانهاي اولية او ديده ميشود، وجه امتياز همة آثار متأخر او نيز هست و سهم عمدة توجه و احترام وسيعي كه او از آن سود ميبرد، مرهون همين احساس است. از ميان آثار ترجمه شده او ميتوان به «شرارت شيطان»، «روز قتل رئيس جمهور» و «كوچة مَدَق» و از ميان آثار ترجمه نشدة وي ميتوان به «خماره القط الاسود» (ميكدة ميمون سياه) و «الحب فوق هضبه الهرم» (عشق بر بلندي تپه) اشاره كرد.
كوچة مَدَق (1947)
رمان «كوچة مَدَق» حكايت محلهاي است قديمي و فقر زده در قلب مصر. حميده دختري جوان است و بزرگترين آرزويش فرار از اين محلة نكبتبار و رسيدن به يك زندگي ايدهآل و پرآسايش است. عباس حلو، جواني است پاكسرشت كه دچار عشق حميده ميشود، اما يك زندگي ساده و ابتدايي مانند مردمان معمولي طبقة پايين جامعه دارد. عباس براي برآوردن خواستههاي حميده به استخدام ارتش انگلستان درميآيد و ... اما اين همة داستان نيست. داستان، داستان زندگي كساني است كه هر يك دغدغة خود را دارد. «كوچة مَدَق» محل برخورد خير و شر، پاكي و پليدي، عشق و سالوس است. در اين رمان مانند بسياري از آثار محفوظ، زمان در قالب شخصيت كوچه و محلهاي بيمرگ در آمده و كانون مركزي حوادث داستان شده است. كوچهاي كه در آن دايرة زندگي و مرگ جاودانه در دور و تسلسل است و آمال و آرزوها و تراژدي ساكنان خود را يكسره، با بيتفاوتي نظاره ميكند. رمان چه بسا درام زندگي بشر را يكسره در كانون ديد خود قرار داده است، و اين حاصل صنعتكاري ادبي با مهارتي تكاندهنده است. اما در كوچة مَدَق نيز، مثل نفس زندگي، آن قدر شور و نشاط و رنگآميزي وهيجان هست كه به اين چشمانداز فاني و زودگذر، روح و حيات ببخشد.
جبران خليل جبران (ستيزهگر هنجارهاي سنتي)
جبران در سال 1883 ميلادي در «بكاري» لبنان به دنيا آمد. مادرش فرزندان خود را از لبنان به ايالات متحده برد و پدرش براي كار در لبنان باقي ماند. جبران درچهارده سالگي براي تحصيل ادبيات عرب به مدت دو سال به لبنان بازگشت و پس از آن دوباره راه آمريكا شد. آشنايي او با عكاسي هنرمند به نام «اف دي» در اين زمان, نقطة عطف زندگي او شد. جبران در بيست سالگي مادرش را از دست داد و پس از آن تحت حمايتهاي مالي خواهرش (كه او نيز نويسنده و نقاش بود) قرار گرفت. در سال 1904 خليل جبران اولين نمايشگاه هنري خود را در «بوستون» برپا كرد. اولين كتاب او نيز سال بعد به نام «الموزيكا» به چاپ رسيد. در سال 1912 به نيويورك رفت و وقت خود را صرف نوشتن و نقاشي كرد. جبران از سال 1918 بيشتر آثار خود را به زبان انگليسي نوشت، به طوري كه تحولي اساسي در ادبيات سالهاي 1920 تا 1930 پديد آورد. شيوة نگارش او كه تركيبي از زيبايي و معنويت بود به عنوان سبك «جبرانيسم» در ادبيات معاصر ثبت شده است. خليل جبران انجمني به نام «المهجر» را براي نويسندگان عرب پايهگذاري كرد كه زمينهاي براي ايجاد تحول اساسي در ادبيات محافظهكارانة عرب محسوب ميشد. جبران در دهم آوريل 1931, درچهل وهفت سالگي بر اثر ابتلا به بيماري كبد در نيويورك درگذشت. جبران در وصيت نامهاش تمام امتياز و درآمد حاصل از آثارش را بهبود وضعيت روستاي زادگاهش ـ بكاري ـ اختصاص داده است معروفترين اثر اين نويسندة بزرگ «پيامبر» است كه 26 رسالة شاعرانه و گوشهاي از تجربههاي شخصي وي را دربرميگيرد. اين كتاب به بيش از سي زبان زنده دنيا ترجمه شده است. «حروف آتشين» او مشتمل بر مجموعة داستان, مقاله, شعر سپيد و نمايشنامه است. حمام روح, ديوانه, كتاب كوچك عشق و فرزانگي از ديگر آثار اوست. و داستانهاي كوتاه «يوحناي مجنون», «وردة الهاني», «مارتا, دختر لبنان» «بنفشة بلند آرزو», «حجله گاه عروس» و «بالهاي شكسته» از داستانهاي موفق ادبيات عرب محسوب ميشوند.
طرح داستان حجلهگاه عروس
داستان حجلهگاه عروس, حكايت عشق است. عشقي كه از صداي فاصلهها متولد ميشود و دلدادگي و شوريدگي عشاق به نحوي پر جذبه به نمايش درميآيد. در داستان «حجلهگاه عروس», دختري جوان, دورانديش, پاكدل و زيبا پيش از آنكه حقيقت معناي زناشويي را دريابد با مردي ثروتمند ازدواج ميكند. دختر, تلخي ازدواج تحميلي را ميچشد و در التهابي جانگداز بر خلاف همة سنتهاي مرسوم, شوهر را ترك ميگويد و به محبوب واقعي خود كه همانا عشق راستين است ميپيوندد. در دو قصه «حجله گاه عروس» و «خليل كافر» روح سنت ستيزي خليل جبران به اوج ميرسد و ضمن ارائة عشقي راستين, برضد كشيشان فئوداليزم, جهالت و بدعتهايي را كه در آيين پاك حضرت مسيح راه يافته به جنگي تمام عيار برميخيزد. در يك كلام داستانهاي كتاب «حجلهگاه عروس» و «خليل كافر» برضد هنجارها وقوانين ستمكارانة اجتماعي و ديني سر به شورش برداشته و با آن به مخالفت برخاسته است. به طور كلي اين دو داستان بيانگر ستيز جدي انديشههاي وي با فئوداليزم سياسي و سنتهاي محرف ديني است.
ادبيات داستاني فلسطين
حليم بركات
ادبيات داستاني درسرزمين مقاوم فلسطين با نامهاي چون حليم بركات و غسان كنفاني معرفي ميشود. حليم بركات در داستان «شش روز», مسئلة وابستگي را در زندگي اين تبار پيش ميكشاند. حليم بركات, شخصيت اصلي خود «سهيل» را در كورة بحران, در قلب مصيبت و در لحظة برندهاي ازتاريخ فاجعه, به بار ميآورد. سهيل يكي از فرزندان روستاي «ديرالبحر» است كه يهوديان به آن هشدار دادند يا خود را تسليم كند, يا نابودي هميشگي را به جان خريدار شود. رويداد بنيادي داستان «شش روز» همان مصيبت ديرالبحر در برابر هشدار دشمن است.
سهيل در داستان «شش روز» در يك بحران قرار ميگيرد. آيا وابستة اروپاي تنآسا شود؟, يا نسبت به ارزشهاي سرزمينش تعهد داشته باشد و در مهي از اميد و يأس, گريز و مبارزه, مرگ و زندگي و دوستي و خودپسندي گم شده شود؟ سهيل به دختري به نام «ناهده» كه همكيش او نيست دل سپرده است و ... به هر حال حليم بركات در داستان «شش روز» كوشش خود را روي بافت زماني و مكاني متمركز ميكند و ازآنجا است كه تك گويي دروني, پايه بنيادي كار هنري او ميشود.
غسان كنفاني
«مردان آفتاب» يكي از آثار برجستة كنفاني درحوزة ادب مقاومت است. او سرگذشت اين مجموعة بشري را به ميان ميآورد, مجموعهاي كه زورگويان زمين را از زير پايش بيرون كشيده, براي او تنها اميد «زنده ماندن» به جا گذاشتهاند. «مردان آفتاب» ابوقيس و اسعد و مروان هستند كه توانستهاند خود را به شهر بصره درعراق برسانند و از آنجا به كويت بگريزند, شايد به يك زندگي آرام و خالي از رنجهاي مكرر زمين دست يابند. اين سه مرد روي هم, ملت آوارة فلسطين را نمايش ميدهند. هر كدام فاجعة ويژه خود را دارد. اما هر سه در يك فاجعة بزرگ گرفتار مرگ هولناك ميشوند. سه مرد داستان «مرد آفتاب» براي عبور از پاسگاههاي مرزي به ناچار و به صورت قاچاق خود را درون يك تانكر نفتكش مخفي ميكنند. با عبور از پاسگاه اول و دوم و طي يك سلسله حوادث پركشش, مردان آفتاب درداخل نفتكش خفه ميشوند و رانندة نفتكش بر سر مردگان فريادي بلند ميزند كه پژواك آن در بيابان غريو ميافكند.
- چرا بر ديوار نفتكش نزديد؟ چرا بر ديوار زندان مشت نكوفتيد؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
شايد پيام داستان اين باشد كه چرا سردمداران عرب بر ديوارة ارابة مرگ مشت نميكوبند؟ چرا بر ديوار استعمار و اشغالگران نميزنند؟ سهيل در پايان «شش روز» به افسر دشمن هشدار ميدهد كه خاكستر, زمين را باور ميسازد و ابوالخيزران (رانندة نفتكش) بر مردان آفتاب فرياد ميزند كه چرا بر ديوار زندان مشت نكوفتيد, چرا؟
از اين دو پايان ناخوش, اميد بزرگي نزد حليم بركات شكوفا ميشود كه «شش روز» او روز هفتم نزديكي خواهد داشت و آن روز, روز آزادي خواهد بود و نيز «مردان آفتاب» غسان كنفاني به درون نفتكش مرگ نخواهند خزيد, بلكه راه را به سوي خورشيد زندگي خواهند گشود.
به طور كلي شخصيتها در قصههاي نويسندگان فلسطيني به سوي رئاليسم انتقادي پيش ميروند. درواقع درونماية اصلي اغلب قصههاي نويسندگان فلسطيني مسئلة اشغال فلسطين و مقاومت و پايداري در برابر دشمن است, چنانچه «خليل سواحري» در داستان «قهوهخانة باشوره» احساسات خواننده را در عشق به وطن برميانگيزد و نفرتي عميق از دشمن به وجود ميآورد.
«جمال بنوره» نيز در حكايت «جدي و الشي گم شده», اعمال وحشيانه و بيرحمانة دشمن غاصب را نسبت به زنان و كودكان بيدفاع ترسيم ميكند. سبك نويسندگان فلسطيني اغلب ساده و به زبان مردم كوچه وبازار است. همان مردمي كه قهرمانان راستين فلسطين به شمار ميآيند و در قصهها تجلي مييابند.
ادبيات داستاني الجزاير
محمد ديب
از پيشگامان داستاننويسي نوين در الجزاير است. سه داستان او «خانة بزرگ», «آتشسوزي» و «تون» (دستگاه قاليبافي) دفتر خاطرات مردم الجزاير به شمار ميآيند. داستان «تابستان آفريقايي» از ديگر آثار ديب است كه از استواري هنري وافري برخوردار است. ديب در «تابستاني آفريقايي» به آن گره گاه سنتي كه بحران را به اوج ميرساند و از آنجا پله پله رو به سوي گشايش پاياني ميآورد, گرايش ندارد. او ساختار فني خود را از شخصيتها ميتند، به اين صورت كه يكي را يك يا دو گام همراه ميكند و سپس او را رها ميسازد و به شخصيت دوم وسوم ميپردازد, آنگاه از نو به سوي شخصيت اول رو ميآورد.
شخصيت «زكيه» به وسيله محمد ديب دنبال ميشود. زكيه كارنامة پايان تحصيلات دبيرستان را كسب كرده و ميخواهد شغل آموزگاري را برگزيند, اما خانواده از او ميخواهد كه ازدواج كند.
آنگاه نويسنده به شخصيت دوم روميآورد. او كشاورزي است به نام «مرحوم» كه سوار بر الاغ است و به سوي شهر ميتازد و نميخواهد سربازان مسير راه خود را ببينند. او سربازان فرانسوي را ديده بود كه سراسيمه ميدويدند و با رگبار و خون و مرگ, خيابانها را به گورستان تبديل ميكردند.
محمد ديب در ادامه ما را به شخصيت سوم منتقل ميسازد, به مردي كه نياز به نشانههاي توانگري ندارد و او «بابا علال» است كه صبح زود صداي در خانهاش به گوش ميرسد و ناگهان با مردي روبهرو ميشود كه به او آرامش ميبخشيد و او را به سوي مردي به نام «سيلكا» راهنمايي ميكند تا نزد او پنهان شود... ديري نميپايد كه نويسنده ما را به نزد شخصيتهاي گذشته باز ميگرداند. ما را به نزد «مرحوم» باز ميگرداند و او را ميبينيم كه بر خرش نشسته و به روزهايي ميانديشد كه او را به جاهاي بلند رساندند. محمد ديب در پايان «تابستان آفريقايي» ما را به آغاز آن, به نزد زكيه و پدر و مادر بزرگ و دايي و پسر عموي وي باز ميگرداند. محمد ديب در اين داستان استعمار فرانسوي و منظرههاي پايداري مردم الجزاير را به نمايش ميگذارد.
مالك حداد
حداد يكي ديگر از چهرههاي داستاننويسي الجزاير است. داستان «شاگرد و درس» ژرفترين نگارگريهاي هنرمندانه او از اين تناقضهاي خونبار است كه درون او را بريان كرده است. مالك نگارش خود را از كلمه آغاز كرده و سپس به جمله ميرسد و آنگاه به ديگر بافتهاي داستاني كار خود ميپردازد و در واقع داستان نوعي سخن گويي دروني با خويشتن ـ مونولوگ ـ است. «شاگرد و درس» در گوهر خود, تكگويي دروني دراز دامني است, زيرا در سراسر داستان جز با يك چهره آن هم از يك پزشك الجزايري پير كه تك و تنها زندگي ميكند, آشنا نميشويم. دخترش كه گاهگاهي به چشم ميخورد جز خيالي چرخنده در دل و مغز وي نيست و ... به هر حال داستان بر حول محور پايداري در برابر دشمن پيش ميرود و آلام و آمال يك ملت, هنرمندانه به تصوير كشيده ميشود.
ادبيات داستاني سوريه
فرهنگ و ادبيات سوريه سالهاي متمادي تحت تأثير غرب بود. در واقع نهضت غربگرايي در سوريه سريع بود و در بيشتر جوامع مسيحي, خاصه جامعة لبنان توسعه يافته بود. هواداران آن مبلغان ومكاتب آنها بودند كه نسل جوان را تحت نفوذ تفكر اروپايي درآورده و بررسي و مطالعة آثار غرب و خاصه آثار فرانسوي را بين آنها اشاعه دادند. اين نهضت در مراحل اوليهاش, از نظر غربگرايي توسعة زيادي يافت و نوعي تعادل سست ايجاد كرد. مشهورترين شخصيت اين دورة آغازين،احمد فارس الشرياق بود. او تعاليم اوليهاش را در سوريه گذراند و تحتتأثير غربگرايي مصر قرار گرفت.
به هر حال موج ترجمههاي غربي اعم از شعر وداستان و نمايشنامه ابتكار عمل را از نويسندگان نوپاي سوري گرفت. و به همين دليل سوريه نتوانست نويسندگان بزرگ و مطرحي را وارد حوزة ادبيات داستاني جهان كند.
غادة السمان, غادة السمان نويسنده, شاعر و متفكر معاصر سوريه است. درسال 1942 در دمشق زاده شد. پدرش دكتر احمدالسمان رييس دانشگاه سوريه و وزير آموزش و پرورش بود.
غادة از دانشگاه سوريه ليسانس ادبيات انگليسي گرفت. فوقليساني خود را در دانشگاه آمريكايي بيروت و دكترايش را در رشتة ادبيات انگليسي دانشگاه لندن گذراند. مدتها استاد ديدارگر, در دانشگاه دمشق بود. آنگاه براي هميشه كار مطبوعاتي را برگزيد. او در حال حاضر به عنوان نويسندة ستون نويس (Columnist) به صورت هفتگي در مجله عربي الحوادث, قلم ميزند و صفحة ويژة او با نام (لحظههاي رهايي) طرفداران فراواني دارد. اين بانوي پركار براي نشر آثارش يك مؤسسه انتشاراتي تأسيس كرده است كه تنها آثار خودش را منتشر ميكند.
بيشتر آثار نظم ونثر غادة السمان به زبانهاي زندة دنيا ترجمه شده است. به ويژه داستانهاي كوتاهش بهزبانهاي انگليسي, روسي, فرانسوي, آلماني, يوگوسلاوي, لهستاني, اسپانيايي, ارمني, ايتاليايي و ... برگردانده شده است.
غادة در مقالهاي با عنوان «نامهاي عاشقانه براي خوانندة ايراني» كه در مجلة الحوادث منتشر كرده است ميگويد: «راز درون مرا كه در شعرهايم پنهان داشتم, تنها ايرانيها كشف كردند.»
او بعد از جنگهاي لبنان به پاريس مهاجرت كرده است و اكنون در پاريس زندگي ميكند. همسرش دكتر داعوق استاد دانشگاه است و تنها فرزندش حازم سالهاي آخر دانشگاه را تمام ميكند. غادة السمان آثار نظم و نثر بسياري دارد كه از آن ميان ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
- عيناك قدري (چشمانت سرنوشت من است), 1962
- اعلنت عليك الحب (بر تو اعلان عشق ميكنم), 1967
- رحيل المرافيء القديمة (كوچ بندرهاي قديمي), 1973
- حب (عشق), 1973
- كرابيس بيروت (كابوسهاي بيروت), 1976
- اشهد عكس الريح (شهادت ميدهم برخلاف باد), 1987
- بيروت 75, 1995
- لا بحر في بيروت (در بيروت دريايي نيست), 1995
- عاشقة في مبحرة (زني عاشق در ميان دوات), 1995
- رسائل الحنين الي الياسمين (غمنامهاي براي ياسمنها), 1996
- القلب نورس وحيد (دل, چلچله دريايي تنهايي است), 1998
- الابديه لحظه حب (ابديت لحظة عشق است), 1999
منابع و مآخذ.
1- كتاب كوچك عشق و فرزانگي, جبران خليل جبران, ترجمة بهمن رحيمي/مسعود خالقيراد، تهران: شادان, 1380
2- ادبيات نوين عرب, پروفسورهاميلتون كيب, ترجمه يعقوب آژند, تهران: اطلاعات, 1366
3- شكوفايي داستان كوتاه, صفدر تقي زاده, تهران: علمي، 1372
4- رؤيا و كابوس, شعر پوياي معاصر عرب, ترجمه دكتر عبدالحسين فرزاد، تهران: مرواريد, 1380
5- ادب مقاومت, دكتر غالي شكري, ترجمة محمد حسين روحاني, تهران: نو, 1366
6- خواب, نجيب محفوظ, ترجمة محمدرضا مرعشي پور, تهران: فرهنگ و انديشه, 1377.