عاشقانههاي پسر نوح سروده ي علي محمد مودب
به نقل از مجله ي الفبا
«عاشقانههاي پسر نوح» از همان آغاز و حتي پيش از باز كردن كتاب، حرف زدن با مخاطب را آغاز ميكند و به تعبير اهل بلاغت، براعت استهلال دارد. هم عنوان كتاب و هم طرح روي جلد، بيانگر انديشه و جهانبيني حاكم بر اين مجموعهاند. فرزندي كه بر پدر و ميراث اعتقادي و فرهنگي او شوريده است، از آنكه نميخواهد مقلدي چشم بسته باشد، آنگاه در گريز از خانه افكار و انديشههاي موروثي آغوش فريباي عشق را پناهگاه خويش كرده تا اضطرابها و تپيدنهايش را در اين خانة نويافته به آرامش بدل كند، گويي امواج سيل بنيانكن حوادث كه از همه سو او را احاطه كردهاند و به سرعت همة فرازها و جانپناهها را با همة بلنديشان دربرميگيرند او را ناگزير به آخرين و بلندترين قله راندهاند و اينك اين فرزند گريزپا بر قلة عشق ايستاده و به خويش دلداري ميدهد كه ساحل امن همين عشق است. اما عشق و سوانح سهمناك هستي آميزهاي از شهد و شهرنگ را به كام اين فرزند شورشي ميريزد. تجربههاي عيني حاصل از اين دوگانگي است كه جهانبيني شعرهاي عليمحمد مؤدب را شكل ميدهد. روي برتافتن فرزند از تكرار و تقليد و تسليم و جسارتش در استقبال از ناشناختههاي هولناك، او را از ساية سنگين نام پدر نميرهاند، انگار اين شورشگرِ گريزپا نيز، رهايي خويش را پس از آن همه فراز و فرود در بازگشت به هويت اصيل خود ميجويد و مييابد. اين دلبستگي نو به ميراث معنوي پدر كه پس از انكار و ترديد و برائت از گذشته پديدار شده اينك استوارتر و بنيادينتر از آن است كه دستخوش خدشه و آسيب شود.
فاصلة جهان مطلوب با جهانبيني واقعي و به تعبيري رويارويي حقيقت با واقعيت، نظير هر اثر هنري ارجمند در اشعار اين دفتر نيز دستماية بنيادين انديشة هنري قرار گرفته است. نگاه سنتي، جهان آرماني را در اعماق زمان و گذشتههاي طلايي و اساطيري جستوجو ميكند و همواره مرثيه خوان پيشينة شكوهمند و بر باد رفته است، اما نگاه نوگرا، مطلوب خويش را نه در دوردست زمان و گذشتههاي دست نيافتني، كه در همين روزهاي اخير و در همين نزديكيها ميجويد و اسطورههاي او نه در ژرفاي تاريخ و گسترة افلاك دور، كه درهمين حوالي هستند. به كوتاه سخن، حقيقت مطلوب هنر امروز از سرزمين ذهنيت رويايي، به وادي عينيت محسوس و ملموس كوچيده است:
/ ومن دهقاني آفتاب سوخته / كه به مترسكي ميماند / كه به كشتزاري ميماند / كه روياهايش را گرازان / شبانه / از بن جويده باشند/
(ص 29)
جلوههاي گذرا از دنياي آرماني و شاعرانه به دنياي واقعي پيرامون و تلاش شاعر براي بازآفريني آرمانشهر مطلوب خويش در خرابآباد جهان كه در آغاز به مدد واژهها ست و در انجام در پي تعبيري نوين از عناصر هستي است، در تمامي صفحههاي اين دفتر پديدار ميشود:
/ اي فرشته! / اي بهشت!/ اي خداي بسته به چهار ميخ عناصر!/ انسان / تنها/ تنهايي است / سحرگاهان كه روح / به كراهت از زانوهاي تن بالا ميكشد / و شهرها به بستر بيداري ميخزند / رؤياهايش را درميآورد / لباسهايش را ميپوشد / عينكش را از طاقچه برميدارد / لبخندش را بر دهان ميگذارد / و در كسالت خيابان فرو ميرود / آه اگر با روياهايش / به خيابان ميآمد انسان /
(ص 27)
در شعر (8) نماي كاملي از تقابل رؤياهاي مطلوب با واقعيت موجود ترسيم ميشود. بهرهگيري از تشبيه مضمر از طريق همنشيني كه نوعي نوآوري در بيان است، تصاويري تاثيرگذار پديد آورده است: / چشمانم را از من گرفتهاند/ لبانم را از من گرفتهاند / تنم را / و شاديهاي حواس را / از من گرفتهاند / روحم را / و بازيگوشيهاي انسان را / از من گرفتهاند/
همة اين مقدمات براي آن است تا شاعر به اين اوج برسد كه تعليق حاصل از آغاز شعر را گرهگشايي كند با:
/ جمعة تبسمهايت را / از من گرفتهاند /
(ص 33)
انگار «جمعة تبسمها» همة آن چيزهاييست كه شاعر براي از دست دادنشان نگران است:
/ تو را / عشقم را / و زندگيام را/ از من گرفتهاند /
آشنايي عميق شاعر با شگردهاي بياني و بديعي همراه با ذهن خلاق و زبان پيراستهاش، شعرهاي او را از ظرافتهاي بياني سرشار كرده است. نمونههايي از اين سرشاري را مرور ميكنيم:
1_ ايهام
/ شعرهايم را مثل اوركت غلامرضا / شش نسل از برادران برهنهام / بركنند / بسم است.
(ص 39)
/ ول ميگشتم جلوي دوربينهاي تلويزيوني / دنبال ] علي رضا[ / دنبال ] سكه[ / كه تلفن بزنم به تو / كه بگويي دوستم داري /
(ص 17)
2_ تضاد
/ الو! الو! / فقط به فكر خودت باش / و شماره تلفن / و قيافههاي روشنفكرها را بگير / و حرفهاي تاريك بزن /
(ص 16)
در اين بند تضاد سادهاي برقرار شده، كه طنزي فاخر خلق كرده است.
3_ ايهام تناسب كه زمينهساز طرح خط اصلي انديشة شاعر است در تقابل ذهنيت مطلوب (در اينجا عشق) و عينيت ناگوار (در اينجا، زهد)
/ حالا باد كه ميآيد / ميرويد بالا / بالاتر / و برق چشمانتان / از پنكههاي سقفي مسجد / بيشتر خنك ميكند / معنويتم را / نه آيتالكرسي گرمم ميكند / نه بخاري قراضة خانه /
(ص 40)
4ـ انواع تشبيه (حسي وعقلي)
/ كوهها ميفرسايند / لبخندها ميپلاسند / و رودخانهها ميخشكند / آدمي گذراست / چون اندوه/
/ با زيستن بياميز / آنچنان كه شاخهاي گوزنان با هم ميآميزند / آنچنان كه نافه با باد ميآميزد / و زن با مرد / (ص 46)
5 ـ موازنه
/ ميتابم و پايين ميآيم / بيتابي و بالا ميروي/
اين هوشمندي در بهرهگيري از موسيقي لفظي وقتي با انواع تناسبها، موسيقي معنوي را نيز به خدمت شعر درميآورد حاصلي چنين ارجمند ميآفريند:
/ زمزمة مرا نميدانستي / از همهمة آن همه فرياد آشنا / خانه را فرياد پدرت برداشته بود / تو را اندوه مادرت / تلفن را كسي بر نميداشت /
6 ـ طرد و عكس:
/ كودكي كه بازي ميكند / گاه گم ميشود / اما كودكي كه گم ميشود / هيچگاه بازي نميكند/
(ص 61)
7_ گفتوگو:
/ محمدحسين ميگفت دريا را بردار! / گفتم: دريا بماند تا مرغهاي دريايي از خستگي در آسمان نميرند / گفتم: دريا بماند براي ماهيها / ماهيهاي دريا براي جاشوها / جاشوهاي دريا براي دختران بندر/ و دختران بندر / تا در ساحل بايستند / و غروب را تماشايي كنند /
(ص 75)
ايهام در كلمه «تماشايي» موجب تأويلپذيري بيشتر جملهها شده همچنان كه تكرارها، انسجام ساختاري شعر را به ارمغان آورده است.
اما اين زبان و بيان ساختارمند گاه در سايه تأثيرپذيري رنگ ميبازد:
/ من اگر هوايي نباشم / از پلهاي هوايي حرف ميزنم/
كه حال و هواي از نخلستان تا خيابان را تداعي ميكند.
همچنين آنگاه كه طنزآفريني به زبان شكسته و محاوره روي ميآورد و شوخ طبعيهاي دم دستي را دستمايه قرار ميدهد حاصل كار موفق از آب درنميآيد. شعرهاي 14 و 29 و 41 از اين گونهاند.
8 ـ تلميح
شعرهاي اين دفتر از نظر تلميح بسيار پربارند، همچنان كه عنوان مجموعه نيز ـ «عاشقانههاي پسر نوح» ـ متكي بر اشارهاي تلميحي است. نمونة درخشاني از اين شيوه در شعر شمارة 27 است. اين شعر مروري است پر از طنز و تعريض و كنايه بر زندگي يكنواخت و روزمرگي از تولد تا مرگ، با بياني نافذ كه با فاصله گرفتن از ركاكت به خوبي از اداي معاني مورد نظر شاعر برآمده است:
/ زن كهنه ميشست و كهنه ميشد / من كهنه ميشدم / بعداً يك دفعه بيدارم كردند / و گفتند: بگير بخواب!/ حالا دراز كشيدهام / و خواب نميبينم!/
اين بند يادآور اين سخن بزرگ است كه: «الناس نائمون اذا ماتو انتبهوا» يعني «مردمان در خوابند چون بميرند بيدار شوند».
9_ جناس
/ خاطرهاي ندارم از كودكيام / چون كودكي فداكار / كه انگشت در سوراخ سدي فرو برده بود / كه صد سوراخ داشت/
(ص 59)
علي محمد مؤدب آنگاه كه به مسائل روز ميپردازد نيز نگاه نافذ و شاعرانه و بيان قدرتمندش را فداي شعار دادن و سطحينگري نميكند. شعر شمارة 24 كه دربارة جنگ عراق است و زمينهها و پيوندهاي تاريخي و مكتبي اين واقعه را فرياد ميآورد، و شعر شمارة 39 كه نمونهاي است درخشان از شعر واقعگرا و مدرن و در عين حال متعهد و ارزشمدار درباره شهيد و شهادت نمونههايي از اين توانمندي را عرض ميكنند:
/ حتي گاه / مادرت / از ياد ميبرد تو را / در صفهاي شلوغ نانواييهاي گلشهر / ميبيني / بعد از تو هيچ اتفاق مهمي نيفتاد / داريم همان جور زندگي ميكنيم / دارند همينجور ميميرند /
(ص 127)
با اين همه «عاشقانههاي پسر نوح» نياز به بازنگري و ويرايش دارد. به نظر ميرسد كه برخي اصلاحات عبارتي ميتواند زيبايي و يكدستي زبان و بيان علي محمد مؤدب را در همة فراز و فرودهاي شعرهايش نمايانتر كند. با ذكر يكي دو نمونه از اين ويرايشها بررسي اين مجموعه را به پايان ميبريم:
/ صورت تو مرجع زيباييهاي جهان است / تنها با اين تفاوت كه / هيچ خورشيدي / جلوتر از تو نميتابد /
با حذف دو كلمه «تنها» و «تفاوت» حالت استدلالي ونثر گونگي از بين ميرود.
/ و شتر مرغ سر در شن فرو ميكند / اما قناري را اگر بترسانند / ميپرد به آغوش آسمان
كلمة «اما» زايد است و به موسيقي شعر نيز لطمه زده است.
در شعر شمارة 38 كه از نظر مضموني بديع و مبتكرانه است تأكيد زياد بر جملههايي نظير / زيرا من يك تفنگ آخرين مدل هستم / ما شايد ميليونها تفنگ بوديم /
منطق نثر را به شعر تحميل كرده و مانع تأويلپذيري و گسترش دامنة معنايي عبارات شده است.
«عاشقانههاي پسر نوح» پاسخي است در خور به اقتضائات زبان و نيازهاي زمان و در اين معركة پرگويي و كمكاري و لجام گسيختگي و بيپروايي صورتها و ابزارها و تكنيكها، محجوب و عميق و استوار به خلوت شعر و انديشه و خلاقيت دعوت ميكند كه بهترين پناه براي انديشههاي آراسته و زيباييهاي هنر است.