December 24, 2004 09:43 AM
هنر شعر- هيو هالمن قسمت دوم هنر شعر
قست دوم عناصر فني شعر. هر چند تمام انواع شعر براساس برخي جنبههاي فني به كارگيري زبان، ارزش پيدا ميكنند، هيچ الگوي واحدي وجود ندارد كه براي بيان شاعرانه الزامي باشد. مطالعة عناصر فني شعر را نظمآوري (Versification)، يا عروض (Prosody) مينامند. وزن. اساسيترين عنصر فني شعر وزن است كه از تكرار منظم يا تقريباً منظم واحدهاي مشابهي از يك الگوي آوايي (Pattern Of Sound) تشكيل ميشود. چهار نوع وزن بنيادي وجود دارند: كمّي (Quantitative)، تكيهاي (Accentual)، هجايي (Syllabic) و هجايي ـ تكيهاي ـ (Syllabic Accentual). در وزن كمّي، واحدها بر پاية طول زمان اداي هر هجا، با توجه به رديفهاي منظمي از هجاهاي بلند و كوتاه، معين ميشوند. وزن كمّي در شعر يوناني و لاتيني باستان متداولترين صنعت وزني بود. در وزن تكيهاي وقوع هجايي تكيهدار (Accented Or Stressed) ـ كه با علامت / نشان داده ميشود ـ واحد وزني مبنا را تعيين ميكند، قطع نظر از تعداد هجاهاي بيتكيهاي (Unstressed) كه آن را احاطه ميكنند و با علامت V نشان داده ميشوند. شعر كهن انگليسي اين نوع وزن را به كار ميبرد. در وزن هجايي، شمار هجاها، خواه تكيهدار يا بي تكيه، در هر مصراع يا حتي در يك شعر كامل، ثابت است، اگر چه جاي تكيهها ممكن است متفاوت باشد. در بيشتر زبانهاي رُميايي (Romance Languages) شعر، همانند بخش اعظم شعر شرقي، داراي وزن هجايي است. در وزن هجايي ـ تكيهاي، شمار هجاها و شمار تكيهها (تكيهدار يا بي تكيه) در هر مصراع به نسبت ثابتاند. اين نوع وزن متداولترين وزن شعر در زبان انگليسي است. بحر (Meter) . در شعر هجايي ـ تكيهاي، بحر معطوف است به نوع و شمار واحدهاي وزني در هر مصراع. تعيين بحر شعر به تقطيع (Scansion) معروف است. واحدهاي موزون، كه ركن (Feet) نام دارند، عبارتند از: 1ـ آيمبيك (Iambic) ـ كه هجاي اولش و هجاي دوم آن تكيهدار است، براي مثال در(Return) 2- تروكاييك (Trochaic) ـ كه هجاي اولش تكيهدار و هجاي دوم آن بي تكيه است، براي مثال در Double؛ 3ـ آناپستيك (Anapestic) ـ كه شامل دو هجاي بيتكيه و به دنبال آن يك هجاي تكيهدار است، براي مثال در Contravene؛ 4ـ دكتيليك (Dactylic) ـ كه متشكل از يك هجاي تكيهدار و به دنبال آن دو هجاي بي تكيه است، براي مثال در 2Merrily. بنابراين، براي تشريح بحر هر شعري بايد به شمار دفعاتي كه نوعي از اركان در هر مصراع آن ظاهر ميشود رجوع كرد. براي مثال، يك مصراع مثلث (Trimeter Line) سه ركن دارد و يك مصرع مخمس (Pentameter Line) پنج ركن دارد. از اين رو، هر مصراع مثلث آيمبيك مشتمل بر سه آيمب، يا شش هجا، است و روي هجاي دوم، چهارم و ششم داراي تكيه است. هر مصراع مخمس تروكاييك شامل پنج تروكي (Trochee)، يا ده هجا، است و روي هجاهاي اول، پنجم، هفتم و نهم داراي تكيه است. ساختارهاي آوايي. شعر نه فقط از تكرار الگوهاي موزون ساخته و پرداخته ميشود، بلكه از پيوند دروني آواهاي واژگان در يك مصراع يا ميان مصراعها نيز شكل ميگيرد. در شعر انگليسي متداولترين شكل چنين پيوندي قافيه (Rhyme) است. سه نوع قافيه وجود دارند: 1) قافية مذكر (Masculine Rhyme)، كه در آن همخواني اصوات مبتني است بر مصوتها و صامتهاي هجاهاي تكيهدار متعاقبشان، چنانكه در Late و Fate؛ 2) قافية مؤنث (Feminine Rhyme)، كه در آن همخواني اصوات بين هجاهاي تكيهدار و بيتكيه وجود دارد، چنان كه در Biting و Fighting. 3ـ قافية سهتايي (Triple Rhyme)، كه به موجب آن اصوات در بين سه هجا همخواني دارند، چنانكه در Respondent و Despondent. قافيه معمولاً در پايان مصراعها واقع ميشود، اگرچه ممكن است دروني (Internal) ـ در محدودة مصراع ـ يا آغازين (Initial) ـ در اول مصراع ـ باشد. شكل متداول ديگري از پيوند دروني همگوني آوايي (Alliteration) است كه در آن صوت آغازين دو يا چند كلمه تكرار ميشود، چنان كه در Fancy Free. همگوني آوايي در شعر كهن انگليسي و تا اندازهاي در سراسر نظم، شگرد (Device) مهمي است. الگوي آوايي ـ واژگاني (Word Sound Pattern) ديگري كه اغلب به كار ميرود، همگوني مصوتها (Assonance) است، آنجا كه بين مصوتها و نه بين صامتهاي دنبال آنها تشابهي از حيث صوت وجود دارد، چنان كه در Lake و Fate (برخلاف قافيهپردازي Lake و Fate). شكل (Form). هماهنگ ساختن مصراعهاي داراي ساختار و طول مشابه با يكديگر كه با قافية پاياني به مصراعهاي ديگر ميپيوندند، شيوة معمولي آفرينش شكلي از شعر است. شكل ثابت غزلواره (Sonnet) نمونهاي از كاربرد اين شيوه است. غزلوارة (Sonnet) انگليسي شامل چهارده مصراع مخمس آيمبيك ـ يعني، پنج ركن آيمبيك ـ است، مثلاً در اولين مصراع سانت بيست و سوم شكسپير: ”My glass shall not persuade me lam old.“ مصراعها با يك طرح قافيه (Rhyme Scheme) به هم متصل ميشوند: مصراع 1 با 3، 2 با 4، 5 با 7، 6 با 8، 9 با 11 و 10 با 12 قافيه ميشود. مصراعهاي 13 و 14 با همديگر قافيه ميشوند. قافيهها معمولاً با حروف نشان داده ميشوند، چنان كه در مورد غزلواره انگليسي (شكسپيري) ميگويند كه طرح قافيهاي چنين دارد: abad cdcd efef gg. بند (Stanza) يكي از عوامل مهم شكل در شعر، گروهي متشكل از دو يا چند مصراع از يك شعر است كه طول، بحر و معمولاً طرح قافية يكساني دارند. (در غزلواره براي مثال، بند اول متشكل از مصراعهاي Abab است.) دوتايي (Couplet) در زمرة انواع بندها است و در آن دو مصراع، از لحاظ طول و ساختار وزني (Rhythmic structure) مشابه با هم قافيه شوند؛ سه تايي (Tercet)، كه در آن سه سطر با يكديگر قافيه ميشوند؛ و چهارتايي (Quatrain)، كه در آن چهار مصراع به موجب يكي از انواع طرحهاي قافيه به هم پيوند مييابند. از ديگر انواع بندها يكي قافية شاهوار (Rhyme royal) است كه هفت مصراع مخمس آيمبيك دارد، با قافيهپردازي Ababbcc و ديگري بند اسپنسري (Spenserian stanza) مشتمل بر هشت مصراع مخمس آيمبيك و نيز مصراع نهمي كه مسدّس آيمبيك (Iambic Hexameter) است، با قافيه پردازي Ababbcbcc. تنوعات بندي ممكن تقريباً نامحدودند و شاعران به ميزان تقريباً نامحدودي در آنها كاوش كردهاند. تصويرپردازي (Imagery). عنصر ضروري ديگر شعر تصويرپردازي است. تصوير بازنمود كلامي تجربهاي حسي يا چيز (Object) است كه آن را با يك يا چند حس ميتوان شناخت. تصويرپردازي مبتني است بر باز نمودن يك احساس براي خواننده، با عرضة چيزي به او كه احساسي از پيش شناخته شده را تداعي ميكند. تصوير عنصر شاخص شعر است، وسيلهاي است كه با آن تجربه در غنيترين و عاطفيترين وجه پيچيدهاش منتقل ميشود، چنانكه با فرايند سادهسازي و مفهومسازي (Conceptualizing) علم و فلسفه در تقابل قرار ميگيرد. بنابراين، تصويرپردازي، نه فقط امري تزئيني، بلكه بخشي از گوهر معناي شعر است. تصاوير ممكن است حقيقي (Literal) يا مجازي (Figurative) باشند. تصوير حقيقي (مانند «چشمان آبي» يا «درياي طوفاني») مستلزم هيچ تغيير يا گسترشي در معناي روشن واژگان مورد استفاده نيست. اما تصوير مجازي (مانند «گويهاي مرصع آبي» يا «درياي خشمگين») تغيير يا تبديلي را در معناي حقيقي كلماتي كه به ذهن متبادر ميشوند، ايجاب ميكند. بنابر روشي كه بخش اعظم نقد نو با آن اشعار را بررسي ميكند، ابتدا تصاويري كه براي ساختن شعر به كار رفتهاند مورد بررسي قرار ميگيرند، سپس سعي ميشود ارتباطات عقلاني و عاطفي موجود بين اين تصاوير مشخص شوند و سرانجام كوشش ميشود تا به ساختار عقلاني و زيبايي شناختياي كه تصاوير شعر تشكيل ميدهند، پي برده شود. تغييرات و تنوعات فني. بيشتر آنچه دربارة جنبههاي فني شعر گفته شده است، وجود نظم (Regularity) و قالب (Pattern) را در ساختار زباني اثر مفروض ميدانند. در بسياري موارد قالب ممكن است بياندازه دقيق و دشوار باشد، چنانكه قالبهاي غزلواره، هايكوي ژاپني (Haiku Japanese) و اشكال ثابت فرانسوي اين گونه شعرها همانند بالاد (Ballade)، سستينا (Sestina) و ويلانل (Villanelle). با وجود اين، اشكال بسيار گوناگوني گسترش يافتهاند. براي مثال، در طرحهاي آوايي (Sound Forms) شعرهايي كه در قالبهاي سنتي مسمط سروده ميشوند و در آن همگوني آوايي (Assonance) اغلب جايگزين قافيه ميشود، از اختيارات شاعري استفاده ميكنند. شعر اميلي ديكنسون (Emily Dickinson) نمونة چنين شعرهايي است. تنوعات، ممكن است از درون الگوهاي متقارن سنتي مصراعها، با دادن تنوع و قابليت انعطاف به آنها پديد آيند. آهنگ (Cadence) ـ يعني وزن گفتار ـ جانشين وزني شده است كه تقارن بيشتري دارد. اين امر به ويژه در مورد شعر عبري، مانند مزامير، صادق است. تناظر انديشه و ساخت دستوري جانشين تكرار قافيه و الگوهاي مصراع شده است، چنان كه در شعر والت ويتمن (Walt Whitman). در گروه بزرگ شعر نو (Modern poetry) كه معمولاً شعر آزاد (Verse Free) ناميده ميشود، شعر بر آهنگ نامتقارن (Irregular Cadence)، همراه با تكرار عبارات، تصاوير، يا الگوهاي نحوي (Syntactical Patterns) كه جايگزين كاربرد متداول بحر ميشوند، استوار است. اما به رغم همة انعطافناپذيريها يا تغييرات و تنوعات محتمل، گوهر شعر در كاربرد ماهرانه، متغير و ظريف ويژگيهاي آوايي و معنايي زبان به يك ميزان است. در هر شعر خوب، معناي كلمات و آواي واژگان كمابيش به طرز شگفتانگيزي در واحدي يگانه و گويا در هم ميآميزند؛ واحدي كه در هيچ شكل ديگري به جز شكل خودش قابل تكرار نيست. تفسير و ارزيابي يك شعر . كاربرد مؤثر هنر شعر را ميتوان با بررسي شعر «طلايي هرگز ماندگار نيست» اثر رابرت فراست3 Robert Frost) (نشان داد. Nature’s first green is gold, Her hardest hue to hold. Her early leaf’s a flower; But only so an hour. Then leaf subsides to leaf. So Eden sank to grief, So dawn goes down to day. Nothing gold can stay. ترجمة شعر نخستين سبزي طبيعت طلاييست، گذراترين پردة رنگهايش. اولين برگش گلي است كه ديري نميپايد. آنگاه برگ در برگ مينشيند. اين گونه عدن در اندوه فرو شد. اين گونه پگاه در روز فرو ميآيد. طلايي هيچ ماندگار نيست. اين شعر كوتاه، به ظاهر، بيان سادة مشاهدات شاعر است. به نظر ميرسد قصد فراست، اين باشد كه تجربهاي معمولي از فصل بهار را در نظر گرفته و در مورد آن مختصراً به تأمل بپردازد. او براي درك منظور خويش به حافظة ما از تجارب خودمان متكي است، زيرا تصاوير شعر يادآور آن تجاربند. او از ما ميخواهد روزهاي اول بهار را به ياد آوريم، زماني را كه برگهاي نورستة درختان و گياهان زرد طلايي درخشانند و هنوز به رنگ سبز سير برگهاي كامل در نيامدهاند. او به ما يادآوري ميكند كه اين رنگ طلايي بياندازه گذرا است و بنابراين، براي طبيعت، حفظ دوام آن دشوارتر از همة رنگها است. نخستين برگ به گلي طلايي ميماند و جهان در يك كلام باغي زرين است. اما اين باغ تنها براي دوران كوتاهي دوام ميآورد، زيرا طلايي ناگزير است به تدريج سبز شود. براساس اين مشاهدة ساده، فراست دست به تعميم ميزند، كاري كه شاعران اغلب ميكنند و به اين منظور به انواع ديگر دانشها و باورها اشاره ميكند. نخست قصة باغ عدن و هبوط آدم از كتاب مقدس را به خاطر ميآورد ـ وقتي كه برگ كمكم رنگ طلايي خود را از دست ميدهد و سبز ميشود، شادي عدن به اندوه بدل ميشود. اين از دست دادن شادابي شباب، كه او ما را نسبت به آن مطمئن ميسازد، تجربهاي يگانه نيست؛ بلكه هر صبح، هنگامي كه پگاه در جلوة روز روشنتر ميشود، رخ ميدهد. از درون اين ملاحظات او گزارهاي كليتر را از تجربهاي همگاني بيرون ميكشد ـ طلايي هيچ ماندگار نيست. در هر مصراع شعر، فراست به زبان مجازي و استعاري سخن ميگويد. آنچه او ناگزير از بيانش است، همان قدر انديشه است كه احساس، آگاهي تلخ و شيرين از گذر گريز ناپذير زمان و جواني و سرخوشي. اين نكته نه در قالب مجردات، بلكه ضمن تصاوير سادة برگها، گلها، پگاه، روشنايي روز و رنگها بيان ميشود. شعر در نهايت قابل ترجمه نيست يا، به گفتة منتقدان، بيان ديگر نميپذيرد. هر آنچه شعر ميگويد به زبان خود ميگويد و زبان از انديشه جداناشدني است. تأثير اين شعر سخت فشرده تا اندازهاي نتيجة ساختار تصويرپردازي آن است. اما پيوند ماهرانه، ولي به ظاهر سادة انديشه و احساس، همچنين، حاصل صناعت (Technique) است؛ يعني، از فوت و فنهاي (Mechanics) شعر ناشي ميشود. شعر ياد شده 8 مصراع دارد؛ همه آنها ـ به جز مصراعهاي يكم و هشتم ـ طبعاً به سه ركن دو هجايي تجزيه ميشوند، كه اولي بيتكيه و دومي تكيهدار است. بنابراين، شعر در بحر مثلث آيمبيك سروده شده است و تقطيع مصراعي از آن به قرار زير است: Her hardest hue to hold اما تغييرات و تنوعاتي در اين قالب رخ ميدهد. مصراعهاي اول و هشتم، كه يكديگر را از حيث معنا تكميل ميكنند، هجاي بيتكية نخست را حذف ميكنند؛ زيرا آنها با يك هجاي تكيهدار و بنابراين، تأكيد بيشتري نسبت به بقيه آغاز ميشوند. اين عدم تقارن وزني همراه با ارتباط معنايي، تناسبي انديشگاني و نيز تناسبي آوايي برقرار ميسازد كه كل شعر را دربرميگيرد. مصراعها به وسيلة قافيهها به هم متصلاند: Stay , Day؛ Grief , Leaf؛ Hour , Flower؛ Hold , Gold (طرح قافيه: Aabbccdd) و همة آنها قافيههاي سالم (True Rhymes) هستند، يعني اصوات مصوت و صامت پاياني كه بيتهاي (Couplets) مثلث آيمبيك ميسازند، به طور كامل تكرار ميشوند. نحوة به كارگيري همگوني آوايي در مصراعها نه تحميلي (Intrusive) بلكه ماهرانه است: در اولين مصراع، Gold و Green؛ در دومي، Hold , Hue , Hardest, her؛ در پنجمي Leaf و Leaf؛ در هفتمي Dawn ، Down و Day. به علاوه، همگوني آوايي مصراعهاي مجزا را به هم ميپيوندد؛ براي مثال، Grief , Goes, Gold در سه مصراع آخر چنين كاري ميكنند. افزون بر اين، نوسانهاي ظريفي در اصوات مصوت، به ويژه در زنجيرة Dawn, Down , Day در مصراع هفتم وجود دارند. روشن است كه اين شعر با دقت بسيار ساخته شده است و ساخت زباني پيچيدهاي دارد. همچنين، به منظور ايجاد عاطفه نسبت به گريزناپذيري تغيير و رشد و آنچه در اين فرايند از دست ميرود، از مجموعة تصاوير هماهنگي بهره برده است كه از دنياي طبيعي گرفته شدهاند. اين شعر انديشهاي را بيان ميكند، اما انديشهاي را كه به طرزي جدايي ناپذير با احساس غبن و حسرت گذشته مربوط است؛ شعر مورد بحث، همچنين، اين فهم را عرضه ميدارد كه اين فرايند گريزناپذير ضروري است ـ كه برگ طلايي بايد در برگ سبز فرو نشيند ـ هر چند از دست دادن طلايي ميتواند بسيار تأسفبار باشد. اگر بگوييم كه اين انديشه را نميتوان به زباني جز زبان فراست بيان كرد، به نظر ميرسد سخني به گزاف نگفتهايم. با اين همه، انتقال عواطف پيرامون اين انديشه، همراه با آميزة احساسات پيچيدهاش، در شكل ديگري كه به همين اندازه موجز و دقيق باشد، كاري ناممكن به نظر ميآيد. 1. شاعر امريكايي (1869 ـ 1935)م. 2. در فرهنگ اصطلاحات صناعات ادبي (دكتر محمد طباطبايي، بنياد فرهنگ رضوي، شهريور 1367) براي اركان چهارگانة مورد بحث معادلهاي فارسي زير آورده شدهاند: فَعَلْ : Iamb ، وَتَد مفروق : Trochee، فَعِلُنْ : Anapest، و فاعِلُ: Dactyl. در فرهنگ هزاره (دكتر محمد حق شناس و ...، فرهنگ معاصر، تهران 1380) برابر Iamb ركن دو هجايي ضرب انجام (نمربوط به) و تدِ مقرون ذكر شده است. (م) 3. شاعر امريكايي (1874 ـ 1963)(م).
|