نقش گاو در اساطير و باورهاي ايراني نقش گاو در اساطير و باورهاي ايراني
فرشته عبدالهي
با اندكي تلخيص
به نقل از مجله الفبا ( ماهنامه ي داخلي حزوه هنري)
نمونة واقعي يا نمادين جانوران در اساطير ايران باستان آمده است و ميتوان آن را در منابع اوستايي، پهلوي و حتي فارسي ديد. در بخشهايي از اوستا از جمله در بخش گاهاني: يسنا 28 بند 1، ويسنا 29 بند 1 تا 11، در اوستاي متأخر: يشت 13 بندهاي 86 و 87، يسنا 13 بند 7، يسنا 6 بند 4، يسنا 26 بندهاي 4و5، يسنا 68 بند 23، يسنا 1 بند 2، يسنا 39 بند 1، يسنا 70 بند 2، يشت 7 (مقدمه)، يشت 14 بند 54، و يسپرد 21 بند 2 و يشت هفتم و سي روزه دوم بند 12... از گاو سخن رفته است.
«گوشورون1 به بارگاه آفريدگار روي آورد و خروش برداشت و بناليد كه: مرا به چه كار آفريديد؟ كيست آنكس كه مرا پديد آورد؟ خشم و ستم و سنگدلي و گستاخي و زور مرا به ستوه آورد. اي آفريدگار، مرا جز تو نگهبان ديگري نيست، اينك بهروزي و شادكامي برزيگران را به من ارزاني دار.
آنگاه آفريدگار چارپايان از «ارديبهشت» (اشي) پرسيد: كدامين كس را ميشناسي كه بتواند براي چارپايان جراگاه وكشتزاري سزاوار پديد آورد و از آنان پاسداري كند؟ چه كسي را براي نگاهباني چارپايان برميگزيني كه بتواند دروغ خشم را باز دارد؟
«ارديبهشت»: به آفريدگار پاسخ داد: در جهان براي چارپايان نگاهبان بيآزار و آيينشناسي نيست. مردمان نميتوانند دريابند كه ] بايد[ با زيردستان رفتاري بسزا كنند. در ميان مردمان، نيرومندتر از همه آن است كه مرا بخواند و من به ياري او بشتابم...» (سرود 29، بند 1 تا 3)
براساس كتابهاي ديني پهلوي به ويژه بندهش و نوشتههاي زادسپرم و دادستان دينيك و دينكرد ميتوان اينگونه برداشت كرد كه كيومرث و گاو نخستين به نام اوگدات يا ايوكداد e.vak.dad از خاك درست شدند. گاو در ساحل راست رودخانه داييتي da.i.ti يا ويهدايت vi.ye.dayt و گيومرث در ساحل چپ آفريده شد. اين گاوكه بنابر بيشتر منابع نر بود، تنها مخلوق روي زمين و حيواني زيبا و نيرومند به شمار ميرفت. در زادسپرم (فصل دوم بند 6)2 و يشت هفتم و سيروزه، دوم اين گاو را ماده، سپيد ونوراني، همچون ماه وصف كردهاند. گاو و گيومرث تا سه هزار سال در آرامش بودند. در گزيدههاي زادسپرم، دربارة اندرآمدن اهريمن بر آفرينش چنين آمده است: «سپس بر گاو آمد كه يكتا آفريده بود، كه بالاش به مانند گيومرث بود. بر بار ]= ساحل[ آب ]=رود[ ـ داييتي، ميانة زمين ايستاده بود. دوري او از گيومرث برابر بالاي خويش بود از بار آب ]= ساحل رود[ داييتي نيز به همان اندازه بود. ماده ]گاوي[ بود سپيد و روشن چون ماه. چون پتياره ]= دشمن، مهاجم و از القاب اهريمن[ برآمد، هرمزد منگ را كه بنگ نيز خوانده شود، به خوردن، (به گاو) داد و پيش چشم (وي) بماليد كه تا او را از نابودي و بزه ناشادي كم بود. نزار و بيمار شد، به راست سوي افتاد و اندر گشت ]= مرد [».3 ميان آثار پهلوي، بندهش شرح و بسط بيشتري دربارة روايت آغاز جهان دارد و در فصل سوم، بندهاي 26-1 به سرگذشت گاو و گيومرث پرداخته است. هنريك ساموئل نيبرگ، خاورشناس سوئدي (1889-1974) براساس اين بخش در مورد سرنوشت گاو در دورة سه هزارسالة سوم چنين گفته است:
«در سه هزار سالة سوم (از سال 6000 تا 8999): اهريمن از بيهوشي دراز مدت خود به هوش ميآيد و با شتاب تمام آغاز دستبرد به جهان روشنايي ميكند و اين جهان روشنايي را از پايين سوراخ ميكند، در حالي كه اين جهان درخشان بدون لكه و در خود بسته و به صورت تخم مرغ بسيار بزرگي قرار گرفته است. وي همه جا مرگ و تباهي ميگستراند. سپاه او همچون مگس برآفرينش پراكنده ميشود و از اين رو همگي زهرآگين ميگردند. مرگ بر نخستين مرد، گيومرث ونخستين گاو نر چيره ميشود، ولي در حال مرگ تخمهاي خود را بيرون ميريزد؛ از تخمهاي گيومرث، نخستين جفت انسان، مشيگ و مشيانگ و از تخمهاي نخستين گاو، چهارپايان پديد ميآيد و بهزودي زندگي ميرا و آميخته با بدي، جريان مييابد.»4
بر پاية نوشتههاي پهلوي ميتوان اين گونه نتيجهگيري كرد كه: هنگامي كه ديو بدي به گاو نخستين رسيد، گاو برخلاف تلاش اهورامزدا بيمارشد و سرانجام، چشم از جهان فرو بست. روان گاو ]=گوشورون[ ظهور مردي را كه حامي حيوانات باشد از اهورامزدا خواستار شد و اهورامزدا فرهوشي زردتشت را بدو نمود. سپس از هر يك از اعضاي گاو نخستين پنجاه و پنج نوع غله و دوازده نوع گياه شفابخش روييد و اين رستنيها شكوه خود را از نطفة گاو نخستين گرفت. از اين نطفه يك جفت گاو (نر وماده) پديد آمد و به دنبال آنها دويست و هشتاد و دو جفت (بندهش: دويست و هفتاد و دو نوع) از هر يك از حيوانات روي زمين ظاهر شدند.»5 كلمة اوستايي گاو يا گوشورون (روان چهارپايان) صرفنظر از نوع آن است و به صورت جنس بر همة چهارپايان مفيد اطلاق ميشود.
او نمايندة چهارپايان زمين و وجودي نخستين است، به عنوان يگان جامع وشخصيت آسماني شده. در عين حال او چارپاي زميني است و هر چه در روي زمين گاو ناميده ميشود جزئي از اوست. او وجودي نخستيني است كه روزگاري درآغاز از سوي خداوند ويژهاي به نام گئوش تشن ge.us.tasan يعني آفرينندة گاو پديد آمد.6 در فرهنگ اساطير واژة «گاو» بر سر يك دسته از جانوران، از قبيل گاوميش، گاوگوزن، گاوگراز و گاوماهي ديده ميشود و نشانة آن است كه اين كلمه در اوستا اسم جنس بوده است. گوسفند هم كه امروز به نوع ميش، اعم از نر و ماده، اطلاق ميشود در اصل «گيوسپنت»7 ]گاو مقدس[ بوده است و در ايران باستان ميان چارپايان از همه مفيدتر تلقي ميشده است.8 در جدول سماوي(كه در كتاب بندهش آمده است) برجهاي آسماني ذكر شده و نام گاو در آن ديده ميشود.
در سالنامههاي زردشتيان روزهاي ماه به چهار گروه بخش ميشوند: «گروه نخستين چنان كه ميبينيم رديف زردشتي امشهسپنته را از گونة تازه دربردارد. گروه دوم مجموعة عنصرهاي ايراني بسيار كهن را در بر دارد كه بنا به گفتة هردوت موضوع پرستش نخست نزد مرد پارس است، اين مجموعه در دين زدشتي هم يافت ميشود، ولي در آنجا پيوسته با امشهسپنتهها است، در صورتي كه اينجا مستقل و به تنهايي آمده است. تيشتريه ظاهراً نمايندة گياههايي است كه پس از باران ميرويند و «گو» نمايندة چارپا است.»9
دربارة تقسيم نژادها در شش كشوري كه در پيرامون خونيرس هستند، بنابر زادسپرم (فصل 11 بند 10) در زمان فرمانروايي هوشنگ و بنابر بندهش (فصل 17 بندهاي 5ـ4) در دوران تهمورث از حيواني به نام گاو نام برده شده است و چنين آمده كه در فرمانروايي هوشنگ هنگامي كه مردم بر پشت گاو سروو (Sar.u.vo) به كشورهاي ديگر ميرفتند شبي كه به ستايش آتش ميپرداختند آتشدانها كه بر سه جا بر پشت گاو نهاده بود در دريا افتاد، جوهر اين آتش كه (در اصل) يكي و آشكار بود، به سه آتش تقسيم شد. «در فرمانوراويي تهمورث هنگامي كه مردم از خونيرس بر پشت گاو سرسوگ Sar.sa.ug به كشورهاي ديگر ميرفتند شبي در ميان دريا چنين اتفاق افتاد كه باد بر آتشداني كه در آن آتشي بود و در سه جابر پشت گاو نهاده بود، كوفت و آتشدانها را با آتشها به دريا انداخت و اين سه آتش چون سه جان (دوباره) بهجايي كه در آن آتش بر پشت گاو بود برآمدند تا همه جا روشن شد و آن مردمان راه خود را از ميان دريا ادامه دادند.10
بهتر است در اين بخش از جوهر تن زرتشت ياد كنيم كه در زندگي اساطيري او پيش آمده است و نقش گاو را در شكلگيري جوهر تن زرتشت ببينيم. «جوهر تن او را اورمزد از نزد خويش به سوي باد و از باد به سوي ابر به حركت درآورد و به صورت آب، قطره قطره، بر زمين فرو فرستاد. در پي آن، گوناگون گياهان، از زمين روييدند، پوروشسب شش گاو سفيد زرد گوش را به سوي آن گياهان روانه كرد. دو گاوي كه هنوز نزاييده بودند، به گونهاي معجزه آميز شيردار شدند. بدين گونه جوهر تن زردشت كه در آن گياهان بود با شير آن گاوان آميخته گشت. دوغدو به خواست پوروشسب، ديگ چهارگوشي را برگرفت و شيرگاوان را در آن دوشيد و آن را به ستون بزرگي آويخت. جوهر تن زردشت در آن شير بود. در اين هنگام، ديوان كه خطر را احساس كرده بودند، گرد هم آمدند و سردستة ديوان به آنان خبر داد كه زردشت به وجود ميآيد و پرسيد كه كداميك از آنان ميپذيرد كه زردشت را كه هنوز به صورت انسان واقعي درنيامده است، نابود كند. ديوي به نام چشمگ كه مسبب زلزله و گردباد است پذيرفت كه او را از ميان بردارد. شهر و ده را ويران كرد، درختان را در هم شكست، اما ايزدان نگذاشتند كه ستون بزرگي را كه ديگ در آن بود بشكند.
پوروشسب ساقة هومي را كه فروهر زردشت در آن بود و آن را بريده و به دوغدو سپرده بود، باز گرفت. آن را كوبيد و با آن شير گاو كه جوهر تن زردشت در آن بود آميخت و بدين گونه فروهر و جوهر تن زردشت با هم يكي شدند. پوروشسب و دوغدو اين شير آميخته به هوم را نوشيدند. در اينجا بود كه فره كه در تن دوغدو بود با فروهر و گوهر تن زردشت يكجا به هم پيوستند و از همآغوشي آنان كه برخلاف مخالفت ديوان انجام گرفت نطفة زردشت در زهدان مادر بسته شد. ديوان كه از اين كار ناخشنود بودند، بر آن شدند كه او را در شكم مادر نابود كنند. دوغدو را به تب تند و درد آزار دهندهاي دچار كردند. دوغدو خواست پيش پزشكان جادوگر ده برود، اما ايزدان او را از اين كار بازداشتند و بدو توصيه كردند تا دست برشويد و هيزم برگيرد و روغن گاو و بوي خوش بر آتش بنهد و روغن را بر شكم بمالد و بر آن بوي خوش بسوزاند و در بستر بيارمد تا او و فرزندش از بيماري رهايي يابند.»11
گاو و مهرپرستان
مهر يا ميترا12 از ايزدان بزرگي است كه ميان آرياييان هند و ايراني سابقة ديرينه و كهن دارد. در سرودههاي «ودايي» نام ميترا چندين بار آمده است. در لوحههاي گلي بغازكوي از چهار خدا به نامهاي «وارونا، ايندرا، ميترا وناساتيا» نام برده شده است كه هر يك از آنان، در زيستگاه اولية آرياها مورد پرستش بودهاند. پس از انشعاب، هر دسته از اين اقوام، يكي از خدايان را گرامي داشتند.
در گاتاها كه قديميترين و اصيلترين بخش اوستاست كلمة ميتره يك بار، نه به معني فرشته، بلكه به معني وظيفة مذهبي و تكليفي ديني آمده است.
فرگرد چهارم، «ونديداد» كه به تفصيل از معاهده بستن، پايدار ماندن، شكستن پيمان، گناه، سزاي پيمان شكستن، اقسام معاهدات و شروط آنها سخن ميدارد و پشت دهم ويژة مهر يا ميتراست.
ميترا كه يكي از خدايان اولية آريايي است، خداي روشنايي و حافظ نظم جهان و مدافع حق و حقيقت و تضمين كنندة معاهدات و سوگندهاست.
پيروان ميترا بزرگترين مخالفان دين زرتشت به شمار ميرفتند و زرتشت ميترا را از صف خدايان فروكشيد و هم رديف فرشتگان (كه مخلوق اهورامزدا هستند) نهاد. ميترا در اوستاي متأخر فرشتة بيداري، عهد و ميثاق، راستي و دليري و راهنماي آدميان در تاريكي و ياريكنندة كساني است كه حقشان پايمال شده و كيفررسان پيمانشكنان است و در ادبيات پهلوي آمده «سروش و مهرورشن بر سر پل چينوت (چينود)13 به انتظار روان مردگان ايستادهاند تا اعمالشان را روي ترازويي كه اشتباه نميكند وزن كنند، سپس روان از پل عبور ميكند.
در روايات اساطيري پيروان آيين مهر (ميتراپرستان) چنين آمده است كه: مهر در شب يلدا در يك غار از برخورد دو سنگ آذرين سخت زاده شده و پس از تولد، چوپانان به پرستش او پرداختند. آنگاه «اورمزد» با صداي خورشيد و به وسيلة كلاغي به ميترا پيام داد كه گاوي را هلاك كند و با آنكه مهر در باطن خود از اين كار ناراحت وناراضي بود، به تعقيب گاو پرداخت و پوزة گاو را به دست گرفت و او را به غاري برد و با ضربت دشنهاي، خونش را ريخت. بيدرنگ از بدن گاو خوشههاي گندم و درخت تاك و ديگر رستنيها روييد و در پي آن عقرب، مورچه و ماري خود را به گاو رساندند تا از خونش بياشامند (اين موجودات در اوستا جزء خرفستران به حساب ميآيند و كشتن آنها ثواب دارد). بعد از كشتن گاو، روح او به آسمان رفت و در زمين، زندگي تازهاي آغاز شد. مهر از آسمان گلهها را پاسباني ميكند.
همچنين مهريان، اعتقاد دارند كه مهر جهان را بار ديگر زندگي و حيات ميبخشد و او نجات دهندهاي است كه نيكبختي و سعادت معنوي را به ارمغان ميآورد، از حق و حقيقت و راستي نگاهباني ميكند، سوار كار و تيرانداز ماهري است در نبرد ميان خير وشر، زشتي و زيبايي، پيروزي با او است. مهر پادشاه است كه ميان ستارگان جاي دارد و شكوه و بزرگي را به پادشاهان روي زمين عطا ميكند. او زايندة روشنايي و لقبش شكستناپذير است. از معجزات او يكي فوران آب از دل سنگهاي سخت (به خصوص زماني كه آبها نقصان ميپذيرند) و ديگر، شكار براي سير كردن گرسنگان است. «معتقدين مهر ميگويند، «مهر» در هر دو جهان به پيروان خود محبت خواهد كرد».14
در آيين ميتراييسم، به خصوص در زيستگاه اولية آرياييها، قرباني كردن گاو برترين بخش و مهمترين كار ميتراست. بزرگ خانه، بزرگ طايفه يا بزرگ قبيله، قربانهاي خود را به او پيشكش ميكند. او توجه به روان گاو ندارد، خون او را ميپذيرد، ستون مهرههاي پشت او را ميشكند تن او را خرد ميكند، اندامهاي او را بند از بند جدا ميكند، گوشهاي او را ميبرد، چشمانش را برون ميآورد15» تا با اين كار به زمين بركت و نيروي آسماني بدهد.
جشنهاي آييني كه همراه با نوشيدن نوشابة سكرآور است، بعدها از سوي زرتشت زشت شمرده، بر ضد آن پيكار ميشود و درگيري دو آيين از اينجا سرچشمه ميگيرد. در گاثاها به خصوص قطعة 29 يسنا كه يك سرود قديم گاهاني است، روان گاو در پيشگاه آفريدگار گاو (اهورامزدا) مينالد و از رفتار بدي كه توسط بيابانگردان (قبايل چادر نشين) متحمل ميشود شكايت و درخواست دادگاه ميكند تا چارپا بتواند داد خود را بگيرد، اما چون امكان پذير نيست حمايتكنندهاي براي چارپايان در خواست ميكند واين وظيفه به عهدة زرتشت گذاشته ميشود.
ميتراييسم از طريق ايران و آسياي صغير، در غرب نفوذ ميكند. همچنين پس از سقوط هخامنشيان و به علت آشنايي و مراودة كشورهاي تابعه، به خصوص با قسمت غرب ايران، ميترا در آسياي صغير، در كاپادوكيه، ارمنستان، و كوماگنه (سميساط يا ساموساتا شهري بر كران راست فرات در 48 كيلومتري ارفه) نفوذ و اعتبار خاصي مييابد، آن اندازه كه شاهزادگان اين ممالك به افتخار ميترا نام خود را ميترادات يا مهرداد گذاشتند و اواخر قرن اول ميلادي، آيين ميتراپرستي در ايتاليا نفوذ يافت. نقشة آثار بناهاي ميترايي نقوش و تزئينات آن كه در نقاط مختلف جهان كشف شده بسيار جالب توجه است و از ميان آثار برجستة ميترا مراسم قرباني گاو مقدس بيشتر تصوير شده است. البته نقشهاي قرباني در معابد مختلف تفاوتهايي دارند.
در يك سوي سكههاي گورديانوس سوم امپراتور روم (238-244 م) صورت ميترا در حالي كه گاوي را ميكشد ديده ميشود.
آثاري از ميترا پرستي در كارتاژوـ شمال جزيرة بالكانـ بدست آمده است. در بريتانيا بهخصوص شهر لندن معبدي متعلق به ميترا كشف شده است.
براساس آثار باقي مانده از اروپا، اين گونه ميتوان گفت كه آداب و رسوم ميترايي و تشريفات خاص آن در غارهاي طبيعي يا مصنوعي (كه بر گنبد آن تصوير آسمان نقش شده بود) انجام ميگرفت. درون غار متكايي قرار داشت و پيروان بر آن زانو ميزدند. در جلوهگاه معبد ظرف آبي براي تطهير نهاده و در انتهاي آن محراب يا تابلويي حجاري شده بود و معمولاً ميترا را با كلاه فريژي (فريجي) و در حال ذبح گاو نشان ميداد. درون معابد، به خصوص در فصل بهار، گاوي قرباني ميشد.
قرباني آييني گاو در اساطير ايران
در مورد قرباني تعاريف مختلفي شده و در يكي از نمونههاي آن چنين آمده است: «قرباني (در عبري از مادة قرب) به اصطلاح كلي در عالم اديان، عبارت است از گرفتن زندگاني موجود زنده (اعم از انسان، حيوان ونبات) از طريق كشتن يا سوزاندن و دفن كردن يا خوردن به منظور تقرب به خدايان و جلب نظر آنان. واژة فرنگي آن سكريفايس Sacrifice در زبانهاي اروپايي ميرساند كه شيء قرباني شده براي خدايان، با قربانيشدن، جنبة تقدس و خدايي گرفته است.16
قرباني مخصوص يك دين يك قوم يا ملت خاصي نبوده است و در طول تاريخ بشريت به شكلهاي مختلف وجود داشته است. در تمدنهاي هند، چين، ايران، سومر، كلده، يونان، مصر، هيتي و ... خدايان و ايزدان همواره قرباني طلب ميكردند و قرباني همواره رفتار و اعمالي گوناگون بود و اغلب شايد هم بدون استثنا خونين بودهاند. يعني يك نوع قتل آييني يا كشتن آييني بوده است. قرباني كننده هميشه داراي يك هويت مقدس بود و مورد حمايت قرار ميگرفت.
در مورد اينكه چه موجودي بايد قرباني شود و يا چگونه بايد قرباني انجام پذيرد، بايد گفت: «انسان نخستين قرباني را به منظور تقديم به خدا و يا خدايان خويش، از جنس خود برگزيد و بعدها انواع گوناگون يافت، مثل قربانيهاي حيواني، پيشكشي از محصولات زميني، خون از بيني گرفتن، رگ زدن، حجامت كردن، انگشت بريدن (مانند مردم استراليا) دندان كندن، خون شرمگاه درمعابد ريختن (مانند يونانيان)، ختنه كردن دختران و پسران (مانند مصريان وعبرانيان)، بيضه كشيدن و خود را اخته كردن (ماندن بابليان و سومريان)، موي سر تراشيدن و نثار كردن، شكافتن بازوان و با خون آن پيمان بستن (مانند تازيان) خود را در رودهاي مقدس غرق كردن و خودسوزي، (مثل هندويان و چينيها ) خودكشي و هاراگيري ha.ra.ki.ri (مانند ژاپنيها ) و ...»17 قرباني خونين، از خدايان وايزدان كوچكتر و كم اهميتتر، در پيشگاه خدايان بزرگتر و قدرتمندتر، آغاز ميشود، سپس نوبت قرباني كردن انسان ميرسد و ديري نميپايد كه با نرم شدن خوي اولية بشر، حيوان به جاي انسان به قربانگاه ميرود و تكامل و پيشرفت بشر در يك گام ديگر به اعمال نمادين روي ميآورد كه همانا مراسم نان و شراب، جاي گوشت و خون را ميگيرد.18 «حضرت عيسي با انجام پارهاي اعمال نمادين معنيدار، مراسم آيين قرباني خونين را دگرگون كرده و در شام آخر در كنار حواريونش گفت: ناني كه براي فصح تبرك نموده و پاره كرده و براي خوردن ميان آنان تقسيم نموده است، گوشت اوست و جام شرابي كه تبرك نموده و براي نوشيدن به آنها داده است، خون اوست و همچنين گفت: با مرگ وي عهد تازهاي آغاز خواهد شد و رابطة تازهاي ميان خدا و انسان برقرار ميشود.
قبل از آنكه دربارة قرباني گاو در اساطير به خصوص اساطير ايراني گفتوگو كنيم، مختصري دربارة اساطير سخن ميگوييم، شايد كه موضوع قرباني گاو را به روشني درافكنيم. به طور چكيده بايد گفت بشر زماني كه خط را اختراع كرد، نخست با هدف خدمت به خدايان آن را به كار گرفت و به عبارتي، آنچه را كاهنان ميخواستند، به رشتة تحرير درآورد. ديدگاه اسطورهاي در اين زمان شكل ميگيرد، متنهايي كه مربوط به گونههاي اسطورهاي هستند در آرشيو پرستشگاهها جاي داشتهاند. البته بايد گفت كه اسطوره خيلي پيش از پيدايش ثبت رويدادها در جوامع انساني وجود داشته است، اما ثبت اساطير توسط خطاطان، به دستور كاهناني بوده است كه در آن زمان قدرت سياسي، مذهبي، اقتصادي و ... را در حيطة خود داشتند.
در بينش اسطورهاي كشته شدن افراد به گونهاي جلوهگر است كه انگار مراسم قرباني به خاطر خدايان انجام پذيرفته است و اين خدا يا ايزد و يا ايزدان هستند كه قرباني ميخواهند تا نظم را به طبيعت يا به اجتماع يا قوم بازگردانند و قرباني شدن موجودات فاني در اسطورهها تنها براي خدايان است و يا خدايان قرباني ميگيرند تا به انسانها و موجودات خاكي و ميرا بفهمانند كه اراده و سرنوشت در يد قدرت آنان است.
از اين رو هر كس براي رسيدن به اهداف خود قرباني ميكرد، گروة براي رسيدن به قدرت سياسي يا مالي، شماري براي رام كردن طبيعت، عدهاي براي باروري زمين و رويش گياهان، كساني به قصد ارتباط با روان پديدههاي طبيعت (كه در اساطير زرتشتي ميتوان خوانده ميشود) برخي براي يگانگي و برتري قوم خود، كساني براي تطهير و نجات روح و يا نجات فرد و دستهاي براي آنكه به بزرگسالي رسند و هويت يابند، قرباني ميكردند. حتي قرباني كردن ميتواند نمادي از تغيير شيوة معيشت و اقتصاد باشد كه اين نمونه بيشتر در اساطير ميان رودان به چشم ميخورد.
به يشتهاي اوستا دقيق شويم، متنهايي را ميبينيم كه هستة اصلي آن كهنتر هستند و در دين زرتشت گنجانده شدهاند. اين كار به احتمال زياد بعد از زرتست، توسط پيروانش صورت گرفته و بنماية آن از آيينهاي كهنتر، يعني قبل از ظهور زرتشت، است.
با ظهور زرتشت، بر باور به خدايان مختلف مهر باطل خود و تنها خداي آفريننده، اهورا مزدا بهجا ماند. بعد از مرگ زرتشت بار ديگر خدايان آريايي به گونه و شكلهاي مختلف درون دين رخنه كردند و بعضي از مروجين دين براساس گذشت زمان و تغييراتي كه در محل سكونت رخ ميداد به جعل و تحريف اين دين پرداختند. نمونهاي كه ميتوان از آن نام برد، يشت دهم يعني مهريشت يا ميثره يشت در اوستاي متأخر است، اين بخش به خداي ميثره (ميترا) از خداوندان كهن آريايي، پيشكش شده است. البته در اوستاي متأخرچهرة ميترا كمرنگ ميشود و ديگر آن جنبة قدرتمند خدايي را ندارد و جزو ايزدان ميشود و با اين اوصاف نقش و تأثير آيين ميترا را در ايران باستان براساس كتيبهها و نقوش برجستة بهدست آمده ميتوان ديد. با اين پيش مقدمه قصد آن است كه قرباني گاو را در آيين ميترا بررسي كنيم، زيرا از لحاظ قدمت اين آيين كهنتر از دين زرتشت است و در مورد قرباني به خصوص قرباني گاو مراسم مهمي را اجرا ميكردند.
در آيين ميترا، قرباني گاو بسيار مورد توجه بوده است. دراعتقادات ميتراييسم خون گاو نيروي باروري زمين را به همراه داشت.
از آثار باقيمانده از اين آيين، به خصوص در اروپا استنباط ميشود كه: گاو در علفزار مشغول چراست، ميترا از راه ميرسد، گاو را دستگير ميكند و بر دوش ميگذارد، گاو از دوش ميترا به پايين جسته و فرار ميكند، مهر گاو را دنبال ميكند و بر پشت گاو ميجهد، پاهاي گاو خسته را به دوش گرفته و گاو را به پشت انداخته ميكشد و پوزة گاو به زمين كشيده ميشود. او گاو را كشان كشان به طرف غار ميبرد. در برخي پيكرها ميترا سوار بر گاو ميشود و شاخهاي او را در دست ميگيرد و پيروزمندانه ميراند. گاه ميترا را نشسته بر گردة گاو با دشنهاي كه در كتف گاو فرو برده است، نشان دادهاند. با كشته شدن گاو، دگرگوني اسرارآميزي در جهان پديدار گشت. از مغز تيرة پشت گاو نر، گندم و از خون گاو، بوتة مو و از بدن گاو، همة سبزيها وگياهان سودمند دارويي روييد. از نطفة گاو (كه ماه آن را پذيرفته و پالوده بود) انواع حيوانات مفيد به وجود آمد. بدين ترتيب قرباني كننده (ميترا) با اجراي قرباني باعث يك زندگي تازه و غني شد، سپس سوار ارابة زرين (كه چهار اسب سفيد آن را ميكشند) شد و به آسمان بالا رفت و در آسمان تاخت و زمين را نگريست.
غير از باروري و رويش زمين، تقديم فديه و قرباني در ايران باستان به منظور و خواستهاي مختلفي معمول بوده است يكي از علتهاي قرباني (كه اغلب بزرگان و شاهان براي رسيدن به قدرت و پيروزي بر دشمنان و كامروايي در آرزوهايشان آن را انجام ميدادند) عمل به يشت پنجم موسوم به آبان يشت، يكي از بلندترين و قديميترين يشتها و مربوط به آناهيتا (آناهيد ـ ناهيد)بود.
هوشنگ پيشدادي نخستين پادشاه است كه در آبان يشت، كردة 6، بندِ 12، از او ياد شده است. «وي در بالاي كوه هرا، صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند براي اردويسور – آناهد قرباني كرد، تا وي را بزرگترين شهريار روي زمين گرداند و بر ديوها و مردمان و پريها و كاويها و كرپانها و ديوهاي مازندران و دروغپرستان ورنه (ديلم و گيلان) دست يابد وهمه را شكست دهد و اردويسور آناهتا، خواهش هوشنگ را اجابت كرد و او را كامروا ساخت.»
در كردة 2، بندِ 7 آبان يشت دربارة «جمشيد» آمده است: «براي ناهد، صدها اسب و دههزار گوسفند قرباني و از او تمنا ميكند كه وي را در همة ممالك، بزرگترين شهريار گرداند و وي را بر ديوها، مردمان و جادوان و كاويها و كرپانها ستمكار چيره گرداند و از ديوها، ثروت، بهره، فراواني، رمه، خورسندي و تشخص را دور بدارد و ايزد ناهد دعاي وي را اجابت ميكند.»
شخصيت ديگري كه در كردة 8 بند 29 اسمش آمده است «ضحاك» يا اژيدهاك است.
«او نيز صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند براي آناهد قرباني كرد و از او خواست كه وي را بر هفت كشور چيره كند، اما حاجت او برآورده نشد»
در كردة 9، بندِ 22، دربارة فريدون آمده:
كه براي آناهد صد اسب وهزار گاو و ده هزار گوسفند قرباني ميكند و از او ميخواهد كه بر اژدهاي سه پوزه ظفر يابد و ناهد حاجت او را برآورده كرد.»
همين طور اسامي در آبان يشت ادامه مييابد، و سرانجام به كي گشتاسب ميرسد، او نيز براي ناهد قرباني ميكند و سرانجام به آرزو و كاميابي ميرسد.
در روايتهاي سنتي زرتشتيان كه برگرفته از آثار پهلوي، مانند بندهش، دينكرد، گزيدههاي زادسپرم، و دادستان دينيك ... ميباشد. در مورد فديه دادن و يا قرباني كردن كه به نحوي به گاو مربوط است، شرح تفسيرهايي شده است كه در همة اينها گاو توسط اهريمن كشته ميشود، اما كشته شدن او شبيه يك نوع قرباني شدن است. يعني هنگامي كه ديو بدي به گاو نخستين ميرسد، گاو برخلاف تلاش اهورامزدا، بيمار ميشود و سرانجام چشم از جهان فرو ميبندد و از اعضاي گاو گياهان شفابخش و از نطفة گاو يك جفت گاو نر و ماده پديد ميآيد و به دنبال آنها دويست و هشتاد و دو يا دويست و هفتاد و دو جفت از هر يك از حيوانات روي زمين ظاهر ميشوند كشته شدن گاو در روايتهاي زرتشتيان شباهتهايي با قرباني گاو در آيين ميتراييسم دارد.
بهتر است روايات اساطيري ايران در مورد مشي و مشيانه (نخستين جفت بشر) را ياد كنيم كه به ارواح بدشير گاو فديه ميكنند.
«ديوان آنان را بر ستايش ارواح بد اغوا كردند تا از ناخشنودياي كه آنان را ميآزرد، تسكين يابند. مشي شير گاو را دوشيد و كمي از آن را به طرف شمال ريخت. به دنبال آن ديوان باز هم نيرومندتر شدند و براثر آن باروري از آنان گرفته شد. امروز در شمال ايران بر زمين ريختن شير گاو را گناه ميدانند و عدهاي معقتدند ريخته شدن شير بر زمين موجب خشك شدن پستان گاو ميشود. بهنظر نگارنده چنين اعتقادي ممكن است ريشه در باورهاي اساطيري ايران داشته باشد.
پينوشتها:
1- روان چارپايان يا فرشتهاي كه نگهباني چهارپايان سودمند با اوست.
2- با فصل نهم بند 7 متناقض است.
3- مهرداد بهار، اساطير ايران، ص 14-13.
4- نيبرگ، دينهاي ايران باستان، ص 28
5- محمدجعفر ياحقي، فرهنگ اساطير، ص 36-30
6- نيبرگ، همان، ص 197
7- در اوستاي متأخر واژة سپينته با واژة گاو gav پيوند خورده و گئوسپنته ga.os.pan.ta به كار رفته، اما در پهلوي ميانه و پارسي نوين سپنته براي گياه اسپند بكار برده شده است. در تشكيلات اولية اقوام مهاجر آريايي، شكلي از طبقات اجتماعي داريم به نام خانواده، تيره، عشيره و قوم، محل زندگي عشيره به نام گوئو (gu.u) و رييس عشيره را گوتوتپ ميگفتند. آقاي ايرج شجاعي فرد در نامواژههاي جغرافيايي گيلان در مورد «گاو» و «گو»ـ كه در پس و پيش نامها مي آيد چنين ميگويد: درپارهاي از پيشوندها به معني «بلوك» است و در پسوند به معني جا و مكان و در بعضي كلمات هم به معني گاو «و حيوان» ميآيد. نامهاي گاوچه ]= طويلة گاو[، گاويه به معناي بلوك بهتر، جونگا يا زونگا به معناي گاو نر جوان و نام اساطيري و اجارهگاه به معني بازارگاه و همچنين رازگاو و گاوگلي وگالشي، گالشه سياگا، گوگير، تناگا، پازگا و دلگا از آن جمله است و گاوو گودر پارسي سره به معني پهلوان به كار ميرود.
8- محمد جعفر ياحقي، همانجا
9- نيبرگ، همان، ص 379"3
10- آرتوكريستين سن، نخستين انسان و نخستين شهريار، ص 181-180
11- ژاله آموزگار، احمد تفضيلي، اسطورة زندگي زردشت، كتابسراي بابل، بابل 1370ش، ص 41-40
12- مهر در كتبيههاي پادشاهان هخامنشي ميتره Mithra در سانسكريت ميتره Mitra ، و در پهلوي ميتر Mitr آمده است.
13- Cin. Vad-Cin. Vat در لغت به معني آزماينده و بازشناسنده و در دين زرتشت نام پل و گذرگاه جداكنندگان روان درگذشتگان پس از مرگ است، در اين قسمت عدهاي به بهشت و شماري به دوزخ ميروند.
14- فرشته عبداللهي، دين زرتشت و نقش آن در جامعة ساسانيان، ص 220-219
15- نيبرگ، همان، ص 61، 71
16- دكتر محمد جعفر يا حقي، فرهنگ اساطير، ص 339.
17- علي اصغر مصطفوي، اسطورة قرباني، ص 6-5
18- قطبالدين صادقي، مدخلي بر نمايش آيين، فصلنامة هنر، ص 274