بيژن نجدي
بيژن نجدي
1
نيمي از سنگها ، صخره ها ، کوهستان را گذاشته ام
با دره هايش ، پياله هاي شير
به خاطر پسرم
نيم دگر کوهستان ، وقف باران است .
دريائي آبي و آرام را با فانوس روشن دريائي
مي بخشم به همسرم .
شب ها ي دريا را
بي آرام ، بي آبي
با دلشوره هاي فانوس دريائي
به دوستان دوران سربازي که حالا پير شده اند .
رودخانه که مي گذرد زير پل
مال تو
دختر پوست کشيده من بر استخوان بلور
که آب ، پيراهنت شود تمام تابستان .
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را
به کوير بدهيد ، ششدانگ
به دانه هاي شن ، زير آفتاب .
از صداي سه تار من
سبز سبز پاره هاي موسيقي
که ريخته ام در شيشه هاي گلاب و گذاشته ام
روي رف
يک سهم به مثنوي مولانا
دو سهم به " ني " بدهيد .
و مي بخشم به پرندگان
رنگها ، کاشي ها ، گنبدها
به يوزپلنگاني که با من دويده اند
غار و قنديل هاي آهک و تنهائي
و بوي باغچه را
به فصل هايي که مي آيند
بعد از من
2
کدام ساعت شني بهار را زاييد؟
کدام فصل پيرهني دارد گرمتر از تابستاني
که من عاشق دختر همسايهام
بودم؟
همان سال چه گريههايي ريخت از تن پاييز
و چه ارقام خستهاي افتاد
از صفحهي غروب ساعت ديواري؟
انگار زمستان بود که عقربههاي همان ساعت
لغزيدند تا کنار هم
افتادند درست در جاي خالي شش و نيم
و حالا من پير شدهام
همچنان که دختر همسايه
بي هيچ خاطره از شش و نيم.
3
کسي ميداند
شماره شناسنامهي گندم چيست؟
کدامين شنبه
آن اولين بهار را زاييد؟
يک تقويم بي پاييز را
کسي ميداند از کجا بايد بخرم؟
هيچکس باور نميکند که من پسرعموي سپيدارم
باور نميکنند
که از موهايم صداي کمانچه ميريزد
کسي ميداند؟
گروه خون جمعهاي که افتاده روي پل امروز
پل حالا
پل همين لحظه
O منفيست؟
A يا B؟
يا AB؟
4
ديروز که ميآمدم از نيمهي دوم قرن بعد
ديدم که نور آهسته ميريزد
صدا آهسته ميگذرد
آهستهتر بسيار
از گريهي تنهايان
حتا ديدم که ريش و سبيل زمين
موهاي منظومهي شمسي سفيد شده است
و خورشيد با چشمانش پر از آب مرواريد
به آفتابگرداني مينگرد
که پلاستيکيست.
5
بسيار پيشتر از امروز
دوستت داشتم در گذشتههاي دور
آن قدر دور
که هر وقت به ياد ميآورم
پارچبلور کنار سفرهي من
ابريق ميشود
کلاه کپي من، دستار
کت و شلوارم، رداي سفيد
کراواتم، زنار
اتاق، همين اتاق زير شيرواني ما
غار
غاري پر از تاريک و صداي بوسههاي ما
و قرنهاي بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت
آنقدر که در خيالبافي آن همه عشق
تو در سفينهاي نزديک من
من در سفينهاي ديگر، بسيار نزديکتر از خودم با تو
دست ميکشيم به گونههاي هم
بر صفحهي تلويزيون.