تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


January 11, 2005 07:11 PM

از باد ها و ابر ها/مهدي‌ مظ‌فري‌ ‌

از بادها و ابرها
نگاهي‌ به‌ مجموعه‌ شعر ((هفت‌ بند مويه‌)) سروده‌ مصط‌في‌ علي‌پور


در نيمروز شعرهاي‌ من‌
همواره‌ آفتاب‌، عمودي‌ست‌;
و دودي‌ از خون‌
از نعش‌ واژه‌هاست‌ بلند..


از بادها و ابرها، ص‌ 4
اگر شعر را چون‌ عين‌القضات‌ آينه‌اي‌بدانيم‌ كه‌ هر كس‌ مي‌تواند صورت‌ و سيرت‌ خود را در آن‌ مشاهده‌ كند; يا چون‌ پل‌ والري‌ بر اين‌ انديشه‌ پافشاري‌ كنيم‌ كه‌ ))زباني‌ پنهاني‌ و مرموز درون‌ زبان‌ عادي‌ وجود دارد كه‌ كشف‌ آن‌ نيازمند كنجكاوي‌ و تلاشي‌ هنرمندانه‌ است‌))(1) و آنگاه‌ از
منظ‌ر اين‌ دو دريچه‌ به‌ تماشاي‌ چشم‌اندازهاي‌ زيبا و آهنگين‌ ((هفت‌ بند مويه‌)) بنشينيم‌، در همان‌ نخستين‌ لحظ‌ات‌ كشف‌ و شهود به‌ ميزان‌ توانايي‌ علي‌پور در آفرينش‌ تصاوير بديع‌ اين‌ دفتر پي‌
خواهيم‌ برد:


گاه‌ مي‌گريزي‌ از خودت‌
گاه‌
با كسي‌ كه‌ نيست‌، مويه‌ مي‌كني‌
بيشتر شب‌ است‌
بيشتر ستاره‌ نيست‌
بيشتر تو خسته‌اي‌;
و دلت‌،
مثل‌ ماه‌
در شب‌ بلند سرد كوچه‌ پرسه‌ مي‌زند.


پرسه‌، ص‌ 1
علي‌پور پس‌ از پشت‌ سر گذاشتن‌ تجربه‌هاي‌ نسبتا موفقي‌ كه‌ بخش‌ عمده‌اي‌ از آن‌ را در مجموعه‌ ((از گلوي‌ كوچك‌ رود)) به‌ نمايش‌ گذاشت‌، در اين‌ دفتر به‌ زبان‌ و بياني‌ خاص‌ و در خور تامل‌
دست‌ يافته‌ است‌ كه‌ بندرت‌ مي‌توان‌ رد پاي‌ زبان‌ و ط‌رز بيان‌ شاعران‌ ديگر را در آن‌ مشاهده‌ كرد. البته‌ ناگفته‌ پيداست‌ كه‌ تاثيرپذيري‌ در نهاد انسان‌ است‌ و انسان‌ (خواسته‌ يا ناخواسته‌) از اشيا و وقايع‌ پيرامونش‌ تاثير مي‌پذيرد. در حوزه‌ شعر نيز اين‌ موضوع‌ تازه‌اي‌ نيست‌ و مثلا مي‌توان‌ با
مراجعه‌ به‌ شعر گذشته‌ فارسي‌ (و ديگر سرزمينها) مصاديق‌ قابل‌ توجهي‌ از آن‌ را در آثار همه‌ شاعران‌ مشاهده‌ كرد. بهرحال‌ ))انسان‌ خواه‌ ناخواه‌ ميراث‌خوار انسان‌ است‌))(2) و به‌ اعتقاد نيما ((در هنر غالبا هر چيزي‌ از ريشه‌ي‌ گذشته‌ آب‌ مي‌خورد.))(3)
تاثيرپذيري‌ اما، امروزه‌ با توجه‌ به‌ تعاريف‌ تازه‌اي‌ كه‌ از شعر به‌ دست‌ داده‌اند مفهوم‌ گسترده‌تري‌ يافته‌. مهمترين‌ وجه‌ تفاوت‌ شعر امروز با شعر گذشته‌ فارسي‌، رو آوردن‌ از تصاوير ذهني‌ و كلي‌
به‌ تصاوير عيني‌ و جزيي‌ است‌. تصاوير عيني‌ را حاصل‌ برخورد مستقيم‌ و بي‌واسط‌ه‌ شاعر در مواجه‌ با اشيا و واقعيتهاي‌ پيرامونش‌ دانسته‌اند. به‌ عبارت‌ ديگر اين‌ نوع‌ برخورد، حاصل‌ تجربيات‌ ملموس‌ شاعر در مواجه‌ با وقايع‌ و حقايق‌ عيني‌ و جزيي‌ پيرامون‌ اوست‌. شايد يكي‌ از دلايلي‌ كه‌ در شعر ديروز روند خلاقيت‌ (در مقايسه‌ با شعر امروز بعد از نيما) كند و اغلب‌ يكنواخت‌ به‌ نظ‌ر مي‌رسد همين‌ باشد. شعر ما قرنها در بند نمادها، استعاره‌ها، تشبيهات‌، تركيبات‌ و به‌ ط‌ور كلي‌ تجربه‌ها و تصاوير ذهني‌ مشترك‌ و مالوف‌ و اغلب‌ قراردادي‌ ميان‌ شاعران‌ گرفتار مي‌ماند و عينيت‌گرايي‌ بندرت‌ در شعر اين‌ دوران‌ اتفاق‌ مي‌افتد. و درست‌ به‌ همين‌ علت‌ است‌ كه‌ بخش‌ عمده‌ خلاقيت‌ در كار قدما را بايد در ساخت‌ و ساحت‌ بيروني‌ شعر جستجو كرد، نه‌ در حوزه‌ عيني‌ و ملموس‌ تصاوير و باز از همين‌ رهگذراست‌ كه‌ وزن‌ عروضي‌ نيز (گونه‌ سنتي‌ آن‌) در اين‌ ميان‌ چيزي‌ دست‌ و پاگير تلقي‌ مي‌شود و به‌ اعتقاد نيما اين‌ نوع‌ وزن‌ ــ وزنهاي‌ شعري‌ قديم‌ ــ به‌ كار شاعراني‌ مي‌آيد كه‌ بسيار دروني‌ مي‌بينند.(4) با اين‌ وصف‌ مهمترين‌ وجه‌ تمايز تاثيرپذيري‌ شاعران‌ ديروز در مقايسه‌ با نيما و شاگردان‌ او را بايد در نوع‌ برخورد اين‌ دو نسل‌ با اشيا و واقعيتهاي‌ پيرامونشان‌ جستجو كرد. علي‌پور نيز از اين‌ قاعده‌ مستثنا نيست‌ و تاثيرپذيري‌ او در ((هفت‌ بند مويه‌)) بيشتر در حوزه‌ آرمان‌ و انديشه‌ اتفاق‌ مي‌افتد. انديشه‌ها و دنياي‌ آرماني‌ و به‌ تعبير قدما مدينه‌ فاضله‌اي‌ كه‌ وي‌ در صدد كشف‌ آن‌ برمي‌آيد، همان‌ انديشه‌هاي‌ آرماني‌ و انسان‌ مدارانه‌اي‌ است‌ كه‌ نيما و شاملو و فروغ‌ و اخوان‌ ثالث‌ در پي‌ دستيابي‌ بدان‌
هستند:
 براي‌ عبور از شب‌ پاييز رهگذر! خونت‌ را چراغ‌ كن‌!
 
مرده‌ است‌
آن‌ كه‌ نامت‌ را
پرچمي‌ مي‌خواست‌،
و دلت‌ را
پرنده‌اي‌
كه‌ چهار فصل‌ را در بال‌هايش‌ داشته‌
باشد.
براي‌ عبور از شب‌ پاييز،
رهگذر!
مگر جنونت‌ را
تيشه‌ كني‌!


مرثيه‌، ص‌ 41 ــ 40


چهره‌ عبوس‌ و تاريك‌ ط‌بيعت‌ و انسان‌، و نمود دردهاي‌ اجتماعي‌ در شعرهاي‌ اين‌ مجموعه‌، ناخودآگاه‌ روحيه‌ بيم‌ و تنبه‌ و ستيز را در عمق‌ جان‌ مخاط‌ب‌ بيدار مي‌كند. در ((هفت‌ بند مويه‌)) مخاط‌ب‌ ((در ظ‌لمتي‌ مه‌آلود)) ((از پله‌هاي‌ شب‌ پايين‌ مي‌رود;/ تاريك‌ مي‌شود/ تهي‌ و تلخ‌)) و سرانجام‌ پس‌ از گذر از دهليزي‌ كه‌ گويا گلوي‌ شيط‌انهاست‌، دوباره‌ راه‌ رفته‌ را باز مي‌گردد و خرد و خراب‌ و خسته‌ از ))پله‌هاي‌ شب‌، بالا مي‌آيد)) و در پايان‌: ))نوميدي‌)) در را پشت‌ سرش‌ مي‌بندد


كابوس‌ 3، ص‌ 74
آنگاه‌ در آستانه‌ تلخ‌ و تار شب‌ ((كه‌ گوژپشت‌ و خوفناك‌)) چون‌ پستوي‌ سياه‌ ساكتي‌ نشسته‌ است‌:
تا تباهبارگان‌،
بقچه‌ عفن‌ترين‌ گناه‌ خويش‌ را
در آن‌ نهان‌ كنند.


هفت‌ سين‌، ص‌ 11
نوميدانه‌ به‌ نظ‌اره‌ مي‌ايستد:
سور خاك‌ و سوگ‌ آفتاب‌
سوگسور آسمان‌
هفت‌ سين‌
هفت‌ دشنه‌ در ميان‌ هفت‌ كاسه‌ آب‌
در ميان‌ هفت‌ قرص‌ نان‌...


همان‌ جا
اين‌ ياس‌ به‌ همين‌ جا خاتمه‌ نمي‌يابد و سايه‌ سرد و سياه‌ خود را بر سر بيشتر شعرهاي‌ اين‌ مجموعه‌ مي‌اندازد و شاعر دردمندانه‌ از آنچه‌ كه‌ در دنياي‌ تلخ‌ و تار پيرامونش‌ مي‌گذرد، سخت‌ به‌ ستوه‌
مي‌آيد و لب‌ به‌ شكوه‌ مي‌گشايد:
چشم‌اندازت‌
جنگلي‌ است‌ از درختان‌ واژگونه‌ و
بي‌برگ‌
و سايه‌هايي‌ لرزان‌
كه‌ بهار و آفتاب‌ و آبي‌ را
تحقير مي‌كنند
به‌ اندازه‌ يك‌ زمستان‌
به‌ اندازه‌ يك‌ مرگ‌



در چشم‌اندازت‌
اسكلتهاي‌ سياه‌
به‌ تعقيب‌ عابران‌ برمي‌خيزند.
از گورهاي‌ تازه‌ كه‌ برمي‌گردي‌
اي‌ زمستاني‌
مباد،
رد گامهايت‌ را
بر ماسه‌ها نپوشاني‌.


كابوس‌ 1، ص‌ 9
 


انديشه‌ و احساس‌ شاعر، در لحظ‌ات‌ ناب‌ و پرالتهاب‌ سرودن‌ يا به‌ تعبير اخوان‌ ثالث‌ ((در لحظ‌اتي‌ كه‌ شعور نبوت‌ بر او پرتو انداخته‌))(5) ناخواسته‌ با آنچه‌ كه‌ در حوزه‌ زندگي‌ او جريان‌ دارد پيوند مي‌خورد. بر همين‌ مبنا، براي‌ راه‌ بردن‌ و پيوند خوردن‌ با دنياي‌ بي‌روح‌ و رواني‌ كه‌ اط‌راف‌ شاعر را پر كرده‌، تخيل‌ مهمترين‌ و اساسي‌ترين‌ عنصري‌ به‌ شمار مي‌رود كه‌ از روزگار ارسط‌و تا حال‌ مورد توجه‌ و بهره‌برداري‌ شاعران‌ قرار گرفته‌ است‌. شاعران‌ علاوه‌ بر نشانه‌هاي‌ زباني‌ كه‌ فرايند ايجاد ارتباط‌ ميان‌ انسانها در قالب‌ آنها شكل‌ مي‌گيرد، به‌ زبان‌ ديگري‌ نيز كه‌ به‌ صورت‌ بالقوه‌ درون‌ زبان‌ عادي‌ نهفته‌ است‌، آشنايي‌ دارند كه‌ كشف‌ و تسلط‌ بر آن‌ ((نيازمند كنجكاوي‌ و تلاشي‌ هنرمندانه‌ است‌))، زمينه‌هاي‌ عاط‌في‌ قوي‌ و غناي‌ نيروي‌ تخيل‌ و خلاقيت‌ از جمله‌ عناصري‌ است‌ كه‌ مي‌تواند به‌ رشد و بالندگي‌ زبان‌ فوق‌ ياري‌ رساند. از ميان‌ صورتهاي‌ رنگارنگ‌ خيال‌ نيز كه‌ محققان‌ و انديشمندان‌ ادب‌ پارسي‌، آنها را به‌ انواع‌ مجاز و تشبيه‌ و استعاره‌ و كنايه‌ تقسيم‌ كرده‌اند و بخصوص‌ دكتر شفيعي‌ كدكني‌ در كتاب‌ ((صور خيال‌ در شعر فارسي‌)) بصورت‌ گسترده‌اي‌ به‌ آن‌ پرداخته‌(6)، تشخيص‌ يا روح‌ بخشيدن‌ به‌ اشيا و ط‌بيعت‌ بي‌جان‌ كه‌ در حوزه‌ ادبيات‌ كلاسيك‌، يكي‌ از انواع‌ مجاز بشمار مي‌رود، نقش‌ عمده‌اي‌ در برقراري‌ ارتباط‌ و پيوند با ط‌بيعت‌ و قرين‌ و قرينه‌ شدن‌ با دنياي‌ پيرامون‌ شاعر بر عهده‌ دارد. در ((هفت‌ بند مويه‌)) رويكرد ناخودآگاه‌ شاعر به‌ تشخيص‌ و بهره‌برداري‌ بهينه‌ و نامحسوس‌ از آن‌، تصاوير چشمگير و در خور تاملي‌ را جان‌ و جلا بخشيده‌ است‌ .از همين‌ رهگذر، مخاط‌ب‌ در رويارويي‌ با تصاوير اين‌ دفتر، ماه‌ را مي‌بيند كه‌ ((در شب‌ بلند سرد كوچه‌ پرسه‌ مي‌زند)). بهار ((حرف‌ تازه‌اي‌)) براي‌ گفتن‌ ندارد. ((جاده‌هاي‌ خسته‌ كوهستاني‌)) از درد به‌ خويش‌ مي‌پيچند. در گذر از خيابانها، ديوارهاي‌ خاموش‌ و پنهان‌ به‌ تعقيب‌ شاعر برمي‌خيزند. بهار حتي‌ ((به‌ اندازه‌ يك‌ شكوفه‌)) در جنگل‌ بيتوته‌
نمي‌كند. شب‌ بر ((دف‌ ماه‌)) مي‌كوبد و ((در حلقه‌ سكوت‌ ستارگان‌)) تا بامداد در باد مي‌رقصد. ((فرات‌/ در پاي‌ بيابان‌، ذبح‌ مي‌شود.)) پاييز ((با خش‌ خش‌ قدمهايش‌ دور مي‌شود.)) ((نوميدي‌ در را پشت‌ سر)) شاعر مي‌بندد. شاعر ((عشق‌ را/ در هر لباس‌ و لهجه‌ و رنگي‌/ از دور)) مي‌شناسد. بارها ((بر جاده‌هاي‌ سرد، رد مرگ‌ را)) مي‌بيند و سرانجام‌ در آخرين‌ تصاوير اين‌ دفتر، دشتها رد گام‌ كسي‌ را مي‌جويند كه‌ پيراهنش‌ را به‌ كوه‌ بخشيده‌ است‌. ساختمان‌ و استخوانبندي‌ صوري‌ زبان‌ علي‌پور را از يك‌ ط‌رف‌، مفردات‌ و واژه‌هايي‌ شكل‌ داده‌ است‌ كه‌ با دقت‌ و درايت‌ و وسواس‌ خاصي‌ انتخاب‌ شده‌ و به‌ همسايگي‌ و همسرايي‌ هم‌ درآمده‌اند، كه‌ البته‌ همحروفي‌ و همصدايي‌ نيز كه‌ بر روي‌ هم‌ ساختار موسيقي‌ داخلي‌ كلام‌ را قوام‌ مي‌بخشند، در انتخاب‌ و گزينش‌ واژگان‌ هماهنگ‌ با آهنگ‌ و فضاي‌ شعر بي‌تاثير نبوده‌ است‌:
اي‌ كاش‌ من‌
يك‌ قط‌ره‌ اشك‌ تلخ‌ تو بودم‌;
تا شاعري‌ شكسته‌
كارامش‌ دروغ‌ جهان‌ را
در يوزه‌ مي‌كند


صداي‌ خسته‌ ((ري‌ را...))، ص‌ 82


در حوزه‌ صرف‌ و نحو و واژگان‌، آنچه‌ كه‌ در وهله‌ اول‌ به‌ ديد مي‌آيد، كاركرد و كاربرد امروزي‌ زبان‌ است‌. در اين‌ دفتر جز فعل‌ ((سترد))، فعل‌ ديگري‌ در ساخت‌ كهنه‌ خود به‌ كار نرفته‌ است‌ و بندرت‌ مي‌توان‌ با كاربرد آركائيك‌ يا باستان‌گرايانه‌ يك‌ واژه‌ برخورد كرد. دكتر شفيعي‌ كدكني‌ باستان‌گرايي‌ را با توجه‌ به‌ نگرش‌ ليچ‌، ادامه‌ حيات‌ زبان‌ گذشته‌ در خلال‌ اكنون‌ مي‌داند و معتقد است‌ كه‌ يكي‌ از علل‌ امتياز زبان‌ شعر بر زبان‌ كوچه‌ و بازار همين‌ باستان‌گرايي‌ است‌ كه‌ شايد پس‌ از وزن‌ و قافيه‌، معروفترين‌ و پرتاثيرترين‌ راه‌ تشخص‌ دادن‌ به‌ زبان‌، كاربرد آركاييك‌ زبان‌ باشد; يعني‌ استعمال‌ الفاظ‌ي‌ كه‌ در زبان‌ روزمره‌ عادي‌ به‌ كار نمي‌رود. ايشان‌ احياي‌ واژه‌هايي‌ را كه‌ در دسترس‌ عامه‌ نيست‌ و نيز جانشيني‌ ساخت‌ نحوي‌ كهنه‌ زبان‌ به‌ جاي‌ ساخت‌ نحوي‌ معمولي‌ و روزمره‌ را از عوامل‌ تشخص‌ زبان‌
مي‌داند.(7)
علي‌پور حتي‌ در حوزه‌ مفاهيم‌ و مضامين‌ نيز كمتر به‌ پشتوانه‌ و فرهنگ‌ عميق‌ و غني‌ زبان‌ و ادبيات‌ فارسي‌ توجه‌ دارد و به‌ همين‌ دليل‌ تلميح‌ كمتر از رهگذر زبان‌ و بيان‌ او پا به‌ عرصه‌ شعر
مي‌گذارد. ((شاخه‌ غريب‌))، ((هفت‌ بند مويه‌))، ((كابوس‌ 2)) و ((آبي‌ ابري‌)) تنها شعرهايي‌ هستند كه‌ وي‌ در آنها به‌ پشتوانه‌ و عمق‌ از دريچه‌ تلميح‌ نگريسته‌
است‌:
كاروان‌ تشنه‌اي‌ مگر
بوي‌ آب‌ بشنود،
ورنه‌ يوسف‌ شكسته‌!
چاه‌ و گرگ‌،
سرنوشت‌ توست‌.
چاه‌، با تو
نابرادر است‌
گرگ‌،
تهمت‌ برادري‌ست‌


شاخ‌ غريب‌، ص‌ 49


يكي‌ ديگر از مواردي‌ كه‌ علي‌پور در ))هفت‌ بند مويه‌)) براي‌ آن‌ ارزش‌ و اهميت‌ بسيار زيادي‌ قائل‌ شده‌، قافيه‌ است‌. قافيه‌ كه‌ با همنوايي‌ رديف‌ بر روي‌ هم‌ موسيقي‌ كناري‌ شعر را شكل‌ مي‌دهد، در اين‌ مجموعه‌ به‌ زيبايي‌ و ظ‌رافت‌ از ظ‌رفيت‌ و بار موسيقايي‌ آن‌ بهره‌ گرفته‌ شده‌ است‌: نه‌ گل‌ از گل‌ كسي‌ شكفت‌،
نه‌ جوانه‌ بست‌،
خنده‌اي‌
در نگاه‌ خسته‌ پرنده‌اي‌.
نه‌ كسي‌
دست‌، روي‌ شانه‌هاي‌ زخمي‌ كسي‌
گذاشت‌
نه‌!
بهار هم‌
حرف‌ تازه‌اي‌ نداشت‌...


از گذشته‌هاي‌ سرد، ص‌ 5


در اين‌ دفتر بندرت‌ مي‌توان‌ به‌ شعري‌ برخورد كه‌ قافيه‌ يا به‌ قول‌ ع‌. پاشايي‌ آوايه‌ در آن‌ به‌ ساختار موسيقي‌ كلام‌ ياري‌ نرسانده‌ باشد. از تنها غزل‌ اين‌ مجموعه‌ كه‌ بگذريم‌، غالب‌ آوايه‌هاي‌ اين‌ دفتر همان‌ نقش‌ و كاربرد قافيه‌ سنتي‌ را ندارند و بيشتر از روي‌ حساب‌ در كار مي‌نشينند و ناگزير زيبا هستند؟ مخاط‌ب‌ در اين‌ دفتر بندرت‌ با تلاش‌ شاعر براي‌ برجسته‌ سازي‌ قافيه‌ كه‌ استعمال‌ نابجاي‌ آن‌ به‌ يك‌ ضد ارزش‌ تبديل‌اش‌ مي‌كند، رو به‌ رو است‌.(10) در پايان‌، به‌ اميد توفيق‌ روزافزون‌ شاعر در مجموعه‌هاي‌ ديگر، شعر زيبايي‌ از اين‌ دفتر را با هم‌ به‌ تماشا مي‌نشينيم‌:


از بادها و ابرها
شايد كه‌ بادها بادند... (منوچهر
آتشي‌)
در بادهاي‌ سوخته‌
در بادهاي‌ وحشي‌ سرخ‌ هم‌
حتي‌
كسي‌ نبود
تا سنگ‌ و خاك‌ را بشوراند
تا زخمهاي‌ ژرف‌ پلنگان‌ كوه‌ را
در دشت‌، منتشر كند.


از ابرهاي‌ برزخي‌ هار
از ابرهاي‌ در افق‌ له‌له‌ عبوس‌
حتي‌
كسي‌ فرود نيامد;
نه‌ آيه‌اي‌،
نه‌ قط‌ره‌اي‌،
حتي‌ ستاره‌اي‌ كوچك‌
از آسمان‌ مبهم‌ تفت‌ سرابگون‌
نازل‌ نشد.


در نيمروز شعرهاي‌ من‌
همواره‌ آفتاب‌ عمودي‌ست‌;
و دودي‌ از خون‌
از نعش‌ واژه‌هاست‌ بلند
صص‌ 4 ــ 3


پانوشتها
اــ شعر و انديشه‌ انتزاعي‌، پل‌ والري‌، ترجمه‌ پريسا بختياري‌، مجله‌ شعر، شماره‌ .10
2ــ درباره‌ هنر و ادبيات‌، گفت‌ و شنودي‌ با احمد شاملو، به‌ كوشش‌ ناصر حريري‌، چاپ‌ چهارم‌، تهران‌: كتابسراي‌ بابل‌، 1377، ص‌ .95
3ــ اين‌ مط‌لب‌ را نمي‌دانم‌ در كدام‌ يك‌ از نوشته‌ها يا نامه‌هاي‌ نيما خوانده‌ام‌.
4ــ اين‌ پاراگراف‌ را از كتاب‌ ((ترانه‌هاي‌ خونين‌ بامداد)) كتاب‌ اول‌، گفتار بررسي‌ جايگاه‌ آزادي‌ و عدالت‌ اجتماعي‌ در آثار لوركا و شاملو در اين‌ جا آوردم‌. اين‌ اثر دربردارنده‌ هفت‌ گفتار و پنج‌ ضميمه‌ پيرامون‌ زندگي‌ و شعر شاملو است‌ كه‌ در مرحله‌ بازنويسي‌ نهايي‌ است‌. كاري‌ است‌ حاصل‌ نزديك‌ به‌ چهار سال‌ تلاش‌ مستمر نگارنده‌ در اين‌ زمينه‌.
5ــ از اين‌ اوستا، موخره‌، مهدي‌ اخوان‌ ثالث‌، چاپ‌ دهم‌، تهران‌: مرواريد، 1375، ص‌ .129
6ــ براي‌ اطلاع‌ بيشتر رجوع‌ كنيد به‌: صور خيال‌ در شعر فارسي‌، دكتر شفيعي‌ كدكني‌، چاپ‌ هفتم‌، تهران‌: آگاه‌، 1378، ص‌ 156 ــ .50
7ــ موسيقي‌ شعر، دكتر شفيعي‌ كدكني‌، چاپ‌ پنجم‌، تهران‌: آگاه‌، 1367، ص‌ 25 ــ 24، نقل‌ آزاد از نگارنده‌.
8ــ نام‌ همه‌ شعرهاي‌ تو (زندگي‌ و شعر احمد شاملو)، ع‌. پاشايي‌، چاپ‌ اول‌، تهران‌: ثالث‌، 1378، ص‌ 52، نقل‌ آزاد از نگارنده‌.
9ــ حاشيه‌ بر شعر معاصر، احمد شاملو، انديشه‌ و هنر، .1343
10ــ درباره‌ هنر و ادبيات‌، ص‌ 53 ــ 52، نقل‌ آزاد از نگارنده‌.



 

IranPoetry.com//©2004-2008 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است