تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


February 25, 2005 03:52 PM

گسترش شعر فارسي در آذربايجان

sheardoost.jpg


گسترش شعر و ادب فارسي در جمهوري آذربايجان
علي‌اصغر شعردوست


به قدرت رسيدن سامانيان در رواج و گسترش زبان فارسي تأثيري عظيم نهاد. بعد از اسلام، زبان عربي تا قرنها زبان دولتي ايران به شمار مي‌رفت. ليكن در عهد ساماني، به سعي اين خاندان ايراني زبان فارسي نيز در كنار عربي به عنوان زبان دولتي و رسمي پذيرفته شد. به تدريج حوزة نفوذ فارسي وسعت يافت، تا جايي كه در آثار ادبي و علمي هم جاي زبان عربي را گرفت. نخستين آثار منثور فارسي كه از دورة بعد از ورود اسلام به ايران در دست است، به سدة چهارم هجري مربوط مي‌شود. مقدمة شاهنامة ابومنصور معمري در صدر آثار منثور فارسي قرار دارد. اين اثر بعدها اساس كار حكيم توس در نظم شاهنامه قرار گرفت.
اگر چه تذكره‌نويسان با ذكر ابياتي منسوب به ابوحفص سغدي، حنظله بادغيسي، فيروز مشرقي و ابوسليك گرگاني از اينان به عنوان طلايه‌داران شعر پارسي ياد مي‌كنند، ليكن اطلاعات چنداني دربارة صحت و سقم اين روايت در دست نيست. آنچه روشن است رشد و شكوفايي شعر دري نيز همچون نثر از قرن چهارم با ظهور شاعراني چون رودكي، شهيد بلخي، ابوشكور، دقيقي، كسايي و ... آغاز مي‌شود.
سعيد نفيسي در تاريخ نظم و نثر فارسي مي‌نويسد: در آذربايجان محمدبن بعيث‌بن جليس كه در سال 235 رحلت كرده اول شعر فارسي گفته است.1
در ادامه مي‌افزايد كه از اشعار وي تاكنون چيزي به دست نيامده است. مي‌دانيم كه اغلب نمايندگان برجستة شعر پارسي در قرن چهارم و نيمة اول قرن پنجم از مشرق ايران چهره نموده‌اند. بخارا در آن دوره قطب اصلي ادب پارسي بود. كمتر دوره‌اي از ادوار ادبي است كه اين همه شاعر استاد و بزرگ، آن هم از يك ناحية محدود، در آن زندگي كرده باشند... علت اساسي اين توسعه و رواج روزافزون شعر، تشويق بي‌سابقة شاهان از شاعران و نويسندگان بود.2
علاوه بر امراي ساماني، صفاريان و آل زيار نيز شاعران را تكريم مي‌نمودند. در ميان شاعران دربار آل زيار از كفايي گنجه‌اي نام برده شده3، اما متأسفانه معلوماتي دربارة حيات وي و نمونه‌هايي از آثارش در دست نيست.
در قرن سوم حاكميت برخي سلسله‌هاي ايراني بر نواحي مختلف آذربايجان باعث شد، تسلط اعراب بر آن منطقه به تدريج روي به ضعف نهد. از اوايل قرن پنجم زبان و ادب فارسي در شمال غربي كشور (به ويژه آذربايجان) نفوذ و گسترش يافت. اميران و حاكمان ايراني در ترويج زبان و ادب پارسي از هيچ تلاشي فروگذار نكردند. با تسلط سلاجقه بر آذربايجان اين تلاشها دو چندان شد. اكثر رجال دربار سلجوقي از دانشمندان خراسان بودند، از اين رو ترويج ادب پارسي دري در مركز توجه سلجوقيان قرار داشت. به تدريج شاعران در دربار امراي آذربايجان گرد آمدند. اسدي توسي مؤلف گرشاسب‌نامه و قطران تبريزي از آن جمله‌اند.
قطران را مي‌توان نخستين چهرة برجستة پارسي‌گوي آذربايجان به حساب آورد. در تذكرة لباب‌الالباب مي‌خوانيم:
«قطران كه همة شعرا قطره بودند و او بحر، و جمله فضلا در بودند و او خور. اشعار او در كمال صنعت و استادي و لطايف او محض اكرام و رادي. از اهل تبريز است و بر اقران سبقت كرد و قصايد او همه لطيف و اغلب رعايت جانب تجنيس كرده است... »4
علاوه بر ديوان اشعار، كتابي موسوم به “ تفاسير في‌الغه‌ الفرس” بدو منسوب است. اين كتاب و نيز “ لغت فرس” اسدي توسي را مي‌توان ديرينه‌ترين آثاري شمرد كه به منظور آشنايي مردم آذربايجان با فارسي دري (كه خاستگاه آن خراسان بود) تأليف شده است. از اشاراتي كه ناصر خسرو در سفرنامة خود، دربارة قطران تبريزي آورده، بايستگي و ضرورت تأليف چنين كتابهايي نيك روشن است. دكتر ذبيح الله صفا در اين‌باره مي‌نويسد:
«غير از رساله‌اي در لغت كه به قطران شاعر نسبت مي‌دهند و حاج خليفه آن را “تفاسير في‌الغه‌ الفرس” ناميده است، كتاب معتبري در لغت فارسي دري داريم به نام لغت فرس از ابومنصور علي‌بن احمد اسدي توسي كه وفات او را در سال 465 هجري (1072 ميلادي) نوشته‌اند. اين كتاب را اسدي براي آن نوشت تا شاعران معاصر او در ايران و آذربايجان بتوانند مشكلات خود را در لغات پارسي دري به وسيلة آن مرتفع سازند.5
بعدها شمس الدين محمدبن هندوشاه بن سنجر نخجواني مؤلف كتاب “دستورالكاتب في تعيين المراتب” بر اساس لغت فرس اسدي توسي، كتاب “صحاح الفرس” را ترتيب داد. نخجواني همچنين با افزايه‌هايي به تكميل كتاب پرداخته است.
قرن ششم نيز از ادوار درخشان ادب پارسي است، همان‌گونه كه در قرن چهارم و نيمة اول قرن پنجم هجري، خراسان خاستگاه شاعران برجسته‌اي بود در سدة ششم امواج ادب پارسي تا كوههاي سر به فلك كشيدة آذربايجان رسيد، به گونه‌اي كه بزرگ‌ترين شاعران پارسي‌گوي آذربايجان در اين قرن ظهور كردند.
شروانشاهان آذربايجان كه خود را از سلسلة ساسانيان مي‌دانستند، بر شروان، دربند و شماخي حكومت مي‌كردند. شاعران برجسته‌اي چون مجيرالدين بيلقاني، ابوالعلاي گنجه‌اي، فلكي شرواني و قوامي گنجه‌اي هر يك به گونه‌اي از تشويق و حمايت شروانشاهان برخوردار بودند. حاكميت اين خاندان ايراني تا تشكيل سلسلة صفوي ادامه داشت. در برخي نواحي آذربايجان حكومتهاي محلي كوچكي مانند شداديان، رواديان و احمديليان تسلط داشت.
به شهادت تاريخ، اين حكومتها نيز مشوق شاعران و نويسندگان پارسي‌گوي آذربايجان بوده‌اند. چنان‌كه معروض افتاد قرن ششم درخشان‌ترين دورة ادب پارسي در آذربايجان است. از ميان شاعران اين دوره خاقاني شرواني و نظامي گنجه‌اي در عداد بزرگ‌ترين نمايندگان شعر پارسي جاي دارند. شعر پارسي در قرون چهارم و پنجم در خراسان نخستين مرحله از مراحل رشد و كمال را پشت سر مي‌گذارد و در قرن ششم دومين مرحله را در آذربايجان سپري مي‌كند. ايران و هند را بايد بستر دو مرحلة بعدي تكامل و شكوفايي شعر پارسي ملحوظ داشت.
شاعران آذربايجان مبدع سبك و طراز تازه بودند كه برخي منتقدان آن را سبك آذربايجاني نام نهاده‌اند. با توجه به اينكه فارسي دري لهجة متداول همة نقاط ايران نبود، و در نواحي مختلف (از جمله آذربايجان) به لهجه‌هاي محلي تكلم مي‌شد، واژه‌ها و اصطلاحات بسياري از زبان آذري در فارسي دري راه يافت و آن را زير تأثير قرار داد. از سوي ديگر آذربايجان به مناطق و ولايات عرب‌نشين نزديك‌تر بود. آخرين نشانه‌هاي تسلط اعراب بر ايران همچنان در آذربايجان بر جاي بود. براي همين در شعر شاعران آذربايجان نسبت به مناطق شرقي كشور لغات تازي بسياري راه يافت. و از نظر سبك شناختي اين خود موجد طرزي ديگر شد كه قرون بعدي ادب پارسي را زير نفوذ خود گرفت. بدين‌سان زبان پارسي ديگرگونة هيأتي يافت و در گنجينة واژگان عربي خود، سبكي مغلق و متكلف در نظم و نثر پارسي ايجاد كرد.
محققي دلايل تمايز سبك شاعران آذربايجان از آنچه در ديگر نواحي ايارن و يا پيش از آنان بوده است را، چنين برمي‌شمارد:
«اول به آن سبب كه تا موقع ظهور آنان شعر فارسي مراحلي از تحول را پيموده و به سبكهاي نوي منجر شده بود، و اين شاعران مي‌توانستند بر اثر كساني از قبيل انوري و نظاير ايشان گام نهند. دوم از آن جهت كه زمان ظهور اين شاعران مقارن بود با عهد ظهور شاعراني در عراق كه سبك آنان با سبك شاعران خراسان متفاوت بود و از حيث لفظ و معني در طريقي ديگر سير مي‌كرد و طبعاً ارتباط با اين شاعران در دور ساختن شاعران آذربايجان از گويندگان خراسان اثر آشكار داشت. سوم از آن باب كه اين گويندگان از محيطي كاملاً تازه كه با محيط ادبي خراسان فاصله و اختلاف داشت پديد آمدند. اين محيط يعني آذربايجان به چند علت از محيط ادبي خراسان و ماوراءالنهر متمايز بود. نخست از آن روي كه در اين محيط لهجة آذري كه با لهجة دري مغايرتهايي داشت، متداول بود. دوم آنكه آذربايجان بر اثر ارتباط با برخي از محيطهاي غير ايراني اطراف خود كه غالباً فرهنگي متمايز از فرهنگ ايراني داشته‌اند، از ساير محيطهاي اجتماعي ايران از نظر معنا ممتاز بود و آميختگي بيشتري حاصل كرده بود و پيداست كه وجود لغتها و تركيبهاي عربي در لهجة آذري لحن سخن شاعران آذربايجان را با شاعران مشرق متفاوت مي‌ساخت. خاصه كه ظهور شاعران آذربايجان مقارن بود با نفوذ و سيطرة ادب عربي در ميان اديبان و شاعران ايران و مجاز بودن آنان در استعمال بي حد و حساب كلمات و تركيبات عربي.»6
در ميان شاعران قرن ششم آذربايجان، ابوالعلاي گنجه‌اي به عنوان استادي پيشكسوت جاي دارد. او كه نخست به عنوان برترين شاعر دربار شروانشاهان شناخته مي‌شد، استاد خاقاني بود. خاقاني با معرفي و حمايت وي، به دربار شروانشاهان راه يافت. فلكي شرواني نيز از شاگردان ابوالعلا بوده است.
افضل‌الدين بديل بن علي بن عثمان خاقاني شرواني يكي از بزرگ‌ترين شعراي ايران است. وي را مي توان زبده‌ترين چامه‌سراي تاريخ ادبيات پارسي شمرد. او نخست در شعر حقايقي تخلص مي‌كرد، اما بعد از راه يافتن به دربار خاقان اكبر، فخرالدين منوچهر بن فريدون شروانشاه به خاقاني متخلص و مشهور شد.
خاقاني در شعر پارسي از چنان مرتبتي برخوردار است كه وي را “حسان عجم” ناميده‌اند. گويا نخستين بار عمويش وي را به اين لقب خوانده است. خود گويد:
چون ديد كه در سخن تمامم
حسان عجم نهاد نامم
خاقاني در ابداع تركيبات و معاني تازه يد بيضا نموده است. تسلط وي بر زبان پارسي از وسعت گنجينة لغات و تركيباتش به نيكي پيداست. خاقاني لطيف‌ترين معاني و مضامين را به زباني ستوار و فخيم به نظم كشيده است. وي در ديوانش به توان شاعري خويش اشاره مي‌كند:
منصفان استاد دانندم كه در معني و لفظ‌
شيوة تازه نه رسم باستان آورده‌ام
تأثير خاقاني بر نسلهاي بعدي، به ويژه در قصيده سرايان به حدي است كه تا عصر ما نيز ادامه دارد. نتيجة تتبع قصايد خاقاني، جز تقليد و تكرار نبوده است و هيچ يك از پيروان وي نتوانسته‌اند به مرتبت او نايل شوند. استاد بزرگ شروان خود نيز چنين تقليدهايي را بي‌نتيجه مي‌دانست:
خاقانيا خسان كه طريق تو مي‌روند
زاغند و زاغ را صفت بلبل آرزوست.
بس طفل كآرزوي ترازوي زر كند
نارنج از آن كند كه ترازو كند ز پوست
گيرم كه مارچوبه كند تن به شبه مار
كو زهر بهر دشمن و كومهر بهر دوست7
خاقاني شعر پارسي را اُستني است بي‌بديل. خاصه اينكه از بنيانگذاران شعر و ادب فارسي در آذربايجان است. اين شاعر افسونگر در قطعه‌اي مي‌گويد:
آسمان داند كه گاه نظم و نثر
بر زمين چون من مبرز كس نديد
در بيانم آب و در فكر آتش است
آبي از آتش مطرز كس نديد
ز آتش موسي برآرم آب خضر
ز آدمي اين سحر و معجز كس نديد
در دو ديوانم به تازي و دري
يك هجاي فحش هرگز نديد8
بنا به نوشتة تذكره نويسان، بعضي از شاعران آذربايجان تحصيلات ادبي خود را نزد خاقاني گذرانده‌اند. مجيرالدين بيلقاني از آن دسته است. وي اكثر قصايدش را به اقتفاي خاقاني سروده است و تأثير خاقاني در سروده‌هاي وي نمودي انكارناپذير دارد. اما مجير هرگز نمي‌تواند در خلق معاني دقيق و بديع (حتي در تقليد) به پاي استادش برسد، او به مفردات و تركيبات پارسي چيرگي چنداني ندارد و اشعارش نسبت به خاقاني زباني ساده‌تر دارد. سادگي زبان شعرهاي مجير را نمي‌توان با سادگي و رواني زبان فلكي شرواني همسان شمرد. چه آنكه فلكي از طبعي نكته‌سنج و خيالي لطيف و ظريف مايه‌ور بود و گرايش وي به شعري شيوا و روان نه از روي ضعف و ناتواني، بلكه نتيجة انس و الفت خاص او با شعر غنايي و تغزلي بود. ديگر شاعر بزرگ اين دوره حكيم نظامي گنجوي است، كه منتقدان وي را از اركان شعر فارسي دانسته‌اند. وي علاوه بر ديوان اشعار، “خمسه” كه از گرانبهاترين آثار ادبي جهان است را آفريده. خمسه نظامي را مي‌توان نقطة عطفي در تاريخ داستانسرايي فارسي شمرد.
پي‌نوشتها:
1- نفيسي، س. تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي تهران: كتابفروشي فروغي، 1344، ص 19
2- صفا، ذ.تاريخ ادبيان ايران. تهران: ققنوس، 1368، ج 1،ص 94
3- نفيسي،س. تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسي. (مذكور)
4- عوفي، م . لباب الالباب (به سعي ادوارد براون). تهران: فخررازي. 1361. ص 314.
5- صفا. ذ. تاريخ ادبيان ايران. تهران: ققنوس، 1368، ج 1، ص 151
6- صفا. ذ. تاريخ ادبيات ايران (مذكور)، ج 1 ص 207
7- گزيده اشعار خاقاني شرواني (به كوشش دكتر سجادي). تهران: كتابهاي جيبي، 1370، ص 380
8- گزيده اشعار خاقاني شرواني (مذكور). ص 384

 
به  نقل از  مجله الفبا

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است