گفت و گو با بهاءالدين خرمشاهي
دربارة قرآن و تأثير آن بر شعر و ادبيات
عباس يکرنگي
- جايگاه شعر و شاعري را در قرآن چگونه ميبينيد؟ شعر و شاعري در جهان عرب پيش از نزول قرآن چه جايگاهي داشت؟
- در قرآن كريم چندين اشارة منفي به شعر هست. مثلاً نسبت شاعري را از پيامبر دور ميفرمايد مانند آية «و ما انت بنعمت ربك كاهن و لا مجنون»، يا جاي ديگري ميفرمايد تو شاعر نيستي «و ما علمناه شعر ولا ينبغي له» به او شعر نياموختيم و سزاوار او نيست شاعر باشد. شاعران در جهان عرب پيش از نزول قرآن آدمهايي بودند كه در آخر سورة شعرا به دو دسته توصيف ميشوند: گروهي كه سرگشتة هر وادي هستند و به وعدههايي كه ميدهند عمل نميكنند، البته وعدههاي كارهاي نيك و خداوند به خاطر همين وعدهشكني سرزنششان ميكند و «يتبعهم الغاوون» آدمهايي كه فكر منسجمي ندارند و رهيافته نيستند، اينها جزو آن دسته از شعرا هستند. گروه دوم با «الا» جدا ميشوند. يعني شعرايي كه هم ايمان ميآورند و هم كارهاي شايسته انجام ميدهند «الا الذين آمنو و عملوا الصالحات». حتي من چيز شگفتآوري را كه شايد كمتر كسي در اين باره سخن گفته باشد، ميگويم كه خود قرآن، آن بخشي كه در مكه نازل شده بسيار شعرگونه است.
- اگر ممكن است در اين باره بيشتر صحبت كنيد.
يعني الآن با معيارهاي جهاني شعر، خيلي شعرگونه است. يعني احساسات والا، لحن پرشور و پرحماسه، اينها خودش شايد جزو بهترين شعرها باشد. قافيه هم دارد كه در نثر، سجع ميشود كه در قرآن، سجع را هم حتي علماي ما قبول نكردند و گفتند كه فاصله است. فاصله در واقع همان پايانبندي آيات است. اگر اسمش فرق كند مصداقش فرقي
نميكند؛ يعني يك نوع قافيه دروني در بسياري از آيات قرآن هست كه بيشتر در سورههاي مدني اسمي و القاب خداوند است. آياتي كه به: «عظيم و قدير» يا «غفور كريم» و نظير اينها (زوجهاي اسماء الله) ختم ميشود. اما در سورههاي مكي به سجع ختم ميشود. «و شمس وضحيها و القمر اذا تليها» خوانندگان فرهيختة اين بحث آن انس و آشنايي را شايد بيشتر از خود بنده با قرآن كريم دارند. به اين ترتيب و توصيف ما ميبينيم كه حضرت ختمي مرتبت ميفرمايد «ان من الشعر الحكمه و ان من الشعر والسحرا» يعني در نفوس انساني خيلي نفوذ دارد و بسيار هست كه در شعر نكتههاي حكمتآميز ميبينيم و حسان بن ثابت انصاري هم شاعري بودند كه حضرت را مدح ميگفتند، منقبت ميگفتند و ضمناً شاعران هجا و هجوكنندگان ديگر هم از ميان منافقان يا مشركان قريش بودند و حضرت را هجو ميكردند، حسان پاسخشان را ميداد. از خود حضرت شعري نقل شده است. اخيراً حدود يك سالي است كه اشعاري منصوب به 13 معصوم (منهاي خود حضرت ختمي مرتبت كه منصوب به آنها باشد، حالا صحيح الصدور يا غير صحيح الصدور مسلم الصدور باشد، يا نباشد) فراهم آوردند. جمعها و تدوينهاي مختلفي از اين ديوان به عمل آمد كه بهترين آنها هماني است كه در آن همكار دانشيار قرآنشناس و مترجم قرآن و مترجم تاريخ دكتر ابوالقاسم امامي از متون قديم گرد آوردهاند و ترجمة بسيار شيوايي هم از آن بهدست دادهاند. از عبدالعزيز الاحلب به ياد دارم كه ديواني از حضرت مولاالموحدين فراهم آورده و چاپ كرده است. در عين اينكه در قرآن نگاه و بيان منفي از شعر وجود دارد ولي شعر و شعرا را قرآن به دو دسته تقسيم كرده است. از انتهاي سورة شعرا كه اشاره شد «ان الذين آمنو و عملوا الصالحات» استثنا را درآورند. يعني مؤمناني كه شعرهايي سرودهاند مثل مثنوي مولوي كه نه تنها اشكالي ندارد بلكه بسيار آموزش دهنده است و عرفان و اخلاق و حكمت را منتقل ميكند. مثل فردوسي كه تاريخ يك قوم را منتقل ميكند. اساطير و قصص باستاني ما را منتقل ميكند.
- تأثير قرآن را در شعر و ادبيات ايران و جهان چگونه ارزيابي ميكنيد؟
تأثير قرآن در شعر و ادبيات جهان اسلام مثل ادبيات فارسي، عبري و تركي، وصف ناپذير است.
در شعر نو فارسي حتي ما در دانشنامه قرآن كه با كوشش بنده و 17 نفر ديگر فراهم شده، تأثير قرآن را در شعر عطار، حافظ، سعدي، فردوسي و ديگر بزرگان شعر بررسي كردهايم. در شعر نو هم گفتهايم كه چه كساني متأثر از قرآن بودهاند. مثل سهراب سپهري، خانم بهبهاني، استاد شفيعي كدكني، استاد گرمارودي و ...
- دربارة تأثير و تعامل شعر با عرفان صحبت كنيد.
شعر فارسي كه تقريباً بيشباهت به شعر عربي نيست، چند درونمايه بزرگ دارد. يكي اخلاق است. يعني همين بندهاي مرواريدگونهاي كه ما در سعدي، حافظ، مولانا و بسياري از شعراي بزرگ، همين طور قبل از شاهنامه و در خود شاهنامه ميبينيم. ديگري عشق است كه خود سه وجه دارد، يكي عشق آسماني است با معشوق ازلي يعني عشق عرفاني. يكي عشق زميني است يعني عشق انسانها به همديگر و يكي هم عشق ادبي است كه اين سومي، را من خودم ساختهام، يعني شاعر در اين عشق به فرد خاصي نظر ندارد و فقط ميخواهد عاشقانهسرايي كند، كه در كتاب قرآن پژوهي به آن اشاره شده است و در اينجا تكرار نميكنم. درونماية دوم شعر ما اخلاق است و سومين درونماية بزرگ شعر ما از همان آغاز شعر زهد است كه از تقريباً پيش از كسايي مروزي شروع ميشود و در كسايي مروزي اوج ميگيرد و بعد در شعراي بزرگي مثل ناصر خسرو به اوج ميرسد و بعد از او هم در ابن يمين و خيليهاي ديگر تا به عصر محتشم ميرسد و مرثيهسرايي از آن جدا ميشود. كتابهاي بزرگي داريم كه فقط از منقبتها و مدحهاي ائمه گفته است. ريشة زهد هم از شعر اخلاقي است.
درون ماية چهارم شعر ما عرفان است. ما در شعر رودكي نميتوانيم دنبال عرفان باشيم. عشق رودكي عشق زميني است و «مادر مي را بكرد بايد قربان». همة توصيف اين قصيده ترشيدن انگور است تا تبديل به مي شود و بسيار شاعرانه و زيبا توصيف شده است. باده در اسلام نهي شده و تحريم شده. در قرآن در چهار مرحله و چهار آيه يكي از مصداقات بين شيعه و سني است. بادهستايي و خمريهسرايي در شعر فارسي و عربي بسيار است كه دكتر مظاهر مصفا در دو دفتر چاپ كردند. حافظ خودش هم خمريهسرايي ميكرد. همانطور كه سه معشوق داريم سه باده هم داريم، بادة عرفاني، بادة انگوري و بادة ادبي. بادة ادبي مثل بادة خيام است. بادهاي كه از آن براي مضمون ساختن و شعر ساختن استفاده ميكند. عرفان يكي از مضمونها و معنا دهندههاي بزرگ شعر فارسي است. از حدود قرن 5 كمي پيش از سنايي (كه يكي از بزرگان اين فن است) شعر عرفاني رشد ميكند، اوج ميگيرد و خود سنايي هم ديوانش و هم منظومههايش مثل حديقه الحقيقه عرفاني است و كمابيش بعضي از بيتهاي عارفانه در نظامي گنجوي ميبينيم، يا يك لحن عرفاني در بعضي از آثار خاقاني ميبينم، اما آنكه راه سنايي را ادامه ميدهد عطار است. عطار يك ديوان دارد و چندين مثنوي بزرگ كه خوشبختانه استاد بزرگ ادب امروز يعني شناسندة ادب ديروز و استاد بزرگ و محقق امروز آقاي شفيعي كدكني اسنادي دريافتند و آثار ايشان را با شرح و حاشيه و تعليقات بسيار ارزنده و بسيار علمي و مفصل منتشر كردهاند كه جلد اول آن منطق الطير 220 صفحه متن است و 700 صفحه مقدمه و تعليقات. عطار مرد بسيار بزرگي بود كه داستان شيخ صنعان او و ملامتگري آن بر حافظ هم اثر گذاشته است. خيليها عارفانهسرا هستند. مولوي كه اوج عارفانهسرايي است ميگويد:
عطار روح بود و سنايي چشم
ما از پي سنايي و عطار آمديم
اين را مولانا در غزليات شمس گفته مولانا 2 تا 3 اثر عظيم دارد كه يكي مجموعه 3000 غزل است به اسم ديوان شمس. شمس يا مرشد مولانا بوده، يا بر مولانا اثر گذاشته و باعث شده كه آن همه غزلهاي پر شور و گداز و پرشور و حال براي وي بسرايد كه به اسم او، اسم ديوان شمس گذاشته شده است. در حاليكه سرودههاي شمس نيست، بلكه براي او سروده شده است. الآن روزگار خوش مثنوي است. بهترين چاپ آن چاپ قونيه است كه احتمالاً حسام الدين آن را ديده است، چون مولانا 3-4 سال قبل از كتاب مثنوي فوت كرده و در 672 نسخه يا 7-676 نسخه است كه 5-4 سال قبل از فوت مولانا آن نسخه كتابت شده، ولي احتمالاً حسام الدين مينوشت و از اين طريق
عظيمترين اثر عرفاني مولانا پديد آمد.
بعدها نحلههاي عرفاني ديگر، مكاتيب ديگر مثل مكتب عرفان نظري ابن عربي در شعر فارسي اثر ميگذارد كه اين اثر را ما در آثار “ما خاك را به نظر كيميا كنيم” ميبينيم، يا در منظومة بسيار بلند يك هزار بيتي گلشن راز شيخ محمود شبستري در شروعش ما غالباً ميبينيم كه عرفان نظري اثر كرده و اين عرفان نظري هم خيلي متأثر از قرآن كريم است و آن هم يك شاخهاي از عرفان است كه قدري فلسفيتر است و قدري با عرفان خراساني ما كه بزرگاني مثل عطار و سنايي و مولانا را از آن ياد كرديم متفاوت است. عرفان از بزرگان ما ادامه دارد تا شعر سهراب سپهري و يكي از نوسراترين شاعران روز ايران به نام آقاي هيوا مسيح كه من 50 صفحه نقد را براي شعرهاي او نوشتم كه ماية عرفاني زيادي دارد.
ـ نظرتان دربارة تأثير قرآن در فرهنگ آفريني تمدن بشري چيست؟
تأثير قرآن در فرهنگآفريني چندين تمدن فوقالعاده بوده است. ما چندين روايت از اسلام داريم كه همه اسلام است. اسلام ايراني، اسلام مصر، اسلام سوريه، اسلام اسپانيا و ... و اسلام ايراني كه مرحوم هانري كربن كه اسلامشناس و ايرانشناس و شيعه شناس بزرگ فرانسوي باب كرده است كاملاً اصطلاح درستي است. يعني اسلام ايراني كه منظور تشيع است و قبل از اينكه حتي تشيع مذهب رسمي ما بشود بسياري از ايرانيها در علوم حديث و علوم قرآن پيشروي داشتند و نيز در علوم دستور زبان و صرف و نحو تا فلسفه و كلام كه الآن از اثرات آن معلوم است كه ايرانيها چه قدر تلاش كردهاند. يعني چندان تلاش كردهاند كه او از اسلام ايراني سخن ميگويد و به حق هم سخن ميگويد. پيش از اينكه شيعه در ايران سراسري شود يعني در قرن 10 و پيش از آن هم در قرون طلايي (قرن 4) كه اوج تمدن اسلامي بوده سهم ايرانيها چه در ادارة حكومت و راه بردن اجتماع و چه در فرهنگآفريني بسيار بوده است و قرآن نقش اول را ايفا ميكرده؛ در لغتنامهها حضور داشته، همچنين در فلسفه، عرفان و فقه حضور داشته. اصول فقه پر از مثالهاي قرآني است. علم حديث بايد با قرآن سنجيده شود و علم فقه كه از آيات احكام در درجة اول استفاده ميشود. تأثير فرهنگآفريني قرآن را براي قرآنشناسان مفصلاً آوردهام كه چگونه قرآن اركان تمدن و فرهنگ ما را ساخت. چون تمدن به جنبة سختافزاري ميگويند و فرهنگ به جنبة نرم افزاري. به قول قديميها به آن نقطة زير ساخت ميگويند و به اين روساخت. مثل عرفان و شعر و فرهنگ و علم و ... . بدون تمدن فرهنگ وجود ندارد و بدون فرهنگ هم تمدن.
قرآن همچنان در همة اركان تمدن و فرهنگ ما تأثير داشته و در شعر ما هم تأثير داشته است. راجع به مولانا اخيراً كتاب مفصلي را به نام قرآن و مثنوي، بنده و آقاي مهندس مختاري حافظ قرآن كريم منتشر كرديم و در 720 صفحه نشان داديم كه در مثنوي مستقيم يا غيرمستقيم به 4500 آيه استناد شده است. در مورد حافظ نيز بنده 4-5 مقاله نوشتهام، ديگران كتابها نوشتهاند. يا در مورد ناصرخسرو ميتوان كتاب نوشت. من در روند شعر نو مثلاً، در نيما يوشيج اين تأثير را نديدم، يا مثلاً در شاملو يا آتشي.
در شاعران بعد از نيما فقط در سپهري تأثير عظيم قرآن آشكار ميشود. «سوره تماشا» را در هشت كتاب بخوانيد، درست از ساختارهاي قرآن اقتباس شده است. استاد گرمارودي شعر مذهبي را به اوج رساندند و بسياري از مضامين قرآن و حتي عبارتهاي قرآني در شعر ايشان ديده ميشود. استاد شفيعي كدكني نيز در شعرهايش از مضامين قرآني استفاده كردهاند. در شعرهاي خانم بهبهاني هم هست. خودش هم ميگويد ما در
خانوادهاي مذهبي بزرگ شدهايم. من به ايشان گفتم كه در اثر اخير شما تأثير قرآن بسيار زياد است و ميتواند در حد يك تز باشد. ايشان تأييد كردند و گفتند يك مورد و دو مورد نيست. من فكر ميكنم 150 مورد ميشود كه معني يا مضمون يا عبارت از قرآن اقتباس شده. اين تأثيرپذيري از شاعراني مثل خانم طاهره صفارزاده، تا آقايان هيوا مسيح و قيصر امينپور ادامه دارد. اگر كسي عهدهدار يك تز فوق ليسانس يا دكتري با عنوان تأثير قرآن در شعر امروز فارسي بشود من كمكش خواهم كرد.
به نقل از مجله الفبا