تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


February 25, 2005 08:59 PM

اورهان ولي

 ourhan_vali.jpg


      اورهان ولي


به نقل از كتاب: رنگ قايقها مال شما، ترجمة شهرام شيدايي


اورهان ولي كانيك‏‏، در 1914‏ميلادي‏‏، در استانبول متولد شد. پدرش نوازنده و مادرش از خانواده‏‏‏اي اشراف‌زاده بود. اورهان كودكيهايش را در استانبول گذراند و بعد از آن به آنكارا رفت‏. در دبيرستان با «اكتاي رفعت» و «مليح جودت آنداي» آشنا شد كه بعدها با هم جريان شعري با نام «غريب» به راه انداختند. او بعد از دبيرستان در دانشگاه وارد رشتة فلسفه شد، اما تحصيلاتش را ناتمام رها كرد. بعد از خدمت سربازي‏‏، در ادارة ترجمة آموزش و پرورش مشغول به كار شد‏. اما آن را نيز رها كرد و نشريه‏‏‏اي ادبي به نام “yaprak” به معني برگ را درآورد. نخستين شمارة اين نشريه با شعر معروف
“Alis – Veris” (خريد و فروش) از صباح الدين‏‏‏ ايوب اوغلو آغاز شد و آخرين شمارة آن (شمارة 29) با نام “son yaprak” (آخرين برگ) ويژه‌نامة اورهان ولي بود كه به همت صباح الدين‏‏‏ايوب اوغلو و ديگر دوستانش‏‏، بعد از مرگ اورهان ولي به چاپ رسيد.
        اورهان ولي پس از 1937م به همراه «اكتاي رفعت و مليح جودت آنداي» سبك و شيوة جديد و غير آشنايي در ادبيات تركيه پديد آورد. وي كوشيد شعر را از نقاشي جدا كند و از عادتهاي مرسوم در شعر بپرهيزد. درسال 1941 م  كتاب « غريب» كه شامل شعرهاي ‏‏‏اين سه شاعر بود چاپ شد‏. اورهان ولي در مقدمة اين كتاب نوشت: « تمام ويژگي شعر در نوع كاربرد آن است …‏.
[شعر] هنري زباني است كه نه پنج حس انسان، بلكه مغز انسان را مورد خطاب قرار‏ مي‌دهد.‏‏‏اين هنر، نه ذوق طبقات مرفه را، كه اقليت را تشكيل‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏دهند، بلكه ذوق اكثريت را بايد بتواند مورد خطاب قرار دهد و راه آن‏‏‏ اين است كه شعر را از صنايع لفظي (كه ديگر باري بر آن شده است) از تصورات «شاعرانه» و از خصيصه‏هاي محدود كنندة قالبي نجات داد و آن را با زباني ساده و روزمره، كه زبان عمدة مردم است، نوشت‏.‏.‏.»
براي درك ارزشهاي واقعي اورهان ولي، ابتدا بايد مراتب تحول و تكامل شعر وي را در نظر گرفت. او تنها شعر نسرود، بلكه بي‌وقفه جست‌وجو و بررسي كرد، تغيير كرد و سرنوشت بزرگ شعر را زيست. به اعتقاد اكتاي رفعت: «اورهان ولي سرگذشت شعر چندين نسل از شاعران فرانسه را در عمر كوتاهش گذراند. شعر تركيه، زير ساية قلم او، هم سنگ شعر اروپا شد … » گفتني است كه اورهان ولي، از نخستين مترجماني بود كه نمونه‏هايي از‏ هايكوي ژاپني را به تركي ترجمه كرد.
و‏‏‏ اينكه برخي از شعرهايش را با نام مستعار« محمد علي سل» به چاپ‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏رساند. وي در سال 1950 م درگذشت. آثار او عبارتند از:
1-  غريب (Garip) ، شعرهاي اكتاي رفعت، مليح جودت آنداي و اورهان ولي
2-  آنچه نتوانستم از آن بگذرم (Vazge Gemedig im)‏‏، مجموعه شعر، 1945
3-  يك نوع ديگر (yenisi)‏‏، مجموعه شعر‏‏، 1946
4-  همچون حماسه (Destan Gibi)، مجموعه شعر‏‏، 1947
5-  در برابر (karsl)‏‏، مجموعه شعر، 1949
6-  حكايتهاي ملانصرالدين (Nasrettin Hoca Hikayeleri)‏‏، 1949
و مجموعه‏هايي كه پس از مرگ او به چاپ رسيد
اينك چند شعر از اورهان ولي:
كاسه‏‏‏اي زير نيم كاسه است
هر روز ‏‏‏اين دريا ‏‏‏اين قدر زيباست؟
هميشه‏‏‏ اين‌طور ديده‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏شود آسمان ؟
هميشه‏‏‏ اين‌قدر زيباست‏‏،
اين اشيا، اين پنجره ؟
نه،
به خدا نه،
كاسه‏‏‏اي زير نيم كاسه است.


مجاني
مجاني داريم زندگي‏‏‏‏‏‏‏‏مي‏كنيم؛
هوا مجاني‏‏، ابر مجاني
دره و تپه مجاني‏‏
باران و گل مجاني
بيرون اتومبيلها
درِ سينماها
ويترينها مجاني‏‏
نان و پنير اما نه، آب خالي مجاني‏‏
آزادي به قيمت سر‏‏
اسارت مجاني‏‏
مجاني داريم زندگي‏‏‏‏‏‏‏‏مي‏كنيم‏‏، مجاني‏.


پرچم
آي همنوع بي‌جان افتادة من
در‏ ميدان جنگ!
كف دستهايت پر از خون من.
سرت زير بدنم،
پايت روي بازويم،
نه نامت را‏ ‏‏‏‏‏‏‏مي‏دانم،
نه گناهت را‏.
احتمال دارد از نفرات يك لشگر باشيم،
احتمال دارد دشمن باشيم‏.
شايد هم مرا بشناسي‏.
من همانم كه در استانبول آواز‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏خواند،
با طياره بر هامبورگ فرو‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏ريزد،
در ماجينو زخمي‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏شود،
در آتن از گرسنگي‏ مي‏ميرد،
و در سنگاپور به اسارت در‏مي‏‏‏آيد.
اما كساني را كه آن را تعيين كرده‌اند،
همان قدر‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏شناسم
كه مزة بستني توت فرنگي را‏‏،
شادي موسيقي جَز را،
شكوه شهرت را‏.
‏‏‏‏‏‏‏مي‏دانم كه تو هم، جز چاي و پيراشكي و پالتويي ضخيم،
لذات ديگري را‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏شناسي
كنگر آغشته به روغن زيتون كبك آغشته به خامه،‏.‏.‏.
جامه‏‏‏اي سرخ و راه راه فاخر و شاهانه،
نصيب بيست سال جان كندن‏‏،
تنها يك گلوله بود، كه در سرزمين خاركوف
به زندگي شليك شود.
مهم نيست‏.
ما پرچمي ‏را تا به ‏‏‏اينجا آورديم؛
آن را جلوتر هم خواهند برد.
در‏ ‏‏اين دنيا ما فقط دو‏ميليارد نفريم 
و حسابي همديگر را‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏شناسيم‏.


غرق در
درياهايي داريم‏‏، غرق در خورشيد.
درختهايي داريم‏. غرق در برگ
شب و روز در حال آمد و رفتيم
از‏ ميان درياها و درختهامان
غرق در نيستي


سفر
بيد مجنون زيباست
اما قطارمان
وقتي به آخرين ‏‏‏ايستگاه‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏رسد.
ترجيح‏‏‏‏‏‏‏‏ مي‏دهم
رودخانه‏‏‏اي كوچك باشم
تا بيد مجنون!


فروردين
غير ممكن است
شعر نوشتن،
اگر عاشق باشي‏‏،
و نتونستن‏‏،
اگر فروردين باشد!


به نقل از مجله الفبا

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است