شعر بيدل/ جوره بيك نذري عضو وابسته اكادمي علوم تاجيكستان
دورنمايي كه از شعر و زبان تاجيك در ذهن ماست اين است كه بيشتر سبك خراساني در زبان و شعر آنان طنينانداز است و كمتر شنيدهايم كه سبك هندي و خصوصا شاخه غليظ هندي آن يعني شعر مولانا عبدالقادر بيدل دهلوي در آنجا نفوذ كرده باشد و بسياري را تحت تاثير خويش قرار داده باشد بدين سبب مقاله “شعر بيدل ملك دلها را گرفت.”
كه نوشته آقاي جوره بيك نذري از فعالان انستيتوي شرقشناسي آكادمي علوم تاجيكستان ميباشد را تقديم شما مخاطبان ارجمند ميكنيم صرفا با همين نيت كه مطرح شد وگرنه ميدانيم شناخت شما از بيدل و شعر او خصوصا با توجه به كارهاي ارزشمندي كه سالهاي اخير توسط اهل فضل در ايران صورت گرفته است بيشتر و عميقتر از اينهاست.
تاجيك بودن نثر، پارههايي از مطلب ديرياب كرده است كه اغماض خواهيد فرمود.
شعر بيدل ملك دلها را گرفت
ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر بيدل، كه به قول قاري عبدالله (1871ــ1943) “طريق اجتهاد در ادبيات فارسي پيموده و دنياي جديد در آفاق سخن كشف كرده است” يكي از زبردستترين و پركارترين شاعران فارسيگوي جهان بشمار ميرود.
جاي شبهه نيست، كه او مدت سه قرن آخر در ميان زيباييپرستان و عاشقان شعر فارسي در قاره هند و پاكستان، خراسان و ماوراالنهر مشهورترين، معروفترين و محبوبترين شاعر محسوب ميشد. چون از بيدل سخن رود، دلدادگان و دلباختگان شعرش با اخلاص و احترام فراوان با عنوانهاي افتخاري “ابوالمعاني”، “طوطي هندوستان”، “سلطان اورنگ سخن”، “بحر سخن”، “گلزار بقا” اقليم سخن”، “درياي معاني”، “طائر رمز نكات”، “شاعر آيينهها” و امثال اينها از او نام ميبرند.
در اين سرزمين علم و ادبپرور، آثار بيدل را چون مخزن سخنوري و معنييابي در مدارس ميآموختند، در مكاتب كهنه به شاگردان و حتي بچههاي غير تاجيك از قبيل ازبك، قرغز، قزاق، تركمن، بلوچ و... تعليم ميدادند و محافل خاصه بيدلخواني ميآراستند.
پس در چنين حالتي سوالي به ميان ميآيد: چه بود و چه شد، كه شعر و شهرت شاعري اين مرد خدا در يك مدت كوتاه تمام خراسان و ماوراالنهر را فراگرفت و به قول واضح بخاراي “اكثر شاعران و سخنپردازان، اشعار ميرزا عبدالقادر بيدل را تتبع مينمودند.(1)
دانشمندان بر اين عقيدهاند، كه چندي پيشتر وارد شدن طرز سخنوري و بيان انديشه و راه و طريقه تازهاي به نام “سبك هندي” در حيات معنوي و فرهنگي اين منطقه، هنوز اساس و بنياد وارد شدن چنين شعري را ــ شعري كه بيدل برينها ميگفتند ــ فراهم آورده بود. پس اين چه سبكي است، از كجاست و چه زماني به حيات علم و ادب اين سرزمين داخل گرديد؟
بايد يادآور شد كه “سبك هندي” در محيط سرزمين هند در زمينه ادبيات فارسيزبان اين كشور و آشنايي اهل ادب فارسيزبان با حيات و رسوم، عقيده و افكار و طرز تفكر مردم اين ديار افسانهاي، عرض ظهور نموده است. در زمان پيدايش نخستين عناصر اين سبك ادبي، شاعر مشهور نوپرداز و نوخيال، اميرخسرو دهلوي (1253ــ1335) قرار دارد، كه به قول شبلي نعماني; “...طبع بوقلمون او در جدت اصلوب هزاران پيرايه تازه به نو پديد آورده...” معلومات را در مقدمه “غرالكمال” و “رسائلالاعجاز” درج نموده است. شاعر صاحب استعداد نوجو و نوگو، درستي اين فكر را تاييد و تصديق مينمايد.
دوره تشكل و رواج و رونق سبك هندي، به چهار يك قرن شانزده و نيمه اول قرن هفده راست ميآيد، كه در اين ايام در سرزمين هند تيموريان حكمراني ميكردند و در تمام رشتههاي حيات معنوي و ادبي پيشروي و ترقيات مشاهده ميگرديد. در برابر ايجاد شاعران اشارههاي در تاليفات ابوالفضل علامي جاي داشته نشان ميدهند، كه اين سبك محض در اواخر قرن شانزده و اوائل قرن هفده به شكل معين درآمده، با مطلب از ادبيات فارسيزبان ديگر دورهها و كشورها قرق كردن ادبيات زمان جلالالدين اكبر (1556 ــ 1605)، كه دربار او “مجمع نادرهكاران روي زمين است”، راه ندادن به تقليد در ادبيات و پيشگيري نمودن تنزل و فساد نظم و نثر فارسي اختراع گرديده است.
از اين نقطه نظر فعاليت ايجادي و جد و جهد فيضي دكني و ابوالفضل علامي در جاده با تاليفات خود بازداشتن جريان تنزل ادبيات و به نوپردازي و تازهگوي رهنمون ساختن اهل ادب زمان جالب توجه و شايسته تقدير ميباشد. موافق معلومات مولف “معاصر رحيمي” نخستين نمايندگان سبك نو ادبي فيضي دكني، عوفي شيرازي و ديگران به شرافت تشويق و تعليم بيواسطه حكيم ابوالفتح گيلاني (فوت 1590) به شيوه تازهگويي روي آوردند. ابوالفتح گيلاني با دستگيري عبدالرحيمخان خانان براي رواج شعر و شاعري و درك نازكيهاي فن شعر اكادمي بنام بيتالعلما تاسيس كرده بود.
آثار نمايندگان “سبك هندي” به ماوراالنهر تقريبا از سالهاي چهلم قرن هفده راه مييابد. شوكت بخاراي (فوت در سالهاي 1695 و يا 1699) از اولين شعراي ماوراالنهر ميباشد، كه به “سبك هندي” رو آورده، به آئين نو شعر ميگويد. تا جايي كه ميدانيم كه شوكت از ايام جواني از پي ايجاد شعر نو و نيكو و افكار رنگين و خيالات دورادور سخن بكر و پيراسته و با در و گهر آراسته بود، تازه خياليها و نوپردازيهاي اشعار نمايندگان سبك هندي، سبك جديد به طبع او موافق افتاد و راه و روش در نظم پيش گرفته آنها را خوب پذيرفت. اما اشعار او و اينچنين ديگر نمايندگان سبك هندي در اين دوره در ماوراالنهر نه اين كه مورد توجه اهل ادب، بلكه مورد مذمت و سرزنش آنها قرار ميگيرد.
از جمله مولف “مذاكرالاصحاب” (9692) مليحاي سمرقندي به فعاليت ايجادي شوكت توقف نموده، ميگويد “طبعش در اول حال به آئين نو در شعر مايل و به قوانين كهنه شعراي وقت ناقابل بود... در همان وقت (اولهاي فعاليت خويش) طبعاش صاحب شعور بود و به دقيقههاي بيگانه ذهنش آشناي و افكار دورادور ميكرد.”(2)
يا دانشمند ديگر تاجيك امري يزدان علي مردان به ايجاديات شوكت رو آورده ميگويد: “از بس كه شوكت يكي از اولينها شده به رويه تازه به محيط ادبي ماوراالنهر وارد گرديد ــ سبك هندي رو ميآورد و به آئين نو شعر ميگويد، بنا بر اين تازهگوي و نوپردازيهاي او مورد پسند و قبول بيشتر شاعران زمانهاش، كه اصلوب قديمي و عنعنهاي نظم فارس و تاجيك را پيروي ميكردند، قرار نميگيرند. حتي همصحبتان و نزديكان شاعر او را براي چنين نازكبياني و تازهخياليها و انديشههاي دورادورش سرزنش كرده به شعر دزدي گنهكار ميساختند... تا در بخارا بود هيچكس قبول سخن او نميكرد.”(3) و شاعر خود اظهار ميكند، كه:
بيگانه كرده است مرا از ديار خويش
تا گشتهام به معني بيگانه آشنا(4)
يا
ناقبوليهاي من باشد از اقبال سخن، مصرع برجسته من دست رد باشد مرا
عيبگوييهاي خلقم ميكند صاحب هنر
منت بسيار از اهل حسد باشد مرا(5)
هرچند اين طرز سخن در اول چنانكه در مثال شوكت بخاراي ميبينيم به بعضي موانع روبرو شده باشد هم، كمكم وارد شعر و فرهنگ اين منطقه گرديد و براي آمدن شعر و انديشه و افكار رنگين بيدل زمينه موافق و محيط خوبي فراهم آورد.
بايد خاطرنشان ساخت، كه آثار بيدل به ماوراالنهر در قرن هيجده راه يافته، مورد توجه اهل علم و ادب، سخنسنجان و سخن فهمان و صاحب ذوقان و شوقمندان قرار ميگيرد و با مرور زمان نقل محفلها و صحبتها گشته، ورد زبان خاص و عام ميگردد، نتيجه همين تاثير عميق و قوي است. كه انقريب بيشتر شعراي نيمه دوم قرن هيجده، قرن نوزده و اوائل قرن بيست ماوراالنهر از قبيل ميربقا خواجه آتشي، اكابر خواجه اكبر، مختار مخدم افصحي، بخاراي، ارثي، گل محمد افغان، محمد خواجه افقر بخاراي، ملامير عظيم املح بخاراي، سرير، سيرت، عيسي، تغول احراري، ظفرخان جوهري، و دهها ديگر، شاعران مانند آنها خود را معتقد و پيرو ايجاديات و طرز سخنوري بيدل شماريده، در پيروي و تتبع غزل و مخمس و رويايهاي او شعرها سرودهاند و هنرنمايها كردهاند.
اين غزل زيباي زيرين تغرل احواري 1814)ــ 1919)، كه در تتبع غزل در پايين درج نموده ميرزا بيدل سروده شده است، مثال روشن فكر بالا است:
بس كه كوه بلا همسنگ فرهاديم ما،
شيشه جمعيت خيل پريزاديم ما.
قصر بنياد دل ما لايق تعمير نيست،
مخزن گنجيم و از ويراني آباديم ما.
آن قدر سر تا به پا صوت فراقش خواندهايم،
پاي تا سر همچو تار ساز فرياديم ما.
آب تيغش را اگر اين است چون آتش اثر،
عاقبت همچون غبار خاك بر باديم ما.
سرمه شد تا چشم ما را گرد چين دامنش،
در تتبع خانهچين نقش بهزاديم ما.
شانه شد محرم به زلف عارض چون آفتاب،
زان سبب چون سايه زير نخل شمشاديم ما.
گر نخواندستيم ز آيين خرد حرفي، ولي،
در دبستان جنون سرمشق استاديم ما.
نيست مضموني ز قلاب كمند ما برون،
در پي صيد معاني بسكه صياديم ما
نخل او را در چمن ديديم هر سو جلوهگر،
همچو قمري پايبند سرو آزاديم ما
حبذا تغرل كه بيدل ميسرايد مصرعي:
همچو عنقا بينياز عرض ايجاديم ما
*******|^| همچو عنقا بينياز عرض ايجاديم ما،
يعني آن سوي جهان يك عالم آباديم ما
كس در اين محفل حريف امتياز ما نشد،
پرفشانيهاي بيرنگ پريزاديم ما
اشك ياسيم، اي اثر از حال ما غافل مباش
با دو عالم ناله خون گشته همزاديم ما
شخص نسيان شكوهسنج غفلت احباب نيست،
تا فراموشي به خاطرهاست، در ياديم ما
نسبت محويت از ما قطع كردن مشكل است
حسن تا آيينه دارد حيرت آباديم ما
محرم كيفيت ما مصدر تشويش نيست
چون فسون نااميدي راحت ايجاديم ما
يوسفستان است عالم، تا به خود جنبيدهايم
در كف شوق انتظار كلك بهزاديم ما
دستگاه بيپر و بالي بهشت ديگر است:
ناز مفروش، اي قفس، در چنگ صياديم ما
آمد و رفت نفس سامان شوق جان كنيست،
زندگي تا تيشه بر دوش است، فرهاديم ما
بي تردد همچو آب گوهر از خود ميرويم،
خاك نتوان شد به اين تمكين، كه بر باديم ما
چون سپنداي دادرس، صبري، كه خاكستر شويم،
سرمه خواهد گفت آخر، تا چه فرياديم ما
قيد هستي چون نفس بال و پر پرواز ماست
هر قدر بيدل گرفتاريست، آزاديم ما(6)
چنين شعراي، كه در اين دوران حيات به سر برده و از تاثير رويه و سخن بيدل در كنار مانده باشند، كم به نظر ميرسند. به عباره ديگر، ميتوان گفت، كه نظم اين دوره تاجيك اساسا تحت الشعراي ايجاديات و سبك بيدل قرار داشته است.
به انديشه ما، تاثير نهايت عميق و دامنهدار نظم بيدل در تاريخ شعر و شاعري دوران مذكور تاجيك دو نتيجه و ثمره به بار آورده است:
يكم اشعار سرشار معني و فكر و انديشههاي تازه و طرز بيان رنگين و پر از خيالات دور و مشكل فهم بيدل شعراي تاجيك را به جستجو، تكميل مهارت سخن سنجي و سخن بافي، صيقل مهارت شاعري و نازكبيني رهنمون ساخت، كه اين به عقيده ما در ابتدا حادثه مثبت ادبي بوده، به پيشرفت ادبيات تاجيك تا اندازهاي مدد رساند.
دوم، معنيآفريني و رنگينبياني و معني بلند و هنر نازك اداي و باريكبيني بيدل تا اندازهاي شعرا و سخنسنجان تاجيك را تحت تاثير خود قرار داده، مفتون و شيداي حسن و دريافت خود ساخته بودند، كه آنها در همان دائره قالبها و انديشههاي او سرودن و حتي به پيروي او دست يافتن و كامياب گرديدنشان را شرف و موفقيت بزرگ ايجادي خود ميشمردند و از حدود معني و طرز سخنپردازي شاعر شهير هند، كه او را ابوالمعاني و سخنانش را الهام الهي و اعجاز ميدانستند، بيرون برآمدن يا بلند تو رفتن را به خاطر هم نميآوردند.
چنين خلاصهاي بعد از مطالعه ايجاديات تغرل برآورده بسيار خوب و معروف نازكيهاي تاريخ ادبيات تاجيك استاد صدرالدين عيني تقويتبخش گفته بالا است:
”تغرل مقلد بيدل است، ليكن مثل بسيارترين مقلدان بيدل در اين پيروي هيچ موفق نشده است. استعداد تغرل بسيار كامل و خيالش مستعد بالا روي بود. اگر طبع خود را در اسارت تقليد بيدل نميانداخت و هم به حق خود بسيار نيكبين نميبود، از سرامدان زمان خود شدنش محقق بود.”(7)
متاسفانه اين حالت باعث تارفت در ادبيات تاجيك اوج گرفتن موهوم بياني و شكلپرستي و از حيات واقعي و زميني دور گرديدن شعر و شاعري گرديد.
خلاصه كلام اين است، كه چون ميرزا بديل با طرز و اصلوب نو و به خود خاص قدم به عالم معني گذاشتند و “طرح سخن را به آيين تازه انداختند و اين جوهر قابل را به صورت نظر فريب جلوهگر ساختند”(8) فوج فوج سخنپرستان و سخنپردازان اين منطقه در پي او سخنسراي و سخن سگالي كردند، هر چند هيچ كدامي از آنها، حتي بهترينشان نتوانستند به پايه و مقام بيدل برسند. بيدل شايد اين خصوصيت اصلوبي خود را خوب درك كرده است، كه به تاكيد ميگويد:
مدعي، در گذر از دعوي طرز بيدل
سحر، مشكل، كه به كيفيت اعجاز رسد(9)
اگرچه بعضي از اين شعراي در فوق ذكر گرديده ايجاد خويش را به درجه “سحر” برداشته باشند هم، نتوانستند به عمق انديشه و بلندي اعجاز بيدل برسند.
از اين جاست، كه بسيار متفكرين و دانشمندان نيمه دوم قرن نوزده و ابتداي قرن بيست تاجيك هر چند مخلص و شيفته شعر بيدل بودند و بزرگي او را اعتراف داشتند ولي ديگران را از تقليد كردن به او منع ميكردند. از جمله، به قول ص، عيني “نويسنده و شاعر متفكر قرن نوزده بخارا احمد دانش بيدل را بسيار دوست ميداشت و بعضي چيزهاي دشوار فهم او را شرح ميكرد. اما خود در نظم و نثر اصلوب او را تقليد نميكرد و همصحبتان خود را از تقليد كردن به او منع مينمود و بطرز هزل ميگفت:
بيدل پيغمبر است، معجزه را در اختيار پيغمبر گذاشتن در كار است، شما ولي شده، كرامات نشان دهيد.(10)
شهرت و محبوبيت بيدل و اشعار او امروز هم در تاجيكستان و بسيار موضعهاي جماهير اين منطقه آسياي ميانه زياد است و دليل چنين انديشه اين غزل زيباي شاعر تاجيك نقيبخان تغرل احواري است، كه فرمودهاند:
بلند است از فلك معواي بيدل
نباشد هيچ كس را جاي بيدل
نمايم طوطياي ديده خويش
اگر يابم غبار پاي بيدل
نديدم از سخن گويان عالم
كسي را در جهان همتاي بيدل
اگر كوه است، باشد تور سينا،
و اگر دريا بود، درياي بيدل
دل افلاك را سازد مشبك،
لواي همت والاي بيدل
به مژگان ميتوانم كرد بيرون
اگر خاري خلد در پاي بيدل
نمييابم كنون خالي دلم را،
زماني از غم و سوداي بيدل
قباي اطلس نه چرخ گردون،
بود كوتاه بر بالاي بيدل
به رفعت برتر است از كوه تغرل،
جناب حضرت ميرزاي بيدل(11)
دسامبر سال 2003، انستيتوي شرقشناسي و ميراث خطي اكادمي علوم تاجيكستان
منابع:
1ــ واضح بخاراي. تحفالاحباب فيتذكرالاصحاب، دوشنبه، 1977، ص .30
2ــ مليحاي سمرقندي مذاكرالاصحاب، نسخه گنجينه دستنويسهاي انستيتوي شرقشناسي و ميراث خطي اكادمي علوم جمهوري تاجيكستان، شماره 610، ورق .176
3ــ شوكت بخاراي، نور عصر، دوشنبه، 1986، ص .10
4ــ همان جا، ص، .10
5ــ همان جا، ص، .11
6ــ تغزل، منتخبات اشعار، دوشنبه، 1964، ص 118 ــ .119
7ــ عبدالقادر بيدل، آثار، جلد اول، دوشنبه، 1990، ص .100
8ــ ص، عيني. نمونه ادبيات تاجيك. استالين آباد، 1926، ص 409 ــ .410
9ــ غلامعلي خان آزاد، خزينه عامره، كانپر، 1900، ص .317
10ــ ص، عيني، ميرزا عبدالقادر بيدل، استالينآباد، 1954، ص .109
11ــ تغرل، منتخبات اشعار، دوشنبه، 1964، ص .203
مجله شعر