عليرضا قزوه
ابتدا در مورد سوابق خود، و اينكه اصلاً چگونه كار را در تاجيكستان شروع كرديد صحبت كنيد.
شايد سالهاي 66 ـ 65 بود كه به سمت ادبيات عرب كشيده شدم و كار شاعران عرب بهخصوص شاعران فلسطين را دنبال ميكردم و به كار آنها علاقمند بودم. آمدن بعضي از اين چهرهها به كشور ما مثل سفري كه سميحالقاسم به ايران داشت و آشنايي با اين شاعر در حدود سالهاي 69 مرا به كار در اين زمينه بيشتر ترغيب ميكرد. از حدود سالهاي 74 و 75 به اين فكر افتادم كه به شكل تخصصيتري به ادبيات يك كشور بپردازم و از آنجا كه بعضي از شاعران بودند كه در حوزة ادبيات ديگر سرزمينها كار ميكردند (بهعنوان مثال آقاي موسي بيدج اولين كسي بود كه در زمينه ادبيات عرب و ترجمة شعر شاعران عرب بهطور جدي فعاليت ميكرد يا مثلاً آقاي جعفريان كه در زمينة ادبيات افغانستان كار ميكرد) در اين ميان ادبيات تاجيكستان هنوز بكر بود و كسي بهصورت جدي رويش كار نكرده بود، بهجز انتشارات الهدي كه كتابهايي از شعر اين شاعران مثل گلرخسار و مؤمن قناعت و بازار صابر و لايقشير علي و ... را منتشر كرده بود بيشتر اين آثار اشكالات وزني داشت. اين مشكلات نشان ميداد كه شاعران تاجيك با زبان معيار فارسي امروز و آنچه در ايران هست يك مقدار فاصله دارند و من فكر كردم ادبيات تاجيكستان ميتواند جاي كار داشته باشد، بهخصوص اينكه ميتوانيم متقابلاً بر هم تأثير بگذاريم. اين بود كه به ادبيات تاجيكستان علاقمند شدم. همين باعث شد كه من ادبيات و شعر معاصر تاجيكستان را بهعنوان رسالة فوقليسانس انتخاب كنم. بعد با آقاي عجمي و چند تن ديگر از اديبان تاجيك دفتر ادبيات و هنر تاجيكستان را در حوزة هنري ايجاد كرديم و من سرپرست آن دفتر شدم و چند كتاب هم در اين زمينه چاپ شد.
حضورتان در تاجيكستان چطور اتفاق افتاد؟
در سال 77 بهعنوان رايزن فرهنگي تاجيكستان انتخاب شدم در آن سالها هنوز آرامش در تاجيكستان برقرار نشده بود و تقريباً پسلرزههاي درگيريها جنگهاي داخلي بهچشم ميخورد. قبل از اينكه من به آنجا بروم رايزنهاي فرهنگي ايران بيشتر در زمينههاي مذهبي كار كرده بودند، يعني بيش از آنكه بهفضاي ادبي و فرهنگي توجه شود به دين و تأثيرگذاري انقلاب اسلامي ايران در آنجا توجه شده بود غافل از اينكه ادبيات فضايي مناسب و با تأثيرگذاري بيشتر براي بيان همة اجزاي فرهنگ است كه دين هم جز مهمي از آن بهحساب ميآيد بهخصوص اينكه تاجيكيها مردمي هستند كه به شعر و شاعري توجه زيادي دارند و براي آن احترام زيادي قائلند.
در تاجيكستان با شاعران و نويسندگان و مطبوعات نزديك شدم و جلسههايي را در اتحاديه نويسندگان برگزار كردم. در مجموع دوازده جلسه برگزار شد. بعد از 6 ـ 5 جلسه آقاي گرمارودي نيز بهعنوان رايزن معرفي شدند و آمدند در نشريه ادبيات و صنعت (كه ارگان اتحاديه نويسندگان تاجيكستان هست) صفحهاي به نام پيوند را به خط فارسي باز كرديم و در هر شماره آثاري از اديبان ايران در آن صفحه منتشر ميشد. البته آقاي گرمارودي هم كه بعداً آمدند اين فضا بيشتر تشديد شد و تا حد زيادي هم مؤثر واقع شد.
با توجه به فروپاشي اتحاديه جماهير شوروي انسجام ادبيات فارسي در آن دوره در تاجيكستان چقدر بود؟
بههرحال نبايد انتظار داشت كه در آن زمان ادبيات فارسي آنگونه كه بايد و شايد مورد توجه قرار گيرد. اگر ممكن است در اين مورد هم توضيح دهيد.
علاوه بر سابقة زبان فارسي در آنجا مردم آنجا را خاستگاه زبان فارسي نيز ميدانند.
تاجيكستان سرزمين امثال رودكيهاست و با آن نزديكياي كه فضاي ماوراءالنهر ]فرارود[ به افعانستان و آن طرفها دارد حتي شاعراني مثل شهيد بلخي و شاعران سمرقند و بخارا و ... از آن سرزمين برخاستهاند و بههرحال زبان فارسي خاستگاهش آنجاست؛ حتي مردم تاجيكستان معتقدند كه خاستگاه قوم آريايي هم آنجاست و بعضي از صاحبنظران ما نظير سعيد نفيسي هم اين قول را قبول دارند.
تا زمان صفويه يكي بوديم، يعني شاعران ما ميرفتند آنجا و آنها هم به ايران ميآمدند. ارتباطات خيلي زياد بود، حتي در قرني كه حافظ بود ميبينيم كه كمال خجندي به تبريز ميآيد يا مثلاً زمان مولانا فخر رازي ما به آنجا ميرود و خيلي هم انديشهاش گل ميكند. يا بهعنوان مثال همداني در كولاب ميرود در راه كشمير در كولاب فوت ميكند و خيلي تأثيرگذار بوده
اما در دوران صفويه آن ارتباطها قطع ميشود و آن بحثهاي سني و شيعي (كه در دوران جامي در اوج خودش بوده، باعث ميشود كه ارتباطها كم شود و سطح شعر پايين بيايد.
يكي از چيزهايي دربارة تاجيكستان و هنر و ادبيات تاجيكستان قابل طرح است، نوع تعاملي بوده كه با شوروي داشتند. اينها بالاخره 60 ـ 70 سال تحت سيطرة شوروي بودند و ادبيات روسيه هم ادبيات قوياي است. ميخواستم ببينيد كه اين تعامل چگونه صورت ميگرفته بالاخره اينها با وجهي از ادبيات غرب كاملاً نزديك بودند. آيا شما رگههايي از اين تعامل را در ادبيات تاجيكستان ديديد؟ اينكه در آن جا صورت گرفته چند نوع تعاملي يا شايد هم اصلاً مرزي بوده و هر كس راه خودش را ميرفته؟
ببينيد تاجيكها در وسط مشكلي قرار گرفتند كه نتوانستند يك شاعر بزرگ روس شوند نه توانستند يك شاعر بزرگ فارسزبان البته همين كه با اين فضا آشنا شدند خيلي خوب است. اكثر شاعران بزرگ تاجيكستان مثل نظام قاسم يا رحمت نذري ترجمة آثار شاعران روس را دارند. بعضيهايشان هم حتي به زبان روسي شعر ميگويند. بهعنوان مثال سياووش محمدعلي جنيدي يكي از شاعران جوان و خيلي خوب تاجيكستان است. او به زبان روسي شعر ميگويد. يا خانم نساء خجندي به زبان روسي شعر ميگويد. ولي اين شعرها همان اندازه در ادبيات روسيه درجه 2 است كه در ادبيات ما شعرهاي فارسي اينها. من فكر ميكنم اين برداشتن چند هندوانه با يك دست است. وقتي ميخواهند از قافيه استفاده كنند يكدفعه ميبينيم حافظ را با ناچيز قافيه ميكنند. مثلاً حتي خانم گلرخسار چون حافيظ ميگويد پس آن را با ناچيز قافيه ميكند.
يا حيات را با صراط قافيه ميكنند. يا حتي بهترين شاعرانشان صباح را كه صبح است با تباه قافيه كردهاند كه اينها همه جزو اشكالات بزرگ قافيه است و كارياش هم نميشود كرد.
شاعراني كه الآن غلطهايشان را بتوانند كم كنند تعدادشان خيلي كم است. خيلي كم داريم كساني كه بتوانند فارسي را درست بهكار ببرند.
بيشتر در وزن و قافيه اين مشكل را دارند، چرا؟ چون به خط فارسي ننوشتند و الآن خط فارسي را ميگويند خط نياكان و خط عربي. ميگويند اين اصلاً خط فارسي نيست، عربي است و شما از «عربها گرفتهايد. حتي ما را متهم ميكنند كه شما اصطلاحات عربي را در فارسي زياد به كار ميبريم. خوبست كه آنها اصطلاحات خوب ما را استفاده كنند يا ما گاهي وقتها بياييم از اصطلاحات بسيار خوبي كه آنها دارند استفاده كنيم. بهعنوان مثال آنها به ماهي قزلآلا ميگويند گل ماهي يا به آفتابگردان ميگويند ورتاج كه خيلي اصطلاحات قشنگي است. يا بسياري از اصطلاحات و معادلهاي ديگر.
به نظر من اگر فرهنگستان در واژهگزيني تلاش كند كه اين دو كشور بههم نزديك شوند. مردم اين دو كشور با ديدن سريالهاي هم و شنيدن حرف هم بيشتر بههم نزديك شوند بهتر ميتوانند حرف هم را بفهمند و تعامل دقيقاً در همينجا است كه صورت ميگيرد.
از شعر كه پيشينهاي طولاني دارد كه بگذريم اشاره كرديد به سريالهاي تلويزيوني. از اين محصولات جديد رسانهاي چقدر از ظرفيتهايش استفاده شده آيا آنها هم چيزي دارند كه در ايران قابل ارائه باشد؟
ببينيد آنها مشكلهاي زيادي دارند. ما براي اينكه بخواهيم يك نوار موسيقي از خوانندههايشان ضبط كنيم مشكل خواهيم داشت. چرا؟ بهخاطر اينكه دستگاههايشان اغلب قديمي از كار افتاده است و به همين دليل ساخت فيلم و سريال و ... در آنجا خيلي كم صورت ميگيرد.
آيا اصلاً آنها صنعتي بهصورت ملي در اين زمينه دارند؟
بله دارند. تاجيك فيلم دارند. گاهي وقتها هم فيلم ميسازند. از نظر تئاتر و نمايش هم قوي هستند حتي سينماگران خوبي هم دارند. اما امكانات ماليشان خيلي كم است.
بهنظر من اگر مثلاً سيما فيلم بيايد با تاجيك فيلم ارتباط برقرار كند و كارهاي مشتركي صورت دهد خيلي راهگشا خواهد بود. و آخرين سريالي كه آنجا پخش شد پدرسالار بود آنقدر مردم استقبال كردند كه فكر ميكنم اگر محمدعلي كشاورز برود آنجا مردم بپرستندش. از بس كه از اين سريال خوششان آمده بود. يا قبل از پدرسالار سريال بوعليسينا را پخش كردند كه خيلي استقبال شد. ما اينجا 6 شبكه داريم درحاليكه آنجا چيزي ندارند.
اگر امشب من در تلويزيون آنجا 5 دقيقه شعر بخوانم فردا در شهر همه مرا نشان ميدهند.
چون همه يك شبكه يا حداكثر 2 شبكه را (كه 4 تا 5 ساعت برنامه دارد) ميبينند.
البته شبكههاي روسي وجود دارد و فرهنگ روسي هم خيلي در مردم نفوذ كرده است. همين هفتة گذشته كه من آنجا بودم برابر بود با هفته فرهنگي روسيه. اين روسها نبودند كه داشتند تلاش ميكردند در تلويزيون خودشان را معرفي كنند بلكه تاجيكها بودند كه هر شب وزير فرهنگ و معاونانش يا هنرمندانشان ميآمدند و ميگفتند كه ما بياييم برنامهريزي كنيم تا اين هفته خوب بگذرد. يعني خودشان متولي بودند كه فرهنگ روسيه را معرفي كنند. ولي وقتي ايران ميخواهد هفتة فرهنگ در آنجا بگذارد پايينترين سطح امكانات را در تلويزيونشان به ما ميدهند. سطح پايينترين تالارهاشان را به ما ميدهند حتي ميخواهند پول هم از ما بگيرند من فكر ميكنم دوگانگي است. روابط ما با هم يعني آنطور كه اينها به ادبيات و فرهنگ روسيه احترام ميگذارند (دولتمردانشان نه مردمشان) به ايران اينطور احترام نميگذارند و هميشه روابط فرهنگي ما با آنها تابع روابط حكومتي ما با آنها بوده است.
يعني الان اگر شما بخواهيد با اديبان يا با صدا و سيماي آنجا ارتباط برقرار كنيد اين رابطه تابع كوچكي از روابط دولت ما با دولت آنجاست. چون اينها خصوصي نيستند و از روابط دولتها تبعيت ميكنند. اگر دولتهاي ما با هم مشكل داشته باشند اين رابطه خواهناخواه قطع است. ؟؟ رابطة ما با تاجيكستان تبعيت ميكند از رابطة روسيه با ايران. متأسفانه يعني هنوز هم كه شما وارد شهر دوشنبه ميشويد مرزباني روسيه ميآيد و پاسپورت ميگيرد. يعني ميخواهم بگويم اين سيطره كم شده، البته تمام نشده و نميخواهم بگويم كه در بعد فرهنگي اين بد است اتفاقاً خوب است. بهعنوان مثال روسيه آمده به يك محقق تاجيك خيلي چيزها را ياد داده. مثلاً شيوههاي پژوهش را. حتي خيلي مدنيت را بالا برده؛ ولي در بعد سياست هنوز تابع روسيه هستند و وقتي روسيه آنجا يك هفته فرهنگي ميگذارد ميبينيم تلويزيون 80 ـ 90 درصد برنامههايش را به هفته فرهنگي روسيه اختصاص مي دهد ولي اگر ايران هفته فرهنگ بگذارد حتي يك درصد هم حاضر نيستند اختصاص بدهند.
شبكههاي تلويزيون ايران را آنجا ميتوانند بگيرند يا نه؟
بله از طريق ماهواره ميشود گرفت، اما همة مردم كه اين امكانات را ندارند. فرض كنيد وقتي حقوق متوسط يك كارمند در آنجا 30 ـ 40 ساماني است يعني حدود 15 يا از ده تا بيست هزار تومان است و شرايط خريد مثل ايران است يعني ماهواره را بايد با همان قيمت بخري، حتي زندگي كردن اين مردم براي من واقعاً معمايي است كه اينها چطور زندگي ميكند. با اين حقوق و فقط بايد بگويم كه سطح توقع مردم خيلي پايين است و مردم با روحية بسيار شاد و درآمد بسيار پايين زندگي ميكنند و گاهي وقتها درآمدشان كم از يك پنجم درآمد كارمند ما است و حتي كساني كه باعنوان نفقهخود يا بازنشسته ميگويند حقوقي در حد 5 ـ 6 هزار تومان ميگيرند، ايندرحالي است كه قيمت نان يا تخممرغ مثل ايران است.
فقط گوشت 50% ارزانتر است ولي به هر جهت زندگي به همين شكلي است كه در ايران ميبينيد. ميوه همان قيمت ايران را دارد. اينها دارند زندگي ميكنند و صدايشان هم درنميآيد.
يك سوال ديگري كه شايد باز در فضاي تاجيكستان قابل طرح باشد اين است كه بالاخره اينها 60 ـ 70 سال تحت سيطره كمونيست زندگي كردند ديدگاههاي كمونيستي را راجع به هنر متعهد و هنر مردمي قاعدتاً ترويج شده است.
آيا امروز هم بعد از ده پانزده سال كه از استقلالشان ميگذرد باز هم يك چنين بحثي راجع به هنرمند متعهد يا هنر براي هنر وجود دارد.
بيشتر آن خصوصيتي كه در زمان شوروي بوده هنوز هم هست، حتي در كشورهاي آسياي مركزي در اين پنج تا پرزيدنتي كه دارند 4 تايشان رؤساي حزب كمونيست هستند لاهوتي ما را با همة كمونيست بودنش نگه داشتند. خياباني به نامش است. در اين كشورها فقط عسگر آقايف است كه در قرقيزستان رئيسجمهور است و استاد دانشگاه هم بوده. بقيه همه رئيس حزب كمونيست بودند. وقتي در سطح بالا نگاه ميكنيم ميبينيم كه اينها همه همان كساني هستند كه در زمان شوروي رئيس حزب كمونيست بودند. در سطوح پايينتر هم باز به چنين نتيجهاي ميرسيم. كم هستند كساني كه يك حركتي دارند و از اين فضا و تمردي كردند و به سمت يك فضاي جديد رو آوردند. در ادبيات روسيه يك نويسنده وقتي 50 سالش ميشود برايش بزرگداشت ميگذارند. 55 سالش ميشود ميگذارند. 5 سال 5 سال برايش مراسم ميگذارند. آن شيوههايي كه در روسيه هست در اين كشورها هم هست.
اين نوع تلقي از هنر الآن چقدر جدي است بهخصوص هنرهاي دراماتيك و تفصيليشان.
در تئاتر و .. آيا هنوز آن فضاي پرولتر و ... هست؟
بله هست. الآن خيلي از شاعران سبك هندي و كساني كه بههرحال ذهن غيراجتماعي و سياسي داشتند را ميراندند و ميگويند شعر شما بعد اجتماعي ندارد. يعني اين تلقي كه ميگويند شعر بايد اجتماعي باشد هنوز هم هست. چيزي باعنوان شعر براي شعر را نميپذيرند. مثلاً شعر سبك هندي از نوع شعر بيدل را كه ؟ يك شعر تفكر است ترجيح مي دهند بر يك شعر سياسي خيلي ساده كه براي روابط دو كشور گفته شده باشد يا براي دهقان گفته شده باشد.
موضوعهايي كه در ادبيات روسيه زنده بود يا اگر مثلاً خيلي از موضوعهاي ادبيات قبل از فروپاشي در روسيه را اگر بيابيم موضوعبندي كنيم ميبينيم براي پنبهكاري مردم و توليد را بالا بردن گفته شده يعني براي مردم شعر گفتن كه اين دقيقاً همان چيزي است كه روسيه از آنها ميخواست. البته در اين دوره اينها كم شده. يعني در ده سال گذشته يك حركت رو به معنويت در عرصههاي نو داشتند. بهعنوان مثال من آخرين شعر رحمت نذري را كه ميخواندم ديدم شعر داراي يك فضاي عاشقانه است. يا مثلاً شعرهايي كه براي تاجيكستان يا اسماعيل ساماني براي مادر گفته بود ولي وقتي آخرين كتابي كه چاپ كرده است را ديدم تعجب كردم كه چرا «در اين شهر بينماز...» آمده فضاي شهر خود را ترسيم كرده. يا آقاي عجمي در فضايي كه براي احمد ياسين رهبر حماس شعر گفته يا مثلاً بعضيهايشان در فضاهايي كه رويكرد خوبي به معنويت دارد وارد شعر گفتن شدهاند و فضاي خوبي را دارند تجربه ميكنند.
من فكر ميكنم ادبيات ايران بر تاجيكها خيلي تأثير ميگذارد و الان جواب داده. همين كه نمونة كارهاي شاعران ايران را در مطبوعات آنجا چاپ كرديم. شايد بيش از 200 ـ 300 صفحه آثار شاعران ايراني را كه با خودم به تاجيكستان برده بودم در مطبوعات آنجا چاپ كردم، مثلاً مجلة فرهنگ ويژهنامهاي اختصاص داده بود، يا ادبيات صنعت هر شماره آثار دوستان ما را منتشر ميكرد. «آموزگار» و «چرخ گردون» مثلاً نشريههايي بودند كه آثار شاعران ايران را زياد منتشر ميكردند.
اينها بههرحال تأثير گذشته است. شعر قيصر امينپور آنجا تأثير گذاشته. حسن حسيني را به هر حال با «بيدل ، سپهري و سبك هندي» ميشناختند. وقتي در دانشگاه برايش بزرگداشت گذاشتم رئيس بخش خاورشناسي ـ پروفسور عمر سفر ـ آمد و «نوش طروي طمع ژنريك» او را خواند و دربارهاش صحبت كرد.
نصرا.. مرداني به آنجا سفر كرده بود و او را ميشناختند. اين ارتباطهايي كه اديبان ما ايجاد كردند در سالهاي آخر هرچند كم و جزئي بود ولي تأثير خوبي گذاشت.
فكر ميكنيد چقدر ظرفيت هست و چه مقدارش تا حالا استفاده شده؟
من فكر ميكنم هنوز خيلي جا دارد.
چند برابر اينكه تا حالا انجام شده جا دارد.
چطور بايد اين راههاي نرفته را طي كرد؟ بهعبارت ديگر از چه راهي زودتر به نتيجة دلخواه دست مييابيم؟
راهش اين است كه مثلاً در بعد بالا وقتي وزير فرهنگ ما به تاجيكستان ميرود من كه كارشناس فرهنگياش هستم كلي از من اطلاعات ميگيرد. ولي وقتي تيمش را ميبندد ميبينيم كه متأسفانه نه شاعر در آن هست نه نويسنده، چهار نفرند كه معلوم نيست رئيس دفترش يا چه كسي آنها را انتخاب كرده است.
اينكه وزير فرهنگ است با اين تيم ميرود. به نظر من به جاي رفتوآمد آدمهاي سياسي و حكومتي اگر ما دو تا شاعر بفرستيم خيلي بهتر است.
سازمان فرهنگ و ارتباطات هميشه دنبال اين است كه كسي را بفرستد كه برايش صرف داشته باشد. به هرحال اين مشكل بزرگ ماست كه من بهعنوان كارشناس فرهنگي تاجيكستان هر چهارسال يكبار به آنجا ميروم درحاليكه بايد هر سال يك هفته به آنجا بروم. من كه تازه شاعر شناخته شدهاي هستم و در تاجيكستان كار كردهام، در اين چهار سال فقط يكبار رفتم؛ ولي آدمهايي كه واقعاً نميدانم چه كارهاند هر ماه ميبينم برنامه سفر براي خودشان چيدهاند و ميروند. خيلي بيحساب و بيدر و پيكر است اين گردونه و من فكر ميكنم كه همه بهخصوص مسئولان ردهبالاي فرهنگي حتي خود وزير مقصر است. من اينها را آدمهاي جدي و بابرنامهاي نميبينم. ببينيد وقتي رئيسجمهور آلمان ميخواهد به جايي برود حتي كارشناس فرهنگي آن كشور را ميشناسد و ميآيد با او صحبت ميكند و اگر بخواهد پروتكل فرهنگي بسته شود آن را همراه خودش ميبرد. امروز ديگر اينها همه تعريف دارد.
من فكر ميكنم به جاي آدمهايي كه ميروند و بيخاصيت هستند اگر چهار تا اديب و شاعر بروند حتماً تأثير ميگذارد حتي گروه موسيقي برود چون آنها تشنة موسيقي ايراني هستند.
گروه موسيقي نميرود اگر هم برود گروه موسيقي خوب هم نميرود يعني با كارشناس نميروند.
اين است كه در ايران هر كسي دارد براي خودش كار ميكند. من كه بهعنوان مثال كارشناس فرهنگي تاجيكستان و مسئول ميز فرهنگي تاجيكستان هستم گاهي وقتها خبرهاي بزرگي را در حد عوض شدن وزير فرهنگ آن كشور ميشنوم. البته اين را از راديو BBC و ... ميشنيدم، خبر خودمان نيست بعضي خبرها و اتفاقات بزرگ با ما چك نميشود. خبر مخابره نميشود و هر كسي ادعاي كار فرهنگي دارد. مدير كل يك استان هم در اين گيرودار پا ميشود ميخواهد برود روابط فرهنگي خودش را ايجاد كند. به همين خاطر اگر از يك كانال و حساب شده باشد و كار كارشناسي رويش انجام شود ما ديگر به اينجا نميرسيم. ما يك خرج ميكنيم و ديگري همين كار ما را با يك خرج ديگر و همينطوري پول مملكت هدر ميشود و به همين دليل نتيجه هم نميگيريم. به نظر من ما بايد برنامهريزي كنيم.
اگر بخواهيم هنرها را اولويتبندي كنيم به نظر شما كدام رشتة هنري بيشترين زمينه را در تاجيكستان دارد؟
در آنجا تمام هنرهاي ما زمينه دارد ولي فكر ميكنم موسيقي و ادبيات زمينهاش خيلي زيادتر است. هنرهاي نمايشي و فيلم هم خيلي جواب ميدهد. حتي يادم است وقتي سريال امام علي(ع) و امام حسن(ع) در ايران پخش شد من دوستاني داشتم كه اين دو فيلم را به شبكة ويدئويي تاجيكستان بردند و چقدر هم استقبال كردند.
خيلي از فيلمهاي ايران در آنجا با استقبال روبهرو ميشود و بعضي از شبكههاي خصوصي هم علاقمندند كه اين كار صورت بگيرد. نكتهاي كه من فراموش كردم به آن اشاره كنم اين است كه؛ در اين سفر نتيجة به بسيار بدي رسيدم و آن اينكه خط فارسي كه به نام خط نياكان در آنجا معروف است در همة دانشگاههاي آنجا در حد يك درس عمومي دوساعته تدريس ميشود يا حتي تا چهار ساعت بود اين را برداشتند و در مدارس بچهها كه از كلاس سوم دبستان شروع ميكردند و ميخواندند اين را هم برداشتند بهجاي اينكه بيايند از اول دبستان نگذارند حتي دورة دبستان را برداشتند و در راهنمايي ساعت آن را كم كردند و چند ساعت به آن اختصاص دادند. البته اين كمتوجهي از جانب يك آدمي كه آنجا مشاور فرهنگي رئيسجمهور است و با ايران ضديت دارد صورت گرفت. سالهايي كه آنجا بوديم متأسفانه از اين برخوردها خيلي صورت گرفت و خيلي لطمه و تيشهها به ريشة اين فرهنگ مشترك زدند. بههرحال بايد آدمهاي فرهنگي ما مثل وزير فرهنگ يا ديگر عوامل فرهنگي ردهبالا حتي رئيسجمهور بايد اين نكات را بهدقت رعايت كنند و در پروتكلهاشان از اصحاب قلم و صاحبنظران اين عرصه استفاده كنند. بههرحال تاجيكستان بخشي از فرهنگ خودشان است دستكم رئيسجمهور آنجا را آگاه كنند كه يك عده دارند دشمني ميكنند. امروز شما وقتي ميزني تاجيكستان بالاي 3 ـ 4 ميليون خط براي تو ميآيد كه ممكن است دهها هزار مقالة خوب دربارة تاجيكستان باشد اينها همه به خط فارسي است.
اينها از خط فارسي دارند دور ميشوند از اين علم دارند دور ميشوند. كساني هم آن بالا نشستهاند و دارند برنامهريزي ميكنند كه تاجيكستان را هميشه كشور رده آخر جهان باشد اگر اينها فكرشان اين باشد كه با يادگيري زبان فارسي رشد ميكنند به اين كارها دامن نميزنند. من فكر ميكنم بايد به يك شكلي آگاهشان كرد.
حالا اگر از مسئولان فاكتور بگيريم و بگوييم توقعي از آنها نميشود داشت يا به هر دليل در سطوح بعدي فكر ميكنيد آيا ميشود اتفاقي بيفتد؟
بايد آن ارتباطهاي مردمي ايجاد شود. همان كاري كه مثلاً لاهوتي (حالا اگر گرايشهاي كمونيستياش را بگذاريم كنار) انجام داد. بههرحال رفت بين مردم و آنقدر مردم از او استقبال كردند كه بهعنوان وزير فرهنگ انتخابش كردند.
خيلي از چهرههاي شعر و ادب ايران و تاجيكستان با هم مراوده دارند مثلاً ما شاعراني داريم كه بلند شدهاند آمدهاند مشهد و رفتهاند به يكي از انجمنهاي ادبي و بچههاي شاعر را پيدا كردهاند كسي مثل خيرانديش كه خيلي هم تأثير گرفته يا حيمشاه بلند شده آمده مشهد و با شاعران ارتباط برقرار كرده. اگر اين ارتباطات بيشتر شود خيلي مؤثر و مثمرثمر خواهد بود. من الان دارم تلاش ميكنم كه براي بعضي از اين چهرهها وبلاگ باز كنم تا بتوانند با خط فارسي ارتباط بگيرند و خودمان هم اين ارتباط را داشته باشيم. در روزهاي آخري كه من آنجا بودم خيلي از شاعران جوان را ديدم كه داشتند به خط فارسي مينوشتند و شعرهاشان را برايم ميآوردند. گفتند: ما ديگر تصميم گرفتهايم به خط فارسي بنويسيم. اين تلاشها اگر بيشتر شود و كسي كه به خط فارسي مينويسد فردا بتواند يك سايت يا يك وبلاگ باز كند و بتواند با شاعران ما ارتباط بگيرد خيلي مؤثر خواهد بود. البته خواهناخواه اين كار انجام ميشود.
تنها راهش همين است كه شاعران ما بتوانند اين ارتباطات را در عصر ارتباطات با آنها برقرار كنند. البته همة آنها اين امكانات را ندارند ولي همان تعداد افرادي كه دارند بايد سراغشان رفت. من فكر ميكنم راهش اين است.
از شاعران و هنرمندان ايران چه كساني در آنجا شناخته شدهاند؟
آنها مخملباف را بهعنوان يك سينماگر خوب ميشناسند. مخملباف در آنجا فيلم ساخته. بعضي از هنرپيشههاي ما را به واسطة فيلمشان كه در آنجا به وسيلة تلويزيون يا شبكههاي ويدئويي پخش شده ميشناسند. خانم گوگوش را همه ميشناسند. بيشتر خوانندگان ما آنجا معروفند بعد هنرپيشگان ما كه تا حد زيادي در آنجا شناخته شدهاند.
اگر الآن شما برويد در بازارهايشان و ببينند كه شما يك ايراني هستيد نواري كه در ضبط گذاشتهاند اگر يك نوار غير ايراني باشد، سريع عوض ميكنند و يك نوار ايراني ميگذارند كه البته نشان از احترام به ما دارد.
خيلي جاها من رفتم و ديدم فلان خوانندة ما دارد ميخواند. حالا خوانندههايي مثل اميد و ستار و خيليهاي ديگر. حتي ستار وقتي آنجا آمد خيلي از او استقبال كردند.
بعضي از خوانندههاي ما در آنجا خيلي با استقبال روبهرو ميشوند مثلاً شجريان رفته بود.
مثلاً آدينه هاشم بهعنوان يكي از خوانندههاي خوب تاجيك كه البته فوت شده در خاطراتش تعريف كرده است كه شجريان به اينجا آمد و با هم رفتيم به كولاب و خيلي گريه كرديم و تا صبح شعر حافظ خوانديم. خب مثلاً شجريان آنجا شناخته شده است. شجريان را دوست دارند.
شهرام ناظري، سراج، محمد اصفهاني، حسين زمان را بهخوبي ميشناسند اينها كساني هستند كه شناخته شدهاند و اگر آنجا بروند گروهشان موفق خواهد بود.
به هرحال آنها ايران را دوست دارند و اگرچه بعضي از آدمهاي حكومتي و كساني كه با جمهوري اسلامي عناد دارند فكر ميكنند نزديك شدن به ايران دور شدن از روسيه است.
اگر يك مقدار بتواينم عاقلانهتر برخورد كنيم و آنها هم عاقلتر بشوند و بر مبناي برنامههاي فرهنگي تعريف شده بين دو وزارتخانه ارتباط برقرار كنيم موفقتر خواهيم بود. چون ما وارد فضايي شديم كه به هم اعتماد داريم. سفارت ما درسال گذشته 600 دستگاه كامپيوتر در مدارس آنجا توزيع كرد و تمام شيشههاي شكسته و سقفها را تعمير كرد.
وقتي در اين حد تلاش ميكنيم به هرحال اعتماد آنها جلب ميشود ما در اين سالها يار آنها بودهايم. ماشين ديپلماتهاي ايران در شهر دوشنبه با شمارة يك ديپلماتيك در حال تردد هستند. يعني اولين كشوري هستيم كه آنها را به رسميت شناختهايم. آنها با ايران مشكلي ندارند (مردمش) متأسفانه بعضي آدمها فضا را تشديد كردهاند و شايد هم رفتوآمد بعضي از تاجرهاي ما كه اين هم تأثير بدي روي روابط ما گذاشته. متأسفانه بعضي از تاجرهاي ما تاجر نيستند. يعني تجارت ما اقتصاد ما در تاجيكستان تعريف نشده است. حتي فرهنگمان را البته اگر آدمهاي جدياي باشيم ميتوانيم با اقتصاد تلفيق كنيم و به آنها عرضه كنيم. ويدئوكلوپهاي خوبي آنجا داير كنيم، مثل تركيه كه خيلي موفق است و رستوران مسلماني خوبي آنجا گذاشته و خيلي هم با استقبال روبه رو شده.
آنها در آنجا بسيار جدي دارند كار ميكنند و به معناي واقعي تاجرند. دنبال هيچ چيز ديگري نيستند. متأسفانه تجارت ما در آنجا به ما لطمه زده است.
متأسفانه ما بعضي از چهرهها را به آنجا فرستاديم و به روابط خوب ما لطمه زدند جدي نبوديم و رودربايستيهايي باعث شد كه ما به فضاي بدي برسيم.
بهعنوان يك كارشناس فرهنگي كه سالها در تاجيكستان حضور داشتيد اگر به شما بگويند سه كار مهمي كه ميتوانيد در تاجيكستان انجام دهيد بيان كنيد چه ميگوييد؟
در حال حاضر يك كار بسيار جالب و بااهميت آشنا كردن آنها با خط فارسي و نيز آشنايي با محيط فارسي در اينترنت و كامپيوتر است. به نظر من اين مسئله در اولويت اول قرار دارد.
اگر ما بتوانيم فضاي مدارس و دانشگاهها را با خط فارسي آشنا كنيم فكر ميكنم كار بسيار مهمي صورت دادهايم.
بعد هم روابط ادبي را تقويت كنيم. ايجاد پلهاي ادبي در آداب و رسوم هم مهم است. به هرحال تاجيكستان هم چيزهايي را براي ما دارد.
يعني رايزنهاي فرهنگي ما فقط نبايد فكر كنند كه بروند آنجا و تأثيرگذار باشند. اين غلط است. ما اصلاً با اين تيپ رايزنهاي فرهنگياي كه فرستاديم تأثيرگذار نيستيم. البته بهجز چند استثنا و آدمهاي تأثيرگذار يعني آدمهاي فرهنگي بزرگي نيستند كه بتوانند تأثيرگذار باشند. بهقول معروف منبع آبي كه فرستادند خالي و سوراخ است. چيزي ندارند كه بخواهند تأثيرگذاري كنند.
بد نيست لااقل تأثيرپذير خوبي باشيم من سعي كردم اگرچه تاجيكستان كشور بزرگي از نظر اقتصادي و ... نيست و شايد فقيرترين كشور آسياي مركزي باشد، ولي خيلي چيزها براي كشور ما دارد از جمله اينكه همين صبر و قناعت آنها ميتواند الگوي بزرگي براي ما باشد. اينها آدمهايي هستند كه اگرچه جيبشان خالي است و 5 ـ 6 بچة كوچك دارند ولي زياد فكر آينده نيستند و ذهنشان را آنقدر مشغول نميكنند كه نتوانند شب بخوابند. ميگويند خدا بزرگ است و گاهي اوقات با يك فرش ساده و چهار تكه لوازم اوليه بچههايشان را به خانة بخت ميفرستند. حتي گاهي در يك خانة 50 متري دو خانواده زندگي ميكنند.
آدمهاي كمتوقعي هستند. لباسهايشان شاد است و سعي ميكنند زياد غمگين نباشند. حتي كلماتي كه بهكار ميبرند ميتواند براي ما الگو باشد اگرچه ما هم ميتوانيم مثلاً فرهنگ گفتاري آنها را اصلاح كنيم.
اعتنا و احترامي كه به مليتشان ميگذارند ميتواند براي ما سرمشق باشد؛ يعني همانقدر كه ما به دين گرايش پيدا كرديم و از مليت دور شديم آنها به ميت نزديك شدند و از دين دور شدند و همين ميتواند ما را به اين فكر وادارد كه ميتوانيم با تلفيق دين و مليت به چيز خوبي برسيم.
احترامي كه به پرچم و آداب و رسومشان ميگذارند خيلي ميتواند براي ما تأثيرگذار باشد. حتي روشنفكرترين آدمهايشان سرسفره دعاي سفره را ميخوانند. وقتي ميخواهند سفر بروند يك پيرمرد دعاي سفر ميخواند. آداب و رسومي كه ما فراموش كردهايم. در آنها زنده است. بعضي از آداب ديني را به آداب و رسوم مليشان وارد كردهاند. شما حساب كنيد 20ـ 30 درصد مردم نمازخوان هستند اما نودوپنج درصد مردم روزه ميگيرند اين هر دو فريضة ديني است اما نماز صرفاً نگاه ديني به آن شده اما روزه به يكي از آداب و رسوم ملي نيز تبديل شده است. همة مصرفكنندگدن مشروبات الكلي در ماه رمضان قرآنشان را ميخوانند و روزه ميگيرند.
ضربالمثلها و لالاييهايشان خيلي به ما نزديك است.
از جهت موسيقي كارهاشان براي ما خيلي جاذبه دارد. بههرحال اين ملت و قوم كه گذشتة خوبي با ما داشتهاند ميتوانند آيندة خوبي نيز داشته باشند.