دوشنبه 15 فروردين 84/8 خبر نگاهي گذرا به چند شعر بهارانه
بي بي سي
بهار بيرون، در درون باز مي تابد. تيرگي رامي تاراند و رخوت را از احساس و انديشه مي زدايد
بهار که فرا مي رسد، شادابي و سرزندگي را تنها به درخت و سبزه و گل ارمغان نمي کند دل و جان انسان را نيزمي شکوفاند. اگر همه غم هاي عالم بر دل آدمي نشسته باشد، به رنگ و بوي بهار پالوده مي شود و نيروي تازه اي مي گيرد که از نو برخيزد و "شيشه غم" را به سنگ بکوبد.
بهار بيرون، در درون باز مي تابد. تيرگي رامي تاراند و رخوت را از احساس و انديشه مي زدايد. بي جهت نيست که شاعران، نقاشان و نغمه سازان دلبسته بهار مي شوند. تاريخ هنر جهان آئينه تمام نماي پيوند جان آفرينندگان و رستاخيز بهاري است.
فرهنگ ايران نيز چنين است. به ويژه ادبيات، و در آن ميان شعر فاخر بالنده ايران سرشار از جلوه هاي دل انگيز بهاري است. در درازاي هزار و صد سال زندگي شعر تکويني يافته ايران، شاعري را نمي توان يافت که آرزوي بهار را در دل نپرورده باشد. به پيشبازش نرفته و نفس در نفسش باشد. دستاورد هاي بهاري از درخت و سبزه و گل و ابر و باران و نسيم، ادبيات شاعرانه ما را رنگين و عطر آگين ساخته است.
بهار اگر در شعر کهن ايران بيشتر به خاطر طراوت و خرمي ستوده مي شود، در شعر نو علاوه بر آن، بار نمادين معنايي پيدا مي کند. بهار رستاخيز طبيعت است و مي تواند نهاد دگرگوني هاي اجتماعي نيز باشد. بهار زندگي ساز است، دشمن مرگ و تباهي است پس مي تواند نماد برجسته اي براي مبارزات آزاديخواهانه باشد.
درخت نشاط بالندگي است و باران نشانه بارآوري اين "معنا"هاي نمادين اگرچه قطعي نيستند و ممکن است از شعري به شعر ديگر جا عوض کنند. ولي مجموعه آنها و پيوندهاي متنوعي که ميانشان بر قرار مي شود، بر غناي محتواي شعر مي افزايد. اين نمادها، علاوه بر آن که چشم انداز معنايي - و از اين راه - زيبا شناختي شعر را مي گستراند، در برابر "سانسور" نيز به ياري شاعران مي آيند. همين نمادها و نشانه ها، در برداشت و تفسير تازه از شعر کهن ايران به کار گرفته مي شود و محتواي آن ها را "روزآمد" مي کند.
اگرچه سر آغاز شعر نو در ايان به نام "نيما" ثبت شده است. ولي دفينههاي نو انديشي در شکل و نيز در محتواي شعر را بايد در سالهاي پس ار مشروطيت جستجو کرد. در "بهاريه" هاي پس از مشروطه اگرچه تصويرپردازي هاي سنتي حفظ مي شود ولي "گوشه و کنايه" هاي سياسي و اجتماعي نيز براي خود جاي چشمگيري پيدا مي کنند.
اين کنايه ها البته گاه چنان عريان مي آيند و مي روند که چيزي را براي تبديل شدن به نماد باقي نمي گذارند. با اين همه نشان مي دهند که توانايي تبديل شدن به نماد را دارند. چيزي که به درد آينده نه چندان دور مي خورد!
در بهاريه اي از بهاريه هاي پر شمار "محمد تقي بهار" (ملک الشعرا)، بهار آئينه پريشان حالي هاي وطن مي شود:
لاله خونين کفن از خاک سرآورده برون
خاک، مستوره قلب بشر آورده برون
نيست اين لاله نوخيز که از سينه خاک
پنجه جنگ جهاني، جگر آورده برون!
يا که بر لوح وطن خامه خونبار بهار
نقش از خون دل رنجبر آورده برون!
در استبداد سياسي دوران پهلوي ها و پس از آن، بازار نمادهاي شاعرانه رواج و رونق پيدا مي کند. شمار روز افزون نمادهاي - غالبا - خودجوش ، اگرچه بر ارزش هاي زيبايي شناسانه شعر مي افزايد، ولي سبب پيچيدگي فهم محتواي آن ها مي شود.
با اين همه، شعر نوي ايران شکوه و غناي خود را به ويژه در دو دهه سي و چهل قرن خورشيدي، از همين تنوع و پيچيدگي نمادها به دست مي آورد. البته اين حرف بدان معنا نيست که شعر نو يکسره از بهاريه هاي "خالص" خالي است. از اين دست نيز نمونه ها بسيار است. در اين گونه بهاريه ها نيز تاثير فضاي تنفسي شاعر را مي توان در برخورد او با "بهار" دريافت.
فريدون توللي صبح درخشان بهاري را "غمناک" مي نامد، هر چند که آن را کار سازترين سرچشمه الهام خود به شمار مي آورد:
زنبق آسا، برد و عطر افشان و مست
شعر شادابم دميد از باغ راز
بر نوک انگشتان گرم
نغمه از دل پاي کوبان تا به ساز
شعر "نادر نادرپور" نيز به افسون بهار آغشته است. در "خطبه بهاري" خود آن را "مسيح تازه نفس" مي نامد که"مردگان نباتي" را "به يمن معجره اي" رشگ زندکاني مي سازد. پيامبري است که "آتش نارنچ راز شاخه سبز" به يک نسيم بر مي افزود و براي آن که "قبيله خورشيد را بکوچاند"، "شکاف در رل امواج نيل شب" مي افکند.
نادرپور در ميان غزلهاي اندک خود، بهاريه تلخ دلگرفته اي به نام "مرثيه بهاري" دارد که سرشار از لحظه هاي ناب شعري است. شاعر گويي در کويري افتاده، درسکوت شب ايستاده و در حسرت جرعه باراني است که بوي نوبهاران را داشته باشد.
تصويرهاي درخشان شعر، گويي روزگار همه مارا بازمي تاباند:
شب چنان سنگين فرود آمد که يک تن جان نبرد
تاخبر از کشتگان، زي سوگواران آورد
چشمه پنهان گشت و ما در تيرگي پنهان شديم
خضر بايد تا نشان از رستگاران آورد
"کاش" ها يکي پس از ديگري در دل شاعر مي رويند: کاش خورشيد بيداري بر آيد و سلام "هوشياران" را به "شب مستان" برماند. کاش حتي "برقي از" نعل اسبي به سواره بر جهد و جاي "بانگ سواران" را بگيرد. شاعر ولي مي داند که که تحقق اين "کاش" ها زمينه هاي ديگري مي خواهد. براي آن که "شمع سرخ لاله ها روشن شود" بايد"مشعل از برق کوهستان" فراهم آورد:
گرنه توفان بلا بر خيزد از آفاق روز
ابر بر حمت که گذر بر کشتزاران آورد؟
آرمانگرايان
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه) از تواناترين شاعران آرمانگراي نماد پرداز است
نمادهاي بهاري شايد بيش از همه به شاعران "آرمانگرا" ياري رسانده اند. برخي از اين آرمانگرايان که بيشتر به گروه هاي چپ وابسته اند، در جنگ و گريز با سانسور، اين توانايي را يافته اند که "ممنوعه" ها را در لابلاي نمادهاي بهاري پنهان کنند. بي آنکه پايشان در ورطه "شعار" بلغزد. و آنها که اين توانايي را نداشته اند - که آسان هم به دست نمي آيد - شعر شان در زير چکمه شعار له و لورده شده است.
هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سايه) از تواناترين شاعران آرمانگراي نماد پرداز است. او چه در غزل و چه در کارهاي نو لحظه اي از انديشه به " هدف " غافل نمي ماند و در عين حال "جوهر شعري" را با ظرافت تمام چون شيشه اي در بغل سنگ نگاه مي دارد.
"بهارغم انگيز" او يکسره به ياري نمادهاي بهاري آفريده شده است. شعر اگر چه در نخستين سال هاي سي سروده شده ولي حرف ها و نمادها آن چنان شمولي دارند که تا امروز ما را - و چه بسا بهارهاي آينده را- در خود مي پوشانند!
بهار مي آيد ولي نه گل و نسرين مي آورد و نه بوي فروردين. پرسش اصلي شاعر اين است:
"چه افتاد اين گلستان را، چه افتاد
که آئين بهاران رفتنش از ياد؟"
و چراهاي بسيار ديگر : "چرا خون مي چکد از شاخه گل"، " چرا سر برده نرگس در گريبان" و يا "چرا مطرب نمي خواند سرودي؟"
شايد "بهار غم انگيز" را وصف مي کند ولي مغلوب آن نمي شود. "آرمان" با "اميد" زنده مي ماند:
بهارا زنده ماني زندگي بخش
به فروردين ما فرخندگي بخش
مگو کاين سرزمين شوره زار است
چو فردا در رسد رشگ بهار است
بهارا باش کاين خون گل آلود
برآرد سرخ گل چون آتش از دود
ميان خون و آبش ره گشائيم
از اين موج و از اين توفان برآئيم
به نوروز دگر هنگام ديدار
به آئين دگر آيي پديدار
البته پنجاه سالي از بهار غم انگيز سايه مي گذرد و ظاهرا همچنان بايد در انتظار نوروز ديگر ماند!
شايد در ميان شاعران معاصر هيچکس چون فريدون مشيري دلباخته بهار نباشد
شايد در ميان شاعران معاصر هيچکس چون "فريدون مشيري" دلباخته بهار نباشد. از سر همين دلباختگي است که او نام دختر دردانه خود را نيز "بهار " نهاده است. مشيري را نيز مي توان شاعري آرمانگرا ناميد، ولي آرمانگرايي "اخلاقي".
او پيش از هر چيز به انسان و سرنوشتي که خود براي خود فراهم مي آورد، مي انديشد. ناهنجاري ها از رفتارهاي او برمي خيزد. قلب اوست که کينه مي ورزد و دست هاي اوست که مي کشد و تا چنين است، سخن گفتن از "بهار" بي معناست:
وقتي پرنده ها همه خونين بال
ترانه ها همه اشک آلود
ستاره ها همه خاموشند
حتي هزار باغ پر از گل نيز بهار نمي شود
و شاعر در مي ماند که چگونه "در فضاي تنگ بي آواز" کبوترهاي شعر خود را پرواز دهد. مشيري اينها رامي گويد، ولي آن چنان دلبسته بهار است که در آستانه فرا رسيدنش "با شمع و نرگس و چراغ و آينه نوروز را به خانه خاموش" مي برد. او انديشه هاي بهاري خود را به صورت آموزه هايي در مي آورد تا بتواند به ياري آنها با همه دلمردگي هاي زمستاني مقابله کند:
چگونه خاک نفس مي کشد؟ بينديشيم!
زمين به ما آموخت
ز پيش حادثه بايد که پاي پس نکشيم
فکر کم از خاکيم؟ زمين نفس کشيد
چرا ما نفس نکشيم؟!
شکستن زمهرير و شکافتن زهره سنگ راچه کسي باور مي کرد؟ کسي يقين نداشت که "باغ دوباره بخندد" ولي اينک "شکوه رستن" و "رهايي" را مي بينيم.
بهار آن چنان در شاعر سرمستي مي آفريند که شيشه غم را پيش ار آن که "هفت رنگش" هفتاد رنگ شود به سنگ مي گويد و مجذوبانه چشم به آفاق دور مي ورزد.
خوش به حال غنچه هاي نيمه باز - شعر از فريدون مشيري
بوي باران، بوي سبزه، بوي خاک
شاخههاي شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبي و ابر سپيد
برگهاي سبز بيد
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهاي شاد
خلوت گرم کبوترهاي مست
نرم نرمک مي رسد اينک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههاي نيمهباز
خوش به حال دختر ميخک که مي خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
اي دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمي پوشي بکام
باده رنگين نمي بيني به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن مي که مي بايد تهي است
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
اي دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهار
گر نکوبي شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ
جاي بهار در شعر مدرن ايراني خالي است
ميراث خبر
گروه هنرـ فرزانه ابراهيم زاده : در دوره معاصر تاريخ ايران به ويژه پس از کوتاي 28 مرداد يک نوع نگاه در ادبيات ما رايج شد که بازتاب شکست و القاي ياس و دلمردگي بود. اين نگاه در مضامين و نگاه شعر به جهان بازتاب بيشتري داشت و برخي از مضمون ها را در هم آميخت آن چنان که شاعران به مضامين اميد بخشي مانند بهار کمتر پرداختند و حتي در جايي نيز که به آن مي پرداختند بهار را بهار دروغين مي دانستند.
«حافظ موسوي» شاعر و منتقد ادبي با اشاره به مطلب بالا در خصوص بازتاب نوروز و بهار در شعر نوي ايران به اين نکات اشاره مي کند: «اين نوع نگاه مضمون پردازي هاي رايج شعر را بر هم ريخت به شکلي که در آثار شعراي جديد کمتر شعري را مي بينيم که بهار را توصيف کرده باشد.»
بهار و جشن نوزايي طبيعت ديرپاترين سنت ايراني است که انگار همزمان با تولد اين سرزمين شکل گرفته است و مردمي که در اين سرزمين زندگي کردند از دير باز تاکنون تحت هر شرايطي سعي در برگزاري و حفظ اين جشن ملي دآشته اند. ردپاي نوروز در همه جوانب فرهنگي و جاي جاي زندگي مردم ايران ديده مي شود. اين سنت در ادبيات به خصوص شعر فارسي نفوذ فراواني داشته و باعث به وجود آمدن يکي از گونه هاي مهم ادبي شده که همان بهاريه سرايي و بهاريه نويسي است ، اما در شعر نوي ايران کمتر به نوروز و بهار توجه شده است. حافظ موسوي در اين خصوص به ميراث خبر گفت: « در شعر کلاسيک، بهار يکي از مضامين مهم شاعران به حساب مي آمد. شعراي قديم مانند سعدي و انوري يا اکثر شاعران بزرگ مخصوصا قصيده سراها حتما يک شعر در توصيف بهار داشتند و يا نوروز را به سلاطين تبريک گفته اند.»
در اين اشعار يک جور توصيف مبالغه آميز از بهار وجود داشته که طراوت و خرمي بهار را نشان مي دهند: «هر چه به گذشته برگرديم عيد نوروز و سنت هاي مربوط به فصل بهار به زندگي مردم نزديک تر بوده و مردم بيشتر به آداب و سنت هاي مربوط به نوروز اهميت مي دادند.»
به نظر اين منتقد ادبي ما سنت هاي خوب و زيبايي داشته ايم که همه آنها در ستايش زندگي و طبيعت بوده اند. يک جور نماد حيات مجدد طبيعت و بشارت به نو شدن و زندگي خوب که در شعر فارسي هم بازتاب خوبي داشته است.
اما اين مضامين در گذشته ادبي ما به صورت مضمون اصلي به کار گرفته مي شد و در ادبيات جديد در حاشيه قرار مي گيرد: «در شعر نو و مدرن ما اين نوع مضمون پردازي هاي کلي اساسا وجود ندارد يعني بهار، پيري و خزان بازتاب ندارد و در نتيجه نبايد رد انعکاس آن را در شعر شاعران بجوييم.»
موسوي با اشاره به نگاه نيما يوشيج در خصوص بهار ادامه مي دهد: «نيما هم که سردمدار اين نوع شعر است جلوه هايي از آن را در پس زمينه شعرش توصيف مي کند بي آن که مستقيما راجع به خودش حرف بزند.
اين گرايش چنانچه پيشتر به آن اشاره شد پس از کودتاي 28 مرداد که يکي از نقطه اتفاقات موثر در ادبيات و به خصوص شعر بود تبديل به نوعي بدبيني و تلخ انديشي شد. و اين نگاه باعث شد حتي خوانندگان اين اشعار بدبيني به بهار را به عنوان يک اصل و سنت پذيرفته و به يکديگر به عنوان بهاريه تقديم کنند، اشعاري مانند آنجا که فروغ مي سرايد:
دختر کنار پنجره تنها نشسته بود
گفت:
اي بس بهارها که بهاري نداشتم. »
ياس و دل سردي ناشي از شکست کودتا دليل اصلي رواج اين نوع نگاه بود.
البته موسوي معتقد است که در ده بيست سال گذشته شاعراني چون فريدون مشيري که گرايش نوقدمائي داشتند به بهار و مضامين مربوط به آن پرداختند اما رويکرد آنها مدرن نبوده است.
شاعران جديدتر هم يک جور بازتاب سنت عيد را در شعر خود منعکس کرده اند و بهار در پس مضمون اشعار آنها قرار مي گيرد.
موسوي با تکرار اين نکته که بهار در شعر کلاسيک مضمون اصلي بود مي افزايد: «اين مضمون اصلي در شعر نيمايي درپس زمينه قرار مي گيرد و نقش فرعي را بازي مي کند در دوره جديدتر هم تا آن جايي که مي دانم يک دوره اي اصل بر بدبيني و ياس و افسردگي بود، ولي دوباره گرايش به شعر نيمايي و در حاشيه قرار گرفتن بهار به وجود آمد.»
شايد به همين دليل در ادبيات نوين ما به جز معدود اشعار شاعران نوقدمايي مانند مشيري و هوشنگ ابتهاج بهاريه نمي بينيم. موسوي علت اين عدم نگرش را در تغيير نگاه نسبت به شعر مي داند: «يکي از نکاتي که نيما بر آن تاکيد مي کرد اين بود که مضمون پردازي به شعر ربطي ندارد. در اين نگاه حتي زمستان اخوان هم ربطي به زمستان ندارد بلکه توصيف وضع موجود در قالب تمثيل است. در اين نگرش و بر خلاف نقاش که يک منظره بهاري را تصوير مي کند شاعر در پس زمينه از بهار بهره مي برد و از آن جز به کل مي رسد.
به مناسبت بيست و نهم اسفند ماه سالروز درگذشت منوچهر نيستاني
شعر كارخانه منوچهر نيستاني بي شك بهترين شعر كارگري ايران به شمار مي رود
تهران- خبرگزاري كار ايران
منوچهر نيستاني در چهارم مرداد ماه 1315 در كرمان متولد شد, آموزش ابتدايي را در كرمان به پايان برد. تحصيلات متوسطه را ابتدا در كرمان و پس از آن در تهران در مدرسه دارلفنون ادامه داد و از كودكي منوچهر نيستاني با روحيه انزوا جويانهاي كه داشت ،بيشتر وقتاش را در صندوق خانه قديمي خانه و ميان كتابهاي قديمي پدر و پدربزرگ سپري ميكرد و از همان زمان بود كه با متون كلاسيك و شعر شاعران معاصر آشنا شد, نيستاني نخستين شعرهايش را در روزنامه" بيداري"،" هفتودا" و" انديشه كرمان" منتشر كرد و شعرهاي تند سياسياش را كه در مطبوعات منتشر مي شد با نام هاي"چلنگر"،"توفيق"،"رزم"و"مردم" امضاء ميكرد. نيستاني اولين مجموعه شعرش را با نام "جوانه" در سال "1333" در كرمان در انتشارات خواجو منتشر كرد . شعرهاي اين مجموعه بيشتر در حال و هواي يك نوجوان تازه از راه رسيده بود كه وقايع روز از نظرش دور نمانده بود و با زباني ساده آن ها را به تصوير كشيده بود. بعدها در وصيت نامه اي كه از منوچهر نيستاني منتشر شد او به علاقه اش نسبت به اين مجموعه اشاره مي كند و برخلاف بسياري از شاعران پيشرو كه بسياري از مجموعه شعرهاي نخستين شان را از بازار جمع كردند از انتشار "جوانه" احساس نگراني نمي كند حتي دوست دارد كه بتواند اين مجموعه را تجديد چاپ كند.
نيستاني در ابتدا به دانشكده ادبيات راه مي يابد ولي در سال 1334 به دانشسراي عالي تهران راه مي يابد و در رشته ادبيات فارسي مشغول به تحصيل مي شود در سال 1337 پس از فراغت از تحصيل مجموعه شعر" خراب "را منتشر مي كند.
اگر چه لحن و نگاه حاكم به شعرهاي" خراب"، همان لحن و نگاه مسلط بر اشعار اعتراضي،احساساتي دهه 30 است: و اگر چه گاه تاثيري از اشعار نصرت رحماني در خراب ديده مي شود،ولي در مجموع،زبان خراب،پخته ومستقل است و خواننده در طول خواندن اين اشعار با شاعري متشخص روبرو مي شود.
در اشعار نيستاني همانند نصرت رحماني بسياري از كلمات و تعابير روزمره راه يافته اند كلماتي كه شاعرانه نيستند ولي نيستاني آن ها را شاعرانه كرده است .همزمان در همان سال اقدام به ترجمه روانشناسي و دشواري هاي تربيتي مي كند و بعد به تصحيح و خارستان ،ديوان اديب قاسمي كرماني، اهتمام مي ورزد.
نيستاني پس از اتمام تحصيلات و ازدواج تهران را به مقصد شاهرود ترك مي كند در آنجا تا سال 1342 به تدريس ادبيات فارسي مي پردازد پس از اتمام دوره ماموريت به تهران باز مي گردد و به درخواست م. آزاد كه در كانون پرورش فكري كودكان مشغول بود شعر بلندي به نام "گل اومد،بهار اومد" را در كانون پرورش فكري كودكان منتشر مي كند كه با اقبال زيادي روبرو مي شود. در سال 1350 نيستاني سومين مجموعه شعرش را با نام" ديروز، خط فاصله" را در انتشارات رز منتشر مي كند. در سال 1357 از آموزش و پرورش بازنشسته مي شود و پس از آن شعرهاي" دو با مانع "و "مادر من" كه شعرهاي پس از" ديرزو،خط فاصله" است منتشر مي شوند اما متاسفانه يادداشت هايي بر كناره كتاب كه گردشي در ديوان هاي شعر و از جمله ديوان نظامي است و مقدمه اي بر مقدمه متون كهن فارسي پس از سالها هنوز منتشر نشده اند.
منوچهر نيستاني بي شك يكي از شاعران طنزپرداز دهه هاي 40 و 50 به شمار مي رود كه در شعرهايش به دغدغه هاي انسان هاي فرودست،بيهودگي دنيا و رنج هاي كارگران مي پردازد شعر كارخانه منوچهرنيستاني بي شك يكي از بهترين شعرهاي كارگري در ايران به شمار مي رود كه حتي با شعرهاي كارگري كارل سند برگ برابري مي كند.
منوچهر نيستاني در نهايت در صبح پنج شنبه 29 اسفند ماه 1360 در حالي كه 55 سال بيشتر نداشت دچار سكته قلبي شد و زندگي را وداع گفت .
به ياد منوچهر نيستاني دوشعر قهوه خانه و كارخانه را مرور مي كنيم.
"قهوه خانه"
چشم ها، خسته، چهره ها، بيمار
حرف، خشكيده بر لبان خاموش
قصه ي ناتمام مرشد را،
غرق حيرت، همه، سراپا گوش:
"مرگ سهراب يل به دست پدر
رستم و ، ماتم و ، شكيبايي
قصه ي و عده حكومت ري
دشت، رنگين زخون پاك امام،
(واي از اين جيفه، مال دنيايي !)
زال دستان و، قصه ي سيمرغ،
شيخ صنعان و،
عشق و رسوايي
قصه ي هفت گنبد بهرام
هفت حوري در او ز هفت اقليم
همه در حسن،همچو ماه تمام!
بهتر از ماه در دلارايي!..."
مشتري، غرق نقل مرشد پير
قهوه چي مي رسد:
«عمو! چايي...»
گاه آهي و گاه درد دلي
گه سكوتي، و خس خس نفسي
مي كند پاره چرت لوطي را،
جستن عنتر، از نگاه كسي ....!
گل مولا و، مار و جعبه ي او
چند برگ دعا: كليد نجات ....
سرفه هاي مدام سينه خراش،
نعره ي دست جمعي«صلوات!»
روي تخت شكسته اي، پيري،
خيره، برعكس روي ديوارست:
در كنار شمايل حضرت،
صحنه اي از خروج مختار است
پرسه ي بچه گربه اي، هر سو،
بند بازي عنكبوت به تاق....
پچ پچ از مرگ و مير بر سر آب
صحبت از جنگ و، قيمت ارزاق!
سرزا رفتن زن ارباب ...
سرفه و، بحث و، چرت، خميازه...
چاي شيرين و دود تلخ چيق.....
روز فرتوت نيز مي نوشند،
چاي در جام نقره فام افق.......
كارخانه
اينجا،
هر دكمه يي به منبع برقيست متصل،
كار تلاش آهن و بازوست
هر گوشه پيلواري، پولاد،
روي زمين چوب
خفته ست و دود عالم، با اوست
با سينه ها رفاقت ديرين صبر و سل
اينجا،
گل هاي لفظ هاي شما را
-نارسته از لبان
توفان پرغريو هزاران چرخ،
از دود كش، به خارج انبار مي برد.
اينجا،
انبار انفجار مدامي پر از صداست،
بازي بي صداي لبان ،پيك قلب هاست،
هر سينه، كوره يي و زصدياد مشتعل
ياد غروب
درهاي آهني بر روي پاشنه مي چرخند
مردان چرب خسته،
بي حرف
دسته دسته، بيرون مي آيند)
ياد غروب، و خانه ....
_چه خوب، آه!_
لم دادن و تمدد اعصاب،
با چاي داغ، و شام لب حوض،
فرياد بچه ها،
برخورد ديگ و قاشق مطبخ
وآنگاه، خواب،
خواب ...
چشمان نمي توانند اين دود را شكافت.
هر چهره، يك غريبه ي ديگر،
با چشم باد كرده،
با گونه ي برآمده- از پشت درد و
دود
شط مدام همهمه، اينجا،
خاموش مي كند (نه اگر بود!)
فرياد قلب هاي شما را.
توفان بي اماني،
با خويش مي برد،
گل هاي رنگ رنگ صدا را
تهيه وتنظيم :سرويس ادبي ايلنا _مريم اموسي
به مناسبت بيست و نهم اسفند ماه سالروز درگذشت منوچهر نيستاني:
علي باباچاهي:
نيستاني شاعري كه قلندرانه مي سرايد
تهران- خبرگزاري كار ايران
شعر قلندرانه را اگر مبتني بر تعزل و شور و شيدايي و دم غنيمت داني بدانيم، شعر منوچهر نيستاني را در صورتي مي توانيم زير اين عنوان قرار دهيم كه عنصر طنز، اعتراض، احساس متفكرانه نسبت به طبقات فردوست جامعه، قدري پوچي و بيهودگي به آن بيفزايم.
علي باباچاهي در گفت و گو با خبرنگار ادبي ايلنا گفت: هر عصر در مقايسه با دوران هاي ديگر، داراي هويت و گوهري متفاوت است تغزل نيز در دهه هاي 40 و 50 با تغزل در دهه هاي اخير لااقل در بخش متفاوت نويسي شعر اين دهه ها تفاوت فاحشي دارد. تعزل در دهه هاي پيشين غالبا توام باساختار نگارش قدمايي بود.نگرش ثنويت گراي شاعر و مطلق انگاري هاي متداول، تصويرها و فضاسازي فرضا تازه را نيز تابع نگارشي قرار مي داد كه نصف و نيمه آن ضرورتا جلوه اي قدمايي داشت.
وي در ادامه تصريح كرد: با اين توضيح كه نوآوري هاي كم و بيش قابل پيش بيني به نظر مي رسيد، همه غزل هاي نيستاني از رنگ اين تعلق (خصوصيت) آزاد نبودند و نيستند در اين ميان اما واژگان خاص عصر جديد و تكيه كلام هاي رايج كوچه و بازار و لحن غير اديبانه بندهايي از شعر نيستاني با تعزل همراه مي شود كه متوجه محورهاي زيستي عصر ماست.
شاعر مجموعه" رفته بودم به صيد نهنگ "در ادامه گفت: در شعر مي توانيم با كمك شگردها و تمهيدات خاص و تصوير و تمثيل به ساماندهي جهاني بپردازيم كه براي ما ناشناخته است. نيستاني زحمت سروسامان دادن به جهاني ناشناخته را كم و بيش به عهده عنصر طنز مي گذارد. نكته در خور توجه اين است كه رويكرد به طنز در دهه 40 و 50 جز در شعرهاي تني چند از شاعران، چندان به چشم نمي خورد.
شاعر مجموعه "قيافه ام كمي مشكوك است "با اشاره به شعر امتحان افزود: نيستاني در اين شعر با حوصله تمام جلسه امتحان را مجسم مي كند و گفت و گو و پرسش و پاسخ بين استاد و يكي از شاگردانش را برقرار مي سازد. در اين شعر موضوعات مختلفي كه در واقع چيزي جز سوالات امتحاني نيست پيش كشيده مي شود و شاعر در شعرش از موضوعات ظاهرا مهم و مسلط، قدرت زدايي مي كند و ابهت تصنعي آن ها را به ريشخند يا به قول امروزي ها به بازي مي گيرد.
باباچاهي با اشاره به فضاسازهاي دلهره آميز و هولناك در كتاب" ديروز، خط فاصله" گفت: با توجه به مقطع سرايش، اين شعرها ممتاز و منحصر به فرد به نظر مي رسند. شعر" مرده" از اين منظر قابل درنگ است. در اين شعر مرده در قفس زنداني است پس از اين كه عده اي او را گرد شهر مي گردانند و كودكان و دختران گرداگرد قفس او هياهو برپا مي كنند خنده اش مي گيرد و زير لب با خود مي گويد كه:
-اينان باز هم دل مي برند!
و شعر بدين سان تمام مي شود:
راز شهري را - كه در كابوس من آباد، باد!
خلق تا اقصاي عالم را قوافل مي برند
مولف كتاب" سه دهه شاعران حرفه اي" با اشاره به فاصله گيري موقت از تعزل، طنز و فضاسازي دلهره آور گفت: نيستاني در شعر كارخانه به اين موضوع توجه داشته است. شاعر در ميان دودكش ها، چرخ ها و تسمه ها... مي چرخد. اين شعر كه رويكردي آشكار به لحني گفتاري و عناصري ملموس دارد، فاصله هاي طبقاتي را هم مدنظر دارد. شعري كه به تشبيه و استعاره و تصاوير دلپذير به درستي بي اعتنا است.
باباچاهي در ادامه گفت: رويكرد به اشياء و عناصر و گرايش و توجه به آلات و ابزار زندگي جديد، در شعر شاعران معاصر بحث تازه اي نيست و نيستاني نيز اين موضوع را به خوبي درك كرده است و او در شعرهايش بسياري از كلماتي كه در شعر جايگاهي نداشته اند وارد كرده است.
وي در ادامه گفت: در شعرهاي نيستاني به نوعي شاهد مواجهه (سوگ و طنز) هستيم. مي دانيم كه بحران ارزش هاي اجتماعي- سياسي زمينه ساز تنش هاي روحي و رواني است، تشديد اين گونه بحران ها به نگرش و به تبع آن نگارشي دامن مي زند كه گريز از زندگان (اطرافيان) و همنشيني با مردگان را در شعر نقطه عزيمت خود قرار مي دهد.
باباچاهي با اشاره به مكان هاي عمومي در شعر نيستاني گفت: سقاخانه، حمام، قهوه خانه و ... كه بيشتر در شعرهاي نصرت رحماني و تا حدودي در شعرهاي منوچهر نيستاني به چشم مي خورد نشان از گرايش شاعران دهه 40 و 50 به واقعيت گرايي است .البته نصرت رحماني پيش از شاعران ديگر به سراغ اين فضاها مي رود و نيستاني نيز گاهي سراغ قهوه خانه مي رود و گاهي به سراغ كارخانه مي رود. در شعرهاي قهوه خانه اي او مرشد، مريد ، مشتري،عنتر، لوطي، قهوه چي، جعبه مار، شمايل حضرت،چاي شيرين،دود چيق و.... كلمات يا عناصر و افراد خوشبو را بر مبناي دركي معاصر از مقررات اجتماعي هنري به حاشيه مي راند و در شعر كارخانه به جاي نوازش گل هاي بنفشه و شب بو با دكمه هاي متصل به برق و از اين گونه عناصر ظاهرا غير شاعرانه بازي مي كند.
پايان پيام
تولد شاعر زمستان در آستانه بهار
هموطن
28 اسفند ماه تولد شاعر زمستان است.
مهدي اخوان ثالث، از برجستهترين شاعران معاصر ايران متخلص به م . آزاد در سال 1307 در توس مشهد به دنيا آمد و چهارم شهريور سال 1369 در تهران درگذشت.
سال 1327 از زادگاهش به تهران کوچ کرد و کار خود را با معلمي آغاز کرد ولي در سال 1330 دست به انتشار اولين شعر خود «ارغنون» زد و ارغنون نقطه آغازي بود براي رسيدن به اوج.
اگرچه اخوان در دهه بيست فعاليت شعري خود را آغاز کرد؛ اما تا زمان انتشار سومين دفتر شعرش «زمستان» در سال 1336 در محافل ادبي آن روزگار شهرت چنداني نداشت.
مهارت اخوان در شعر حماسي است. او درونمايههاي حماسي را در شعرش به کار ميگيرد و جنبههايي از اين درونمايهها را به استعاره و نماد مزين ميکند.
به گفته برخي از منتقدان تصويري که از م . آزاد در ذهن بسياري به جا مانده است که او از نظر شعري به نوعي پيام آوري روي آورده و از نظر عقيدتي آميزهاي از تاريخ ايران باستان و آرا عدالتخواهانه پديد آورده است و در اين راه گاه ايران دوستي او جنبه نژاد پرستانه پيدا کرده است.
اما اخوان اين نگرش را رد ميکرد و ميگفت: من به گذشته و تاريخ ايران نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافيه را ميشناسد عقده عدالت دارد قافيه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است... گهگاه فريادي و خشمي نيز داشتهام. سرنوشت هنري اخوان ثالث به تمامي با خاطره مبارزان جنبش ملي نفت گره خورده است.
اخوان چنانکه به درستي درباره او ميگويند شاعر شکستها و ناکاميها نبود، بلکه او چکامه پيروزي ملتها را ميسرود.
شعرهاي اخوان در دهههاي 1330 و 1340 شمسي روزنه هنري تحولات فکري و اجتماعي زمان بود و بسياري از جوانان روشنفکر و هنرمندان روزگار با شعرهاي او به نگرش تازهاي از زندگي رسيدند. مهدي اخوان ثالث بر شاعران معاصر ايراني تاثيري عميق دارد.
جمال مير صادقي، داستان نويس و منتقد ادبي درباره اخوان گفته است: من اخوان را از آخر شاهنامه شناختم. شعرهاي اخوان جهان بيني و بينشي تازه به من داد و باعث شد که نگرش من از شعر به کلي متفاوت شود و شايد اين آغازي براي تحول معنوي و دروني من بود.
اخوان در ترکيب شعر کهن و سبک نيمايي و سوگ برگذشته به ترکيبي رسيد که خاص او بود و ديگر هرگز تکرار نشد.
شعر او يکي از سر چشمههاي زمان شعر امروز است و تاثير آن بر نسل خودش و نسل بعدي مهم است. اخوان ميراث شعر و نظريه نيمايي را با هم تلفيق کرد و نمونهاي ايجاد کرد که بدون اين که از سنت گسسته باشد، بدعتي بر جاي گذاشت.
اخوان مضامين خاص خودش را داشت، مضاميني در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت. اين سوگ گاهي به ايران کهن بر ميگرديد و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار از سوز و حسرت بود. اين مضامين شيوه خاص اخوان را پديد آورد به همين دليل در او هم تاثيري از گذشته ميتوانيم ببينيم و هم تاثير او را در ديگران يعني در نسل بعدي ميتوان مشاهده کرد.
اما خود اخوان زماني گفت نه در صدد خلق سبک تازهاي بوده و نه تقليد و تنها از احساس خود و درک هنرياش پيروي کرده: «من نه سبکشناس هستم نه ناقد... من هم از کار نيما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشتم.
در مقدمه زمستان گفتهام که ميکوشم اعصاب و رگ و ريشههاي سالم و درست، زباني پاکيزه و مجهز به امکانات قديم و آنچه مربوط به هنر کلامي است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پيوند بدهم يا شايد کوشيده باشم از خراسان ديروز به مازندران امروز برسم...»
هوشنگ گلشيري مهدي اخوان ثالث، رندي از تبار خيام بازباني بيش و کم ميانه شعر نيما و شعر کلاسيک فارسي، وي ميگويد تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضي و قافيه بندي، ترجيع و تکرار ميتوان ديد و هم در تبعيت از همان صنايع لفظي قدما مانند مراعات النظير و جناس و ...
با اين احوال اگر دو نام از ما به آيندگان برسد، يکي از آنها احمد شاملو و ديگري مهدي اخوان ثالث است که هر دو آنها از شاگردان نيما يوشيچ هستند.
اخوان از ادب سنتي خراسان و از قصيده و شعر خراساني الهام گرفته است و آشنايي او با زبان و بيان و ادب سنتي خراسان به حدي زياد است که اين زبان را به راستي از آن خود کرده است.
اخوان دبستان شعر نوي خراساني را بنياد گذاشت و داراي يکي از توانمندترين و دور پروازترين خيالهاي شاعرانه بود.
گامي در معرفي شعر زنان در افغانستان
بي بي سي
حسن سجودي
پژوهشگر ادبي
کتاب شعر زنان افغانستان مجموعه مقاله هايي است که نخست در مجل? آريانا ي کابل به چاپ رسيده و بعداً با افزودن مقاله هايي ديگر به صورت کتاب درآمده است.
در پيشگفتار کتاب تحت عنوان "خوبان پارسي گو" به موقعيت زن شرقي، به ويژه زن افغاني طي قرون اشاره رفته است: در سرزمين افغانستان "نصف جمعيت زنان هستند که هيچ گاه نتوانسته اند آزادي سخن داشته باشند و تمام قريحه هاي زيبايشان نشکفته، پرپر شده است. گوهر شعر و ديگر استعدادهاي هنري زنان در جامعه هاي فارسي زبان، از رابع? بلخي و مهستي گرفته تا قرة العين و فروغ فرخ زاد، همه همه در تنگناي تعصبات کم بيني و کوته فکري جامعه پژمرده و پايمال شده است."
گردآورنده در مقدم? کتاب نوشته است: "در همه دوره هاي تاريخ ادبيات فارسي مي توان به نام زنان شاعر برخورد، ولي عد? آنها نسبت به تعداد شعرا کمتر است و اشعارشان اکثراً از بين رفته است. همچنين شرح حال اين شاعران کمتر در دست بوده؛ بعضاً حتي عصر و مولد آنها هم معلوم نيست... اين امر زاده و نتيج? موقعيت زبون و پست زن ها در جامع? مشرق زمين مي باشد." و اندکي دورتر مي افزايد: "زنان مسلمان پرده نشين بودند و حتي نام و آثار ايشان اجاز? خروج از پس پرده را نداشت. اگر به تخلص هاي شاعران نظري بياندازيم، مي بينيم که اکثر آنها به پرده نشيني و مستوري خود اشاره نموده اند: حجابي، مخفي، مستوره، محجوب، نهاني و..."
بدين سان آشکار است که گرد آوردن مجموعه اي از شعر قديم و جديد بيش از هشتاد زن شاعر افغاني کار آساني نبوده است.
تنوع در سبک و شيوه بيان
شعر در دوران پرده نشيني
گردآوري اين مجموعه نخست به مناسبت برنامه ويژ? "چهر? پنهان زن افغان" که با همکاري انجمن رودکي و يونسکو، در ساختمان يونسکو در پاريس برگزار شده، منتشر شده است. استقبال فراوان گردآورنده را بر آن داشته که آن را در ايران نيز منتشر کند.
کتاب از دو بخش تشکيل شده است. بخش نخست، گزيده اي از شعرهاي زنان پارسي گوي افغانستان و بخش دوم نمونه اي از لندي (تک بيت) هاي آنان است.
شاعران به ترتيب الفبا در کتاب جاي گرفته اند، از اين رو تفکيک قديم و جديد کار مشکلي است. بهتر بود که قديمي ها از معاصران تفکيک مي شدند تا خوانند? علاقمند آسان تر به آثار شاعر? مورد نظر دسترسي پيدا مي کرد.
نخستين شاعر? پارسي گوي که در اين کتاب از او ياد مي شود رابعه دختر کعب غزداري از شاعران معاصر رودکي، در سد? چهارم است. شاعره اي که به جرم عاشق شدن به دست برادرش به قتل مي رسد. اندوه عشق او هنوز رنگ کهنگي نگرفته است، به ويژه در اين قطعه معروف:
عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسيار نامد سودمند
توسني کردم ندانستم همي
کز کشيدن سخت تر گردد کمند
عشق دريايي کرانه ناپديد
کي توان کردن شنا اي مستمند؟
عاشقي خواهي که تا پايان بري؟
پس ببايد ساخت با هر ناپسند
زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و پنداريد قند!
نگاهي گذرا به شعر افغانستان
شعر افغانستان همواره ادامه دهند? سبک قديم بوده و تنها در سالهاي اخير است که برخي شاعران اين سرزمين به آنچه شعر نو گفته مي شود رو آورده اند. نخستين پيشگامان اين راه شاعراني چون آيينه، الهام، بارق شفيعي، توفيق، محمود فاراني و لايق بوده اند که گاهي بعضي از آثارشان را مي توان از نظر بيان شعري و ساخت آن نو به شمار آورد. تازه شعر نو در آثار شاعران معاصر افغانستان بيشتر به سبک چهارپاره جلوه کرده که وزن و قافيه آنها کامل است.
نگاهي به شعر معاصر افغانستان از چند دهه پيش تا کنون تأثير برخي شاعران ايراني مانند فريدون توللي، فريدون مشيري، نادر نادرپور و نصرت رحماني را بر پيش کسوتان آشکارمي کند. مي توان گفت که تا دوران معاصر، به دليل نا آشنايي با شعر نو و آنچه بيان شعري نو خوانده مي شود، و دوري از تجرب? شاعران نوپرداز ايران و کشورهاي ديگر، ميراث نظم کهن در افغانستان بيش از حد دوام آورده است.
تنها در چند دهه اخير و به ويژه پس از مهاجرت برخي از سرايندگان افغانستان به خارج است که شعر اين سرزمين فرصت يافته است با روندهاي هنري مدرن مانند شعرنو رابطه برقرار کند. در مجموع? حاضر نيز با کساني آشنا مي شويم که تلاش کرده اند حرف و سخني اگر دارند، در قالبي نو بيان کنند.
نظر يک شاعر? افغاني
ادامه تصاوير و مضامين کهن در شعر امروز افغانستان چشمگير است
زهرا حسين زاده که خود شاعر است و ساکن مشهد، دربار? وضعيت شعر زنان در افغانستان مي گويد: "اصولاً تعداد زنان شاعر در افغانستان کم است و آنها که هستند همان ها هستند که از گذشته شعر مي سرودند و بدون تغييري همچنان هم به همان سبک و سياق شعر مي گويند. اخيراً در جشنوار? پروين اعتصامي چندتن از اين شاعران به ايران دعوت شده بودند و من شعرهايشان را شنيدم اما چندان اميدوارکننده نبود. بيشتر متمايل به شعر کهن هستند و تجربه هاي اندکي در شعر نو آزاد دارند."
اما در کتاب "شعر زنان افغانستان" نمونه هاي درخشاني ثبت شده است:
از هما محتسب زاده آذر (متولد ????):
من از فضاي خالي از آيينه و بهار
از اندرون کلبه ي تاريک
از شهر بي درخت
بي شادي و سرور
فرياد مي کشم.
از مريم محمود:
براي چشم تو بايد
هزار يلدا را
به همدگر پيوست
و آن زمان به نگاهت عميق انديشيد.
يا از کريمه ويدا شاعره ساکن آمريکا که هم به سبک قديم شعر مي سرايد و هم به سبک جديد:
نه آن سنگي
که به سويم پرتاب شد
نه آن شلاقي
که بر پشتم فرود آمد
مرا دردي افزود
ولي؛
اين نگاه تماشاگران حادثه بود
که پيش از اصابت برتن
زخمم مي زدند.
نه:
ناپاک کجا بودم من
آنان؛
ناپاکم مي ديدند.
غزل و شعر نو
در کتاب شعر زنان افغانستان هم غزل هست و هم شعر آزاد. هستند کساني که هم غزل مي سرايند و هم شعر نو مي گويند. بعضي از شعرها بيشتر نظم به حساب مي آيند و از تصويرسازي و صور خيال بهره اي ندارند. برخي از اشعار آزاد نيز از حدود نثر فراتر نمي روند اما مضموني دلنشين دارند، مثل اين قطعه از پروين پژواک:
هرصبح که از خواب برمي خيزم
بر شيشه ي يخ گرفته
با سر انگشتان گرمم
نام تو را مي نويسم
و از لابلاي آن به بيرون مي نگرم
که کي بهار مي آيد؟
بازتاب رويدادهاي اجتماعي
با نگاهي به زندگي نامه شاعران معاصر روشن مي شود که از بدو نابساماني ها در کشور افغانستان، تعدادي از آنها به ايران آمده اند و يا در سراسر دنيا پراکنده شده اند. اين جابجايي و سرگرداني و خبرهاي پيوسته ناگواري که از موطن شاعران به گوش به آنها مي رسيده، نه تنها بر زندگاني شان تأثير گذاشته، بلکه شعرشان را نيز اندوهگين و سوگوار ساخته است. در غزلي از ضيا گل سلطاني مي خوانيم:
ديگر مگو روايت چشمان خسته را
تصويري از تبسم لب هاي بسته را
در انزواي غربتم آهسته تر بيا
تا بشنوي ترنم قلب شکسته را
احساس مي کني که کسي بوسه مي زند
اين بازوان زخمي در خون نشسته را
اما بيشتر از همه کساني هستند که رنج و تعب را با ماندن در وطن به جان خريده اند. شعرهاي آنها که در متن حوادث بوده اند، سرشار از غم، نگراني، يأس و دلمردگي است. در شعر نفيسه ازهر مي خوانيم:
روايت با حس و ذهن زنانه
به چه خشنود شويم؟
همه جا ويران است
و در آغاز بهاران
گلکي نيست به شاخ
آب در باغ ز رفتار خود استاده که جنگ
خون در آن افکنده است...
خواهرم شاد
که فردا عيد است
خبرش نيست
که مردم همه ماتم زده اند
و من و مادر من
سوگواريم که مردم همه ماتم زده اند.
البته شاعراني هستند مانند ليلا يلدا (متولد ????) که به رغم تمام سختي ها، در شعرشان از يأس و تسليم خبري نيست. او در غزل عشق چنين مي سرايد:
با سيه چشمان خود خواهم که مدهوشت کنم
با سپيد اندام خود يک شب کفن پوشت کنم
مست مي لرزد تنم در خواهش اين اشتياق
جامها مي از لبانم جان من نوشت کنم
من سراسر شور و شوقم اندراين ويرانگي
با گل گلبوسه ها چون باغ گلپوشت کنم...
فائقه جواد مهاجر نيز در شعر خود کوشيده است دلها را در کوران ناملايمات اميدوار نگه دارد:
از راه دشت هاي پر از گل بيا بهار!
با خاطرات کهنه به کابل بيا بهار
شهزادگان شهر مرا ياد دار و باز
با دختران خم زده کاکل بيا بهار
بر روي قبرهاي چه بسيارمان بريز
با عطر زندگي به تجمل بيا بهار
يا نوبهار!
گرچه بهارم به باد رفت
اما پس از تمام تطاول...
بيا ... بهار
انتشار کتاب "شعر زنان افغانستان" اقدام مثبتي است هم براي دوستداران شعر فارسي و هم پژوهشگران ادبي. کتاب به همت مسعود ميرشاهي توسط دو انتشاراتي افکار و شهاب در ??? صفحه و در قطعي متفاوت در تهران به چاپ رسيده است. طرح هاي گوياي مريم عنايتي به زيبايي کتاب افزوده است.
به مناسبت بيست و نهم اسفند ماه سالروز درگذشت منوچهر نيستاني
عمران صلاحي:
مهمترين مولفه شعرهاي نيستاني طنز است
تهران- خبرگزاري كار ايران
منوچهر نيستاني از شاعران تاثيرگذار دهه 40 و 50 به شمار مي رود، كه در غزل امروز ايران تاثير شگرفي گذاشته است، اما متاسفانه حق او در ادبيات ايران به درستي ادا نشده است.
عمران صلاحي درگفت و گو با خبرنگار ادبي ايلنا، گفت: منوچهر نيستاني در شمار شاعران مطرح و تاثيرگذار دهههاي 40 و 50 به شمار مي رود كه بر روي غزل نو تاثير شگرفي گذاشته است. غزلها ،شعرهاي كلاسيك و شعرهاي نو او همه قابل تامل و بحث هستند.
وي در ادامه تصريح كرد: اگر قرار باشد كه آنتولوژي طنز شعر معاصر ايران روزي منتشر شود ،حتما دو شعر" امتحان" و" حق" منوچهر نيستاني از نمونه هاي درخشان اين ژانر در اين مجموعه گنجانده خواهند شد. البته اگر به شعرهاي منوچهر نيستاني دقيق تر شويم به شعرهاي ديگري نيز كه از نظر طنز قابل تامل هستند برخواهيم خورد.
اين شاعر و طنز پرداز معاصر ضمن اشاره به ستون "چيزبرگر" افزود: منوچهر نيستاني حتي در نثر نيز به طنز گرايش داشت و در ستون "چيز برگر" به نكات ظريف و باريكي اشاره كرده است كه مخاطب را به نوعي به بيداري و آگاهي دعوت مي كند.
صلاحي ضمن اشاره به نوآوري منوچهر نيستاني افزود: منوچهر نيستاني هم در ساختار و هم در مضمون غزل نوآوري كرده است، او زبان شعر را به زبان گفتار و محاوره نزديك كرده است. او حتي توانسته است بسياري از لحن ها كه تاآن روز به شعر راه نيافته بودند وارد شعر كند.
وي در پايان ياد اور شد :طنز مهمترين مولفه شعر منوچهر نيستاني به شمار مي رود. نيستاني در اشعارش از طنزي كلامي سود مي جويد. و از نمونه هاي اين شعرها مي توان به شعر" امتحان" و شعر" حق" اشاره كرد.
پايان پيام
مناسبت بيست و پنجم اسفند ماه سالروز درگذشت منوچهر نيستاني
كارخانه شايد تنها شعر موفق كارگري در ايران باشد
تهران- خبرگزاري كار ايران
شعركارخانه شايد تنها شعر موفق كارگري در ايران باشد كه با شعر" درهاي كارخانه"، "كارل سند برگ" برابري كند، اما شباهت اين دو شعردر موضوع است.
م آزاد در گفت و گو با خبرنگار ادبي ايلنا، گفت: منوچهر نيستاني يكي از شاعران برجسته معاصر به شمار ميرود كه با خلق شعر كارخانه نام خود را جز بهترين شاعران عرصه كارگري به ثبت رساند.
وي در ادامه تصريح كرد: منوچهر نيستاني شاعري است كه حق او در ادبيات معاصر ايران به خوبي ادا نشده است، شايد يكي از دلايل آن به انزوا جويي و پراكنده كاري خودش بازگردد؛ چرا كه نيستاني ذهنش هيچ گاه به نظم نرسيد او در آثارش مدام دست به تجربههاي جديد ميزد كه هيچ را نيز به شكل جدي دنبال نميكرد.
شاعر مجموعه "گل باغ آشنايي" در ادامه ياد آور شد: جالب اين جا است كه نيستاني اصلا حوصله بازبيني، پيرايش و پرداخت متن را نداشت در شعر او افسردگي مطالب بيشتر به چشم ميآيد