در آستانه مصبى هولناك و نفرتانگيز
در آستانه مصبى هولناك و نفرتانگيز
حميدرضا شكارسرى
شعر در هر صورت هنجارهاى زبانى را مىشكند. اما كدام هنجارها؟ اصلاً هنجارها چگونه مسلط مىشوند؟
براى پاسخ به اين سؤالها ابتدا بايد به مفاهيمى چون درونه و برونه زبان اشاره كرد. برونه زبان كه با مسامحه مىتوان آن را عرصه جولان دالها دانست به قول «شكلوفسكى» جنبه فيزيكى زبان محسوب مىشود. آنچه به فرم و تشكل زبان امكان بروز مىبخشد. برونه زبان وجه صوتى آن هم هست و در نتيجه با موسيقى و آهنگ كلام نيز ارتباطى مستقيم پيدا مىكند. اما درونه زبان كه باز هم با مسامحه مىتوان آن را عرصه حكومت مدلولها دانست به دلالت معنايى زبان اشاره مىكند. درونه زبان جنبه متافيزيكى آن محسوب مىشود و به جاى فرم، با ساختار و به جاى موسيقى و آهنگ، با هارمونى ارتباط پيدا مىكند.
حالا مىتوان به موضوع هنجارها برگشت. هنجارها، گفتمانهاى مسلط بر درونه و برونه زبان هستند كه تابع مستقيم يا غير مستقيم عرف جوامع محسوب مىشوند. تبعيت از عرف، زبان را ابزار صرفاً ارتباطى، آن هم ارتباطاتى تكبُعدى و تكمعنايى تبديل مىكند. به عبارت ديگر وجه پراتيك زبان آن هم در حد رسانايى شفاف، غير پيچيده و بىابهام معنايى مدنظر قرار مىگيرد.
هر هنرى از جمله شعر از هنجارهاى تحميلى از جانب عرف جوامع سرپيچى مىكند. بدينترتيب بايد گفت هر اثر هنرى و هر شعرى، نوعى اعتراض، طغيان و بدعت محسوب مىشود.
شعر اما از كدام يك از هنجارهاى زبانى مىگريزد؟ هنجارهاى حاكم بر درونه زبان و يا هنجارهاى حاكم بر برونه آن؟ و يا شايد هر دو با هم؟
تاريخ شعرى هر سرزمين لبريز از تغييرات پياپى و مستمر قالبها و فرمهاى شعرى است. هر چقدر به دوران معاصر نزديك مىشويم، اين تغييرات، سريعتر رخ مىدهد. ظاهراً پژوهشگرى كه مىخواهد از اين زاويه به تاريخ تكامل شعر بنگرد، بايد نگاهى «همزمانى» به موضوع داشته باشد.
اما آنچه برخلاف تمام رفرمها ثابت ماند، جوهر و روح مخيل شعرى بود كه نه تنها حضور ابدى خود را در قالبها و فرمها حفظ كرد بلكه در حين ترجمه نيز بر بستر فرهنگهاى ديگر جارى شد. همين حضور ابدى و جريان غريب، عدم بستگى شعريت اثر به هر عاملى برخاسته از برونه زبان را يادآورى مىكند.
بر اين اساس به نظر مىرسد هنجار گريزى در حوزه دلالتهاى معنايى، برخاسته از تخيل آفرينشگر شعر ناب باشد. شعرى كه حتى بدون قدرت غير قابل انكار تمهيدات فرميك در تأثير و نفوذ بر مخاطب، هويت مستقل و قائم بالذات خود را براساس نظام يكه نشانه شناختى خويش و در نتيجه منطق خاص خود اثبات مىكند. ناگفته پيداست عرصه و ابزار بىشمار تجلى تخيل در شعر، برخلاف ثبات جوهر، در طى دورههاى مختلف ثابت نمىماند و بهطور مثال نمىتوان انتظار داشت استعاره در شعر امروز همان جايگاهى را داشته باشد كه در شعر مشروطه داشت و از اين گذشته با همان كميت و كيفيتى اجرا گردد كه در آن دوره.
به هر صورت برخلاف اعتقاد اكثريت جريانها و موجهاى شعرى معاصر، اتفاق شعرى را نمىتوان و نبايد صرفاً در بازيها و شگردهاى اجرا شده در نظام صورى زبان كه احتمالاً به جذابيتهاى موسيقايى و فرميك بدون بهرهمندى از ذات مخيل شعرى و انديشه هنرمندانه ختم مىشود، خلاصه كرد. در غير اين صورت جريان شعر به اقيانوسى وسيع از زبان اما با يك وجب عمق، جذاب و ديدنى اما مرده و بىتموج، و سخت و هوسانگيز اما كشنده بعد از شيرجهاى مشتاقانه ختم مىشود! آيا بسيارى از جريانهاى شعرى امروز به اين مصب هولناك و نفرتانگيز نرسيدهاند؟
منبع:الفبا