تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


May 31, 2005 01:24 AM

نزار قبّانى /بیدج/یغما گلرویی

    
 نزار قبّانى   تلخيص از كتاب: «بلقيس و عاشقانه‏هاى ديگر»
      مترجم: موسى بيدج‏ و تمام كودكان جهان مترجم: یغما گلرویی
 
  
  «نزار قبّانى» شاعر قدرتمند عاشقانه‏هاى شعر عرب، در سال 1923 به دنيا آمد. او نخستين دفتر شعرش را با نام «زن سبزه‏رو به من گفت» در سن بيست و يك سالگى و همزمان با خواندن رشته حقوق در دانشگاه دمشق منتشر كرد. انتشار اين كتاب هياهو و جنجال فراوانى را در پى داشت. طرفداران شعر قبّانى را طبقه دانشجو و متجدد تشكيل مى‏دادند. جرأت و جسارت قبّانى در سرودن عاشقانه‏هاى بى‏پرده، ويژگى خاص شعر اوست. سفرهاى او به شهرهايى چون قاهره، پكن، مادريد و لندن ،نقاط عطفى در زندگى ادبى او بودند. قبّانى بعد از نخستين كتاب، با فاصله‏هاى سه - چهار سال يك بار، كتابهاى ديگرى به نامهاى «كودكى سينه»، «سامبا»، «تو از آنِ منى»، «شعرها»، «محبوب من» و «نقاشى با كلمات» به چاپ رساند كه هر كدام از آنها نيز همچون كتاب اول او بحث و هياهوى فراوانى را در مطبوعات كشورهاى عربى برانگيخت. موضوع تمام اين كتابها «عشق» است. اما عشقى كه از مجاز فراتر نمى‏رود و بيشتر حول محور غريزه و جنسيت مى‏گردد. قبّانى پس از بيست و يك سال كار از حوزه سياست كناره گرفت و در شهر بيروت براى اشتغال به كار فرهنگى اقامت گزيد و به كار نشر پرداخت. با شكست حكومتهاى عربى از رژيم اشغالگر قدس، انقلابى در نزار قبّانى رخ داد. او در منظومه‏اى فريادگونه، خشم و غيظ و نااميدى خود را از اين واقعه سرود و به اين‏ترتيب، درِ تازه‏اى در زندگى شعرى خود گشود. سرودن اين شعر اگرچه با خشم زيادى مواجه شد و عده فراوانى قبّانى را لايق شعر وطن نمى‏دانستند، اما راه تازه‏اى شد كه او آن را ادامه داد. او در سروده‏هاى بعدى، دو محور را اساس كار خود قرار داد: عشق به يار و ديار و هجو اعراب و حكومتهاى عربى.
    با اين حال او سه مجموعه شعر عاشقانه ديگر با نامهاى «يادداشتهاى روزانه زنى لاابالى»، «شعرهاى وحشى» و «كتاب عشق» را چاپ مى‏كند كه نشان‏دهنده ادامه كار عاشقانه اوست و اين‏كه هنوز به‏طور كامل موج ميهن‏پرستى روح او را تسخير نكرده است. پس از جريان جديد شعر عرب كه روح مبارزه‏طلبى و خشم بر آن حاكم بود، قبّانى نيز با تجربه كارهاى حماسى قبل، به سرودن شعرهايى از اين دست پرداخت كه به صورت مجموعه‏اى با نام «خشم خوشه‏ها» منتشر شد. پس از انتشار شعر «حاشيه‏اى بر دفتر شكست»، گروهى از نويسندگان به خاطر توهين او به جمال عبدالناصر، خواستار ممنوعيت ورود او به خاك مصر شدند. به اين ترتيب ورود او به مصر و فروش و توزيع كتابهايش ممنوع شد، اما او با نوشتن نامه‏اى به جمال عبدالناصر، او را وا داشت تا اين ممنوعيت را لغو كند.
    او مجموعه‏هاى ديگر را نيز پس از آن چاپ كرد. در سال 1975، پس از جنگ داخلى لبنان، اين مضمون نيز به شعرهاى او افزوده شد. در سالهاى نخست دهه هشتاد، همسر عراقى‏تبار او به نام «بلقيس»، در انفجار سفارت عراق در بيروت كشته شد و اين حادثه تأثيرى عميق بر او نهاد و زبان خشم او را نسبت به حكومتهاى غربى تيزتر كرد. قبّانى «الاعمال‏الكامله» خود را در سه جلد كه هر كدام شامل ده مجموعه شعر است، حدود بيست سال پيش منتشر كرد و پس از آن با انتشار مجموعه‏هايى ديگر، شمار كتابهايش را به پنجاه رساند.
    اينك نزار قبّانى با تمام خصوصيات مثبت و منفى‏اش از اين جهان رخت بربسته است، اما به حق، او يكى از تأثيرگذاران بر روند شعر امروز عرب است كه با تمام توان كوشيد تا راه سومى ميان زبان فرهنگها و قاموسهاى عرب و نيز زبان عاميانه آن ايجاد كند و شكاف ميان اين دو زبان ايستا و پويا را تا حد توان پر كند.
    نكته قابل ذكر درباره شعرهاى او اين است كه به دشوارى تن به ترجمه مى‏دهند، لذا براى حفظ شعريت اين سروده‏ها و نزديك‏سازى آن به فرم شعر سپيد، تلاش فراوانى در ايران صورت گرفته است.
    نزار قبّانى در اواخر فروردين سال 1377 در بيمارستانى در لندن درگذشت. اينك نمونه‏هايى از شعر او به نقل از دو كتاب «بلقيس و عاشقانه‏هاى ديگر» به ترجمه موسى بيدج و نيز «تمام كودكان جهان شاعرند»، به ترجمه يغما گلرويى:
 
 
 پيش از چشمان تو تاريخى نبود
 در ژنو
 از ساعتهايشان‏
          به شگفت نمى‏آمدم‏
 - هر چند از الماس گران بودند -
 و از شعارى كه مى‏گفت:
          ما زمان را مى‏سازيم.
 دلبرم!
 ساعت‏سازان چه مى‏دانند
 اين تنها چشمان تواند
 كه وقت را مى‏سازند
          و طرح زمان را مى‏ريزند...
 
      (بلقيس و...)
 استاد عشق استعفا مى‏دهد
 بانوى من!
 سخنم را گوش مده‏
 كه من‏
 درس عشق نمى‏گويم‏
 و سخنم بيشتر
 شطح و رؤياست‏
          كه من‏
 با كبريت بازى مى‏كنم‏
 و خودم را آتش مى‏زنم‏
          - چون كودكان -
 
 بانوى من!
 نوشته‏هايم را بها مگذار
 كه من مردى‏ام‏
 كه بر بستر باد، گندم مى‏كارم‏
 و بر بستر آب‏
          شعر.
 و از موسيقى دريا
 شميم علفها
 و تنفس بيشه‏ها
          عشق مى‏سازم...
 
 به من گوش مده‏
 كه من مردى‏ام‏
 كه جهان را با واژگانم ويران كردم‏
 و رنگ دريا را
 رنگ افق را
 و برگ درختان را
          ديگرگون...
 
 گوش مده‏
 به روزنامه‏هايى كه از من مى‏نويسند
 يا خبر فتوحاتم را مى‏گويند.
 كه خود مى‏دانم‏
 افسانه پيروزى‏ام‏
          از مرمر و ياقوت سينه‏هاست...
 
 بانوى من!
 چگونه درس عشق بگويم‏
 درس انديشه‏
 و آزادى چشمها و مژگانها
 و حال آن‏كه‏
 من ميراث‏دار
 سلاله وحشتم.
 از من چشم مدار.
 كه من از اخبار جنگ خسته‏ام‏
 از اخبار عشق‏
 از اخبار دلاوريهايم.
 خسته‏ام‏
 از كاشتن دريا
 زيبا كردن زشتى‏
 برانگيختن مردگان.
 
 بانوى من!
 از من انقلاب چشم مدار
 كه حس مى‏كنم‏
 آخرين انقلاب من‏
          تو بوده‏اى.
 
      (بلقيس و...)
 
 بلقيس‏
 سپاستان مى‏گويم‏
 سپاستان مى‏گويم‏
 دلبرم از پاى درآمد.
 اينك مى‏توانيد
 بر مزار اين شهيد
          جامى بنوشيد.
 
 بلقيس‏
 زيباترين شاه بانوى تاريخ بابل بود.
 بلقيس‏
 رعناترين نخل عراق...
 بلقيس!
 تو درد منى‏
 و درد شعر
 - وقتى كه انگشتان بر تنش دست مى‏كشند -
 پس از گيسوان تو، آيا
          سنبله‏ها قد مى‏كشند؟
 اى نينواى سبز
 كولى طلايى رنگ من‏
 اى كه موجهاى دجله‏
 بهاران‏
 زيباترين خلخالها را ارمغان تو مى‏كرد.
 بلقيس!
 تو را از پا درآوردند.
 اين كدام امت عرب است‏
 كه صداى قنارى را از پا مى‏اندازد؟...
 
 بلقيس!
 در فنجان قهوه ما
 مرگ نهفته است‏
 در كليد خانه ما
 در گلهاى باغچه ما
 در كاغذ روزنامه‏ها
 و در حروف الفبا
 اينك ما - بلقيس -
 ديگر بار به جاهليت رفته‏ايم.
 به روزگار وحشيگرى‏
 اينك ما
 ديگر بار
 به روزگار بربرها برگشته‏ايم‏
 كه سرودن‏
 كوچى است ميان تركش‏ها
 و كشتن پروانه‏ها،
          آرمان ماست...
 
      (بلقيس و...)
 
 
 آرامش‏
 حروف نام تو، فرش ايرانى است!
 چشمانت، دو پرستوى دمشقى‏
 كه در فاصله دو ديوار مى‏پرند!
 قلب من كبوترى است‏
 كه بر فراز درياى دستهاى تو
          پرواز مى‏كند
 و در سايه ديوار
 آرام مى‏گيرد.
 
      (تمام كودكان جهان...)
 نامه‏هاى عاشقانه‏
 ... از من و تو كارى ساخته نيست!
 زخم‏
 با خنجرى كه پيش رو دارد
 چه كند؟
 
 چشمان تو
 شب بارانى است‏
 كه كشتى‏ها در آن غرق مى‏شوند
 و تمام نوشته‏هاى مرا
 در آينه‏اى بى‏خاطره‏
 بر باد مى‏دهند!...
 
      (تمام كودكان جهان...)
 گزارش محرمانه از سرزمين مُشت‏
 دوستان!
 شعر به چه كار مى‏آيد
 اگر نتواند جار عصيان باشد؟
 شعر به چه كار مى‏آيد
 اگر نتواند به وقت نياز، آتشفشانها را بيدار كند؟
  شعر به چه كار مى‏آيد
 اگر تاج از سر ستمگران برنگيرد؟
 
      (تمام كودكان جهان...)
 
منبع:الفبا

 

IranPoetry.com//©2004-2008 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است