محمدكاظم كاظمي2 قسمت دوم مصاحبه با محمدكاظم كاظمي
در شعر شما مبارزه با تحجر، سرمايهداري و ظلم از مفاهيم اصلي است، جمع اين موضوعات چگونه اتفاق افتاده است؟
اين نكته كه شما اشاره ميكنيد براي خودم هم تازگي دارد، لااقل دقت كردن در آن تازگي دارد، اگر هم اين اتفاق افتاده، عمو در آن نبوده بلكه شايد. ناشي از يك نوع ميل دروني بوده، البته پرداختن به اين موضوعات نوسان هم داشته است، در شعرهاي قديمي تحجر بيشتر مطرح ميشد، مثلاً در «روايت» ولي در سالهاي اخير كمتر به اين قسمت اشاره كردهايم، فقط در شعر عمو زنجيرباف به اين موضوع پرداخته شده است. شايد هم علتش اين بوده كه اين موضوع را به اندازة كافي پرداخته بودم و اگر بيشتر ادامه ميدادم افراط ميشد. حالا اگر بخواهيم به موضوعي بپردازيم بايد در مورد روشنفكرنمايي بحث كنيم.
در مورد ظلمستيزي، خواستهام به نحوي از زاويههاي ديگر به آن نگاه كنم و از اين موضوع دور نباشم، اما موضوع سرمايهداري از جهاتي كه چپيها مطرح ميكردند براي من موضوعي اصلي نبوده، به اين لحاظ هم اين سه موضوع با هم جمع شده است. چون كساني كه مهمترين موضوع برايشان سرمايهداري است، نميتوانند با تحجر مبارزه كنند و عكس ؟؟؟ صادق است. من چون سعي ميكردم هميشه در يك حالت تعادلي باشم، جمع اينها امكان داشته است.
در اين نگاه از چه كسي متأثر هستيد؟
اين نگاه در من از چشم ديدهاي بيرون و از شعر شاعران ديگر هم بوده است، يعني اينطوري نبوده كه اين مطالب را بخواهم كلش را در آثار متفكران نشان دهم، در شعرها هم اين مطالب مطرح ميشده، يك مقداري از اين مباحث متأثر از شعر دهه 60 است، مثل شعرهاي اجتماعياش: «دسته گلها دسته دسته ميروند از يادها...» يا شعرهاي مرحوم حسن حسيني، مثل نوشداروي طرح ژنريك يا شعرهاي مرحوم سلمان هراتي، عبدالملكيان، امينپور، معلم در بعضي جاها و بيشتر ميتوانم بگويم در آن مقطع از زمان متأثر از شعرهايي بودم كه اين مباحث در آنها مطرح ميشد.
اين شعر معترض انقلابي در حال حاضر چه وضعي دارد، چقدر با متأخرين اين جريان شعري آشنا هستيد؟ دورنماي اين شعر را چگونه ميبينيد؟
بنده تا اواسط دهه 70 با جريان شعري برخورد داشتم و با شاعرانش نشست و برخاست داشتم، مثلاً با قزوه بيشترين ارتباطم با ايشان بود، دوست نزديك بوديم و هستيم.
بعد از آن ارتباطم با جريانت شعري قطع شد، بيشتر ؟؟؟ موضوع ديگر مرا جذب كرد، يكي روزنامهنگاري و همين نشريه در ؟؟؟و خط سوم و ديگري يكسري مسائل شغلي كه مشغول آنها شدم كه مقارن بود با تشكيل خانواده و اينها كلاً مرا از جريان زنده و فعال شعري اين سالها دور كرده است. و خودم هم در يك انزوايي كه شايد خودم بر خودم تحميل كردم بودم و بهندرت در جايي ظاهر ميشوم اين است كه از جريانات شعر اين سالها زياد اطلاع ندارم ولي حداقل ميتوانم بگويم كه بعضي از آن شعرا تغيير موضع صريح نميشود گفت، بلكه جايگاه قديمي و معترضشان را نتوانستند حفظ كنند و غالباً اينها ش اعراني بودند كه وصل شدند به ارگانها و دستگاههايي كه اينها را تأمين ميكردند، كار ميكردند در آنجا، يعني خيلي از شاعران تبديل شدند به كارمند، خيلي از اينها رفتند به محيطهاي دانشگاهي يا محيطهاي اداري يا روزنامهنگاري، ؟؟؟ كه يك عده از پيشكسوتان اين جريان ديگر نتانستند كار چندان جديي بكنند، البته جوانترهايي بودند كه به پيروي از آنها كار كردند، منتهي من از كارهاي جوانان خيلي اطلاع ندارم كه بگويم تا چه حد بهصورت يك جريان هستند، اما فكر نميكنم الان آن حالت جرياني را كه در دهة 60 بود، داشته باشد. الان جريانهاي ديگر هست مثل شعر عاشقانه كه در اواخر آن دوره پيش آمد امثال سهيل محمودي، محمدعلي بهمني و حسين منزوي. الان هم تصور نميكنم، آنچنان جريان فعالي باشد خصوصاً اينكه در اين سالها كلاً شعر يك جريان فعال و پويايي نيست.
چطور ميتوان اين شعر انقلابي را به همان جريانسازي اواخر دهة 60 رساند؟
آن جريان يك مقدار طبيعي و به اقتضاي وضعيت خود جامعه بود، خود جامعه در حال حركت و پويايي بود. ما نميتوانيم جامعه را در تمام جوانبش حركت بدهيم كه اين شعر هم با تمسك به او حركت كند در آنصورت بايد يك جنگ ديگر يا يك انقلاب ديگر راه بيندازيم. بهطور طبيعي وقتي جامعهاي به سمت ثبات ميرود، اين مسائل كمتر ميشود و مردم سعي ميكنند بيشتر از روشهاي قانوني كه بعداً جايگزين روشهاي احساسيتر و عقلانيتر ميشود، استفاده كنند. اين به نظر من يك جريان طبيعي و ناگزير و البته ناخوشايند است، فقط تلاشهاي فردي را ميتوانم مؤثر بدانم. چون شعر بيشتر حركتي فرديست تا جمعي شاعر ميتواند بدون توجه به همه اتفاقاتي كه دور و برش ميافتد در خلوت خودش كار كند. كاري كه ميشود كه ؟؟؟ كه شعرايي كه دلبستگي به اين حرفها دارند، آن زمينههاي سرايش اين نوع شعر را براي خودشان قويتر كنند.
شايد همان جنبش و حركت اجتماعي بايد باعث اين بشود؟
بله ما نميتوانيم ازن شعر الان انتظار شعر دهه شصت را داشته باشيم، نه در شعر بلكه در ساير هنرهاي ما هم همينطور است، الان در سينما هم ما آنطور تحركي را كه در دهة 60 و 70 ديده ميشد نميبينيم. خيلي از آنها مشكلتر كار ميكنند يا دغدغههايشان را خيلي جدي نميگيرند. حتي ما ميبينيم بعضي شعرهاي الان با شعرهاي قبل از انقلاب هم برابري نميكند.
در اين چند سال رهبري گفتمان جامعه را به سمت عدالت بردند، اين موضوع چقدر ميتواند در زنده كردن دوباره فرهنگ و هنر انقلابي مؤثر باشد؟
نقش ويژه و متمايز رهبري در اين جريان غيرقابل انكار است كه ميتواند اين تحرك را ايجاد كند.
هميشه هم ديدهايم در جوامع كه تأثيرگذاري مصلحان اجتماعيو رهبران اجتماعي در مردم هم در مقاطعي از زمان كه مردم آن آمادگي را دارند، بيشتر است. گاهي ديدهام كه يك مصلح يا رهبر در مقطعي توانسته با يك بيانيه يا يك صحبت، يك تحول و تحرك خيلي شديدي در افراد ايجاد كند، در مقطع ديگر همان مردم ديگر آن آمادگي را براي آن نوع سخن نداشتهاند.
بعضي شعر انقلابي و معترض را سفارشي و شعاري و تاريخ مصرف دار ميدانند، در اين تعريف، اين شعر به لحاظ فني با ضعفهايي مواجه است ولي در شعر شما محتوا و قالب همپاي هم به اوج نزديك ميشود
گاهي كار شاعران از اين ناحيه سخت ميشود كه آن محتوايي را كه در دل دارند اگر بخواهند بيان كنند جريان فني در يك مسير قرار ميگيرد و محتوا در مسير ديگر، يكي از آنها را كه بگيرند ديگري از دست ميرود ولي چيزي كه باعث شد در بنده اين اتفاق نيفتد، اين بود كه مسائل فني در راستاي محتوا قرار گرفت يعني بعضي از تكنيكهاي فني كه از لحاظ صوري در شعر مؤثر است، بنده بيشتر به آنها توجه كردم كه آنها در ارتقاي محتوا ميتوانست مؤثر باشد، ويژگيهاي فني كه در شعرها بست، به تعبيري مهارتهاي زباني يا بياني يا هنرمنديهاي شعري، بعضي از اينها خودشان محتواساز نيستند. مثلاً تناسبهاي لفظي، اينكه در شعر بعضي حروف با هم هماهنگ باشند، خوب اين محتواساز نيست، بنده دنبال اين نوع نرفتن يكي ديگر از دلايل اين بوده كه بنده، آدم تكنيكگرايي نبودهام و بيشتر تلاشم بر اين بود كه محتواگرا باشم ولي در عين حال شعر شاعراني كه از لحاظ تكنيك قوي هستند را ميخواندم، اين خيلي مؤثر بوده يعني درست است كه بنده بيشتر به محتواي شعر توجه ميكردم، ولي در مطالعه شعر مثلاً مثنوي معنوي نخواندم! هيچوقت با وجودي كه از لحاظ محتوا مثنوي خيلي برجسته است ـ در مقابل غزليات شمس خواندم يا غزليات بيدل خواندم. در عصر حاضر هم همينطور است مثلاً بنده اشعار آقاي گرمارودي را نخواندهام با وجودي كه از لحاظ تعهد مذهبي در يك مقطع از زمان، شعر ايشان بسيار بارز بود و يكنوع نگاه مذهبي را در شعر قبل از انقلاب رايج كرده چون احساس كردم من در مطالعه شعر احتياج به تجهيز تكنيكي دارم نه فرا گرتفن مباحث محتوايي. مثلاً در شاعران قبل از انقلاب شعر شاعراني را كه از لحاظ فكري با من همسويي نداشتهاند خواندهام، از تكنيكشان ميخواستم استفاده كنم، مثلاً من شعر ايرج ميرزا را بسيار خواندم و يكمقدار كه زبان شعرم نرمتر شد كه كلمات راحتتر كنار هم قرار ميگيرند و نوعي بيان نسبتاً محاورهاي همراه با ضربالمثلها اين رقم بيان را بيشتر متأثر از ايرج ميرزا هستم مثلاً در شعر عمو زنجيرباف مثلاً شعر اخوان را بنده زياد خواندم و از ويژگيهاي بيانش در بعضي كارهاي اولم استفاده كردم، بهطور خلاصه با اينكه محتواگرا هستم ولي در مطالعاتم آثار شاعران تكنيكگرا را خواندم، و در گرايشات محتوايي از مطالعات ديگرم استفاده كردم. البته بعضي شعرها در دهة 70 هم از لحاظ تكنيكي و هم از نظر محتوايي در من مؤثر بود. كار ديگري كه من كردم آن جوانب كار فني كه چندان به درد محتوا نميخورد دنبالش نرفتم.
بعضي هنرمنديهاي بياني هستند كه اينها خودشان در محتوا اثر ميگذارند، ازجمله تلميح و اشاره به داستانها و روايات و آيات قرآن و چيزهايي كه مجموعه پشتوانه فرهنگي ما بهشمار ميرود، اينها را وقتي ما در خدمت تكنيك شعر قرار ميدهيم، لاجرم با محتوا همسو ميشود. به اين خاطر كه وقتي تلميحي انجام ميدهد، نسبت به يك واقعهاي از تاريخ يا آيات و احاديث بهنوعي ذخاير محتوايي را هم به خدمت گرفتهاي مثلاً در قصيه مانند موعظه:
آسمان برف و ميان صاعقه را كرده گسيل
يا خدا مرگ فرستاده به مرد و زن ايل
در اينجا خيلي كم از اين تناسبهاي لفظي استفاده شده، يا در بيت:
جان موجود ستانيده مگر بوي حيا
صور موعود دوانيده مگر اسرائيل
از اين رقم تناسبات لفظي زياد پيدا نميشود ولي در عوض تا بخواهيم تلميحاتي هست به تاريخ و فرهنگ قديم و اينها خودش ميتوانسته مؤثر باشد. مثلاً وقتي گفته شده:
حج و گلذار چه خواهد كند آن بيسر و پا
كه نبرده است به قربانگه شوق اسماعيل
تيغ كدار چه بندد به كمر آنكه به عمر
نتواند نهد آتش به كف دست عقيل
تكنيك و محتوا در اينجا همسو شدهاند.
معرفي كتابهاي محمدكاظم كاظمي
عنوان: پياده آمده بودم...
مجموعه شعر محمدكاظم كاظمي
چاپ اول: 1370
چاپ دوم: 1375
انتشارات حوزه هنري
اين كتاب اولين دفتر شعر (و تا امروز آخرين) دفتر شعر محمدكاظم كاظمي است در مقدمه كتاب از زبان شاعر ميخوانيم:
«اين پارهاي از نوشتههايم است كه تصور كردهام به اسم شعر قابل چاپند...
قطعات اين مجموعه، كارهايي از سال 1367 به بعد است و بر حسب تاريخ مرتب شده. نخواستم قالب ـ كه لااقل براي خودم موضوعيت چنداني ندارد ـ ملاك ترتيب آنها باشد.»
اين مجموعه شامل اشعاري با عناوين ذيل است:
سقفهاي بيديوار ـ برگرديد... تبعيديان ـ سفر ـ اهل بيت بهار ـ در سوگ آيينه ـروستا هفتاد و دو تيغ ـ دزد ـ تا دورترين ستاره ـ احد (1) ـ قاتل ـ گلفروش ـ رابطه ـ ترديد ـ آمد و رفت داركوب ـ چلچراغ ـ خيالي ـ روايت ـ آواره ـ پيوند ـ انتظار ـ پرندهها ـ مخالف ـ احد (2) ـ ابوذر ـ مسافر ـ بازگشت ـ پس از او... ـ از دهان تفنگ ـ نابساماني ـ كمانگير
عنوان: صبح در زنجير ـ مجموعه شعر شاعران انقلاب افغانستان
به كوشش محمدكاظم كاظمي
چاپ اول: 1371
حوزه هنري
در مقدمه اين كتاب ميخوانيم: اين مجموعه حاصل مسابقه سراسري شعر «صبح در زنجير» است كه در سال 1370 به همت واحد ادبيات حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، ويژة مهاجرين افغانستان، برگزار شد.
در فهرست عناوين، اشعار ذيل به چشم ميخورد:
غزل غريبي ـ محمدظاهر احمدي
صخره ـ سيد نادر احمدي
شبانان رفتند ـ سيد نادر احمدي
هياهوي هوس ـ سيد نادر احمدي
غزل ياد ـ قنبرعلي تابش
نيايش ـ محمدحسن حسينزاده
كوهستان زخمي ـ سيدحميد حسيني
چه زيباست ـ وحيد احمدي
سايهها ـ محمدآصف رحماني
آشناي دل ـ محمدعارف رحماني
فرياد ـ فريدون رحماني
فرياد ـ فريدون رحيمي
قلبهاي آهني ـ زهرا رسولي
لحظههاي سرد ـ محمدشريف سعيدي «شاهد»
غريبانه ـ محمدشريف سعيدي «شاهد»
شتاب ـ محمدشريف سعيدي «شاهد»
نديدي؟ ـ محمدشريف سعيدي «شاهد
بيمن چرا؟ سيدحيدر علوينژاد بلخي
هزار آسمان شهاب ـ سيد فضلالله قدسي
شوق گريه ـ سيد فضلالله قدسي
كسي نبود در اين ده ـ سيد فضلالله قدسي
شكايتنامه 1 ـ سيد ابوطالب مظفري
شكايتنامه 2 ـ سيد ابوطالب مظفري
عشق حق ماست ـ سيد ابوطالب مظفري
بينهايت وجود ـ فائقه جواد مهاجر
پامير ـ فريدون نقاشزاده
ميرفتم و گلويم را ـ فريدون نقاشزاده
عنوان: از چيدن رنگ
گزيده غزليات بيدل
به كوشش: محمدكاظم كاظمي ـ مجيد نظافت يزدي ـ مصطفي محدثي خراساني با مقدمهاي از شمس لنگرودي
1371 ـ گردآورندگان با همكاري محمدرضا بهروش
در مقدمه مؤلفين ميخوانيم:
گزيده حاضر، گذاري است در آشوب شعر بيدل، خواستيم و ميخواهيم اين دفتر پلي باش دبين ما و حضرت بيدل و شيفتگان شعر پارسي.
در اين گزيده 110 غزل از عبدالقادر بيدل دهلوي گزينش شده و به چاپ رسيده است.
عنوان: روزنه ـ مجموعه آموزشي شعر جلد اول
كانون شعرا و نويسندگان امور تربيتي اداره كل آموزش و پرورش خراسان
انتشارات هاتف ـ اول 1370
در مقدمه اين جلد ميخوانيم:
هدف از اين سلسله نوشتهها ارائه يك بينش نوين و امروزي نسبت به شعر است. دوست داشتهايم اين مطالب بيشتر فهميدني باشد تا از بر كردني و به همين دليل از پيچيدن زياد در مباحثي چون علم عروض و قافيه و ديگر مسائل فني شعر خودداري كردهايم.
در عناوين فصلهاي كتاب ميخوانيم:
ـ خيال شعري يا تصوير
ـ صورتهاي مختلف خيال
ـ زبان شعر
ـ موسيقي در شعر
عنوان: روزنه ـ مجموعه آموزشي شعر ـ جلد دوم
مؤلف: محمدكاظم كاظمي
معاونت پرورشي اداره كل آموزش و پرورش خراسان ـ كانون شاعران و نويسندگان
اول ـ 1372
عناوين فصلهاي كتاب به شرح ذيل است:
فصل اول ـ شعر نيمايي
فصل دوم ـ شعر سپيد و نقش تكنيكهاي زباني و موسيقايي در آن
فصل سوم ـ عناصر معنوي شعر
فصل چهارم ـ هماهنگي عناصر مختلف در شعر
فصل پنم ـ سبكهاي شعري
عنوان: روزنه ـ مجموعه آموزشي شعر ـ جلد سوم
محمدكاظم كاظمي
كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتي خراسان
اول ـ 1374
در مقدمه اين كتاب ميخوانيم:
ارائه معيارهاي شناخت شعر تا آنجا كه لازم به نظر ميرسيد در دو جلد گذشته اين مجموعه پايان يافت، در اين جلد براي آشنايي دوستان با شعرهاي مطرح و برجسته اين سالها، اين مجموعه به نقد چند اثر از شاعران مطرح سالهاي اخير اختصاص يافته تا در هر دو محور ياريدهنده دوستان عزيز باشد.
عناوين شعرهاي مورد نقد به شرح ذيل است:
باور كنيم سكه به نام محمد است / علي معلم
شعري براي جنگ (1) / قيصر امينپور
بنويس! بنويس! بنويس / سيمين بهبهاني
دريا در غدير / سهيل محمودي
سرنوشت آفتابي / سيدحسن حسيني
باغ و باد و تيشه / ساعد باقري
من هم ميميرم / سلمان هراتي
خيابان هاشمي / محمدرضا عبدالملكيان
ابرهاي اجابت / احمد عزيزي
انتظار / يوسفعلي ميرشكاك
غزل داغداري / عليرضا قزوه
زينب / قادر طهماسبي «فريد»
اين حجله سبزي كه خداوند گشوده است / زكريا اخلاقي
عنوان: كارگاه خيال ـ راهنماي آموزش و داوري شعر
كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتي خراسان
محمدكاظم كاظمي
اول 1373
در مقدمه كتاب ميخوانيم:
ما وظيفه خود دانستيم كه براي يكنواختي و هماهنگي آموزش و داوري مسابقات شعر، جزوه راهنماي آماده كنيم تا از طرفي شيوه كار در كل استان ساده، يكسان و امروزي باشد و از طرفي بعضي از مربيان محترم در انجام فعاليتهايشان در بلاتكليفي به سر نبرند.
عناوين ذيل در فهرست كتاب به چشم ميخورد:
سرآغاز
راهنماي آموزش شعر
بحثي كوتاه در اصول آموزش شعر
شيوه ارائه مطالب در كلاس
مشاركت هنرجويان در بحث
تكليفها و آزمون
فهرست مطالب جلسات
راهنماي داوري شعر
درآمد
عناصر متشكله شعر
عناصر معنوي شعر
خيال
زبان شعر
موسيقي
تشكل (ساختمان شعر)
خلاقيتهاي ويژه
چند نمونه داوري
عنوان: گزيده ادبيات معاصر ـ مجموعه شعر 49
محمدكاظم كاظمي
كتاب نيستان ـ اول 1378
نشر نيستان در ادامه چاپ مجموعة ادبيات معاصر در سال 1378 اقدام به چاپ گزيدهاي از اشعار محمدكاظم كاظمي نموده است. اين مجموعه علاوه بر تعدادي از اشعار كتاب پياده آمده بودم، چند شعر از جمله كفران را هم به چاپ رسانده است. عناوين اشعار اين كتاب از قرار ذيل است:
ـ سقفهاي بيديوار
ـ در سوگ آينه
ـ هفتاد و دو تيغ
ـ احد (1)
ـ گلفروش
ـ داركوب
روايت
پيوند
احد (2)
ابوذر
مسافر
بازگشت
پس از او
از دهان تفنگ
نابساماني
كمانگير
گرمسير
آدم آهني
آن دست ديروزين
اي درخت تناور
از دل جنگل انبوه
كهكشان
احد (3)
تباهي
كفران
اشتي
سياووش
برگي گل بر مزار احمد
قبيله آتشنژاد
موعظه
آينگي
زمستان كابل
چند رباعي
غدير (1376)
عنوان: شعر پارسي
محمدكاظم كاظمي
شوراي شعر كانون شاعران و نويسندگان امور تربيتي خراسان
ناشر: مؤسسه فرهنگي، هنري و انتشاراتي ضريح آفتاب
اول 1379
كاظمي از ابتداي اين كتاب و در مقالهاي 100 صفحهاي با عنوان «شعر فارسي در يك نگاه» به بررسي دورانهاي شعر فارسي از منظري تاريخي ميپردازد و در ادامه كتاب گزيده از شعر شاعران پارسيگو را ذكر ميكند.
اين گزيده از شاعران متأخر فارسي مثل رودكي شروع شده و با شاعران معاصر و اشعار محمد شريف سعيدي پايان مييابد. در اين كتاب از شاعران پارسيگوي افغانستان و تاجيكستان دو كشور فارسيزبان هم نام برده شده است. نكته جالب توجه كتاب ذكر نشدن هيچ شعر از محمدكاظم كاظمي است.
شعرهايي از محمدكاظم كاظمي
مسافر
و آتش چنان سوخت بال و پرت را،
كه حتي نديديم خاكسترت را
به دنبال دفترچة خاطراتت
دلم گشت هر گوشة سنگرت را
و پيدا نكردم در آن كنج غربت
بهجز آخرين صفحة دفترت را:
همان دستمالي كه پيچيده بودي
در آن مُهر و تسبيح و انگشترت را
همان دستمالي كه يكروز بستي
به آن زخم بازوي همسنگرت را
همان دستمالي كه پولكنشان شد
و پوشيد اسرار چشم ترت را
•
سحرگاه رفتن زدي با لطافت
به پيشانيام بوسة آخرت را
و با غربتي كهنه تنها نهادي
مرا، آخرين پارة پيكرت را
و تا حال ميسوزم از ياد روزي
كه تشييع كردم تن بيسرت را
كجا ميروي؟ اي مسافر! درنگي
ببر با خودت پارة ديگرت را
اسفند 1369
در سوگ آينه
دو بند از تركيببندي در رثاي حضرت امام خميني(ره)
امشب خبر كنيد تمام قبيله را
بر شانه ميبرند امام قبيله را
اي كاش ميگرفت بهجاي تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبيله را
برگرد، اي بهار شكفتن! كه سالهاست
سنجيدهايم با تو مقام قبيله را
بعد از تو، بعدِ رفتن تو ـ گرچه نابهجاست ـ
باور نميكنيم دوام قبيله را
تا انتهاي جاده نماندي كه بسپري
فردا به دست دوست، زمام قبيله را
زخميم، خنجر يمني را بياوريد
زنجيرهاي سينهزني را بياوريد
اي خفته در نگاه تو صد كشور آينه
شد مدتي نگاه نكردي در آينه
رفتي و روزگار سيه شد بر آينه
رفتي و كرد خاك جهان بر سر آينه
رفتي و شد ز شعلهبرانگيزي جنون
در خشكسال چشم تو خاكستر آينه
چون رنگ تا پريدي از اين خاك خوردهباغ
خون ميخورد به حسرت بال و پر آينه
دردا، فتاده كار دل ما به دست چرخ
يعني كه دادهاند به آهنگر آينه
در سنگخيزِ حادثه تنها نشانديش
اي سرنوشت! رحم نكردي بر آينه
امشب در آستان ندامت عجيب نيست،
اي مرگ! اگر ز شرم بميري هر آينه
اي سنگدل! دگر به دلم نيشتر مزن
بسيار زخمها زدهاي، بيشتر مزن
تيرماه 1368
منبع: سوره