سه شنبه 24 آبان 84 "جايزهي شعر خبرنگاران" برگزار ميشود
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
"جايزهي شعر خبرنگاران" بهصورت ساليانه برگزار ميشود.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، نخستين دورهي اين جايزه كه ازسوي اهالي رسانههاي مكتوب و الكترونيكي، در سال 85 اهدا خواهد شد، كتابهاي شعر منتشرشده به زبان فارسي را كه براي نخستينبار در سال 84 و در داخل كشور منتشر شده باشند، مورد داوري قرار ميدهد.
داوران اين جايزهي ادبي از ميان خبرنگاران و كسانيكه بهنوعي با مطبوعات، خبرگزاريها و رسانههاي ديگر همكاري مستمر دارند، انتخاب شدهاند كه عبارتند از: محمدهاشم اكبرياني، عليرضا بهرامي، محمدحسين عابدي، سپيده جديري و پوريا گلمحمدي.
طبق اعلام، شاعران و ناشران علاقهمند به شركت در "جايزهي شعر خبرنگاران" كه حوزههاي نو و كلاسيك را شامل ميشود، ميتوانند اثر خود را در پنج نسخه به دبيرخانهي اين جايزه به نشاني صندوق پستي 1344-14155 ارسال كنند.
محمدهاشم اكبرياني - دبير جايزه - با بيان اينكه از ديدگاههاي ديگر همكاران مطبوعاتي و رسانهيي نيز دربارهي نحوهي برگزاري اين جايزه استفاده خواهد شد، از برگزاري برنامههاي جانبي ازجمله نشستهاي عمومي با مشاركت شاعران، در زمينهي بررسي معيارهاي داوري، وضعيت كتابهاي رسيده و... خبر داد.
او همچنين گفت: سعي خواهد شد در همهي امور مربوط به جايزه، نسلي كه تازه به اين وادي گام گذاشته است، مشاركت جدي و فعال داشته باشد.
پايگاه اينترنتي نخستين كنگره سراسري شعر ولايي راهاندازي شد
اهواز ، خبرگزاري جمهوري اسلامي
داخلي. فرهنگي. كنگره.
پايگاهاينترنتي WWW.SHER-E-VELAEI.COMويژه اطلاع رساني درباره نخستين كنگره شعر ولايي راهاندازي شد.
مدير روابط عمومي اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي خوزستان با اعلام اين مطلب گفت:با توجه به اتمام مهلت ارسال آثار به نخستين كنگره شعر ولايي هيات بررسي متشكل از آقايان ساكي، جوروند، شكرريز و هرمز فرهادي بابادي كار خود را آغاز كردهاند.
"مجتبي نورمحمدي" اضافه كرد: تاكنون يك هزار و ۲۰۰اثر از سراسر كشور به اين كنگره رسيده است.
به گفته وي در حاشيه اين كنگره به طور همزمان محافل شعر وادب در شهرهاي آبادان، دزفول و ماهشهر نيز برگزار خواهد شد.
مسوول كميته روابط عمومي و اطلاع رساني نخستين كنگره شعر ولايي درادامه به هيات داروان كنگره اشاره كرد و گفت: داوري اين كنگره را عبدالرحيم سعيدي راد ، دكتر كافي، ضياءالدين شفيعي و عبدالجبار كاكايي برعهده خواهند داشت.
اين كنگره درروزهاي ۱۶و ۱۷آذرماه امسال در اهواز برگزار ميشود.
به مناسبت 21 آبان ماه سالروز تولد نيما يوشيج
داريوش معمار :
" نيما " بنيانگذار انقلاب شعر در زبان فارسي است
تهران- خبرگزاري كار ايران
" نيما با رفتن به سمت طرز مكالمه اي طبيعي و آزاد ، وسعت و سطح ديگري از طرز خيال و ساختن را براي ما به ارث گذاشت كه نتيجه آن ظهور شاعران بزرگ در دهه 40 بود . شاعراني كه با آثار خود چيزي به گنجينه ادبيات معاصر اضافه كردند.
" داريوش معمار " نوپرداز جوان ، در گفت و گويي با خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا خصوصيات شعر نيما و تعريف او از مقوله شعر را به بازشناسي نشسته است . بخوانيد :
منظور نيما از شعر نو چه بود؟
فكرمي كنم اين پرسش بسيار كلي است ، اما با توجه به موضوعي كه دارد و فضايي كه براي پاسخگويي فراهم كرده طرح جالبي براي وسعت دادن به نگاه و نظري كه در اين رابطه از جهات مختلف وجود دارد.( نشسته سايه اي بر ساحلي تنها ، نگار من به او از دور مي خندد. براي آنكه متوجه شويم منظور نيما از شعر نو چه بوده است احتمالاً بايد به اين تنهايي و شادكامي توجه خاصي را مبذول داشت و اينكه ريشه اين تنهايي در كجاست؟ ريشه كشتگاه خشكي كه نيما به آن اشاره دارد و ماهيت گرفتار بودن شب پرهي شعرهاي او در شعاي باريك نوري كه آن را به خود مي خواند و اجاق سردي كه شاعري چون نيما پيوسته در آن مي سوزد.
خوب درك اين مفاهيم و تا آنجا كه به شعر" تو را من چشم در راهم" مي رسيم ما را وارد دالان فاصله هايي بي انتهايي مي كند كه مي خواهند جهان ديگري بسازند . جهاني كه به انسان گمنام مدرن و سرگشتگي هاي اين انسان در آن سوي شهر خاموش نزديك شود و براي رسيدن به اين منظور بوده كه نيما انقلابي را در شعر فارسي پديد مي آورد. پيش از وي هم البته كساني سعي در انجام آن داشتند انقلابي كه ازمشروطه به اين سمت مانند كودكي كه وقت آمدنش از آن تاريكي روشن رسيده باشد در انتظار جسارت و قوه نو آوري و دركي ديگر بود ، تا در شعر نيما صحنه خود را يافته است و پايه هاي انديشگي ، سنت و جريان معمول شعر فارسي را دگرگون كرده است. نيما حركت ،زمان و شكلي از طبيعت اشياء را در برابر ما قرار داده كه استعدادي جديد را به مخاطب زبان فارسي معرفي مي كند . استعداد نوشته شدن و اين استعداد جديد به نظر من بر ملا كننده آن تنهايي تاريخي انسان عارف مسلك و در هراس از تنهايي و رها ماندن در برهوت ايراني بود . انساني كه تخيل و نو آوري در وجود او بنا به دلايل مختلف مرتباً دچار عارضه تقليد و تكرار و جبر تعريف شده و در يك انحطاط تكان دهنده گرفتار آمده بود . منظور نيما به واقع از شعر نو شايد درك اين تنهايي و نزديك شدن به خود است. نيما مي خواهد ما را به هنري نزديك كند كه زبان در شعر را از امري فرو كاسته مبدل به اولويتي مي كند كه طي چند صد سال سيطره نوع نگاه و دريافت ارسطويي قوه درك ما را تحليل برده بود . منظور نيما اين است كه به آن بازگشت از سر عجز بطرف سبك هاي مختلف قديم پايان داده و آن را مبدل به تابناكي زوال ناپذير كند . تابناكي كه ذوق و احساس را ترقي مي دهد و در بستر زبان آن را از فانتزي مبتذل به سمت طبيعتي وابسته به تداوم فهمي تازه از همه چيز سوق مي دهد.خوب واقعاً منظور نيما از شعر نو چه بوده او مي خواسته ما را از حالت مردار خوار هايي كه اطراف لاشه هاي كهنه و بو آمده نشسته اند مبدل به عقابي تيز بين و تيز پر كند و ما را از تكرار و تقليد رها سازد او به نزديك به صد سال سهل انگاري و افت در ادبيات فارسي پايان داد و تا عمق تنهايي برآمده از درون هنرمند و انسان امروزي را واكاوي كرد و چيزي را از دل چنين تنهايي به او عرضه كرد كه شروعي تازه براي ديدن و ساختن و آفريدن در شعر فارسي شد .
شما فكر نمي كنيد در مملكتي كه شاعراني مانند ؛" سعدي" ،"حافظ" ، "مولوي" ،" خيام" ، "عطار" ،" بيدل"، "فردوسي"،"خاقاني"،" سنائي"،"نظامي" و غيره جزء مبتكران و بانيان دگرگوني در ادبيات و زبان آن بوده اند سخت است چنين ادعايي را در مورد نيما مطرح كردن؟
البته كسي نمي تواند سرمايه هنگفتي كه اين شاعران براي ما به ارمغان آورده اند را ناديده بگيرد، سادگي شعر" سعدي"، رندي و هرمنوتيك محتوايي پيشرفته در شعر" حافظ"، شوريدگي و اجراي متنوع به لحاظ حركت هاي فرمي و موسيقيايي در زبان شعر" مولانا"، نازك خيالي" بيدل "، بافت بي بديل حماسه در زبان" شاهنامه فردوسي" ،فخامت و استواري زبان" خاقاني" ، روايت پردازي" نظامي" ،مفاهيم عرفاني ، عميق و موثر انساني در شعر سنائي. اما اينها كار خودشان را كرده اند و زبان فارسي بعد از اينها همچنان نياز به رشد و تنوع و حركت دارد . نياز به حركت تا زواياي پوشيده و امكانات غايب خود را بتواند در بستر تغييرات فرهنگي اجتماعي هر دوره حاضر بكند يكصد سال ما در قالب هاي كلاسك تلاش بي حاصل شاعران مختلفي را شاهد بوده ايم تا نيما با ارائه دركي تازه از ساختمان و امكان نمايش و مكالمه در شعر فارسي ما را از اين تنگنا خارج كرد .نيما پيوستگي احساسات و زبان را در بستري به جريان انداخت كه موضوعات وتمايلات مستهلك شده در زبان فارسي را مجدداً احيا كرد.نيما با رفتن به سمت طرز مكالمه اي طبيعي و آزاد وسعت و سطح ديگري از طرز خيال و ساختن را براي ما به ارث گذاشت كه نتيجه آن شاعران بزرگ دهه هاي 40 بودند شاعراني كه با آثار خود چيزي به گنجينه ادبيات معاصر اضافه كرده اند. آنچه من مي گويم ادعا نيست بلكه شعر است ،خود شعر شعري زنده كه پايكوبان ما را به رقص با خود فرامي خواند.شعري كه با درك غيبت خود از غياب در آمده و اين گذشتن از عادت غياب البته تاوان هايي هم دارد كه شاعران اين سالها آن را چه سخت پرداخت كرده اند .
شعر نو داراي چه مولفه هايي است؟
ببينيد شما مي گوئيد شعر نو ،تنها شعري شعر نو است كه هميشه نو بماند و اين تداوم نيازش فراتر از نو بودني لفظي است و به يك حركت مداوم و جرياني داشتني همواره در حال دگرگوني ،تغيير و ترميم خود نياز مند است. خوب اين شايد كلي ترين جوابي باشد كه مي توان به پرسش شما داد . اگر جزيي تر بخواهيم بگوييم در ابتدا بايد به گذشتن از خط ها و محور هاي بي چرا در شعر فارسي اشاره كرد كه شامل اركان عروضي و موسيقي قطعي و تعريف شده در انواع قالب هاي شعر فارسي مي باشد و اجرا هايي كه از فرط تكرار شدن و بي چرا بودن مبدل به ابزاري عليه شعر شده اند. شعر نو شعري است كه ما را به سمت خلاقيتي مي برد كه اين زمينه هاي بوطيقايي را كنار زده و انسان معاصر را در خود احضار مي كند . شعر نو شعري متفاوط است شعري كه به تمام تعريف هاي ارسطويي و پيامد هاي انحصاري آن در انديشيدن ايراني پايان مي دهد .شعر نو اسطوره را به نوشتار در مي آورد و اولويت آن را به نفع زبان مي شكند . حتا اگر اين اولويت شامل زبان هم، به عنوان تعريف و پاره اي مولفه هاي بي چون چرا و حتمي بشود .
به نظر شما در نظر گرفتن چنين جايگاهي، براي شعر نو يك مقدار دور از ذهن نيست؟
بي واسطه ترين امكان براي درك بالندگي و جايگاه زبان و نوشتار، شعر است؛ عالي ترين جريان تخيل كه بي هيچ فاصله اي از بستر خلاقيت بي انتهاي زبان به ما مي رسد. شعر نو فارسي_ با توجه به آنچه زبان نه به عنوان ابزاري براي تعريف كردن و انتقال مفهوم صرف است_ به سمت نزديك شدن به بستر كلمه مي رود . اينجا شايد آوردن يك مثال بد نباشد. اگر شما از كسي بپرسيد درخت حقيقي تر است يا خلاء به احتمال زياد مي گويد درخت چون آن را مي بينيم و لمس مي كنيم اما اين سئوال جواب ديگري هم دارد و آن اين است كه درخت در هر زمان وابسته به نوع موقعيت هاي در رابطه با آن داراي ماهيت و تعريفي ديگر از نگاه يك فرد يا افراد مختلف است. در صورتي كه شما در خلاء به مثابه زبان هر آنچه را كه مي سازيد بسيار نزديك به آن چيزيست كه مي خواسته ايد . پس خلاء حقيقي تر از درخت است . شما را ارجاء مي دهم به رساله" اين يك چپق نيست" ،" ميشل فوكو" . شعر خود زبان است و زبان به مثابه آن خلاء مي باشد خلاء اي كه البته متافيزيك نيست . زبان ما را از جهاني مبهم به سمت حقيقت مي برد ، حقيقتي كه رسالتش در غياب بودنش مي باشد رسالتش در نبودنش است ،حقيقتي كه به ما نشان مي دهد اين همه چيز هاي در ظاهر حتمي و حقيقي كه دور و بر ماست جز انتزاء و ذهني بودن هيچ نيست . اين ها همان جنگل مه آلودي هستند كه "ماركس "در ابتداي كتاب" سرمايه" مي گويد مي خواهم از دل آن معما را بگشايم . چيزهايي كه ما را دائم مضطرب مي كنند . البته شعر و زباني كه از كلمه و براي كلمه آغاز مي شود از نوشتار وهمه چيز در آن به نوشتار ختم مي شوند نه اينكه به محتوا چه در قالب يك سري مولفه و ايده خاص كه ما را از درك چنين رهايش خلاقي محروم مي كنند . ما در شعر نو به اين بستر نزديك مي شويم بستري كه كه در مقصد است . اما در مقصد نرفتن ودر مقصد نقض حتي ايده زبان به مثابه اسطوره زبان در اثر. شعر نو سعي شده از زوايايي ديگر به اين جريان پيوند بخورد و با آن زندگي كند . حالا شما بگوئيد چطور مي شود گرفتاري بي چرائي اين چند صد سال نگاه جاري فلسفي و عرفاني بود كه حلاج را آنگونه قرباني مي كند و حسنك را در باد چنان مي آويزد و چنين نگاه و زيستني را به مخاطب هديه كرد . من نمي خواهم ارزش هاي معنوي شعر كلا سيك را نفي كنم اما اينها هم داشته ها و تكانهاي شعر نو است حالا قضاوت با شماست.
- اينها كه گفتيد كلي نيستند؟
فكر نمي كنم البته اگر بتوانيم فراتر از نظام نمادين و سلسله مراتبي ذهن خود به آنها بينديشيم . فراتر از وابستگي كه مي خواهد همه چيز را از پس خود در بياورد يا از پس همه چيز بر بيايد. فراتر از نوع نگاهي كه مي خواهد از خود اسطوره اي پوشالي براي تحميل به ديگري بسازد فراتر از جزيان يا دسته بندي يا الويتي كه به يكي حق مي دهد خلاقيت ديگري را به گروگان بگيرد تا خود را در موقعيت ژستي كاذب نمايش بدهد . ساختمان شعر نو متفاوت است زيرا نمايش در آن فراتر از ژست است.
- با اين حساب پس بحران در شعر نو معاصر از كجا سرچشمه مي گيرد ؟
بحراني در كار نيست . بحران در واقع فهم ناقص ما از لفظ بحران است. از دگرگوني . ما دچار بحران در شعر نيستيم بلكه دچار بحران در شناخت اولويت هاي اجتماعي و زيستي خود هستيم ما بحران در شناخت داريم نه در شعر . جامعه اي كه تب فراموشي عمدي دارد،تب كم حوصلگي ،تب به قول نيما سنگستاني كه مي دهدمان يكسره بر باد خود باعث و باني اصلي بحراني بودن است . بحران شعر معاصر از آنجايي شروع مي شود كه شاملو بر آن تجليل از الگوي برنتابيدن حرف ديگري نام مي گذارد بحران به قول مرحوم محمد مختاري ازدچار خود محوري و ديرپذيري شدن و نداشتن تفكر انتقادي در قبال خودي و نفي غير خودي يا وضع چنين واژگاني در چهار چوب رهبري و و كلام شكل مي گيرد . بحران اينجاست بين برداشت هاي عام و درك و نوع انديشه ورزي ما كه نگاه انساني و صداقت را اخلاقي گري لومپني مي داند اما به تغيير آن نگاه صلبي كه روحيه و حيات و نشاط جامعه را به خطر مي اندازد به چشم يك عمل ضد اخلاق و غير اخلاقي نگاه مي كند.
لبته نيما شاعر است نه جامعه شناس اما مي گويد بياييم به هنر و زبان اصالت بديم زيرا تنها مفر انسان معاصر همين هنر است هنري كه هنرمند را مقهور خود نمي كند بلكه به مثابه جوهر زنانگي كه طي مقاله اي مفصل چاپ شده در مجله نافه به آن پرداخته ام او را رها مي سازد. در خود مي پروراند و رها مي سازد . نيما مي گويد به هنر اصالت و اولويت بديم چون تنها بستري كه هرگز مبدل به اسطوره تحميل نمي شود و انسان تنهاي مدرن را به بند نمي كشد هنر است و هنر وجود خود را از همان فضاي نامتناهي زبان مي گيرد و شعر عالي ترين رخداد در چنين شرايطي است . خلاقيت و ساختني عالي و نه پدرخوانده بالا بلكه همبسته و نزديك به ما. او ما را تا مسير قلل دور كه بي مقصد معلومش ،باد /سر به راه خود آورده به راه مي برد تا هرچه را كه كاويده اكنون ما از نو ببينيم . نيما هر چند چنان ققنوسي آواره مانده از وزش بادهاي سرد بر شاخ خيزران نشسته خرد اما در بستر چنين فهمي چه زيبا اوج مي گيرد و مفر زبان را به ما نشان مي دهد گريز گاه هنر را . نيما ما را با شعرش رها با ققنوسش كه ديگر نجات بخش بودنش به خاطر سيطره و حضور افسانه اي و اسطوره اي نيست مي سازد و اين پيشنهادي است كه تا امروز جان هاي عاصي را چراغي بوده همچنان فروزان. جسارت نيما در واقع نه در شكستن اوزان عروضي و شكل معمول شعر كلاسيك كه در درميان گذاشتن اين درك و طرز زيستن و ادامه دادن با ديگران است .
-پس چرا حتا عده اي از شاعران شعر نو مدعي هستند كه شعر نويي كه نيما همه وقت خود را بر سر آن گذاشت با مرگ خود او و اخوان و چند نفر ديگر مثل نادر پورديگر مدعي و طرف داري ندارد؟ و اينكه بر چرا شاعر نيمايي نبودن خود تاكيد مي كنند؟
خوشحالم از اينكه اينقدر نكته سنج هستيد. ببينيد در اين مملكت نه تنها نيما هنوز خوب شناخته نشده بلكه خوب خوانده هم نشده و اين خوانده نشدن اتفاقاً ظاهراً از طرف مدعيان و منتقدان جدي شعر هاي نيما در بين عده اي از نسل جديد شاعران شعر نو است كه دچار يك جور حسادت در وهله اول و بعد كم هوشي در درك مباني حركت در شعر نيما هستند. البته اين مورد به صورت خاص شامل آن كسي كه مقاله چرا من ديگر شاعر نيمايي نيستم نمي شود. و اتفاقاً آن مقاله يكي از موثر ترين مقالات جهت ترغيب مخاطب و شاعران اين نسل به خواندن جدي شعر نيما مي باشد . شما شك نكنيد شعر نيما هم با آسيب هاي فراواني ممكن است دست به گريبان باشد . كما اينكه تمام گنجينه ادبيات فارسي. اما يك چيز محرز است، شعر نيمايي هنوز منبعي براي دگرگوني است، آن واريسيون و ساختماني كه نيما در موردش با شاعران جوان گفتگو مي كند آن ساختماني كه در شعر تو را من چشم در راهم وجود دارد آن تنوع هنوز بكر است و طي يك صد سال گذشته هم بزرگترين و شاخص ترين شاعران شعر فارسي كساني بوده اند كه ضرورت بررسي و دقت در شعر نيما را درك كرده اند. اين را شما مي توانيد حتا با مطالعه نظرات، آراء و شعر هاي خروس جنگي هاي شعر نو فارسي هم متوجه شويد و به ميزان دقت و استفاده آنها از شعر نيمايي و نگاه نيما پي ببريد. انديشه نيما در قبال زبان و مفاهيم ساختماني بسيار سترون و پراز دالان ها و تو در توهايي پيچيده بهم است كه وارد شدن و شناخت آن مي تواند تا صد سال ديگر هم منبع كار و دقت و پژوهش جدي شاعران جوان براي نو آوري و دست يابي به شعر خودشان باشد . شعر نيما به نظر من جرياني زنده و جاندار است كه خود من به خوبي آن جانداري را در شعري مانند افسانه يا ناقوس با هر دينگ دانگ آن احساس مي كنم.
- بنظر شما آيا شعر نيمايي به سرنوشت شعر كلاسيك ختم مي شود ؟
به نظرم ما دريافت درستي از كلاسيك شدن و بودن نداريم و به همين خاطر انگار گوسفندي كه تانيمه سرش را بريده باشند هر وقت در مقابل اين تركيب قرار مي گيريم هول مي شويم ،وحشت مي كنيم و دست و پا مي زنيم . كلاسيك شدن سرنوشت هر دقيقه و لحظه بعدي است كه في نفسه به معني مرگ و نابودي يا نيستي چيزي نمي باشد. كلاسيك در هنر شامل مرور زمان نمي شود بلكه زمان را شامل استمرار و تكان بودن خود مي كند. آثار كلاسيك در زمينه هنر آثاري برجسته به لحاظ معيارهاي درك زيباشناسي و متغير هاي دگرگوني و تازگي در زمان خود و تمام زمان ها هستند. به واقع آثار كلاسيك آثاري متعلق به تمام زمان هستند . و تنها آثاري كلاسيك مي شوند كه نقطه اوجي بي بديل را در خود نهفته داشته باشند. كلاسيك بودن در هنر به همين دليل است كه ديگر سرنوشت محسوب نمي شود بلكه پژواك يك استمرار است و درخشندگي كه گاهي اين حالت را البته از خلاف دريافت ما از چنين وضعي درك مي كند.آثار كلاسيك به غيبت عظيم زبان دست مي يابند به حسي شنگرف كه از حد زشت و زيبا مي گذرد از حدود اخلاق بد و خوب.اما در مورد شعر نو و نوع نگاه و حركت نيما بايدبگويم كه شعر نيمايي اگر از منظر آثار خود نيما بخواهيم به آن بپردازيم امروز جزء آثار كلاسيك ادبيات فارسي محسوب مي شود اما نوع نگاه نيمائي به نظرم شايد تا صد سال ديگر منشع تغيير و نو آوري باشد همانطور كه قبلاً هم گفتم تغيير در شعر نيما تنها تغيير شكل نيست و اجرا ديگر شدن خود را از دگرگون شدن ماهيت برداشت شاعر نسبت به بستر زبان و هنر كسب كرده است. اينكه نيما به جمله معروف هنر براي هنر مي رسد بعد دريافتي صحيح از اعتبار زيست اجتماعي ،طبيعت و مفاهيم و معاني كلاني مانند عشق و جاودانگي در قبال هنر. دريافتي كه هنر را پيوسته صورتي اوليه و تنها مفر انسان مدرن مي داند خوب آنقدر مهم و عميق هست كه ما بگوئيم هنوز هم درك نيما به شكل نهايي خود نريسيده يا اين درك ديگر شكل نهايي ندارد بلكه پيوسته شكلي ديگر دارد .شما براي درك اين موضوع مي توانيد به گفته هاي خود نيما در كتاب همسايه ها مراجعه كنيد او مي گويد بايد طرز كار عوض شود و مدل وصفي روايي كه در دنياي با شعور آدم هاست به شعر بدهيم. او به دنبال طبيعت يا همان عملگري ديگر زبان است و اين موضوع بسيار مهمي مي باشد.
- شما خودتان در نوع نگاه و شعر هايتان چقدر قائل به نيما هستيد؟
آنقدر كه مي دانم شاعري نيمائي هستم شاعري كه به ساختمان نگاه و جرياني كه نيما پيشنهاد كرده و اجراي شعر هاي نيما بايد توجه خاصي داشته باشم تا بتوانم امكانات ديگر شعر خود را دريابم ضمن اينكه شعر كلاسيك پيش از نيما هم براي شاعري مثل من گنجينه اي گرانبهاست همانطور كه تاثير شاعراني مانند فردوسي و سعدي را بر شاملو و رويكردهاي سبك هندي در اجراي تخيل را بر شعر دهه هفتاد نمي توان ناديده گرفت . ببينيد ما در ادامه هم هستيم اما مقلد هم نيستيم از هم تاثير مي پذيريم اما تجربه هاي هم را تكرار نمي كنيم. تاثير مي پذيريم تا فضاي ديگري را در اين خلاء بشناسيم. اگر به شما بگويم كه مطالعه و بررسي آثار تك تك شاعران شعر نو حتا امثال توللي با آن جريان رمانيك آثارشان چقدر براي من راه گشا بوده باور نمي كنيد . اينكه بعضي اوقات واقعاً رباعيات خيام در هر لحظه كه آن را خوانده ام چقدر مرا غافل گير كرده دريچه اي جديد را بروي من گشوده اينكه از شعر شاعران دهه گذشته چقدر آموخته ام و اين يادگيري طبيعت خواسته هر شاعر تيز هوشي است كه سنت ادبي و فرهنگي خود را هميشه پيش رو داشته باشد. فكر نمي كنم شاعر يا نويسنده اي وجود داشته باشد كه خود را از خواندن آثار نظامي و آن نوع عالي روايت پردازي او بي نياز بداند يا تخيل عميق روايت هاي هزار و يك شب و نوع تكنيك ها و جهان ماليخوليايي آن را بتواند از نظر دو بردارد و اينها هيچ كدام نه تنها مانعي براي حركت و نو آوري شاعر نيست بلكه دليل آن است وگر نه خواندن چهار مقاله ترجمه از نظريات متفكران غربي و حتي شرقي گرچه تسحيل كننده و حتا لازم است اما كافي نيست. شعر نيما و نگاه نيما رقم زننده چنين فضايي براي من است .
به عنوان آخرين سئوال عده اي معتقدند اگر نيما چند سال ديگر زنده مي ماند نظرش در مورد شعر نو عوض مي شدنظر شما چيست
بله اگر اين احتمال را بدهيد كه مثلاً حافظ اگر يك سال ديگر زنده مي مانند تمام غزلياتش را معدوم مي كرد و مولانا اگر يك روز بيشتر حياتش تداوم مي يافت شعر هايش را معدوم مي كرد ، آن وقت مي توان اين حرف را در مورد نيما هم زد . واقعيت اين است كه نظر نيما چيزي فراتر از يك سليقه و نظر شخصي است . شعر نيما عصيان در برابر عقايد سنگ شده و فرمول هاي بي روح استادان متعصب ادبيات فارسي بود كه با آن خو گرفته بودند. ضمن آنكه اگر اشتباه نشود نيما از شاعري مانند شهريار تقدير مي كند واين ناشي از عظمت روح اين آدم است و نگاه عميقش به مضمون ها وگر نه از نگاه نيما شعر شهريار هم جزء همان بخشي از شعر كلاسيك مي باشد كه با وجود قله هاي ادب فارسي بسيار سخت است ، اگر بخواهيم آن را پيوست تمام و نزديك شعر كلاسيك فارسي با آن شرايطي كه در موردش گفتيم به حساب آورد . شعر شهريار البته به نظر من در مضمون پردازي هم اگر نخواهيم آن را مبدل به ابزاري سياسي براي تاييد و ترويج خود كنيم حتا در غزلياتش كه معروف تر است بعيد مي دانم حتي در نظر خوشبين ترين منتقدان و اساتيد شعر فارسي هم همپاي قله هاي غزل و شعر فارسي باشد.
/ به مناسبت سالروز درگذشت " يانسين ريتسوس " /
علي عبدالهي :
" ريتسوس " اساطير يونان باستان را در شعرش زنده كرده است
تهران- خبرگزاري كار ايران
" يانسين ريتسوس " اساطير يونان باستان را به دنياي امروز دعوت كرده و از آنها چهره اي امروزي ساخته است.
"علي عبدالهي" در گفت و گو با خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا, گفت: "ريتسوس" در اول ماه مه 1909 در جزيره اي صخره اي در يونان متولد شد و 11 اكتبر 1990 از دنيا رفت، او در كودكي به بيماري سل مبتلا شد و به همين خاطر دوران كودكي نداشت.
وي در ادامه تصريح كرد : "ريتسوس" در جواني به انديشه چپ گرايش پيدا كرد،سال 1934 اولين مجموعه شعرش را با نام تراكتورها منتشر كرد و سال 1935 كتاب "اهرام" را منتشر كرد.
عبدالهي با اشاره به " گريتسوس " كه متاثر از جريانات اجتماعي بود، اظهارداشت : در جريان انتصابات كارگران دخانيات , در " سالونيكي " تعداد زيادي كارگر كشته شدند و در حدود 300 نفر زخمي شدند،"ريتسوس" با ديدن عكس مادري كه بر جنازه پسرش مي گريست، آنچنان متاثر شد كه به مدت 48 ساعت خودش را در اتاقش زنداني كرد تا مرثيه اي با وزن سنتي بنويسد، "ميكسيس تئوداركيس"، آهنگساز مشهور و دوست و هم ررزم "ريتسوس نيز بر روي آن آهنگ گذاشت و به سرعت اين شعر در ميان مردم راه يافت.
عبدالهي با اشاره به اين مرثيه كه از زبان مادري كه بر جنازه پسرش گريه و گلايه مي كند، گفت : مادر پسرش را تحسين مي كند و در نهايت برايش طلب آرامش مي كند و اين شعر آميزه اي از فرهنگ مردم و تفكرات مبارزاتي اوست.
اين مترجم آلماني در ادامه خاطرنشان كرد: "ريتسوس" در كتاب "نگاتيوهاي سكوت" كه سال 1977 منتشر شده است، دست به تجربه هاي جديدي مي زند و او در اين شعرها بيشتر چهره متفكر دارد كه سعي مي كند با نگاهي شكاك به همه چيز نگاه كند و اين مجموعه شعر با شعرهاي ديگر او تفاوت فاحشي دارد.
عبدالهي با اشاره به شعرهاي "ريتسوس" كه سورئاليست هستند، گفت : شعرهاي او سورئاليست تلطيف شده اند و در آن اساطير را از يونان باستان به جهان حاضر دعوت مي كند و اين اساطير را امروزي مي كند كه در نهايت منجر به شعرهايي منحصر به فرد مي شوند.
مترجم مجموعه شعر "با آهنگ باران" با اشاره به اولين ترجمه هاي آثار "ريتسوس" اظهارداشت: "قاسم صنعوي" براي اولين بار "ريتسوس" را ترجمه و كتاب "با آهنگ باران" ،سال 1354 به فارسي زبانان معرفي كرد و پس از او، "محمد علي سپانلو" و "ليلي گلستان" به معرفي جنبه هاي ديگري از آثار "ريتسوس" پرداختند و پس از آن، "احمد شاملو" با ترجمه شعرها و انتشار كاست "ترانه ميهن تلخ" توجه مخاطبان فارسي زبان را به شعرهاي "ريتسوس" جلب كرد. "فريدون فرياد" با ترجمه كتاب "زمان سنگي" , بخش عظيمي از شعرهاي "ريتسوس" را به فارسي برگرداند كه ترجمه كتاب "زمان سنگي"، ترجمه اي است كه حاصل سال ها زندگي با "ريتسوس" و تلاش بي وقفه اوست.
/ 21 آبان ماه سالروز تولد نيما /
سيد علي صالحي :
شعر " نيما " غنيمت زبان فارسي است
تهران- خبرگزاري كار ايران
مريم آموسا خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا
« شعر" نيما "هرگز به آخر نمي رسد ، شعر نيمايي و دوران آن تمام شده است, اما شعر نيما غنيمت زبان فارسي است و هنوز هم هيچ شاعري نتوانسته است شعري با قدرت و عظمت شعر " ري را " نيما خلق كند. »
" سيد علي صالحي " ، شاعر معاصر ، در گفت و گويي با خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا ، چگونگي ، چرايي و نحوه آفرينش و بيان شعر نيما را تشريح نموده است . او ، كه اگر چه به گفته خودش ، زماني " خلعلي " ميپنداشتندش ، اما اكنون ، باز هم به گفته اش ، در آن حد ماندگار شده است كه مشتاقان در پياش دوانند و ...
اين گفت و گو را بخوانيد :
گاه حتي اهل قلم حرفهاي ، از سه عنوان شعر نو , شعر نيمايي و شعر امروز به يك تعبير ياد مي كنند , نظر شما همين است؟
نخستين بار است كه چنين پرسش ظريفي مطرح مي شود , دو سال پيش هم به اين تفاوت ضمني و كمرنگ اشاره داشتم ، فرهنگ كلي گويي آفت آزار دهنده اي است كه بيشتر دست پخت اساتيد تنبل است ؛ مثل خود واژه توهين آميز " اساتيد " كه از اساس غلط است. استادهاي تنبل نمي خواهند ، از آشپزخانه " كلان روايت " بيرون بيايند . حتي در سخنراني ها ديده و شنيده ام كه اين سه عنوان را به يك معنا مي آورند . شعر امروزه ؟ غزل حافظ هنوز هم شعر امروز است ؛ و كوه كوه شعر نو خوانده ايم كه ابدا شعر امروز به شمار نرفته و نميرود وكهنه تر از شعر" ابومزقل ابن حاجب" است , شعر نيمايي هم يعني همان كلام موزوني كه در حجم اوزان نيمايي زاده مي شود , اما " شعر نو " باز هم كليتي است كه چندين جريان , موج و جنبش شعري را از نيما تا امروز در بر مي گيرد , همچنين شاعران مستقل از جريان ها هم متعلق به همين معنايند ، "شعر نيمايي"،" سپيد "،" شاملويي"، "حجم" ," موج نو" ," موج ناب" , و" شعر گفتار" , همچنان " نو" ناميده مي شوند البته اين نكات بسيار پيش پا افتاده است.
منظور نيما از " شعر نو" چه بود؟
در آن زمان , يعني گشودن جبههاي در برابر شعر كلاسيك , يعني عبور از صورت و سيرت شعر كهن , وداع با اوزان عروضي و توزين مضاعف مصاديع , و همچنين تغيير مسير اشباع شده سوبژه و ابژه .
بحران شعر معاصر از كجا شروع مي شود, سر چشمهاش كجاست؟
به اتفاقي به نام بحران در شعر و بحران شعر اعتقادي ندارم . شعر فارسي در طول حيات طولاني خود , دور به دور , يا شكوفايي را طي كره يا ركود و اشباع شدگي را . نمي توانم ، از دوره هاي ركود و اشباع شدگي به نام بحران ياد كنم , ركود و اشباع شدگي ادواري , در واقع دوران دورخيز كردن شعر براي رسيدن به افق و گستره تازه تري است . مثلا در اواخر دهه 50 تا اوايل دهه60 , شعر شاملويي و زبان فاخر و فخيم آرام آرام دچار ضربه شدن و نوعي اشباع گريز ناپذير شدكه البته در اواسط دهه 60 , اين ركود به حاشيه رفت و جريانهاي تازه تري عرصه را در مقام يك امكان غالب و فراگير به دست گرفت.
جريان غالب اين دو دهه در شعر ما , با نام جنبش شعر گفتار مطرح شده است . آيا اين جنبش نيز از پيشنهادات نيما بوده است؟
رسيدن به زبان طبيعي , در شعر , پيشنهاد نيماست . اين زبان طبيعي , همين شعر گفتار است.
چرا شعر نيمايي به مفهوم رعايت تمام اسلوبهاي شعري نيما , از تاثير بيرون رفته و خاصه بعد از اخوان ثالث , ديگر هوا خواهي و مخاطبي ندارد؟
در اين 30 سال اخير بنا به آمار رشد جامعه بشري در تمام حوزه ها , به ويژه حوزه علوم , برابر با تحول در 3 هزار سال گذشته است . روزگار ما روز گار شتاب است . حدود 46 سال از آخرين سروده نيما مي گذرد , كم نيست ! اين حدودا نيم قرن يك طرف , و از رودكي تا نيما هم يك طرف , نيما اگر امروز ناگهان از خواب7 هزار ساله برخيزد و حتي موفق ترين و خلاقترين شعرهاي اين دهه را بخواند , از شدت عصبانيت , دوباره به همان غزل و قصيده باز مي گردد . در حالي كه اتفاقي نيفتاده است و تنها آرزوهاي محال آن پيرمرد محقق شده است ، پيشنهادات خود او راه تكامل را پيش گرفته است.
آيا شعر نيما به آخر رسيده است؟
شعر آن عزيز نابغه هرگز به آخر نمي رسد ، شعر نيمايي و دوران آن بله ! تمام شده است , اما شعر نيما غنيمت زبان فارسي است . هنوز هم هيچ شاعري نتوانسته است ، شعري با قدرت و عظمت شعر " ري را " نيما خلق كند.
اگر نيما زنده مي ماند , دو دهه ديگر بيشتر عمر مي كرد , آيا مي توانست مثلا شعر سپيد را تحمل كند و يا بپذيرد ؟
با رجوع به يادداشت هاي نيما , به نظر نمي رسد كه آدمي اهل جمود و تكرار باشد , او قدرت عبور از خود را داشت . زمان شكني ، چون نيما اگر چه عنايتي به شعر نوپاي سپيد نداشت ، اما كيمياي زمان به اضافه نبوغ فردي گاه معجزه مي آفريند.
مولفههاي شعر نيمايي چقدر در دوران اوليه شاعري شما تجلي پيدا كرده بود؟
كارم را در نوجواني با شعر كلاسيك شروع كردم , اما خيلي سريع" فروغ" , و بعد" شاملو" را شناختم , با اين حال ، آن ريتم ذهني و ضرباهنگ دروني شده , راهم را به سوي سر منزل "نيما " هدايت كرد , و چه كوتاه از آن ساخت بريدم , و راه نخست خود يعني " موج ناب" را يافتم , و اوايل دهه60 ، هم كه خود آغاز جنبش شعر گفتار بود.
چرا روي شعر نيمايي توقف نكرديد ؟
مطبوعات دهه پنجاه- خاصه نيمه نخست آن - هنوز هم اردوگاه شعر نيمايي بود , هنوز بحث بي سوادانه و نبرد كهنه و نو ادامه داشت.
سال 1351 در شب شعري در مسجد سليمان شعري نيمايي با عنوان " شبان " خواندم كه مورد استقبال قرار گرفت , اما سال 1353 به اين نوع تجارب شك كردم . در جمع دوستان يك بار گفتم " وزن آشكار خيلي لوس است " دوستي گفت : نظر شاملو هم همين است . واقعا تا آن لحظه جملهاي با اين مضمون از شاملو نخوانده بودم , اما شعرش مصداق همين اراده بود.
شما به عنوان شاعري تاثير گذار , كي از جنبش خود يعني شعر گفتار عبور خواهيد كرد ؟
در دهه اخير ديدم كه " عبور از خود" خيلي " مد " شده است. چه اشتباه خطرناكي , آن هم براي شاعران جا افتاده ، اين عبور از خود نيست , بلكه به تبع ديگران فرار از خود است . موج ها مي آيند و مي روند , اما جنبش " شعر " با آن رگه هاي درخشان گفتاري در شعر ما از اعصار دور تا امروز اتفاقي تفنني و يا نوعي اتود زدن كلامي نيست كه به ورزيدني فصلي قناعت كند ، اين كشف ادامه دارد ؛ و به جاي فرار از خود , تكامل خويش را پي خواهي گرفت . به نظر مي رسد دو سه شاعركه از خود فراركرده بودند, دارند سرجاي سابق خود باز مي گردند .
با يك مقايسه ساده بين شعر دو دهه اخير با دهه هاي پيشين تاثير شعر گفتار , چه در تقطيع و سطربندي و تدوين صورت شعر و چه در روح زباني آن , كاملا آشكار مي شود , اين نكته بر هيچ محقق و منتقد با انصافي پوشيده نيست . آيا خود شما در آغاز اعلام اين جنبش چنين دستاوردهايي را حدس مي زديد ؟
كاملا برگذشته وآينده اين اتفاق اشراف داشتم , چون همان زمان كه تقطيع و تدوين هموار شعر سپيد گفتار را اعلام كردم , نامه ها و نقدهاي تندي دريافت كردم . اما صبوري , صبوري و ايمان به راه خود و كار و كارو كار حقيقت نهايي را ثابت كرد.
دومين جشنواره سراسري شعر رضوي درمشهد برگزار مي شود
تهران- خبرگزاري كار ايران
دومين جشنواره سراسري شعر رضوي دانشجويان سراسر كشور، "گريز آهوانه 2" همزمان با ولادت امام رضا (ع) آذر ماه 84 در مشهد برگزار خواهد شد .
به گزارش خبرنگار فرهنگ وانديشه ايلنا: دومين جشنواره سراسري شعر رضوي دانشجويان سراسر كشور" گريزآهوانه 2" همزمان با ولادت امام رضا (ع) آذر ماه 84 در مشهد برگزار خواهد شد . وتمامي دانشجويان مشغول به تحصيل در يكي از مراكز آموزش عالي در سراسر كشور مي توانند آثار خود را به دبير خانه جشنواره ارسال نمايند .
لازم به ذكر است:اشعار در دو بخش مذهبي چهارده معصوم و اشعار رضوي و در قالب هاي كلاسيك ، نيمايي وسپيد داوري خواهند شد و از برگزيدگان آثار جهت شركت در مرحله نهايي دعوت به عمل خواهد آمد .
شايان ذكر است :آثار ارسالي بايد به صورت تايپي يا با خط خوانا در برگه A4 نوشته وهمراه با كپي كارت دانشجويي وهمراه با مشخصات كامل فردي و دانشگاهي و شماره تلفن ضروري به دبيرخانه جشنواره ارسال گردد .در ضمن آدرس الكترونيكي [email protected] نيز آماده دريافت اشعار به صورت فايل WORD مي باشد .
لازم به ذكر است ، به برگزيدگان اين جشنواره جوايزي چون سفر حج عمره ، سفر سوريه ، هشت سكه تمام بهار آزادي ، هشت سكه نيم بهار آزادي، اهدا خواهد شد.
شركت كنندگان بايد آثار خود را تا تاريخ 30 آبان ماه به آدرس دبير خانه مشهد - صندوق پستي 91375/1598 ارسال نمايند.
مجموعه شعر " نيمه من است كه مي سوزد"نقد شد
"رسول يونان":
زبان اتفاقي است كه در شعر خلق مي شود.
تهران- خبرگزاري كار ايران
مجموعه شعر" نيمه من است كه مي سوزد" سروده "عليرضا بهنام"در يكي ديگر از سلسله نشست هاي مشترك سينماگران و شاعران با حضور"رسول يونان" ،" خليل درمنكي" و" مهري جعفري" مورد نقد وبررسي قرار گرفت .
به گزارش خبرنگار فرهنگ وانديشه ايلنا ؛ "رسول يونان" در اين جلسه ضمن بازخواني چند شعر از اين كتاب خاطر نشان ساخت : من به زبان خيلي اهميت مي دهم ، اما زبان را عنصر محوري در متن نمي دانم . به اين خاطر كه زبان سوژه ها را نمي سازد بلكه اين سوژه ها هستند كه منجر به آفرينش زبان مي شوند . به عبارت ديگر شعر اتفاقي نيست كه در زبان مي افتد ، بلكه زبان اتفاقي است كه در شعر خلق مي شود. زبان چيزي جز كلمه نيست و كلمه چيزي جز كنش نيست .
وي در ادامه تصريح كرد :در كتاب "نيمه من است كه مي سوزد" ،" بهنام" كنش هاي زباني دوست داشتني و به ياد ماندني ايجاد كرده است كه اين موجب مي شود ، وقتي به آخر كتاب مي رسيم دوباره برگرديم و آن را از ابتدا مطالعه كنيم".
يونان در ادامه با اشاره به فرايند كنش در شعر "كافه ها " ادامه داد:" در اين شعركافه ها از اقتدار خود خالي شده و اقتداري بيروني به دست آورده اند . كافه ها ديگر كافه نيستند ، بلكه دست هاي معشوقي هستند كه فنجان هاي چاي در آن ها جا گرفته اند . در اين كتاب به موارد بسياري از اين دست بر مي خوريم كه نشانگر دقت شاعر از فرايند ادراكي بازآفريني واقعيت ها و حدس ها و گمان ها است .
"خليل درمنكي" ديگر سخنران جلسه ضمن برشمردن ويژگي هاي زباني اين مجموعه آن را در زمره آثاري به شمار آورد كه در اواخر دهه 70 از هنجارهاي مرسوم فضاي شعري فاصله گرفته اند و او با اشاره به فضاي قالب شعر دهه گذشته ، شعر" بهنام" را در كنار شعر" شمس آقاجاني" ،" رزا جمالي"، " علي قنبري "، "محمد حسن نجفي" و "حتي علي باباچاهي" با وجود تاكيدش بر نظريه هاي زباني واجد ويژگي هاي متاثر از پاپ آرت دانست .
اين منتقد در ادامه ضمن بررسي شاخصه هاي" پاپ آرت" و شكل حضور آن در شعر اين شاعران اذعان كرد :"در دهه گذشته عده اي از شاعران شعر خود را نوشته اند و به جهان هاي شعري خود پايبند بوده اند و به سبب آن نتوانسته اند شعر خود را چارچوب بندي نظري كنند و ذيل يك بوطيقاي ويژه توضيح دهند و ناگزير شده اند كه زير فشارهاي زيبايي شناسانه و قرائت هاي نظري كه عمدتا تحت تاثير نظريه زباني براهني بوده است از شعر خود سخن بگويند و بدتر از آن امكانات و احتمال هاي ژنرايك شعر خود را ، در برابر اين از خود باختگي نظري واگذاشتند . كه به نظر من عمده اين شاعران و شعر آنها را مي توان ذيل نظريه پاپ آرت و كانسپچوال آرت بازقرائت كرد ."
او در ادامه تفاوت اين اشعار با آثار معاصرشان را در اين نكته دانست كه اين آثار فرهنگ توده ها را به عنوان مصالح كاري خود برگزيده و بنا براين از فرهنگ نخبه گرايي كه در بسياري از آثار معاصر ديده مي شود فاصله گرفته اند .
در ادامه جلسه" مهري جعفري" با خواندن متن مكتوبي با عنوان " مخاطب در دايره گچي واژگان " با تصنعي خواندن بعضي شگردهاي استفاده شده در كتاب به انتقاد از فاصله ايجاد شده بين راوي و مخاطب در شعر هاي كتاب پرداخت. او در قسمتي از متن خود در باره كليت كتاب گفت :در هركدام از شعرها و با توجه به عناصر دروني به كار رفته در آنها نشانههايي را نهفته ميبينيم كه ساختار زباني هر متن را ناشي ميشود و به طور ضمني به وضعيت هر اثر در كليت كتاب اشاره ميكند .گويي بايد از آخر كتاب شروع به خواندن كنيم و به اول آن برسيم . زبان گويي از آخر كتاب به اول آن آرام آرام جايگاه تثبيت شده و پختهتري پيدا ميكند و گاه به اوج توانمندي در شكلدهي به ساختار متن ميرسد ."
ميزگرد شعر كودك و نوجوان برگزار مي شود
تهران- خبرگزاري كار ايران
ميزگرد تخصصي شعر كودك و نوجوان در جشنواره مطبوعات ، روز دوشنبه 23 آبان ماه در مركز آفرينش هاي فرهنگي - هنري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان برگزار ميشود.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا , دراين ميزگرد تخصصي" شكوه قاسم نيا"،"مصطفي رحماندوست"،" جعفر ابراهيمي" (شاهد)، "بيوك ملكي"، "اسدالله شعباني"، "افسانه شعباننژاد"،" بابك نيكطلب" و جمعي ديگر از شاعران و علاقه مندان به اين حوزه حضور دارند و پيرامون مسايل موجود از جملمه نقاط قوت و ضعف شعر كودكان و نوجوانان سخن خواهند گفت.
هفتمين جشنواره مطبوعات كودك و نوجوان تا روز 27 آبان ماه ، هر روز از ساعت 9تا 12 و بعدازظهرها از ساعت 14 تا 18 براي بازديد عموم داير است.
اجراي نمايش و پخش فيلم براي كودكان و نوجوانان از جمله بخش هاي متنوع اين جشنواره است.
شاپور جوركش «ناآگاهي شعر معاصر از ميدان ديده تازهي نيما» را بررسي ميكند
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
شاپور جوركش «ناآگاهي شعر معاصر از ميدان ديد تازه نيما» را بررسي ميكند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، جوركش 29 آذرماه در محل نگارخانه وصال شيراز درباره اين موضوع با عنوان «كوچهي كور» سخنراني خواهد كرد.
اين شاعر در اين نشست كه از طرف خانه كتاب شيراز برگزار ميشود، چكيدهاي از كتاب «بوطيقاي شعر نو» را با توضيحات بيشتر و روشنگرانهتر ارايه ميدهد.
جوركش پيش از اين، كارهايي را در زمينه نمايشنامه، شعر و نقد نظر منتشر كرد كه تعدادي از آنها عبارت است از: ما گلهاي خندانيم (مجموعه نمايشنامه كودك)، هوش سبز و نام ديگر دوزخ (مجموعههاي شعر)، زندگي، عشق و مرگ از ديدگاه صادق هدايت و بوطيقاي شعر نو (نگاهي ديگر به نظريه و شعر نيمايوشيج).
او همچنين سرپرستي گروه ترجمه شيراز را با همكاري حسينعلي نوذري، علي معصومي، ناهيد سلامي، مرتضي ترسلي، عباس مخبر، پرويز صحت، مهدي غبرايي و عباس زندباف بر عهده دارد كه بحران سوئز، نفت و سياست در خليج فارس، ادوارد هفتم و دربار يهودي او و نظريه ادبي (از افلاطون تا بارت) ازجمله ترجمههاي منتشر شدهي اين گروه است.
دموكراسي و هنر، نظريه تاريخ، از كالينگوود و نه داستان و الفباي نقد و نظر نيز از جمله ترجمههاي زير چاپ گروه ترجمه شيراز است.