پنج شنبه 26آبان ماه 84 پس از 32 سال،
ترجمهي گلي امامي از “حباب شيشه” تجديد چاپ شد
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب
“حباب شيشه” اثر سيلويا پلات كه 32 سال پيش ازسوي نشر نيل با عنوان “شيشه” و با ترجمه گلي امامي منتشر شده بود، براي دومين بار تجديد چاپ شد.
به گزارش ايسنا اين اثر با حروفچيني و صفحه آرايي و عنوان جديد، توسط نشر باغ منتشر شده است.
همچنين از اين مترجم به تازگي كتابهاي “زندگي كوتاه است” يوستاين گاردر براي بار پنجم، “اجاق سرد آنجلا” اثر فرانك مككورت براي چاپ سوم “و دختري با گوشواره مرواريد” رماني از تريسي شواليه براي بار چهارم آماده تجديد چاپ هستند.
اين مترجم در توضيحي درباره آخرين خبر منتشرشده از آثار مرحوم كريم امامي به نقل از وي در رسانهها گفت: خوب است خانمها و آقايان جواني كه به حرفه روزنامهنگاري روي آوردهاند، در برخي زمينهها بر دانششان بيفزايند.
اين مترجم ترجمهاي را هم در حوزه نقد ادبي و فلسفي توسط نشر نيلوفر زير چاپ دارد.
گلي امامي متولد 1321 در تهران است.
داستان «سلطان جمجمه» در نقل ونقالي
راديو فرهنگ «ترانههاي طنز» را در يكي بود يكي نبود بررسي ميكند
سرويس: تلويزيون و راديو
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تلويزيون و راديو
«نقل و نقالي» در برنامهي سهشنبه اين هفته خود به نقل داستان «سلطان جمجمه» ميپردازد.
به گزارش خبرنگار سرويس راديو ايسنا، نقل و نقالي كاري از گروه فرهنگي عامه شبكهي فرهنگ است كه سهشنبهها ساعت 14 و 30 دقيقه پخش ميشود. بررسي تغييرات داستان گذري از قرن دوم هجري در ايران بخش ديگري از اين برنامه است.
«يكي بود، يكي نبود» كار ديگري از گروه فرهنگ عامه است كه به بررسي ترانهها ميپردازد.برنامهي چهارشنبه اين هفته يكي بود يكي نبود به بررسي ترانههاي طنز اختصاص دارد. دكتر قدمعلي سرامي كارشناس اين برنامه است. ساعت پخش اين برنامه 14 و 30 دقيقه است.
بررسي مراسم آييني موضوع اين هفته برنامه «آداب و مناسك آييني» شبكهي راديويي فرهنگ است.آداب و مناسك آييني شنبهها ساعت 14 و 30 دقيقه پخش ميشود.
گفتني است، مژگان سهرابي تهيه كنندهي سه برنامهي نقل و نقالي، يكي بود يكي نبود و آداب و مناسك است.
مشکل خانه شاعران ايران حل شد
خبرگزاري مهر در حالي از قطعي شدن صدور حکم تخليه خانه شاعران ايران خبر مي دهد که به گفته يکي از اعضاي هيات مديره خانه شاعران ، موضوع حکم تخليه طبق توافق با شهرداري حل شده است.
فاطمه راکعي مي گويد: «خانه شاعران ايران توافقنامه اي 5 ساله با شهرداري منطقه داشت که در آن قيد شده بود خانه شاعران ايران تا زماني که فعاليت فرهنگي داشته باشد ، قراردادش قابل تمديد است». به گفته وي ، شهرداري به اين نکته در توافقنامه دقت نکرده و به همين دليل نامه اي فرستاده است اما با اقدام خانه شاعران ايران ، اين موضوع قابل حل است.
اين اتفاق در حالي رخ مي دهد که خانه شاعران از بدو تاسيس تاکنون فعال بوده و در سالهاي اخير فعال تر نيز شده است.
از سوي ديگر ، ساختمان خانه شاعران ايران به همين نام در سازمان ميراث فرهنگي به ثبت رسيده است. راکعي اين اتفاق را ناشي از سوءتفاهم مي داند و موضوع تخليه را منتفي اعلام مي کند.
"آهو خردمند" و ترجمه چهار نمايشنامه
تهران- خبرگزاري كار ايران
آهو خردمند بازيگر تئاتر و سينما به تازگي چهار نمايشنامه از" نيل سايمون" ،" ديويد استوري" و" ليلين هملن "را ترجمه كرده است.
به گزارش خبرنگار گروه هنر ايلنا، خردمند دو نمايشنامه از" نيل سايمون" نمايشنامه نويس آمريكايي به نام هاي پزشك نازنين و شايعات را ترجمه كرده و در حال ترجمه يك نمايشنامه ديگر از اين نمايشنامه نويس است.
دو نمايشنامه سالگرد نوشته" ديويد استوري" و" اسباب بازي هاي زير شيرواني" نوشته" ليلين هلمن" نمايشنامه نويس آمريكايي نيز توسط خردمند ترجمه شده است.
نشرني، انتشار اين چهار نمايشنامه را بر عهده دارد و فروردين ماه سال آينده اين نمايشنامه ها روانه بازار كتاب مي شود.
آهو خردمند سال 82 نيز نمايشنامه اي از" نيل سايمون" با عنوان" پسران آفتاب" را ترجمه كرد.
درهفتمين جشنواره مطبوعات كودك و نوجوان ايران ازشاعرپونه ها و پروانه ها تجليل شد
خبرگزاري كشاورزي ايران ( ايانا ) – گروه فرهنگ هنر
از افسانه شعبان نژاد ، شاعركودك و نوجوان كه تاكنون 120 جلد كتاب شعر از او منتشر شده است ، درهفتمين جشنواره مطبوعات كودك و نوجوان تجليل به عمل آمد.
به گزارش ايانا ، افسانه شعبان نژاد متولد 1342 شهداد كرمان و فارغ التحصيل رشته ادبيات نمايشي درمقطع كارشناسي ارشد است. او يكي ازفعالان و از پركارترين شاعران و نويسندگان حوزه كودك و نوجوان كشورمحسوب مي شود.
« فرياد كوه » ، «اين طرف صحرا، آن طرف صحرا » ، مجموعه چهارجلدي «چهارفصل من» ، «قاصدك ، نرو» ،
« قايق كاغذي» ، «يك دانه بادام» ، «باغچه پرازگل » ،
« پونه ها و پروانه ها » ،
« صداي صنوبر»، «جشن گنجشك ها » ،« زنبور و سيب قرمز»، « شعرهاي خواندني ، شعرهاي شنيدني » ،« من و خواب جنگل » ،« ترق ترق اين صداي كيست ؟»، « كلاغه به خونه ش نرسيد» ،« هديه خاله نگين» و بسياري ديگر ازجمله آثار لطيف و با احساس اوست . خودش مي گويد : شعرهايم را هديه بچه ها به خود مي دانم و بودن با آنها برايم الهامبخش است و مرا در اشعارم به دنيايشان نزديك مي كند. صحبت كردن از اثري كه آدم خودش آن را به وجود آورده ، خيلي كار مشكلي است و همواره تمام تلاش خودم را كرده ام تا زبان كتابهايم به زبان مخاطبم نزديك باشد.
شكوه قاسم نيا ، ديگر شاعر كودك و نوجوان درمورد او معتقد است با وجودي كه اشعار مربوط به گروه سني خردسال اين شاعر از جذابيت خاصي برخوردار است اما موفقيت وي درزمينه سرودن شعر براي نوجوانان زبانزد عام و خاص است.
افسانه شعبان نژاد به علاقمندان دانش آموز در نوشتن و شعرسرودن در حوزه كودك و نوجوان توصيه مي كند كه تحمل داشتن ، عجله نداشتن براي چاپ نوشته ها، از راهنمايي مربيان ناراحت نشدن و دنيا را ازچشم خود ديدن به جاي تقليد كردن در نوشته ها مي تواند دانش آموزان را در رسيدن به موفقيت ياري كند.
تاكنون حدود 60 اثر ازمجموع آثار اين شاعر توانا ، مورد تقدير وتشويق قرار گرفته است.
نام یک نویسنده در کتاب رکوردهای گینیس
به نظر شما کدام نویسنده صاحب بیشترین آثار ترجمه شده در جهان است؟ جی کی رولینگ؟ سیدنی شلدون؟ ان فرنک؟ این نویسنده کسی نیست جز ال. ران هوبارد که آثارش به 65 زبان دنیا ترجمه شده اند.
تهران – میراث خبر
سایت کتاب- گروه بین الملل: به نظر شما کدام نویسنده صاحب بیشترین آثار ترجمه شده در جهان است؟ جی کی رولینگ؟ سیدنی شلدون؟ ان فرنک؟ نه! این نویسنده کسی نیست جز ال. ران هوبارد که آثار داستانی و غیر داستانی اش به 65 زبان دنیا ترجمه شده اند.
رکورددار قبلی در این زمینه سیدنی شلدون بود که با ترجمه اثارش به 51 زبان دنیا در سال 1997 صاحب این عنوان شده بود.
بنا به آمار غیر رسمی کتاب های هری پاتر به 63 زبان و کتاب خاطرات ان فرنک به 64 زبان دنیا ترجمه شده اند.
کتاب های ال. ران هوبارد در خیلی از کشور ها پرفروش هستند و تقاضا برای کتاب های او رو به فزونی است چون خود خوانندگان برای کتاب های این نویسنده تبلیغ می کنند."
برای مثال رمان علمی تخیلی «زمین، میدان نبرد» 29 هزار نسخه از سال 2001 تاکنون فروخته است. در سال 2000 فیلمی نیز بر اساس این رمان و با نقش آفرینی جان تراوولتا ساخته شد.
بعضی از زبان هایی که آثار هوبارد به آنها ترجمه شده عبارتند از: عربی، باسک، کرووات، فارسی دری، استونی، یونانی، فرانسوی، هندی، ژاپنی، اسپانیایی، روسی، ترکی.
فيروزه دوماس ايراني، نويسنده هميشه جوان
نيويورك تايمز در يكي از شماره هاي اخير خود خاطره يكي از سفرهاي فيروزه دوماس ايراني را همراه خانواده خود منتشر كرد.
تهران – ميراث خبر
سايت کتاب- گروه بين الملل_ نيويورک تايمز_ فرشيد عطايي: پيش از اين فيروزه دوماس در قالب يک خبر معرفي شده بود. خبر اين بود که اين نويسنده ايراني مقيم آمريکا کتابي نوشته است به نام خنده دار به فارسي و با اين کتاب نامزد جايزه معتبر جيمز تربر که به آثار طنز تعلق مي گيرد، شده است. فيروزه دوماس در سال 1972 به همراه خانواده به آمريکا مهاجرت کرد. پدر فيروزه که کارمند شرکت نفت بود براي گذراندن يک دوره آموزشي به آمريکا فرستاده شد؛ او در اين سفر خانواده اش را نيز به همراه خود برد و در آنجا ماندگار شد. نوشته زير را فيروزه دوماس نوشته است. اين مطلب به تازگي در يکي از شماره هاي روزنامه معتبر نيويورک تايمز منتشر شده بود.
در چهارمين شب سفر مان همگي در رستوران اصلي "ورسايلس" منتظر مانديم. برادرم در اين ضمن پدر و مادر را از کابين همراهي مي کرد. اين رستوران که پر از ستون هاي مطلا و کاغذ ديواري و لوستر بسيار بزرگ بود، تمام آنچه را که از دوره حکومت لويي شانزدهم باقي مانده به خوبي نشان مي دهد.
همين که پدر آمد ما آواز Happy Birthday (تولدت مبارک) را به انگليسي برايش خوانديم. البته براي ما راحت تر اين بود که اين آواز را به فارسي برايش بخوانيم ولي اين روز ها اگر اهل خاورميانه باشي باعث ترس و وحشت مردم مي شوي. تازه فکرش را بکن با صداي بلند و از ته حلق آواز بخواني و دست بزني؛ آن وقت است که مسافران تند تند شماره پليس امنيتي را مي گيرند.
وقتي خواندن ما به پايان رسيد نشانه اي از رضايت در چهره پدرم ديده مي شد. در همين موقع يکي از مسافر ها به پدرم نزديک شد و خودش را «چاک» معرفي کرد و گفت که او «هم» امروز هشتاد ساله شده است. پدرم گفت: "من هشتاد سالم نيست." آن مسافر از شنيدن اين حرف کمي گيج و متعجب شد چون بر روي کلاه جشن تولدي که پدرم بر سر داشت عدد 80 نوشته شده بود!
پدرم کاظم در اهواز از شهر هاي ايران به دنيا آمده بود. البته او از بابت محل تولدش مطمئن است ولي درباره تاريخ و سال و ماه و روز تولدش هر کسي چيزي مي گويد. در خانواده پدرم هر وقت بچه اي متولد مي شد پدربزرگم دعايي مي خواند و تاريخ تولد او را در قرآن خانواده يادداشت مي کرد. اين شيوه هيچ عيب و نقصي نداشت و کار به خوبي پيش مي رفت تا اينکه يک نفر اين قرآن را گم کرد.
وقتي پدرم در آمريکا صاحب شغل مهندسي شد بايد در فرم هاي مربوط به مهاجرت تاريخ تولد خود را مي نوشت. او 18 مارس را که روز تولد مادرم بود به عنوان روز تولد خود انتخاب کرد. پدرم مي گفت: "اين طوري پر کردن فرم ها راحت است چون تاريخ تولدم ديگر فراموشم نمي شود. هر وقت هم تاريخ تولدم را فراموش کردم از مادرت مي پرسم."
آمريکا براي هر مهاجري به يک معنا است و براي پدر من به معناي اين بود که غريبه هاي تمام عيار برايش Happy Birthday بخوانند. قضيه جشن تولد يک روز خيلي معصومانه شروع شد. آن روز برادرم به کلفت ما گفت که روز تولد پدرم است. پدرم به عمرش شمع جشن تولد فوت نکرده بود و يا کسي برايش Happy Birthday نخوانده بود.
ولي وقتي آن کلفت مهربان با يک کيک و يک شمع و دو کلفت ديگر و يک پسرک پادو که او را در خواندن آواز تولدت Happy Birthday همراهي مي کردند ظاهر شد، انگار که ژن خفته اي بيدار شد. چهره پدر من از حالت گيجي به شادي تبديل شد. او در واقع شوک زده شده بود. از آن موقع به بعد پدرم در طول سال چندين بار به آن کلفت ها مي گفت که روز تولدش است. وقتي تعداد کلاه هايي که در اين جشن تولد هاي قلابي هديه مي گرفت زياد مي شد اعتراض هاي ما هم بالا مي گرفت. من از او مي پرسيدم: "خجالت نمي کشي؟"
او هم هميشه در جواب اين سوال مي گفت: "من کمبود جشن دارم."
من هم به او يادآور مي شدم: "ولي امروز که روز تولدت نيست."
او هم مي گفت: "مي تواند باشد."
بعد وقتي پدرم پا به اواسط هفتاد سالگي اش گذاشت يک اتفاق عجيب رخ داد. او يک روز گفت که اطلاعات شناسنامه اش اشتباه است و او اگر نه چهار يا پنج يقيناً دو سال جوان تر از چيزي است که تا حالا گمان مي کرده. ما خنديديم ولي او شوخي نمي کرد و جدي بود. "من هنوز هم شب مي توانم غذا هاي تند و پر از ادويه بخورم."
با نزديک شدن هشتادمين سال تولد پدرم ما تصميم گرفتيم برايش جشن تولد بگيريم. منتها اين جشن تولد را مي خواستيم در شرايط خاصي برگزار کنيم تا او خجالت بکشد و نتواند سن خود را پايين بياورد. به همين دليل 47 نفر از فک و فاميل هايمان را دعوت کرديم. خودم هم شده بودم مسئول خريد کلاه. وقتي رفتم برايش کلاه تولد بخرم ديدم بر روي هر کدام از کلاه ها يک سني نوشته شده به همراه يک شعار که هيچ کدام مناسب پدر نبود و من نهايتاً کلاهي را که بر روي آن عدد 30 نوشته شده بود خريدم. بعد وقتي آن کلاه را به خانه آوردم با کمک دختر 10 ساله ام عدد (انگليسي) 30 را به 80 تبديل کردم.
هيچ کدام از عمه هاي من دوست نداشتند آن کلاه مخروطي را روي سرشان بگذارند. خاله صديقه گفت: "او حتي اعتراف نمي کند که 80 سالش است!" خاله هاي من گفتند که اگر سرشان مثل برادر هاشان کچل بود حتماً اين کلاه را سرشان مي کردند. من البته اعتراض هايشان را درک مي کردم.
آن شب پدرم يک کيک خامه اي کامل که رزهاي صورتي بر رويش بود گرفت. 80 ساله شدن هم فايده هايي دارد حتي اگر او هرگز به هشتاد ساله شدن خودش اعتراف نکند.
ويرايش کتاب هميشه به نفع نويسنده نيست
ویرایش کتاب همیشه به نفع نویسنده نیست و اغلب اوقات لطمات جبران ناپذیری را بر ساختار زبانی و نگارش او وارد می آورد به طوری که موجب نارضایتی صاحبان قلم مي شود.
تهران- ميراث خبر
سايت کتاب- گروه خبر: ويرايش کتاب هميشه به نفع نويسنده نيست و اغلب اوقات لطمات جبران ناپذيري را بر ساختار زباني و نگارش او وارد مي آورد به طوري که موجب نارضايتي تعداد بي شماري از صاحبان قلم گرديده است.
از آنجا که هر نويسنده زبان و نثر خاص خود را دارد کار ويرايش نيز بايد با توجه به اين اصل صورت پذيرد تا خدشه اي به ساختار زباني و شيوه نگارش مولف وارد نيايد.
احمد کاميابي مسک، مترجم و استاديار دانشکده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران گفت: " به عنوان نويسنده و يا مترجم، وقتي کار تدوين و تاليف کتاب را به پايان مي رسانيم بنا به تشخيص و درخواست ناشر، کتاب براي ويرايش به ويراستار سپرده مي شود که متاسفانه در اغلب اوقات ويرايش ويراستار لطمات فراواني را بر کتاب وارد مي آورد."
به گفته او براي ويرايش کتاب بايد به نوع زبان و نگارش مولف توجه شود و قرار نيست نثرها و زبانهاي گوناگون به يک شکل ويرايش شوند براي مثال يک مترجم وقتي کتابي را از يک نويسنده معاصر به فارسي ترجمه مي کند اين کتاب قطعا" زبان خاص خود را دارد و نمي توان آن را بر فرض به زبان قاجار و يا جلال آل احمد نگاشت در حالي که اغلب اوقات اين مسئله رعايت نمي شود و آسيب هاي فراواني را بر اثر مولف وارد مي آورد.کاميابي مسک، هم اکنون با مشکل ويرايش کتاب اخير خود روبه رو شده است. عنوان اين کتاب " کرگدنها " اثر يونسکوست و او ترجمه آن را به انجام رسانده است.
به جز اين کتاب، ترجمه کتاب ديگري از او با عنوان " شاه مي ميرد" كه اثري از اوژن يونسکوست و در سال 1358به انتشار رسيد ،با همين مشکلات ويرايش مواجه شد.
محبوبترين شعر دريايي انتخاب شد
شعري از جان میزفیلد، ملک الشعرای سابق بریتانیا كه دانش آموزان نيز آن را در کتاب های درسی خود خوانده اند، به عنوان محبوبترین شعر دریایی انتخاب شد.
تهران – ميراث خبر
سايت کتاب- گروه بين الملل: شعر «تب دريا» که آن را «جان ميزفيلد» ملک الشعراي سابق بريتانيا در سال 1900 منتشر کرده بود و چندين نسل از دانش آموزان آن را در کتاب هاي درسي خود خوانده اند، از سوي مردم بريتانيا به عنوان محبوب ترين شعر «دريايي» برگزيده شد.
برگزاري مراسم گزينش محبوب ترين شعر دريايي بريتانيا از سوي مجله شعر «ماگما» انجام گرفت. در بين اشعار برگزيده شده شعر «آواز زنبق» سروده مارتين نيوول در رتبه دوم و شعر «قافيه پردازي ملوان باستان» نوشته ساموئل تيلور کالريج در رتبه يازدهم قرار گرفت.
شعر «کريسمس در دريا» نوشته رابرت لوئي استيونسون» نيز در بين 10 شعر نخست قرار گرفته بود.
ميزفيلد در 13 سالگي دانشجوي دانشکده افسري نيروي دريايي شد و در دومين سفر طولاني خود کشتي را ترک کرد تا در نيويورک کار کند.
اعتبار از دست رفته ادبيات كودك
مونیکا بلشتاین مدیر انتشارات پیتر همر آلمان در شرح تحولات حوزه کتاب کودک از سال 1990 تا به امروز در آلمان گفت: "ادبيات كودك جاي خود رابه عنوان يك قطب رسانه اي از دست داده است."
تهران_ميراث خبر
سايت کتاب_گروه خبر_سپيده جديري: مونيکا بلشتاين مدير انتشارات پيتر همر آلمان روز دوشنبه 23 آبان ماه در خانه هنرمندان ايران به شرح تحولات حوزه کتاب کودک از سال 1990 تا به امروز در آلمان پرداخت.
او در ابتدا با اشاره به اين که در ادبيات کودک و نوجوان آلمان در دهه گذشته تغييرات ساختاري اساسي ناشي از تغييرات ساختاري رسانه ها را پشت سر گذاشته است، اظهار داشت: «متاسفانه ادبيات کودک در دهه گذشته جايگاه خود را به عنوان يک قطب در رسانه ها از دست داده است. ادبيات کودک ديگر نه تنها يک رقيب جدي مثل تلويزيون دارد بلکه با نسلي روبرو است که اينترنت را به عنوان يکي از برنامه هاي روزمره شان مورد استفاده قرار مي دهند. بنابراين با وجود اين رسانه هاي گسترده سمعي و بصري، کتاب در دهه هاي اخير جايگاه خود را به عنوان يک رسانه اصلي در ايجاد دنياهاي خيالي و داستاني براي کودکان از دست داده است.»
او درباره محبوبيت ادبيات کلاسيک کودک در آلمان گفت: «کيفيت ادبي و زيبايي شناختي اين آثار سبب شده است که توجه ناشران بسياري در آلمان در دهه90 به نشر ادبيات کلاسيک معطوف شود. در عرصه بين الملل نيز آثار ادبيات کلاسيک آلمان از جمله "قصه هاي گورودر گريم" اثر نيکولاس هايدل باخ و آثار اريش کستنر نويسنده معروف ادبيات کودک طرفداران زيادي دارد.»
بلشتاين با نشان دادن اسلايدهايي از تصويرهاي کتاب "قصه هاي گورودر گريم" درباره اين کتاب گفت: «هايدل باخ براي مصور ساختن کتاب خود از نقاشي آبرنگ استفاده کرده است که اين در حوزه کتاب هاي مصور کودکان يک سنت شکني محسوب مي شود. با اين حال نيکولاس هايدل باخ در سال 2000 توانست جايزه ويژه ادبيات کودک آلمان را از آن خود کند که يکي از مهم ترين جوايز ادبي در آلمان است.»
به گفته بلشتاين اين جايزه در حوزه هاي کتاب کودک، کتاب مصور و کتاب آموزشي اهدا مي شود و هيئت داوران آن به نوآوري در زمينه متن و تصوير و به ميزان اشتياقي که اين آثار در طيف مخاطب ايجاد مي کند توجه ويژه اي دارد.
در سال هاي اخير جايزه ويژه ديگري نيز به جوايز کتاب کودک آلمان اضافه شده است و آن جايزه خوانندگان کودک و نوجوان است. هيئت داوران اين جايزه عبارت از کودکان و نوجواناني است که به نمايندگي از طرف خوانندگان کتاب هاي کودک و نوجوان نويسنده برتر خود را انتخاب مي کنند.
مدير انتشارات پيتر همر درباره اهميت کتاب هاي آموزشي در آلمان گفت: «در نشر کتاب هاي آموزشي کودکان در سال هاي گذشته و به ويژه در دهه 90 تحول اساسي روي داده است. هم اکنون 20 درصد کتاب هايي که در آلمان منتشر مي شود کتاب هاي آموزشي کودکان است. اين کتاب ها براي سنين مختلف از جمله پيش دبستاني و کودکستاني تاليف شده است و شامل موضوعاتي نظير طبيعت، تاريخ، دين و آموزش هنري مي شود.»
او درباره تحول موضوعی کتاب های آموزشی کودکان در سال های اخیر در آلمان گفت:«در گذشته نه چندان دور موضوع دایناسورها موضوع جالبی به نظر می رسید که نویسندگان و ناشران کتاب های آموزشی کودکان به آن روی آوردند و با استقبال فراوان جایزه خوانندگان کودک و نوجوان آلمان جايزه اي است كه هیئت داوران آن عبارت از کودکان و نوجوانانی است که به نمایندگی از طرف خوانندگان کتاب های کودک و نوجوان نویسنده برتر خود را انتخاب می کنند.
مخاطبان روبرو شد. در حال حاضر محیط زیست موضوعی است که در بین کودکان و نوجوانان آلمان مخاطبان زیادی دارد. در حوزه کتاب های آموزشی در زمینه های جامعه، کار و سیاست هنوز کاستی هایی به چشم می خورد.»
بلشتاین با نشان دادن اسلایدهای تصاویر کتاب "کتاب جنگل" اثر امیپارد لوخ گفت: «در این کتاب نویسنده نشان داده است که چگونه جنگل به کتاب تبدیل می شود و تمام مراحل قطع درختان، تبدیل شدن به کاغذ، تفکر نویسنده، تخیل تصویرگر و همچنین مرحله چاپخانه در آن شرح داده شده است. این کتاب در حقیقت سه موضوع مختلف طبیعت، نقاشی و کتاب را در بر می گیرد.»
این ناشر درباره تحولات ادبیات کودک در آلمان از دهه 90 به بعد اظهار داشت: «در دهه 90 بخش عمده ای از کتاب های کودکان به کتاب هایی اختصاص داشت که بزرگترها علاقه دارند فرزندانشان آنها را بخوانند اما این سبب می شد که ذهن کودکان تنبل شود چرا که با متن و تصاویری بسیار ساده روبرو بودند. در سال های اخیر نیز هیچ گونه نوآوری در تجدید چاپ این کتاب ها روی نداده است و تنها تغییرات بسیار ناچیزی در آنها اعمال شده است. خوشبختانه به موازات چاپ کتاب های مصور سنتی در دهه 90، یک بخش بسیار نوآور و خلاق نیز در حوزه ادبیات کودک فعالیت خود را آغاز کرد. به طور مثال در کتاب "معجزه خرسی" اثر ولف ارن بوخ که جایزه ویژه ادبیات آلمان در سال 1993 به آن تعلق گرفت، شخصیت ها دست و پا چلفتی و در عین حال دوست داشتنی هستند.»
بلشتاین ضمن نشان دادن اسلایدهایی از تصاویر کتاب فوق و کتاب "ماکر" اثر دیوید هیوز که ترجمه انگلیسی آن در سال 1994 جایزه ویژه ادبیات کودک را دریافت کرد، درباره کتاب ماکر گفت: «نوآوری در این کتاب زمانی روی می دهد که شادی، نشاط و بازی های شخصیت های آن که همگی کودکند به ناگهان جای خود را به خشونت می دهد. موضوع این کتاب بر خشونت ها و واقعیت هایی که در جامعه وجود دارد متمرکز شده است.»
مونیکا بلشتاین در خاتمه با اظهار خوشنودی از این که در کنار این بخش ها بخشی نیز بر طنز و مزاح در حوزه ادبیات کودک در آلمان متمرکز شده است گفت: «نمونه خوبی که نشان می دهد چگونه متن و تصویر در کنار هم می تواند تمایل به کتاب خواندن را در کودکان افزایش بدهد و در عین حال جنبه آموزشی نیز داشته باشد آثار نادیا بوده است. معروف ترین کتاب او "یک، دو، سه، حیوان" نام دارد که در آن شخصیت های مضحک و طنز در کنار دیگر شخصیت ها به جذابیت کتاب برای کودکان افزوده است.»
نادیا بوده ناشر، نویسنده و تصویرگر آلمانی است که تا به حال 5 کتاب از او در حوزه ادبیات کودک توسط انتشارات پیتر همر به چاپ رسیده است. این نویسنده که در مراسم سخنرانی مونیکا بلشتاین در خانه هنرمندان ایران حضور داشت، روز سه شنبه 24 آبان ماه در همین مکان درباره وضعیت کنونی ادبیات کودک در آلمان سخنرانی می کند.
ادبيات هم صاحب نقشه جغرافيايي شد
با ابتکار تازه یک انجمن ادبی در آمریکا، نویسندگان نیز از این پس صاحب نقشه شدند. نقشه اي از نيويورك كه علاوه بر تصوير نويسندگان، شامل بيوگرافي كوتاهي درباره هر نويسنده، نقطه اي كه او در آن زندگي مي كرده به عنوان یک مرجع ادبی تهيه شده است.
تهران_ميراث خبر
سايت كتاب_گروه بين الملل: به زودي همه مي توانند به ملاقات نويسندگاني چون ولاديمير ناباكوف، اليزابت بيشاپ، هرمان ملويل و جيمز فنيمور كوپر در نقشه اي كه اخيراً به منظور به نمايش گذاشتن تاريخ ادبيات نيويورك تهيه شده است، بروند.
در اين نقشه علاوه بر تصوير نويسندگان، بيوگرافي كوتاهي نيز درباره هر نويسنده در نقطه اي از نقشه كه او در آن زندگي مي كرده است، آورده شده است.
اولين نسخه اين نقشه ادبي در كتابخانه ها، مدارس و دانشگاه هاي نيويورك با حمايت مالي يكي از انجمن هاي ادبي اين شهر توزيع مي شود.
خبرگزاري Bright Hill اين نقشه را با همكاري مشاور هنري نيويورك و حمايت مالي شركت پانتون تهيه كرده است.
برتا راجرز سرپرست اين پروژه و بنيان گذار خبرگزاري Bright Hill در اين باره به خبرنگار ديلي استار آنلاين گفت: «توزيع اين نقشه را آغاز كرده ايم و اين امر تا اوايل ماه دسامبر ادامه خواهد يافت.»
راجرز افزود: «مردم بسيار مشتاقند كه نقشه ادبي نيويورك را هر چه زودتر مشاهده كنند.»
بعضي از نويسندگاني كه در اين نقشه ظاهر شده اند، عبارتند از: ماريان مور شاعر (1972-1887)، فردريك داگلاس نويسنده و بنيان گذار يك روزنامه در نيويورك (1895-1818) و ساموئل كلمنز نويسنده كه به نام مارك تواين معروف شده است (1910-1835).
در پشت اين نقشه فهرست هايي از انجمن هاي ادبي و نويسندگان نيويورك آورده شده است.
اين نقشه در چهار رنگ و با هدف ارائه يك پيشينه ادبي و يك مرجع مفيد ادبيات نيويورك به نويسندگان، دانشجويان، اساتيد و عموم مردم تهيه شده است.
يك نسخه كاربردي از اين نقشه در سايت http:/www.nyslittree.org وجود دارد كه با كليك كردن روي هر منطقه در اين نقشه نيويورك تمام اطلاعات ادبي و نويسندگان آن منطقه به نمايش مي شود.
قرار است هر ساله به اين نقشه مشخصات نويسندگاني كه به جامعه ادبي نيويورك اضافه مي شوند، افزوده شود.
راجرز درباره تعداد نسخه هايي از اين نقشه كه قرار است در نيويورك توزيع شود گفت: «20 هزار نسخه آماده شده است و قرار است 15 هزار نسخه در نيويورك توزيع شود. اين نسخه ها در انجمن هاي ادبي، كتابخانه هاي عمومي، كتابخانه هاي دانشگاه ها و دانشكده ها، كتابخانه هاي مدارس، كتابخانه هاي زندان ها و كتابخانه هاي فني-تحقيقاتي توزيع مي شود.»
تصاوير اين نقشه توسط بروك مينهارت و جين لي هنرمندان نيويوركي نقاشي و طراحي شده است.
" عليشاه مولوي " در كيش شعرخواني مي كند
تهران- خبرگزاري كار ايران
در يكي ديگر از سلسله نشست هاي شاعران پيشكسوت كه به همت معاونت اجتماعي سازمان منطقه آزاد كيش برگزار ميشود، "عليشاه مولوي" شعرخواني مي كند.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و انديشه ايلنا, نشست شاعران پيشكسوت به منظور ارتقا سطح ادبي شاعران كيش و تعامل فرهنگي و آشنايي با شاعران پيشكسوت برگزار مي شود كه اين بار در روز چهارشنبه 25 آبان ماه، "عليشاه مولوي" ميهمان اين نشست خواهد بود.
لازم به ذكر است، پيش از اين، "محمد علي سپانلو" , "شمس لنگرودي" و "علي باباچاهي" مهمان اين نشست ها بوده اند.
/ بين الملل/
جمعه 18 نوامبر (27 آبان ) سالروز تولد" مارگارت اتوود" رماننويس شاعر و منتقد كانادايي
تهران- خبرگزاري كار ايران
جمعه 18 نوامبر (27 آبان ) سالروز تولد مارگارت اتوود , رماننويس شاعر و منتقد ادبي اهل كاناداست .
به گزارش گروه فرهنگ و انديشه ايلنا, مارگارت الينرپگي اتوود, در سال 1939 در اوتاوا, اونتاريو متولد شد . در تورنتو مدرك ليسانس گرفت و براي تحصيلات تكميلي به دانشگاه هاروارد رفت و سه سال در آنجا تحصيل كرد پس از زندگي در مكانهاي مختلف آمريكاي شمالي به تورنتو بازگشت و اينك نيز ساكن آنجاست .
نوشتههاي وي اغلب به مضامين نمينيستي و مسائل مربوط به زنان از طريق ژانرهاي مختلف از جمله علمي تخيلي ميپردازد كمدي , گوتيك و داستان ارواح ديگر ژانرهايي است كه بكار ميگيرد .
برخي منتقدين ميگويند رمان اول او , زن خوردني , كه به مساله عدم رضايت زنان ميپردازد آغازگر موج دوم فمينيسيم بوده است . در ضمن علاقه به كانادا و ادبيات كانادايي نيز در آثارش مشهود است هر چند او را به خاطر رمانهايش ميشناسند اما در حوزه شعر نيز دستي دارد و در اين زمينه نيز صاحب سبك است و از چهرههاي شاخص شعر كانادا به شمار ميرود .
اغلب خوانندگانش او را به خاطر ضد اتوپيايي كه در رمان علمي تخليي " داستان مستخدمه" به تصوير كشيده ميشناسند و نيز براي رمان " تروريست نابينا " كه برنده جايزه بوكر شد .
بانوا وراكل (1976) ، زندگي پيش از انسان (1979) ، آسيب جسمي ( 1981) ،چشم گربه (1989) ، اوريكس وكريك (2005)، بالاي درخت (1978) براي پرندگان (1990) از جمله كتابهايي است كه براي كودكان نوشته است .
بقا, راهنماي ادبيات كانادا (1972) روزهاي انقلابيون 1840-1815 (1977) مذاكره با مردگان, نويسندهاي در حال نوشتن (2002) چيزهاي عجيب , شمال بدخواه در ادبيات كانادا (1995) از جمله آثار غير داستاني او هستند .
/با پيشكسوتان فرهنگ و ادب/
خسرو حمزوي، نويسندهاي كه خيلي دير مطرح شد:
سالهاي سال مينوشتم و هرگز دست از نوشتن نكشيدم، چون نميتوانستم ننويسم
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
در پيچ مياني كوچهاي قديمي دردزاشيب كه انتهاي كوچه جلوه ميكند، در ميان خانههاي مدرن امروزي، خانهاي بزرگ با ديوار كاهگلي، شماره پلاك بسيار قديمي و درختان سر به فلك كشيده، منزل استيجاري خسرو حمزوي است. نويسندهاي كه طي سالها با نويسندگان ديگر كمتر مراوده داشته و ترجيح داده كه در انزوا كار خود را انجام دهد.
اعضاي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در يك عصر پاييزي با خسرو حمزوي كه شايد خيلي دير در دنياي داستاننويسي ما مطرح شد، ديدار و گفتوگو كردند. او كه سالها دغدغه چرخاندن چرخ زندگياش را داشته، پس از انقلاب تصميم گرفت ديگر بازنشسته شود و فقط بنويسد؛ كاري كه سالها دلش ميخواسته انجام دهد.
"سالهاي سال مينوشتم و هرگز دست از نوشتن نكشيدم". اما چيزهايي كه مي نوشت چيز ناشر پسندي از آب در نميآمد. گاهي هم خود نمي پسنديدشان.اما نوشتن برايش مهمتر از در آمدن كار بود. "من مي نوشتم چون نمي توانستم ننويسم".
براي همين فاصله زيادي بين زمان تمام شدن بيشتر كارهاي او با زمان درآمدن آنها وجود دارد. كارهايي چون خشخش تن برهنه تاك، آسيابان سور و وقتي سموم بر تن يك ساق مي وزيد، سالها پس از نوشتن چاپ شد.
تنها كارهاي آخر وي چون شهري كه زير درختان سدر مرد، از رگ هر تاك دشت سايه ها و خانه اي در كال سوسن بود كه پس از اتمام به چاپ رسيد.
مي گويد: در ايران به خاطر پايين بودن تيراژ كارهاي جديتر، نويسندهاي هم كه اسمي در كرده باشد، نمي تواند با درآمد كارش زندگي كند. نويسنده نميتواند آنجور كه بايد و شايد به كار خودش برسد، براي گذران زندگي اش گرفتار كار گل مي شود. از اين گذشته، ناشرها چندان رغبتي به چاپ كار نويسندگان جوان گمنام ندارند؛ مگر اين كه كسي كه اسم و رسمي بين ناشران داشته باشد، كار او را توصيه كند.
از بد حادثه، حمزوي چنين كسي را نداشته، درنتيجه آثارش دير چاپ شدهاند.
معتقد است: اكنون هم نويسندگان جوان گمنامي هستند كه كارهايشان روي دستشان مانده است.
حمزوي به گفته خودش از نظر ناشر، نويسنده خوشبختي نبوده است."افسانه ي ماميران" را كه اثر حجيمي است سال 43-44 تمام كرده و همان زمان آنرا به انتشارات اميركبير و پس از آن به انتشارات خوارزمي نشان داده و بعد از آنكه گفتند به درد چاپ نمي خورد، ديگر به سراغ آن هم نرفته است. امروز هم ديگر حال حوصله اين را ندارد كه اين اثر 600 ، 700 صفحهيي را بخواند و چاپش كند.
زياد اهل رفت و آمد نبوده، با روشنفكران و شعرا و نويسندگان هم زياد نشست و برخاستي نداشته، در جواني با سهراب سپهري، نصرت رحماني، احمد شاملو و اسماعيل شاهرودي گهگاهي نشست و برخاستي داشته و هر از گاهي يگديگر را در كافه فيروز ميديدند.
اما بعد از انتشار "وقتي سموم بر تن ساق مي وزيد" با تني چند از اعضاي كانون نويسندگان ازجمله با هوشنگ گلشيري آشنا شد.
"البته من گلشيري را چند بار، چندين سال پيشترش، سر ترجمهي تصوير جواني هنرمند جيمز جويس ديده بودم. گلشيري به چاپ اين كتاب علاقه داشت، گرچه خود من زياد نمي خواستم دنبالش را بگيرم، ميخواستم اول سموم بر تن يك ساق مي وزيد چاپ شود. سيما كوبان هم اصرار داشت كه اين اثر چاپ شود. آخرش هم توصيه خانم كوبان به شهلا لاهيجي، ناشر انتشارات روشنگران، موجب چاپ آن شد".
بعد از چاپ اين اثر حمزوي به قول خودش مانند گذشته توي پيله خود بود و گرفتار كارهاي خود. چاپ اين اثر موجب توجه نويسندگان و خوانندگان و ناشران به كارهاي او شد و اين كتاب از اين جهت در زندگي وي جايي خاص از نظر خودش دارد.
بعد از آن با انتشار شهري كه زير درختان سدر مرد، توجه بيشتري به كارهاي اين داستاننويس شد.
وي داستان و شعر و نقد را دو مقوله جدا از هم مي داند و ميگويد: البته اين را بگويم كه در تاريخ ادبيات غرب كساني بودهاند كه هم نويسنده يا شاعر بودهاند و هم منتقد. مثلا اليوت، هم شاعر بوده و هم منتقد يا كالريج هم شاعر بوده، هم منتقد و هم فيلسوف. اما حتا شاعري بلندپايه مانند اليوت هم همتراز منتقدان بزرگ معاصر خود مانند ريچاردز و لويس نيست. امروزه نقد رشتهاي خاص شده است، از اين گذشته اغلب ديده شده كه نقد شعرا و نويسندگان بيشتر تحسين كارهايي است كه بيش و كم با كارهاي خودشان سنخيت داشته است و از نظر آنان كار خوب كاري بوده كه شبيه كار آنان بوده باشد.
حمزوي معتقد است چون داستاننويسي از آن ما نبوده، نقد ادبي هم به معناي دقيق آن نداشتهايم.
"سنت ادبي ما تذكرهنويسي بوده است. از اين رو كتابهايي مانند تذكره آتشكده آذر بيگدلي يا تذكره ميخانه فخرالزمان قزويني نقد به معناي امروزي آن نيست. براي ما كه از نظر ادبيات تقد معاصر غني نيستيم، لازم است كتابهاي مهم مكتبهاي مختلف نقد ترجمه شود. هرچند كه به نقد ادبيات ما نپرداخته باشند.
وي چندان مايل نيست كه درباره وضعيت داستاننويسي معاصر ايران اظهار نظر كند، چراكه ميگويد: ممكن است داوريام بهگونهاي باشد كه چندان به واقعيت نزديك نباشد.
"اگر بخواهيم دربارهي ادبيات امروز ايران را داوري كنيم، بايد كارها را دقيق خوانده و با ديدي انتقادي به آن بنگريم كه اينك من چنين فرصتي ندارم كه دست به چنين كاوشي بزنم. اندوختهاي مناسب از محفوظات هم ندارم. آنچه هم در اين زمينه خواندهام، به قصد خواندن بوده و نه نقد كردن".
اين داستان نويس يكي از مشكلات ادبيات و جامعه ما را نقد ميداند و معتقد است: ما منتقد خوب كم داريم و نقدهايي را كه در روزنامهها و مجلهها ديدهام، يا جنبه رشوه لفظي دوستانه داشتهاند يا جنبه تخطئه و كمتر نقد سالم داريم، بيشتر نقدهايي كه ديدهام آنقدرها كاوشگرانه نبوده، آنجور كه بايد و شايد كار كالبدشكافي و حلاجي نشده است، در حالي كه نقد يك ركن مهم ادبيات و به طور كلي هنر است. منتقد است كه واسطه بين نويسنده و شاعر و خواننده است به خصوص كه آثار نويسنده امروز پيچ و تاب فني يافته و وجود منتقد لازم است كه خوانندگان را به لايههاي زيرين و پيچيدهتر كار هدايت كند.
او اين كار بعضي از منتقدان را كه با معيارهاي زيبايي شناسي مثلا هگل يا فيلسوف ديگري كاري را نقد ميكنند را روش مطلوبي براي نفد نمي داند.
"براي سنجش و ارزيابي يك كار، منتقد بايد همه گوشه و كنار كار را بكاود. آن را كالبدشكافي كند، كار را در چارچوب و منطق خود آن كار نقد كند، وگرنه مثلا نقد فاسق خانم چترلي (لارنس) يا يوليسرز (جويس) با معيارهاي اخلاقي منتقدي چون آرنولد، موجب بياعتباري و مردود شدن آن كارها مي شود. ما حتا نميتوانيم با معيارهاي منتقدان بزرگ نيمهي قرن بيستم هم نوشتههاي پستمدرن را نقد كنيم."
حمزوي در ادامه بحثش درباره ادبيات پستمدرن مي گويد: ادبيات پست مدرن كه از دهه ي 1960 آغاز شده و تا دههي 1980ادامه داشته (امروز ما در زمينه داستاننويسي در دورهي پس از پستمدرن يا postpomo هستيم) داراي ويژگيهاي است كه ادبيات مدرن فاقد آن بوده است . در شيوهي داستاننويسي پستمدرن عنصرهاي اصلي داستاننويسي مدرن چون شخصيتپردازي، فضاسازي، چيستان و طرح داستان و مضمون و درونمايه بهصورت پيشين از بين مي رود. زمان، پس و پيش و آشفته ميشود. اثر بهصورت يك آش شله قلمكار (POSTICHE) درميآيد. شازده احتجاب گلشيري از نظر سبك كار تقليدي است از سبك پستمدرن.
حمزوي مطرح نبودن ادبيات ما را در عرصه بينالمللي، مسالهاي پيچيده ياد ميكند كه در زمينهي آن روي مساله خاصي نميتوان انگشت گذاشت.
"اين مشكل ما نيست، قدري به شكل تاريخي جامعه ما هم باز ميگردد. در جوامع غربي دينامسيمي وجود دارد كه جامعه دچار رخوت و ايستايي نميشود. پس از رنسانس تفكر و نظام فلسفي هيچ فيلسوفي صد سال هم دوام نمييابد. صد سال پس از دكارت، كانت ميآيد، پس از او هگل و بعد نيچه، به همين ترتيب دهها فيلسوف مانند راسل، ويتگنشتاين، ماركوزه، هابرماس، گادامر، فوكو، دريدا و ديگران. غرب پس از دكارت بياغراق دهها فيلسوف شاخص داشته است و اين سير موج پس از موج دوام داشته، اما در ايران ما پس از فارابي و
ابن سينا و چند متفكر ديگر به ملا صدرا ميرسيم كه كما بيش معاصر دكارت است. پس از اين فيلسوف هيچ فيلسوف قابل اعتناي ديگري در اين سرزمين سر بلند نكرده، سبزواري شارح بوده و كساني مانند جهانگيرخان قشقايي و ابوالحسن جلوه و ديگران مقامي منيع در فلسفه نداشته، صاحب راي نبودهاند. جامعه ما چهار قرن فاقد يك متفكر بزرگ بوده و در جهان اسفار حكمت الاشراق و حركت جوهري مانده و طبيعي است. در چنين محيط فقير و تهيدست معنوي انديشهاي بزرگ زاده نشود و آدميان خرده پا جلوه كنند. در چنين اوضاع و احوالي هر چيزي به يك چيز مقدس و تغييرناپذير تبديل ميشود؛ سنت مي شود، آدميان به ستايش و پرستش خو ميگيرند.
ما حافظ پرست و مولويپرست ميشويم، اين پرست و آن پرست ميشويم. پيوندي مريدي و مرادي برقرار ميكنيم. ارزيابي و سنجش و نقدي در ميان نيست. پرستش و عبوديت است كه سستيها و كژيها را نميبينيم يا از ترس مشتي غوغا تقيه مي كنيم. كتمان ميكنيم، به رخوت دچار مي شويم، عادت به پرس و جو و انديشيدن را از دست مي دهيم".
او معتقد است شهرت و سياست نويسنده را خراب ميكند. ميگويد به قول ارنست همينگوي: كمبود سياست و زياد بودن سياست نويسنده را خراب ميكند.
البته حمزوي قطع ارتباط كامل نويسنده را با سياست درست نميداند.
وي درباره اين موضوع كه گفته ميشود در داستان "شهري كه زير درختان سدر مرد" به شخصيتهاي سياسي خاصي پرداخته، در پاسخ به پرسش خبرنگار ايسنا توضيح ميدهد: من هيچ وقت به شخص نميپردازم؛ اين دون شان نويسنده است كه خود را در قالب اشخاص بياورد. نويسنده با جريانهاي كلي فكري مواجه است و من آدم سياسي نيستم؛ هرچند كه جامعه ما جامعه سياستزدهاي است و از هر چيز استنتاج سياسي ميكنند. اساسا چون سياست نويسنده را دچار قيل و قال روز ميكند، نويسنده نميتواند آنجور كه بايد به عمق مسائل بينديشد. من در آن داستان ميخواستم سير تفكراتي را كه در جامعه حاكم است، بنويسيم و قصد توضيح جريان خاصي را نداشتم.
وي براي توضيح بيشتر اين موضوع به مقايسه جلال آل احمد و ديگران ميپردازد: آل احمد نويسندهاي بسيار سياسي بود و تا پايان عمر هم سياسي ماند. هدايت و چوبك چندان اعتنايي به امور سياسي نداشتند و خود را از دارو دسته هاي سياسي دور نگه ميداشتند. مقايسهي نوشته هاي اين دو نويسنده (بوف كورو انتري كه لوطياش مرده بود) با داستانهاي آل احمد، تفاوت قابل ملاحظهي كار آن دو نويسنده را با آل احمد نشان ميدهد.
او ميگويد: اين را نميتوان انكار كرد كه ما در جهاني سخت سياسي و سياستزده زندگي ميكنيم. دنياي جنگ و جدال و كشاكش و كشت و كشتار است. در چنين جهاني هيچ نويسندهي جدي نميتواند خود را بهكل از سياست و آشوبي كه دورو برش را گرفته، برهاند و در عالم هپروت سير كند. كسي را هم نميتوان سرزنش كرد كه چرا سياسي و سياستزده شده يا نشده است. نويسنده آگاهانه راه خود را انتخاب ميكند. اما نويسندهاي كارش پايدار ميماند كه واقعهي سياسي را هم در پردهها و لايههاي بس پيچيده و گستردهي آن ببيند و زبان و بيان و چيستان و طرح كارش چون كارش گزارشگر روزنامه نباشد.
وي براي توضيح بيشتر آسيب سياست به ادبيات به نويسندگان و منتقدان و شاعران حزبي شوروي پس از انقلاب 1917اشاره مي كند كه چنين بلايي سر ادبيات غني و نيرومند روس آوردند.
"گوركي پدر ادبيات رئاليسم سوسياليستي كه گريخت، اسنين، در هتلي خودكشي كرد و آخرين شعرش را با خون خودش نوشت. ماياكوفسكي، شاعر انقلاب كه اسنين را مسخره ميكرد و ميگفت اسنين در آن هتل جوهر گير نياورده كه با خون خودش نوشته، پس از چندي خودش دست به خودكشي زد و مغز خود را پريشان كرد. اينرا هم بگويم كه شعرهاي سياسي ماياكوفسكي شعرهايي كه در ستايش لنين يا حزب گفته، نسبت به شعرهاي غير سياسي او پيش پا افتاده است. مثلا نسبت به شعر ابر در شلوار يا ناي تيرهي پشت".
حمزوي زبان را ابزار كار هر شاعر و نويسنده ميداند و يادآوري ميكند: هر نويسنده و شاعري زبان خاص خود را دارد.
او خود زباني بين اديبانه و عاميانه را بهكار ميبرد و سعي ميكند زبان روزنامهيي وارد كارش نشود و ساختمان جملهها و عبارتها فارسي باشد.
" اما اين را هم بايد دانست كه زبان هم مانند هر چيز ديگر آدميزاد دستخوش دگرگوني است. چيزي پايدار نيست. ما امروز آنجور كه ناصرخسرو ، جويني، بيهقي وسعدي مينوشتند، نمينويسيم. ما حتا گهگاه بعضي واژههاي هدايت يا جمالزاده را هم بهكار نميبريم.
واژه گاس كه در نوشتههاي هدايت، چوبك و جمالزاده به كار رفته و به معناي شايد و ممكن است، امروز فراموش شده و منسوخ شده است. اما در كودكي من اين واژه زنده بود. مادربزرگ من بهكار ميبرد و گاه نويسندگان و شعرا ناگزير ميشوند در زبان تصرف كنند و براي خود زبان بيافرينند".
اتاقش ـ جايي كه در آن مينويسد ـ را انبوهي از كتابهايي تاريخ و فلسفه فرا گرفته است. هنوز به شيوه سنتي كار ميكند، ميگويد "با كامپيوتر كار نميكنم" هر صفحه را چندين بار مينويسد و معتقد است هر نويسندهاي بايد همين كار را بكند.
حمزوي نويسندهاي است كه زياد سفر كرده و عاشق مسافرت است. به فراخور شغلي كه داشته زياد به سفر ميرفته، براي همين با مردم ارتباط زيادي داشته است. در داستانهايش از اين سفرهاي فراوان بهره برده، در "افسانهي ماميران" يك فضاي ايراني بهوجود آورده كه در تمام داستانهايش از آن استفاده كردهاست. طرح داستان "وقتي سموم بر تن يك ساق مي وزيد" ميوزيد را نيز در يكي از سفرهايش ريخته است.
سفر در داستانهايش به او كمك بسياري كرده، زيرا با لايههاي زيرين جامعه آشنا شده و خودخيلي چيزها را تجربهكرده است. ايراني كه او تجربه كرده، ايران خيابان نادري نبوده، ايران شهرها و روستاهاي ايران بوده است.
خسرو حمزوي در سال 1308 در تهران متولد شد. رشتهي تحصيلياش اقتصاد بود، اما دلبستگيهاي مداومش، ادبيات، موسيقي و فلسفه بوده است. از او تا كنون آثاري چون خيزران، رمان دلارام، وقتي سموم بر تن يك ساق ميوزيد، شهري كه زير درختان سدر مرد، خشخش تن برهنه تاك، آسيابان سور، دشت سايهها منتشر شده و در بيشههاي آسوريك براي دريافت مجوز به وزارت ارشاد رفته است.
او هم اكنون در حال نوشتن يك رمان بلند است كه هنوز مشخص نيست چه زمان به پايان برسد.
گزارش گفتوگو از: خبرنگار ايسنا، زينب كاظمخواه