تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


January 4, 2006 08:24 PM

رضا کرمي

 

karami.gif


رضا کرمي


 


فصل نمكريز


گــــــريزي نيست ازتاوان پاييزي كه در پيش است
پريشان شو دل از فردا ي خونريزي كه در پيش است
چــــه داريد اي غـــــزلهاي غبــار آلوده در دفتــر
براي آن شب شعر غم انگيزي كه در پيش است
هجـــــوم زخمها و شانه بي تاب !دشـــــوارست
دوام آورد در فصل نمكـــــــريزي كه در پيش است
كـــــدامين شمـــــا مردم در اين شبــــهاي طولاني
يقين دارد به آن زخم سحر خيزي كه در پيش است
اگــــر در ســـــر گذر از خويشتن داريد بســــــم الله
مسجل ميشود كم كم هرآن چيزي كه در پيش است
 
 
سرافشاني
 
نمي گنجم در اين ديوارهاي سرد و سيماني
خلاصم كن از اين غمها خلاص اي زخم پنهاني
نمي دانستم از اول كه شرط عشق بي باكيست
وگرنه بيمه ميكردم دلم را با سرافشاني
اگر چه مبتلاي پيچ و تاب دست گردابم
نمي مانم در اين محدوده همواره طوفاني
به ساحلهاي دور از خاك مي راند مرا موجي
كه سر شار از اشارات است لبريز از غزل خواني
دلي دارم كه نذر آسمانها كرده ام آنرا
خيال اوج دارد روز وشب اين مرغ زنداني
برايت سفره اي از گريه ها گسترده ام مولا
به اميدي كه ميگويند مي آيي به مهماني
 
تقدير
از آن فرداي وهم آلود از تقدير مي ترسم
من از بي مهري آيينه با تصوير مي ترسم
تمام راهها بر جاده آسودگي ختمند
از آن پايي كه خواهد رفت در زنجير مي ترسم
تب خورشيد را از من مگير اي ابر هرجايي
مسلمانم ولي از سايه تكفير ميترسم
ميان ماندن و رفتن اسير دست ترديدم
عنانم دست تو اي دل كه از تدبير ميترسم
كدامين چشمها بر جاده موعود خواهد ماند
من از اين مردم خو كرده با تاخير مي ترسم


 
مركب دريا
ببين كه بغض دلت وا نمي شود ديگر
دلت رميده وپيدا نمي شود ديگر
تمام پنجره ها روبروي تو بازند
ولي نگاه تو معنا نمي شود ديگر
دل شكسته خود را تشر مزن مجنون
كسي براي تو ليلا نمي شود ديگر
تو اهل خوف و خطر نيستي چه ميگويي
كه زخم در تو شكوفا نمي شود ديگر
دلي كه موج بلا را زخويش مي راند
سوار مركب دريا نمي شود ديگر
كلاف عشق تورا ناشيانه پيچيدند
رضا تلاش مكن وا نمي شود ديگر
 
ستيز باوري
از اين همه ستيز باوري چه گشته عايدم
هنوز هم اسير دست بايدو نبايدم
زمين به عشقهاي آدمي بها نمي دهد
چه سود از تو ليلي نهفته در عقايدم
زمانه دست خويش را به دوستي نميدهد
هزار دست هم اگر از آستين درآيدم
كسي مرا به شهر جاودانه ها نميبرد؟
كجاست دست خنجري كه رهنمون نمايدم
حريف پنجه هاي تشنه زمين نمي شوم
مگر جنون دريچه اي به آسمان گشايدم
 
انتظار
 
وقتي فسر ده ايم و كسي را ملال نيست
ديگر براي فصل شكفتن مجال نيست
غلطيده درخزان زمينيم واضطراب
دوريم از گذشته سبزي كه حال نيست


يك چشمه در حوالي اين خاك تشنه نيست
جاريست اين حقيقت تلخ و زلال نيست
آدم دچار غفلت مطلق گراييست
يعني هواي آينه در اعتدال نيست
عمريست بر مدار خطر ميرود زمين
ديگر ظهور حضرت حق را مجال نيست
شمشير جلوه گاه تمام قبيله هاست
وقتي كه در سرشت بشر جز جدال نيست
امروز پهلوان مصافيم و روز حشر
در بارگاه خوف كسي را مجال نيست
مرغيم ودر هواي پريدن نشسته ايم
خاكستر است چاره پرواز... بال نيست
اينگونه كآفتاب حقيقت نهان شده ست
اي سايه هاي سرد شما را زوال نيست
با اين شكسته بالي ودرماندگي چرا
دنيا در انتظار ظهور و وصال نيست


 
چيزي شبيه.......
 
چيزي شبيـــه ياس مثــل يـــــاس پــرپـر
سي سال و چندين مـــاه در غربت برادر
اي كاش دستي بود تا مي كاشت من را
در بـــاغ بـــالا دست يا يك بـــاغ بهتــــــر
يا دست كم يك نردبان خشــك و خـــالي
شــــايد تلاقـــي كــــرد با بـــال كـــبوتــر
گاهـــي شــبيه بنـــــد بـــازانم - هوايي-
ناگــاه مي افتم زميــن با كــــتف يا ســـر
تا مي برنـــدم روي دوش خــويش مــردم
بــــاز از فـــراز شـــانه مي افــتم مكــــرر
پــــاي زبــانم از هــمان آغــــاز گيـــر ست
ديگـــر نمــي گــويم كـــلامي خير يا شــر
 
 
‎‎آغوش نمكريزي
 
تركيب ناهمگوني از خشم و دلاويـزي
گاهي غزل ريزيم و گاهي گرم خونريزي
تا بر فــــراز نيــزه مي رقصانــدم نـــــان
دستـم بدامــــان خـــداوندان زر ريــــزي
بيهـــوده دل بر دختــران شعر مي بنديد
هـرســايه پهلو ميزند با شمس تبريزي!!
در اين همه آسودگي سر باز خواهد كرد؟
زخمـــي كه پروردم در آغـــوش نمكريزي
جــاني بلب دارم سري مشهور افشاندن
تنـــها تو را كـــم دارم اي تقــدير چنگيزي
شوقي به جز چشم تو مارا نيست يامولا
از دور دســت جــاده ها بايد كه برخـيزي
 

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است