يکشنبه 20 فروردين 85 شاپور جوركش:
شعر دوباره جايگاه هنر ملي خود را خواهد يافت
برخي سفارتخانهها در شعر ما جريانسازي ميكنند
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
شاپور جوركش معتقد است: شعر ما كه در حالت وقفهاي براي بازانديشي قرار گرفته است، دوباره جايگاه هنر ملي خود را خواهد يافت.
اين شاعر در گفتوگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، عنوان كرد: شعر دهه 70 پاپخت چشمداشتهايي بود كه بعد از فروپاشي نظام سلطنتي در كل جامعه انگيخته شده بود؛ خواست يك جامعه غير استبدادي و بدون تبعيض كه همگان سالها در انتظارش بودند و شعر به عنوان حساسترين هنر و نيز در مقام هنر ملي ما، قطعا بايد اين آرمان را در خود بازتاب ميداد.
وي افزود: هر چند جنبش شعر دهه 70 خواه ناخواه تحت تاثير فراز و فرودهاي اجتماعي آرمانهاي دموكراتيك خود را به سرانجام مطلوب نتوانست برساند، اما در حيطه تئوريهاي نامنسجم، سمت و سوي دموكراتيكمنش خود را توانست نشان دهد؛ مفاهيمي چون «تكثر حقيقت»، «دراماتيزه كردن شعر»، «تاكيد بر فرديت پرسوناي شعري» و «هنجارگريزي محض كلمهها»، همگي نشانههاي نفي مولفههاي استبداد بودند.
جوركش تاكيد كرد: اين جنبش تازه، از طرفي مثل قانون ظروف مختلفه شكل آرماني خود را مستقل از امكانهاي جامعه نميتوانست بيابد و از طرفي ديگر از درون هم با مشكلهايي روبهرو بود كه جز با گذر زمان بر آن نميتوان چيره شد. بعضي از اين مشكلها عبارت بودند از: تلاش براي جابهجا كردن مبناها و معيارهاي زيباييشناسي نو، گذر از ديدگاه استبدادي به ديدگاه دموكراتيك و فرديتبخشي به پرسوناي شعري بر دوش شاعراني جوان متكي بود كه خود جزو طيفي بودند كه آماج تبعيض و تحقير و نبود امنيت اجتماعي بودند.
وي ادامه داد: اين شاعران، جواناني بودند كه در سطح عام جامعه به زبان مخفي پناه برده بودند و در شعر نيز با گويشها و تركيبهاي غريب به آفرينش زيباييشناسي تازه ميانديشيدند و سوء تفاهم آنان در مورد زبان گفتار نيز تنها كمي از سطح عوامگرايي معمول فراتر ميرفت.
اين شاعر از ديگر مشكلهاي جنبش تازه شعري را در زمينه تئوريك، نبود ژرفاي شفاف دانست و گفت: در زمينه تئوريك كه درشتترين دستاورد شعر امروز هم محسوب ميشود، نبود ژرفاي شفاف و انديشهاي نظاممند به سردرگمي جنبش شعري ميافزود. مثلا تاكيد بر «بازيهاي زباني» كه بسيار هم مورد سوء برداشت قرار گرفت با تعريف شعر رضا براهني همخواني داشت كه معتقد است: شعر مثل رقص بيهدف است.
وي افزود: اين موضوع براي مخاطب ايراني كه تا دهه 50 عادت كرده بود فلسفه و مسائل سياسي و اجتماعي خود را در شعر جستوجو كند، همخواني نداشت. اين مولفه خود به معناي دفع مخاطب است و جالب اينكه نمونههاي ماندگار شعر دهه 70 آنها بودند كه با مضامين تعهدطلبانه اجتماعي سر و كار داشتند. مضمون جنگ تحميلي بهترين شعرهاي اين دهه را بهوجود آورد، چرا كه واقعهاي ملموس و اجتماعي است. شعر «خرمشهر و تابوتهاي بي در و پيكر» از بهزاد زرينپور مثلا به هيچ وجه با «رقص بيهدف» مورد نظر دكتر براهني قابل توجيه نيست.
جوركش در ادامه همين بحث توضيح داد: اگر عناصر زباني اين شعر را هم حذف كنيم، هنوز شعر است. در زمينه تئوريك به هر حال هر نويسنده و خواننده ايراني مديون دكتر براهني است كه البته گاه در برابر يك آموزه غربي تازه شيفتهوار و شتابزده عمل ميكند و يا كتاب «خطاب به پروانهها»ي او بر مبناي چند اشتباه خوانش از نظريهپردازيهاي نيما شكل گرفته است. مثلا براهني اخيرا در بيانيهاي خطاب به جشنواره ادبي «ايوار» مينويسد: بخش عظيم ادب ما آغشته به دو كلانگفتمان بود: يكي جهانبيني افلاطوي كه اساسش بر تقليد از مثال پيشين بود و ديگر مبتني بر ارجاع تصوير به شيء يا انديشه بود كه از بوطيقاي ارسطو ميآيد؛ [در صورتي كه] ارداويرافنامه، معراج پيغمبر اسلام (ص) بر قصصالانبيا فاقد ارجاع بيروني هستند و به همين دليل با شيوهاي چنان واقعي بيان ميشوند كه آدم فكر ميكند واقعيتر از آنها چيزي پيدا نميشود.
وي با اعتقاد بر اينكه پروژه نظريهپردازي و نقد ادبي آينده ما به اين حوزهها خواهد پرداخت، يادآوري كرد: بدون اينكه در ماهيت نفس خودارجاعي بخواهم وارد بحث شوم، صرفا با اشاره به شيوه استدلال دكتر براهني، نظر ايشان را به اين نكته جلب ميكنم كه اگر اسطوره «گيل گمش» محل ارجاع سفرهايي نباشد، و اگر حتا اسطورههايي مثل «اورفه» كه مضمون سفر به جهان ديگر را دارد، نديده بگيرم، دست كم در مورد باورهاي مذهبي به راحتي ميتوانيم بگوييم كه اين باورها بر ايمان قلبي متكي هستند و ايمان محض هرگز قابل قياس با باورپذيري مورد نظر خواننده شعر و داستان نيست، مگر اينكه شاعر يا نويسنده به معجزهگري معتقد باشد.
اين منتقد ادبي متذكر شد: علاوه بر اين مراجعه به هر كتابي در مورد پيدايش اديان، دهها مثال از باور عام به سفرهاي اينچنيني را كه پيش از به وجود آمدن مذهب جزو عقيدههاي روزمره بوده، به ما ميتواند معرفي كند؛ در اين صورت چگونه ميتوان گفت كه ارداويرافنامه ارجاع خارجي ندارد. سستي استدلال دكتر براهني در آنجا به تناقض آشكار تبديل ميشود كه با ارجاع به دو متن مذهبي مثل ارداويرافنامه و معراج پيغمبر اسلام (ص) ميخواهند به قول خودشان، «جهانبيني افلاطوني را كنار بزنند».
او افزود: نميتوان منكر بود كه هر فكر و تئوري تازهاي در پي زمان بايد پالوده شود و به ياري پيروان و نظريهپردازان ديگر به تكامل رسد، اما چنين فكري بايد از حداقل نظاممندي برخوردار باشد. از اين نمونه تناقضها و افكار شتابزده نه تنها در شاعران جوان و شعر دههي 70 ميبينيم كه سردرگمي ايجاد كرده، بلكه خواه و ناخواه تبعات آن به خواننده حرفهيي شعر هم لطمه زده است.
وي گفت: كتاب تئوريك دكتر براهني با زير عنوان «چرا من ديگر شاعر نيما نيستم» براي شاگردان دكتر براهني متضمن اين نكته بود كه نيما داستاني تمامشده است و عنوان شاعر پسانيمايي غيرمستقيم به آنان ميآموخت كه نيما را من به جاي شما خواندهام و ديگر لازم نيست به آن رجوع كنيد و جوانان هم در ابتدا پذيرفتند و نظريههاي نيما را خواندهشده و هضمشده انگاشتند؛ غافل از اينكه دكتر براهني در همان صفحههاي اول كتاب تئوري خود ثابت ميكند كه نه تنها نيما را دقيق نميشناسد، بلكه حرفهاي نيما در مورد اهميت فرم را هم بر اثر خوانش بد درست نفهميده است، در حالي كه اساس تفكر شعر دراماتيك و دموكراتيك در تئوريهاي نيما كه با فراست و طي پژوهشي 40 ساله، نه تنها پايهريزي شده، بلكه با مفصلهاي فرهنگي ما پيوند دروني يافته است.
وي متذكر شد: جنبش شعر دهه 70 كه متاسفانه امروز از جنب و جوش افتاده است، براي يافتن جهان تازه و تثبيت تئوريهاي خود بايد به بازخواني نظريههاي نيما بپردازد تا مبناهاي نظري خود را بتواند تقويت كند، چرا كه هم نظريهپردازي نيما و هم تئوريهاي شعر دهه 70 در جهت دموكراتيزه كردن شعر بود، با اين تفاوت كه بخش اصلي نظريهپردازي صبورانه و هوشمندانه نيما از طرف شاگردان بلافصل او درك نشده، اما همان بخش از نظريههاي او كه درك شد، دوران طلايي شعر آزاد را پديد آورد.
جوركش متذكر شد: شعر دهه 70 نه تنها شعر پسانيمايي نبود، بلكه ناآگاهانه در ادامه و منادي آن بخش دركنشده از نظريههاي نيما بود كه به علت نداشتن پشتوانه تئوريك در عمل به ايستايي رسيد و خوانندگاني را كه تا اوايل دهه 70 شعر را دنبال ميكردند، پراكنده ساخت.
جوركش درباره اين موضوع كه آينده شعر معاصر به كجا ميرود، معتقد است: بخشي از شعر ما به انگيزه جهاني شدن به فرنگ ميرود، بخشي ديگر به جشنوارهها و فستيوالهاي شعر ميرود و بخشي ديگر كه چراغشان درا ين خانه ميسوزد، هيچجا نميروند، همين جا هستند و صبورانه كار خود را پي ميگيرند.
وي تصريح كرد: جهاني شدن شعر به اين معني هم هست كه شعر ما چنان عام و جهانشمول شود كه ديگر از زاد و بوم خود كنده شود و براي وطنيها معناي خاص و موردي نداشته باشد. اگر جريانسازيهايي كه بعضي سفارتخانهها در شعر ما ميكنند براي جهاني شدن شعر است و اگر جهاني شدن همان است كه نمونهاش را در اجراي صحنهاي از فولكلورهاي بوشهر و آفريقا با همكاري شنبهزاده ديديم، بايد گفت مرحمت كرده ما را مس كنيد. مال بد بيخ ريش صاحبش! ما را با همين شعر وطني رها كنيد.
ديدار نوروزي شاعران در انجمن غزل
تهران- خبرگزاري كار ايران
شاعران در يكي ديگر از نشستهاي ماهنامه انجمن غزل شعرخواني ميكنند .
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا, در يكي ديگر از نشست هاي ماهانه انجمن غزل , كه آخرين يكشنبه هر ماه در منزل "غزل تاجبخش" برگزار ميشود، شاعران شعرخواني مي كنند. در اين نشست، "سيد علي صالحي" , "فرهاد عابديني" , "علي شاه مولوي" , "نرگس اليكايي", "پويا عزيزي", "هادي خوانساري" , "مزدا شاهاني" , "رضا قنبري", "ميترا كرمي" و "پروا افشار" شعرخواني مي كنند.
گفتني است، اين نشست، ساعت 18 روز يكشنبه 27 فروردين ماه در خيابان شهيد عراقي , خيابان گيلان غربي، پلاك 9 برگزار مي شود .
" بيل كاردوسو " ، نويسنده درگذشت
تهران- خبرگزاري كار ايران
"بيل كاردوسو"، نويسندهاي كه براي توصيف روزنامه نگاري "هانتر اس تامپسون"، واژه " گونزو " را اختراع كرد، در سن 68 سالگي درگذشت .
به گزارش گروه فرهنگ و انديشه ايلنا، "كاردو" براي روزنامه "بوستون گلوب" كار ميكرد و همانجا با "هانترتامپسون" آشنا شد و هر دو با هم مبارزه سال 1968 عليه "ريچارد نيكسون" را اداره كردند .
"كاردوسو" پس از يك دوره سرطان حنجره سرانجام بر اثر ايست قلبي درگذشت .
"كاردوسو" و "تامپسون" دوستان نزديكي بودند كه احترام زيادي براي كارهاي يكديگر قائل مي شدند. "كاردوسو" واژه "گونزو" را از زبان محاورهاي بوستون ، ماساچوست كه خودش بومي آنجا بود، گرفت و معناي " عجيب " داد .
"كاردوسو" خودش نيز از سبك "گونزو" در كارهاي مطبوعاتي اش و در نشرياتي همچون "اسكواير" و "رولينگ استون" استفاده مي كرد .
او سال 1984 مجموعه داستاني با نام "مالتيزسنگ ويچ و قهرمانان ديگر" منتشر كرد. او كتاب ديگري هم با نام "دكتر كرلند و دكتر اوكانر : داستان يك دشمني" دارد كه سال 1990 منتشر شد .
مجموعه داستان هاي دانشجويان دانشگاه قم منتشر شد
تهران- خبرگزاري كار ايران
"سراب"، مجموعه داستان هاي دانشجويان دانشگاه قم با گردآوري "ابراهيم قبله آرباطان" و با مقدمه "حسين مرتضائيان آبكنار" به همت دبيرخانه دائمي چاپ آثار دانشجويان كشور توسط انتشارات "سخن گستر" روانه بازار كتاب شد .
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا, "حسين مرتضائيان آبكنار" در مقدمه اين كتاب آورده است:
داستانهاي دانشجويي نام خوبي براي مجموعههايي از اين دست است. داستانهايي كه حرفهايي نوشته شده اند، اما آماتور هم نيستند؛ تجربياند، تجربي به اين معنا كه شايد فارغ از آموزشها و تئورهاي آشنا داستان نويسي اثري را خلق كرده اند كه گاه نشان از جسارت يا تخيل افسار گسيخته ذهني دارد كه زنده و صميمي است. داستان هاي اين مجموعه از ميان بسياري داستان انتخاب شده اند تا نمونهاي از نگاه هاي متفاوت داستاني باشند .
شايان ذكر است , اين مجموعه در برگيرنده 10 داستان كوتاه از "محمد سعيد اكبرزاده" , "سعيد اكبرزاده" , "فاطمه بديعي فرد" , "مرجان ابراهيمي نژاد" , "حبيب مقيمي" و "سيد محمد جعفر مرتضوي" است كه در 75 صفحه، شمارگان 2000 نسخه و با قيمت 1000 تومان توسط انتشارات "سخن گستر" روانه بازار كتاب شده است .
سالروز درگذشت " اريك اكسل كارلفلت " ، شاعر سوئدي
تهران- خبرگزاري كار ايران
"اريك اكسل كارلفلت" در 20 ژوئيه سال 1864 در سوئد به دنيا آمد، وي پس از پايان تحصيلات ابتدايي و متوسطه وارد دانشگاه آسپولا شد.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا, او يك مدرسه خصوصي براي مدت زمان كوتاهي تاسيس كرد و بعد از آن براي روزنامه استكهلم كار كرد. شعر "كارلفلت" سرآمد تغزل ناب در ميان شاعران سوئدي است.او قدرت وصف نشدني در توصيف سرزمين و زادگاه خود، روستاي والازن داشت. پرداختن او به اين شكل به سرزمين مادري خود، اشعار او را از شاعران سرزمينش متمايز كرده است و نمادهاي بومي در اشعار او جايگاه و كاركرد ويژهاي به خود مي گيرند .
دوران سلطه شعري او در زمان حياتش بسيار طولاني و بيش از يك نيم قرن بود. او در اين دوران، 6 دفتر شعر منتشر كرد.او سال 1931 جايزه نوبل را به خاطر اشعارش از آن خود كرد، اما جايزه نوبل براي او خوش شناسي به بار نيارود ، پس از مدت كوتاهي از دريافت آن در 8 آوريل 1931 درگذشت.مجموعه سخنرانيها و مقالات او پس از مرگش منتشر شد.
صد و نهمين نشست شعر معاصر برگزار مي شود
تهران- خبرگزاري كار ايران
صد و نهمين نشست شعر معاصر، روز چهارشنبه 6 ارديبهشت ماه در مجتمع فرهنگي تهران برگزار خواهد شد .
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا, در صدو نهمين نشست شعر معاصر، "سيروس نيرو" , "اسدالله امرايي", "هايده بهرامي حسين زاده" , "سيمين برليان" , "نرگس اليكايي", "علي شاه مولوي" ," سيد علي صالحي" , "پويا عزيزي" , "هادي خوانساري" , "پوران كاوه" و "مهناز آذرنيا" حضور دارند.
گفتني است، اين نشست به دبيري "اسدالله امرايي" است.
خالق " باز هم شازده كوچولو " درگذشت
تهران- خبرگزاري كار ايران
"ساويسا مهوار"، خالق كتاب "باز هم شازده كوچولو"، روز يكشنبه 6 فروردين ماه در تنهايي و انزوا درگذشت.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا، "ساويسا مهوار"، خالق كتاب "باز هم شازده كوچولو" و يكي از اعضاي شوراي كتاب كودك و يكي از فعالان تاسيس كتابخانه بم كه آثاري نيز از زبان فرانسه براي انتشار داشت، درگذشت.
لازم به ذكر است، "ساويسا مهوار" در حدود 40 سال سن داشت و دانش آموخته رشته زبان و ادبيات فرانسه از دانشگاه شهيد بهشتي بود كه در تنهايي در منزل مسكوني اش حوالي شهريار زندگي مي كرد، روز يكشنبه 6 فروردين ماه بر اثر برق گرفتگي درگذشت كه پس از چند روز، همسايگان متوجه ناپديد شدن او مي شوند و با مرگش روبرو مي شوند. پيكر وي در گورستاني در حوالي شهريار به خاك سپرده شد.
لازم به ذكر است، اعضاي شوراي كتاب كودك، ساعت 8:30 روز شنبه 19 فروردين ماه از مقابل شوراي كتاب كودك بر سر خاك وي مي روند و از سوي شوراي كتاب كودك نيز مراسم بزرگداشتي براي وي برگزار خواهد شد.
رضا رهگذر:
ادبيات بدون پسوند در جهان وجود خارجي ندارد
اعتقاد به وجود ادبيات متعهد كاملا علمي است
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
هر نويسندهايي كه از نوشتن داستان خود قصدي داشته باشد، يا به طور كلي براي داستان و ادبيات تعريفي داشته باشد، اثرش نسبت به قصد و تعريفي كه از ادبيات دارد، متعهد محسوب ميشود.
رضا رهگذر (محمدرضا سرشار) نويسنده و منتقد ادبي در گفت و گو با ايسنا با بيان اين مطلب گفت: با توجه به اينكه هيچ كس نيست كه از نوشتن داستان، قصد خاصي نداشته باشد و هيچ نويسندهاي نيست كه از داستان تعريفي نداشته باشد، بنابراين تمام داستانهايي كه نوشته و منتشر ميشود، داستانهاي متعهد هستند، البته سوگيري تعهداتشان متفاوت است.
وي گفت: آنان كه معتقد به وجود ادبيات متعهدند به بيراهه نرفتهاند و كارشان كاملا علمي است. چرا كه ما چه بخواهيم چه نخواهيم، چه مدعي باشم و چه نباشيم، صاحب مكتبي در ادبيات هستيم، حال اين مكتب ميتواند، ادبي يا عقيدتي باشد.
اين منتقد ادبي تاكيد كرد: ادبيات به معني ناب و خاص بدون هيچ پسوندي در جهان وجود خارجي ندارد. بنابراين حتي كساني كه معتقدند به ديدگاه هنر براي هنرند، خود به نوعي به اين ديدگاه متعهدند.
اين نويسنده ادبي با تاكيد بر اينكه تعريف علمي ادبيات اين است كه الزاما با پسوند همراه باشد گفت: كساني كه ادبيات را بدون پسوند به كار ميبرند، كارشان غير علمي است و بايد آن را اصلاح كنند.
نماهنگ اشعار كتابهاي دبستان ساخته ميشوند
تهيهكننده كليپ «دبستانيها»: با شعر و موسيقي كودكان را به ادبيات كهن علاقمند ميكنيم
سرويس: تلويزيون و راديو
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تلويزيون و راديو
نماهنگ «دبستانيها» با هدف به تصوير كشيدن اشعار موجود در كتاب فارسي دوران دبستان ساخته ميشود.
به گزارش سرويس تلويزيون ايسنا، «دبستانيها» با حضور بازيگران كودك و بزرگسال و براساس فيلمنامهاي از مهران آزاده و ليلا شفيعي و كارگرداني محمدحسن زاده و مهران آزاده توليد ميشود. موسيقي اين كليپها توسط ناصر چشمآذر، حميدرضا صدري و آرمان موسي پور ساخته شده است.
مهناز آذين ـ تهيه كننده اين برنامه ـ در گفت وگو با خبرنگار سرويس تلويزيون ايسنا، قالب شعر و موسيقي را براي كودكان اثر گذار دانست و افزود: قالب شعر و موسيقي به لحاظ سروكار داشتن با احساسات مخاطب، ميتواند ذهن باز را وارد عرصه خيال كند و به اين وسيله وسيعتر و بهتر در ناخودآگاه تاثير گذارد.
وي تعداد قسمتهاي كليپ دبستانيها را 13 قسمت 5 دقيقهيي خواند و افزود: در اين برنامه سعي شده تا به دانشآموزان كمك شود از حفظ طوطيوار اشعار خودداري كنند و با بهرهگيري از عناصر موسيقيايي راههايي ارائه شود تا اشعار و مفاهيم در ذهن و ناخودآگاه دانشآموز ثبت شود.
به گفتهي اين برنامه ساز بسياري از شعر كتابهاي درسي متعلق به مشاهير و مفاخر بزرگ ادبي ايران هستند.
آذين در اين باره اظهار كرد: با توجه به اين كه فهم ادبيات كهن براي دانشآموز دشوار است و نسل جديد آن طور كه بايد و شايد با ادبيات غني فارسي آشنايي ندارد، سعي شده كه با بهرهگيري از جنبههاي بصري و موسيقي ضمن آشنايي و ترغيب دانشآموزان به ادبيات كهن و غني ايراني به افزايش دايره دريافت و رشد قوه تخيل و خلاقيت آنها كمك شود.
به گزارش ايسنا، اشعار «به نام خداوند»« رنگين كمان»، نوشتهي محمود پور وهاب،« بازباران» (گلچين گيلان)، «راه مدرسه» (افسانه شعبان نژاد)، «بابا آمد» (رحماندوست)، «اي ايران» (شعباني)، «بوي ماه مهر» (قيصر امين پور) و «بخور تا تواني به بازوي خويش» (سعدي) در قالب كليپ ساخته ميشوند.
ديدار با محمد حقوقي؛
«حق هيچ شاعري پايمال نخواهد شد»
«شعر واقعي به تفكر نياز دارد»
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
شاعر حتا وقتي به كنار درياي مديترانه، مانش و سياه رفته، بهياد درياي خزر ايران شعر سروده. دوري از وطن هميشه برايش سخت بوده، خاك و آسمان ايران برايش رنگ ديگري دارد و ماه با آنكه همهجا يكي است، براي او اما ماه ديگري است، ماه ايران.
محمد حقوقي فعاليت ادبياش را از سال 1340 زماني كه از دانشسرايعالي تهران در رشتهي ادبيات فارسي فارغالتحصيل شد و به اصفهان بازگشت، آغاز كرد. او كه در آن زمان، تازه با شعر نيمايي آشنا شده بوده، وقتي به اصفهان برميگردد، در چند انجمن ادبي شركت ميكند و چون ميبيند كه جوانان مجبور ميشوند از روي سرمشق غزلهاي سعدي يا حافظ شعر بسازند، تصميم ميگيرد كه اين انجمنها را بههم زند. بعدها هوشنگ گلشيري هم به او ميپيوندد و همين آشنايي سبب ميشود كه حقوقي و گلشيري همراه با جليل دوستخواه، محمد كلباسي، احمد گلشيري و فريدون مختاريان، خود جلسهاي هفتگي ترتيب دهند و با جذب جوانان، به طرح ادبيات و مسائل روز بپردازند. اين جلسهها تشكيل ميشود و با پيوستن اميرحسين افراسيابي، اورنگ خضرايي، روشن رامي، مجيد نفيسي، محمدرضا شيرواني، رضا فرخفال، يونس تراكمه، هرمز شهدادي، منصور كوشان، ايرج ضيايي، و آمدن ابوالحسن نجفي از فرانسه و نيز پيوستن احمد ميرعلايي و ضياء موحد و درنهايت، همكاري همه اينان با هم، به چاپ مجلهاي ميانجامد كه به «جنگ اصفهان» معروف ميشود و نخستين شماره آن در سال 1343 انتشار مييابد. در واقع از شماره سوم با فرستادن شعر و داستان و مقاله مشاهير اهل قلم، كساني چون مهدي اخوان ثالث، احمد شاملو، م. آزاد، منوچهر آتشي، يدالله رويايي، محمدعلي سپانلو، بهرام صادقي، تقي مدرسي، مصطفي رحيمي، پرويز مهاجر، مهشيد اميرشاهي، ميهن بهرامي، احمدرضا احمدي، صفدر تقيزاده، محمدعلي صفريان، سيروس طاهباز، رضا سيدحسيني و… كم كم «جنگ اصفهان» جاي درخور خود را در ميان مجلهها و ماهنامههاي ادبي و هنري پيدا ميكند و تا 11 شمارهي آن چاپ ميشود. اما جلسههاي «جنگ» با آمدن حقوقي به تهران و رفتن نجفي به فرانكلين در سال 1349 و آمدن چند سال بعد گلشيري، ديگر تقريبا از رسميت ميافتد.
او به تهران كه ميآيد، به همان شغل قديمياش، يعني معلمي، ميپردازد و تا سالها پيشهاش ميشود.
اين منتقد ادبي كه براي اولين بار در دههي 40، با مقالهي مفصل «كي مرده كه بجاست» در سومين شمارهي «جنگ اصفهان» به عرصهي نقد ادبي وارد شد و مورد توجه اهل ادب قرار گرفت، در آن مقاله نوشته بود كه از تمام شاعراني كه تا آن دهه به عنوان شاعر نوپرداز شهرت يافتهاند و همه خود را از «نيما يوشيج» متأثر ميدانند، تنها هفت نفر آنان را شاعران موفق ميتوان خواند و شعرشان را ماندگار دانست؛ "احمد شاملو، مهدي اخوان ثالث، منوچهر آتشي، فروغ فرخزاد، م. آزاد، يدالله رويايي و سهراب سپهري".
حقوقي درباره اينكه چهطور درباره اين شاعران به اين اعتقاد رسيد، در ديدار با بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) توضيح داد: بهعلت مطالعه و مداقه در شعر نيمايي و بخصوص تامل و ترديد به كار برخي از شاعراني كه آن زمان از شهرت بسيار برخوردار شده بودند؛ ازجمله «سياوش كسرايي» كه مثلا از «م.آزاد» بسيار مشهورتر بود. درحالي كه من شعر «كسرايي» را در مقابل شعر «م. آزاد» واجد ارزش نميدانستم، و اين درست در سالهايي بود كه برخي به اين عقيده رسيده بودند كه «كسرايي» تنها شاعر امروز ايران است و زماني در همهي چهارراهها و ميدانهاي شهر مجسمهاش ديده خواهد شد. اما من نه فقط اين اعتقاد را نداشتم، بلكه او را در حد يك شاعر نوپرداز متوسط ميدانستم و ميدانستم كه او «شاعر روز» است؛ نه «شاعر هميشه»، شاعري كه طرز تفكر غالب آن زمان شعر او را ميپسنديد و به تعصب عقيدتي او سخت اعتقاد داشت و سرانجام هم همين، كار دست او داد و در سالهاي آخر به آوارگي او از ايران و در پايان به مرگ او در سرزميني غريب منجر شد. اما آن هفت شاعر مورد نظر من هر چه پيشتر آمدند، بيشتر خود را نشان دادند و مورد توجه اهل نظر قرار گرفتند.
وي درباره شاعران پس از انقلاب و جايگاه آنان در شعر معاصر معتقد است: بعد از انقلاب كسي جاي شاعران نامبرده شده را نگرفت و ارزش شعر ما همچنان به دست همينها بود و تا الان هم هست و در دنبال آنها شاعران نسل بعد هم، يعني متولدان سالهاي 1313 تا 1322، امثال "فرخ تميمي، منوچهر نيستاني، رضا براهني، منصور اوجي، اسماعيل خويي، كاظم سادات اشكوري، جواد مجابي، محمدرضا شفيعي كدكني، محمدعلي سپانلو، احمدرضا احمدي، محمد مختاري، ضياء موحد، علي باباچاهي" و چند نفر ديگر، و البته چند نفر ديگر از نسل اول هم، مثلا "هوشنگ ابتهاج، يدالله مفتون اميني، بيژن جلالي، نصرت رحماني، فريدون مشيري، نادر نادرپور" و... .
اين شاعر البته جريان انقلاب را در آثار شاعران و داستاننويسان معاصر بيتأثير ندانست و گفت: اصولا در مقاطع تاريخي خاص، در هر شرايط زماني و با هر هدف و آرماني كه آن شرايط تاريخي بهوجود ميآيد، هنر بهطور كلي متحول ميشود و از يك طرف موضوعها و مفهومهاي جديد، اغلب با جامهي شعار مورد توجه شاعران قرار ميگيرند و از سويي ديگر در «شكل»هاي گوناگون و «فرم»هاي مختلف و خاصه بازي با كلمهها از سر تفنن و تعهد؛ دو واكنش در كنار هم، يكي به اعتبار اقبال به آرمانها و اصول انقلاب و ديگري به دليل اعراض از اوضاع جديد و باورهاي مردمي. در مورد داستان هم همينطور است؛ برخي از داستاننويسان بهعلت سرعت سير وقايع و حوادث مختلف، صرفا به نوشتههاي گزارشوار بسنده ميكنند، برخي نيز منتظر ميمانند تا زماني كه وقت نوشتن آنها در قالب واقعي داستان فراهم آيد. بخصوص در انقلاب ما كه در ابتدا وضعي همهگير داشت، اما بهتدريج هر گروه بنا بر اعتقادها و نظريههاي خاص خود در يك خط هنري و ادبي مخصوص حركت كرد تا واكنشي جز واكنش گروههاي ديگر از خود نشان دهد؛ گروهي از سر اعتقاد، گروهي نيز از در اعتراض، هر كدام هم با راهها و شيوههاي مختلف…
سرايندهي «زوايا و مدارات» درباره ماندگاري آثار شاعران امروز ترجيح داد كه از كسي نامي نبرد و متذكر شد: اجازه بدهيد از كسي نامي برده نشود و بيتوضيح بيشتر البته. ما اصلا اين شاعران را از نظر نحوهي واكنش در اين مقطع خاص و حساس به سه گروه مشخص ميتوانيم تقسيم كنيم: گروه اول، شاعران متعهد به انقلاب كه از همان آغاز به استفاده از قالبهاي قديم، بيشتر غزل و كمتر رباعي و دوبيتي و مثنوي متمايل شدند و با توجه به فرهنگ اسلامي و مباني تشيع و عنايت به مدايح و فضايل بزرگان دين و بهطور كلي متاثر از حماسهي انقلاب و بعد نيز به تاثير از تبعات جنگ، به ساختن شعر دل بستند و البته از اسمها، اشيا و كلمهها و تركيبهاي مناسب انقلاب و جنگ، مثلا وضو، خون، آيه، ضريح، ايمان، سجود، محراب، حجله، دجله، فرات، علقه، ذوالجناح، گل محمدي، صاعقهي عشق، بانوي شقايق، داغ لاله، قيامت خون، مزرعهي سرخ شهيد، خون زلال كربلا و… همراه با انتخاب قافيهها و رديفهاي جديد و بيسابقه فعلي و اسمي استفاده كردند.
وي گروه دوم شاعران را جوانان شاعري ميداند كه درواقع، بيشتر در خط شاعران پيشكسوت و البته با زبان مردمي امروز و نه زبان ادب و با انديشه و فضايي ناشي از وضعيت و موقعيت شاعر در جريان واقايع و حوادث اين ايام حركت كردند. و گروه سوم كه با هر اين دو گروه تفاوت داشتند؛ اينها در آغاز در نوعي بلاتكليفي بهسر ميبردند و منتظر كه تا كي زمان آن برسد كه از اين بهت و حيرت بهدر آيند و بنا بر اعتقاد يا بياعتقادي و توجه به تجربه يا بيتجربگي به واكنش منحصربهفرد دست زنند.
حقوقي دربارهي راه برونرفت از اين بهت و حيرت و بلاتكليفي معتقد است: البته به اين گروه بلاتكليف و مبهوت، بايد با دو نظر نگاه كرد؛ گروه شاعران شناختهشده كه اصولا تا اوضاع آرام نشود و به همهي جوانب نتوانند اشراف پيدا كنند، شعر نميتوانند بنويسند و گروه ديگر شاعران جواني هستند، بيهيچ اصول اعتقادي كه غالبا بيتجربهاند؛ اين است كه منتظر ميمانند تا راهي باز شود و بهانهاي به دستشان بيايد تا نوشتن را آغاز كنند، كه البته براي بسياري از اينها، اين بهانه، همان ورود فرضيهها و نظريههاي مختلف ادبي و زباني جديد بود، از طريق ترجمهي مقالهها و كتابهاي مختلف با مطالبي كه در اين مقاطع حساس تاريخي، خود بهخود مورد توجه قرار ميگيرد و درواقع بيشتر اين عنوانها و اصلهاست كه درنهايت سرمشق كار آنان ميشود. مثلا آشنايي با نظريههاي فرماليستهاي روسي يا «مكتب پراك» يا اصولا نظريههاي متفكران جديد در حوزه نشانهشناسي و زبانشناسي، زبان شعر، رمان، بازخواني متن، اصل تاويل، توجه به معنا و فرامعنا، مدرن و پسامدرن يا مفهوم ساختارشكني و اصطلاح «مرگ مولف» و… و به طور كلي اصول و مبانياي كه توسط امثال «ياكوبسن»، «ميشلفوكو» ،«رولانبارت»، «بلانشو»، «ژاكدريدا»، «گادامر»، «ليوتار» و ...عنوان و بيان شده است.
وي معتقد است كه جوانان ما اين تئوريها را از طريق ترجمههايي كه غالبا نيز مبهم و نامفهوماند، به خيال خود در شعرهايشان پياده ميكنند و با اين توهم بر نوشتهي خود نام «پستمدرن» ميگذارند و آن را اثري فرامعنا و قابل تفسير ميدانند و خود را مثلا ساختارشكن ميشناسند.
نگارندهي مجموعههاي «شعر زمان ما» توضيح داد: اين عده از شاعران از سر ناآگاهي و غالبا هم از سر بياعتقادي به اين تئوريها روي ميآورند. كار اينها نوعي بازي با زبان، بيتوجه به اصل معنا و درنهايت محتواست كه بعضا تا حد دهنكجي و لجاجت و اغلب هم بدون اينكه خود به اين حقيقت واقف باشند، لجاجتي ناآگاهانه و بيشتر از سر احساس، كه درواقع از شرايط اجتماعي و ايستادن در مقابل ارزشهاي جديدي كه بنابر تصورشان بر آنها تحميل شده، ناشي است. خب، با اين توضيحها، اينها در اين مواقع چه واكنشي ميتوانند نشان دهند، جز اينكه به بازيهاي زباني بيهيچ توجه به وضعيت و موقعيتي كه در آن هستند، بپردازند. درست برخلاف كار شاعران مجرب و سرشناس كه اگر با زبان برخورد تازه ميكنند، توفيق دريافتن زباني ديگر، به اعتبار تعريف جديد از شعري ديگر است و انعكاس جوهر زمان و جريان گذران حوادث كه آرامآرام از صافي ذهن آنها نگذرد و در عين تاثر در وجودشان تهنشين نشود، آن زبان جديد خون نميگيرد و آن شعر تازه امروزين متولد نميشود و همهي اين تاثير و تاثرها و ذهنيتها البته در سكوت و چه بسا سكوت طولاني شاعر نطفه ميبندد و شكل ميپذيرد، تا زمان نوشتن آن فرا رسد.
حقوقي، بعد از انقلاب چند سالي در كارش توقف داشته و عاملي كه او را دوباره به نوشتن واداشت، جنگ تحميلي عراق بود. او بعد از انقلاب به گفته خودش مدتها به بهت دچار بود و قضايا را مينگريست. "خود من تا سال 59 قضايا را مينگريستم، تا اينكه با شروع جنگ، اضطراب به نهايت شدت خود رسيد، اضطراب تجزيه وطنم. تا سرانجام كه يك شب تا صبح در يك حالت انفجار، شعر بلند «خروس هزار يال» را نوشتم". او اين انفجار و هيجان را درواقع دليل عشق بيش از حد خود به ايران و فرهنگ اين آب و خاك ميداند و در دنباله حرفهايش ادامه ميدهد: آن ايام من در ايران نبودم، يعني تابستان سال 59 تا شروع جنگ و همينطور از اواخر سال 63 تا اواخر 64 كه به قصد مداوا در سوييس بهسر ميبردم، يعني در اوج موشكباران عراقيها. ايامي كه تحملش خيلي سخت بود، اصلا همه چيز در ايران براي من شكل ديگري دارد، رنگها جلوهاي ديگر دارند؛ خاك، آب، زمين، آسمان، حتا ماه كه در همه آسمانها يكسان ميتابد. ماه آسمان ايران در نظر من ماه ديگري است؛ جاذبهاي ديگر دارد. در ساحل درياي سياه يا مرمره، درياي شمال يا اقيانوس اطلس، درياي آدرياتيك يا مديترانه، گويي به درياي خزر نگاه ميكردم؛ همهي اين ساحلها براي من ساحل خزر بود.
حقوقي شعر «خروس هزاربال» را واكنش خود نسبت به حوادثي كه در كشورش ميگذشت ميداند، ولي بعد البته با همان شيوه هميشگي خود شعر نوشت. يعني همانطور كه در مواقع مختلف شعر مينويسد: فارغ از هيجانها و تاثيرهاي موقت روز؛ چراكه اعتقاد دارد شعر واقعي به تامل احتياج دارد، تاملي كه وقتي نطفه گرفت و آرامآرام در مسير تفكر و تخيل توامان به حركت افتاد، آنوقت شعر شكل ميگيرد، و نه بيان احساسها و هيجانهاي زودگذر و در اين برهه از زمان، ناشي از وضع انقلاب، كه خود بهخود چه در داستان و چه در شعر حالت گزارش و شعار پيدا ميكند. البته اين بيشتر واكنش شاعران و غالبا جوانان شاعري بود كه نسبت به جريانهاي انقلاب حساس بودند و نه آن شاعران جوان سرگردان كه منتظر بودند تا بهانهاي به دستشان بيفتد و از جايي شروع كنند، كه اين بهانه را بيشتر سيل ترجمهي تئوريها به دستشان داد.
وي كه خود با نظريههاي «رولان بارت» در دههي 40 در «جنگ اصفهان» با ترجمهي «ابوالحسن نجفي» آشنا شده بود، در ادامه گفتوگو با ايسنا تصريح كرد: البته ما نيز به اين نظريهها توجه داشتيم و آنها را هم ميخوانديم، اما نه به نيت سرمشق؛ به قصد آگاهي هر چه بيشتر از مطالب و مباحث مربوط به زبان. وانگهي ما با برخي از اين اصول از قبل هم آشنا بوديم و ضمن مقالهها و نوشتههاي خود مثلا در «جنگ اصفهان» درباره زبان و اصل هنجارگريزي و عادتشكني يا همين «آشناييزدايي» يا مساله «فرم» و «ساختار» و توجه به شعرهاي «متشكل» و ساختمند و قابليت تفسيري آنها، البته با نامهاي ديگر به اين نظريهها، استناد هم كرده بوديم. ما با نام «رولان بارت» از 40 سال پيش وقتي كه آقاي نجفي اثري را از او در «جنگ اصفهان» ترجمه كرد، آشنا شده بوديم و راجع به نظريههاي او بحث كرده بوديم و …
اين منتقد ادبي هيچ جريان شعري را رد نكرد و توضيح داد: بهشخصه و بهطور كلي كار هيچكدام از اينها را رد نميكنم، حتا آثاري را كه مطلقا نميفهمم و اين يك واقعيت است كه متاسفانه هيچ كس به آن توجه ندارد؛ يعني هيچ كس نميداند كه هر چيزي را كه نميفهمد، نميتواند و نبايد رد كند؛ حالا هر اسمي كه ميخواهد پاي آن باشد. مگر ما فرمول e=mc2 را درك ميكنيم؟ و دربارهي آن ميتوانيم توضيح دهيم
و بگوييم چون ما نميفهميم، پس اين جملهاي بيمعناست؟ اما اين جمله بيمعنا چيست و از كيست؟ فرمول «رابطهي جرم و انرژي» است از «انيشتين»؛ شايد بگوييد يك فرمول علم فيزيك، رياضي را كه با يك شعر نميتوان مقاسيه كرد؛ مساله مقايسه نيست. من از نفس «نفهميدن» حرف ميزنم و تاكيد ميكنم همه آدمها كه نميدانند اين فرمول انيشتين است و حتا اگر بدانند هم باز ميگويند نميفهميم. چرا؟ چون با اين زبان آشنا نيستند. همينطور كه با زبان شعر، يا با زبان چيني و اصولا مسالهاي به نام زبان، كه خود فينفسه مسالهي پيچيدهاياست.
وي ادامه داد: برخي از استادان دانشگاههاي ما كه مصرانه شعر نيمايي را صرفا به دليل اين كه نميفهمند و با آن نميتوانند رابطه برقرار كنند، رد ميكنند، و ما وقتي ميگوييم چرا، ميگويند چون «نميفهميم». به اين جواب «نميفهميم» توجه كنيد و باز وقتي ميگوييم آخر چرا؟ جواب ميدهند، چون زبان نيما زبان فارسي نيست.
او دربارهي اينكه چرا شعر امروز مخاطب عام ندارد، معتقد است: مساله مخاطب هم به اين سادگيها نيست؛ دلايل بسيار دارد: يكي به علت نفس «شعر» يعني «عصارهي كلام» بوده كه طبيعي است با كلام مشروح بسيار فاصله دارد، چراكه در شعر يعني در كلام موجز معمولا برخي از اركان جمله حذف شدهاند و ديگر معناي كلمهها، معناي روزمره و مستعمل آنها نيست و زبان بيشتر هدف است؛ نه وسيله، يعني زباني كه خبري ميدهد يا سوالي ميكند به قصد فايدهاي يا دستور كاري. مثلا وقتي فلان بنا از فلان معمار ميشنود كه «امروز همهي خشتها را بچين و ديوار را تمام كن»، تا وقتي كه ما امروز و در همه زمانها از حافظ ميشنويم: «خشت زير سر و بر تارك هفت اختر پاي»، بديهي است كه اين دو جمله با هم تفاوت دارند. زبان در جمله اول زبان وسيله است و براي انجام كاري سودمند و مورد نياز بيان شده است و زبان درجه دوم چنين نيست، چون نه اين «خشت» آن خشت است و نه اين «پا» پاي قدم برداشتن و رفتن. معناي جمله اول را همه فارسيزبانان ميفهمند، ولي معناي جمله دوم تنها براي فارسيزباني قابل فهم است كه با زبان مجازي و عرفاني آشناست. اما آيا همهي نوشتههاي جوانان افراط كار ما هم همينطور است؟ نه براي پارسيزبان عام و نه خاص، براي هيچ يك از مخاطبان قابل ارتباط نيست.
وي در ادامه بحث درباره اينكه چرا داستان در ادبيات امروز بيشتر از شعر مخاطب دارد، گفت: زيرا در هر مقطع زماني كه جامعه در شرايط خاص و حساس قرار ميگيرد، طبيعي است داستان از آنجا كه به جزييات ميپردازد و به رفتار و واكنش كاراكترها و تيپها توجه ميكند، خود بهخود آينه يك جامعه ميشود، آيينهاي تمامنما. بنابراين داستان بسيار بيشتر از شعر مخاطب خواهد داشت و به همين دليل هم هست كه ناشران و موزعان چون ميدانند خوانندگان شعر بر عكس داستان بسيار اندك هستند، از چاپ و نشر كتابهاي شعر، مگر در مورد چند شاعر صرفا مشهور و لزوما نه بزرگ، خودداري ميكنند؛ درصورتيكه در مورد داستان اينطور نيست. البته اين را هم بايد گفت كه اصولا نشر كتاب در ممكلت ما از لحاظ توزيع و پخش يكي از بدترين دورههاي خود را طي ميكند. چون ناشران معمولا كتابهايي را چاپ ميكنند كه بدانند به چاپهاي دوم و سوم و چندم هم خواهند رسيد و موزعان هم همينطور، كتابهايي را پخش ميكنند كه بدانند براي آنها سودآور خواهد بود.
اين شاعر دليل ديگر مخاطب عام نداشتن شعر امروز را نفس «شعر» ميداند، يعني وقتي زبان درنهايت ايجاز و فشردگي است و به زمان احتياج خواهد داشت تا جامعه در مرتبهي ارتباط با آن قرار گيرد. وي در اينباره افزود: بخصوص كه معمولا در درازمدت است كه كفها از بين ميروند و آبهاي گلآلود صاف ميشوند تا شعري اگر واقعا شعر است ژرفاي خود را نشان دهد؛ بنابراين بايد صبر كرد و شكيبا بود تا در آيندهاي شايد هم نه چندان دور، چهرههاي مستعد را با توجه به ارزشهاي شعري جديد، هر يك، به نسبت شناخت و به اندازه ژرفاي هر شعر پي برد؛ زيرا آنچه مسلم است، در طول تاريخ حق هيچ شاعري پايمال نخواهد شد و درنهايت هر كس به قدر ارزش كار خود به حق خود خواهد رسيد. به همين دليل است كه هيچ شاعر «روز» و با شهرت موقت، شاعر «هميشه» و معاصر همه زمانها نخواهد شد. و نه يك فرد، كه هيچ گروهي با هر مانيفست و بيانيهاي نخواهد توانست خود را به تاريخ تحميل كند. شما فقط كشور فرانسه در اين 150 سال، 200 سال اخير را درنظر بگيريد و ببينيد چقدر مكتبهاي ادبي و هنري آمدهاند و رفتهاند و هيچ اثري از آنها نمانده است. يا در همين كشور خودمان، اين گروههاي گوناگون چه نامهايي براي شيوهي شعري خود گذاشتهاند: شعر حجم، شعر ديگر، شعر گفتار، موج نو، موج دوم و سوم و … اما سرانجام در فرانسه چه كساني ماندهاند: مالارمه، والري، رنهشار، سن ژون پرس و چند شاعر ديگر، و در ايران: نيما يوشيج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، مهدي اخوان ثالث، منوچهر آتشي و… كه در مجموع بيش از انگشتان دو دست نميشوند. در كشورهاي ديگر هم همينطور. اما چرا؟ چون شاعر واقعي فطرت شاعرانه ميخواهد و معرفت تاريخي و پشتوانه فرهنگي، همراه با احساس رنجهاي انساني. او بايد جريان تاريخ را از خود بتواند عبور دهد و تا حد امكان با اسطورهها و حماسهها و تراژديها درآميزد و در آنها غرق شود. شاعري كه به اين معارف متكي و از اين جواهر معرفتي سرشار نباشد، يك شاعر كامل و راستين، شناخته نخواهد شد. دنياي شاعر تنها چارديواري خانه يا محله يا حتا شهر او نيست، بلكه همه آفاق دنياست، آنجا كه آسمان به دريا ميريزد و با حافظهاي تاريخي و ذهني نيز با حضوري درخشان و سرشار از بارهاي معنايي و موسيقايي كلمهها، و با چنان بصيرتي كه ابعاد هر كلمه را همچون ابعاد يك شيء بتواند نگاه كند؛ چون كلمه در نظر شاعر نه تنها شنيدني كه ديدني، لمس كردني، چشيدني و بوييدني است. سخن كوتاه؛ با دست خالي و ذهن تهي و به وسيله كلمهها، آن هم در حد اسباببازي، هرگز بناي يك «شعر» را نميتوان گذاشت؛ چون مطمئن باشيد كه اين بنا زودازود فرو خواهد ريخت و تمام مصالح آن را باد با خود خواهد برد
حرفهاي ديگر بماند براي بعد.
محمد حقوقي در سال 1316 در اصفهان زاده شد. دوره آموزشهاي دبستاني و دبيرستاني را در زادگاهش به پايان رساند. پيش از اينكه به تهران بيايد، تنها دو كتاب شعر با نام «زوايا و مدارات» و «فصلهاي زمستاني» را در اصفهان چاپ كرده بود و نه تنها به عنوان شاعر، كه به عنوان منتقد هم، همراه با چاپ مقالهها و نقدهايي در «جنگ اصفهان»، مجلهي «آرش» و مطبوعات مختلف، مشهور شده بود. اما آنچه او را بيش از پيش شناساند، انتشار كتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» بود كه در واقع به عنوان تنها آنتولوژي معتبر شعر نو شناخته شد. اين كتاب سال بعد با تجديد نظر در دو مجلد مفصل انتشار يافت و شعر دهههاي 50 و 60 را نيز دربر گرفت. او حالا دارد جلد سوم شعر نو از آغاز تا امروز رامينويسد كه به شعر دهههاي 70 تا اواخر 80 ميپردازد، ولي ميخواهد نام دههها را بردارد، چرا كه فكر ميكند شايد تا آخر دههي 80 نتواند برسد.
محمد حقوقي از سال 1348 تا 1380 نزديك 30 جلد كتاب اعم از شعر و نقد شعر منتشر كرده است.
«زوايا و مدارات»، «فصلهاي زمستاني»، «شرقيها»، «گريزهاي ناگزير»، «با شب، با زخم، با گرگ»، «خروس هزار بال»، «شب ناشب»، «دالانهاي بلند عصر»، «از بامداد نقره و خاكستر»، «سبدها»، «از دل تا دلتا»، «گيلاسها و گنجشكها»، «اندوهيادها» و …
حقوقي پنج جلد كتاب نيز با عنوان «شر زمان ما» به ترتيب دربارهي شعرهاي «احمد شاملو»، «مهدي اخوان ثالث»، «سهراب سپهري»، «فروغ فرخزاد» و «نيما يوشيج» به چاپ رسانده است. ششمين مجلد اين كتابها ويژه «سيمين بهبهاني» و هفتمين آنها نيز درباره شعر «منوچهر آتشي» است كه هر دو را در دست نوشتن دارد.
از اين شاعر و منتقد دو كتاب ديگر هم توسط «نشر قطره» بهزودي منتشر خواهند شد: يك مجموعه شعر با نام «شعرهاي ساحلي» و ديگر با نام «تا نظم هندسي واژهها» يا «شعرهاي ساختمند» كه شامل تفسير بهترين و متشكلترين شعرهاي معاصر ايران از نظر حقوقي است و احتمالا سه تا چهار مجلد خواهد شد. او چندين كتاب با نامهاي «سطحهاي شعر در سطرهاي نثر»، «لاكپشتها»، «مثنوي شهرزاد» و «ترانههاي بابا» را نيز براي چاپ آماده دارد.
گزارش گفتوگو از: خبرنگار ايسنا، زينب كاظمخواه
گزينهي شعرها و مجموعهي داستان جديد فرشته ساري منتشر ميشوند
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب
گزيدهي شعرها و مجموعهي داستان جديد فرشته ساري منتشر ميشوند.
بهگزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، “گزيدهي شعرهاي شش كتاب” ، 120 شعر منتخب از شش مجموعهي شعر ساري شامل “پژواك سكوت” ، “قابهاي بيتمثال” ، “شكلي در باد” ، “تربت عشق و جمهوري زمستان” ، “روزها و نامهها” و “سي لحن باربد” است كه البته مجموعهي آخر هنوز منتشر نشده است.
ساري از هر مجموعه، 20 شعر را گزينش كرده و قصدش از انتشار اين گزينه، يادآوري شعرهايي است كه ناياب بوده و ارتباطشان با مخاطب قطع شده است.
اين مجموعه بههمراه مجموعهي داستان جديد او با عنوان “مركز خريد خاطره” در انتشارات خجسته در حال حروفچيني هستند.
مجموعه داستان يادشده هفت داستان بهنسبت بلند را شامل ميشود كه از سال 81 نوشته شدهاند. “ابوالهول” ، “فيلم” ، “گزارش از آينده”، “مركز خريد خاطره” ، “پانزده آذر” ، “فرد بيشماره” و “داستان ناتمام يك مستمع” داستانهاي اين مجموعه هستند.
چاپ دوم رمان “ميترا” هم گويا پنج شش ماه است كه منتظر دريافت مجوز است.
داستان نوجوانان “بنفشهاي در قطب” با ترجمه فرشته ساري نيز زمستان سال گذشته توسط انتشارات چشمه تجديد چاپ شد.
رمان “پريسا” و مجموعهي داستان “چهرهنگاري دنيا” از آخرين آثار منتشرشدهي اين شاعر و داستاننويس هستند.