گراميداشت «شهريار» در كنگره شعر دفاع مقدس
خبرگزاري فارس: در اولين روز از برگزاري پانزدهمين كنگره سراسري شعر دفاع مقدس كه مصادف با روز ملي شعر است، ياد و خاطر «استاد شهريار» گرامي داشته ميشود.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از ستاد خبري پانزدهمين كنگره سراسري شعر دفاع مقدس، اين دوره از كنگره سراسري شعر دفاع مقدس روز دوشنبه 27 شهريور ماه كه مصادف با روز شعر و ادب پارسي و بزرگداشت استاد شهريار است، افتتاح مي شود و بعد از انجام برنامههاي شعر خواني و تقدير از برگزيدگان، عصر روز چهارشنبه 29 شهريور ماه به كار خود پايان ميدهد.
دبيرعلمي اين دوره از كنگره سراسري شعر دفاع مقدس حسين اسرافيلي است. وي كه در اسفند ماه 1331 در تبريز به دنيا آمده، تاكنون بيش از 15 عنوان كتاب را تاليف و گردآوري كرده است كه از آن جمله ميتوان به «تولد در ميدان»، «آتش در خيمهها»، «عبور از صاعقه»، «گزيده ادبيات معاصر»، «مردان آتش نهاد»، «كوهها سنگ ميزايند» و .... اشاره كرد.
چشمانداز ادبيات ايران/17
جامعه ايران براي پيشرفت به «ادبيات پيامي» نياز دارد
خبرگزاري فارس: يك داستاننويس گفت: جامعه ايران براي پيشرفت بيش از پيش به ادبيات پيامي احتياج دارد. ادبيات پيامي به اين معنا نيست كه نتيجهگيري آموزشي يا اخلاقي به صورت مستقيم در پايان هر اثر آورده شود، بلكه منظور اين است كه اثر ادبي هدفمند باشد و بخواهد كه به مخاطب چيزي را بياموزد.
مهري رحماني -شاعر و داستاننويس- در گفتوگو با خبرگزاري فارس، اظهار داشت: براي محتواي ادبيات نميتوان برنامهريزي كرد، بلكه براي ادبيات ميتوان زمينههاي حمايتي را فراهم ساخت. يكي از اين حمايتها ميتواند در زمينه چاپ آثاري باشد كه امكان چاپ ندارند.
وي افزود: من خيلي از كتابهاي شعر و داستان را ميشناسم كه هيچ ناشري حاضر به چاپ آنها نيست. دولت ميتواند در زمينه چاپ آثار ادبي برنامههاي حمايتي را طراحي كند.
رحماني ادامه داد: يكي ديگر از برنامههاي حمايتي نهادهاي دولتي و غيردولتي ميتواند در زمينه معرفي كتابهاي چاپ شده باشد. مخصوصا كتابهايي كه فرهنگساز تشخيص داده ميشود و هدفمند است. صدا و سيما رسانه خوبي براي معرفي كتابهاي ادبي است كه متأسفانه تبليغات دراين رسانه هزينه بالايي را در پي دارد.
اين داستاننويس اضافه كرد: در زمينه محتواي ادبيات، فقط نويسندهها و شاعران هستند كه ميتوانند تشخيص دهند كه چه بنويسند يا بسرايند. درتمام دنيا هم اينگونه است. هرگونه دخالت در امر محتواي ادبيات، ادبيات را به سمت سفارشي شدن سوق ميدهد.
وي درباره نقش انجمنهاي ادبي در پيشبرد ادبيات گفت: يكي از مهمترين وظايف انجمنهاي ادبي نقد اثار ادبي است، متأسفانه جامعه ادبي ايران در زمينه نقد و بررسي بسيار ضعيف است. من به نقد شديدا اعتقاد دارم زيرا نقد كتاب زمينهاي را براي معرفي بهتر كتابهاي ارزشمند براي تودههاي مردم فراهم ميكند.
رحماني گفت: همچنين نقد آثار ادبي باعث ميشود كه جلو آثار بازاري گرفته شود. من با ادبيات عامهپسند مخالف نيستم. اما ادبيات بازاري با ادبيات عامهپسند شسته و رفته فرق ميكند.
وي افزود: ادبيات راه خودش را پيدا ميكند. كافي است نويسندگان و شاعران در محيط شخصي و عموميشان احساس امنيت كنند. يكي از عواملي كه احساس امنيت نويسندگان و شاعران را مختل ميكند، شمارگان پايين كتاب در ايران است.
معرفي برگزيدگان «داستان دفاع مقدس» به آذر ماه موكول شد
خبرگزاري فارس: مراسم معرفي برگزيدگان اولين مسابقه داستان دفاع مقدس همزمان با تولد امام رضا (ع) سيام آذر ماه در تالار انديشه حوزه هنري برگزار ميشود.
مسعود اميرخاني، مسئول دبيرخانه اولين مسابقه داستان دفاع مقدس به خبرنگار فارس گفت: بعد از اعلام فراخوان اولين مسابقه داستان دفاع مقدس، 300 نويسنده با ارسال 230 داستان كوتاه و بلند در مسابقه شركت كردند.
اميرخاني خبر از برگزاري اولين جلسه شوراي مركزي مسابقه داستان دفاع مقدس در تاريخ 19 تير داد و بيان داشت: اولين جلسه شوراي مركزي در حوزه هنري برگزار شد، در اين جلسه محسن مؤمني به نمايندگي از سوي دفتر آفرينشهاي ادبي و انجمن قلم، محمدرضا بايرامي به نمايندگي از سوي خانه داستان و آقاي حميد حسام نيز از سوي بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس حضور داشتند، در اين جلسه مصوب شد تا مراسم پاياني اولين مسابقه داستان دفاع مقدس به تعويق افتاد.
وي افزود: در اين جلسه مقرر شد كه مراسم اهداي جوايز و معرفي برگزيدگان به 12 آذر سال جاري، همزمان با تولد امام رضا (ع) موكول شود. همچنين مهلت ارسال آثار به دبيرخانه تا 15مهر ماه تمديد شده است.
اميرخاني اظهار داشت: براي داوري آثار قرار شده كه از هر نهاد (انجمن قلم، خانه داستان، حوزه هنري و بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس) يك نماينده حضور داشته باشد.
همچنين احتمال ميرود در حاشيه برگزاري اولين مسابقه داستان دفاع مقدس دو ميزگرد آسيبشناسي داستان دفاع مقدس برگزار خواهد شد.
اولين مسابقه داستان دفاع مقدس آذر ماه، تالار انديشه حوزه هنري تهران برگزار ميشود.
چشمانداز ادبيات ايران/18
نبايد نگران آينده ادبيات ايران بود
خبرگزاري فارس: رضا قيصريه،داستاننويس گفت: نبايد نگران اين بود كه ادبيات ايران به كجا ميرود؛ زمان، خود مسير ادبيات را مشخص ميكند.
رضا قيصريه -داستاننويس، مترجم و استاد زبان و ادبيات ايتاليايي- در گفتوگو با خبرگزاري فارس، اظهار داشت: اثر ادبي در مرحله خلق هيچگونه برنامهريزي و سياستگذاري نميپذيرد، اما وقتي كه مرحله خلق را گذراند و به چاپ رسيد، آنگاه به يك كالاي ادبي تبديل ميشود.
وي افزود: با يك كالا بايد مثل يك كالا رفتار كرد. يعني حمايتهاي اقتصادي و اجتماعي از يك كالاي ادبي صورت بگيرد و در اين زمينه برنامهريزي و سياستگذاري شود.
نويسنده رمان «كافه نادري» افزود: وقتي كتاب پشت ويترين كتابفروشيها قرار ميگيرد، هيچ فرقي با مثلا لوازم خانگي پيدا نميكند، چون هر دو بايد به فروش برسند.
قيصريه گفت: پيش از آنكه نگران توليد آثار ادبي باشيم، بايد به فكر خوانده شدن آثار ادبي بود. اگر دولت ميخواهد آمار خوبي را در زمينه نوشته شدن مثلا رمان در بيست سال آينده داشته باشد، بايد از هماكنون به فكر گسترش كتابخاني در كشور باشد. اينكه رمانها به صورت گسترده خوانده شود.
وي يادآور شد: نگراني كمبود مخاطب بسيار جديتر از ديگر نگرانيها است. مثلا يكي ديگر از نگرانيهاي نويسندگان ايراني برنده شدن در جوايز مختلف ادبي كشور و حتي جهان مثل جايزه نوبل است. در صورتيكه به نظر من جايزه نوبل را دريافت كردن اصلا به اهميت خوانده شدن آثار ادبي نيست.
قيصريه در پايان گفت: من داستان ايراني را زياد نميخوانم، اما همين مقدار كمي كه ميخوانم حس ميكنم، داستاننويسي معاصر ما خيلي بهتر از گذشته شده است و روند رو به جلويي را در پيش گرفته است.
گفتوگو با ناهيد كبيري،
شاعر احساسي كه همراه با چيدن گلهاي نرگس روستايم شعر ميشد هنوز در برابر طبيعت، يك سوال بيجواب هستم
ايانا – گروه فرهنگ و هنر
ميگويند بعضيها شاعر «هستند» و برخي نيز شاعر «ميشوند» سالها همكناري با شعرها و واژههاي ناهيد كبيري مرا به ا ين «دانسته» رسانده بود كه او اهل گروه اولين است و پس از گفتوگو «فهميدم» كه او شاعر «بوده» است... و فرقي است ميان دانستن و فهميدن!
* واژه طبيعت براي شاعري كه در تمامي آثارش نام و نشاني از جلوههاي آن متجلي است، همزاد چه واژهاي است؟
- واژههاي مركب از پنج حرف ساده صميمي كه با آي با كلاه آغاز ميشود: آزادي!
* اين آزادي فضا است يا ترنم يك احساس؟
- اين آزادي حسي است كه طبيعت بهعنوان پهناورترين، جاندار و پرباورترين يقين هستي به من ارزاني ميدارد. آزادي به معناي از هرچه بند و دود و خشونت و آهن رها شدن؛ يعني از هرچه دروغ و قهر و بوق و شيپور و حرف گريختن.
* اين واژه كاركردهاي مفهومي بيروني دارد. اما گويي شما خيلي درونگرايانهتر به آن نگاه ميكنيد؟
- اين بيگانگي با جلوههاي ناخشنود به نوعي تعبير با خود صميمانه خود، در آميختن است. اين احساسي است كه شكفته و تابناك كه از شاخههاي بالغ و رسيده، يا ترد و نارسيده و تر يا خشك طبيعت، در روشناي بيداري يا خوابهاي سبز، گاه و بيگاهي ميتوان چيدش. اما در برابر اين نيروي جاودانه مهجول كه حجم وسيع سرشارش بينهايت مسحور و گاه ديوانهام ميكند، هميشه احساس ميكنم كه يك سوال بودهام. يك سوال بيجواب!
* خاستگاه اين نيروي جاذبه مجهول از چه دوراني آغاز ميشود؟
- از كودكي... از پشت رطوبت باران. كودكيام گردشگاه خيالانگيز كوتاهي بود در كوهستانهاي كرمانشاه و كردستان و روستاها و دهكدههاي دور و نزديك آن. كودكيام همراه نيلبك چوپان، پخش ميشد بر بستر مخملي علف و دست و پاي ميافشاند به همراه زنان دلاور و مردان بالابلند كرد، با لباسهاي سبز و آبي و زرد و قرمزشان كه با صداي ساز و دهل ميچرخيد، ميپرید، بالا ميرفت، پايين ميآمد و كژ ميشد و مژ ميشد.
* در بسياري از اشعارتان، پنجرههايي كه از واژهها به روي خواننده گشودهايد مملو از باغ است و گل...- اينها كه ميگوييد نيز حاصل همان دوران است. قصر شيرين، شهر عشق، ديار شيرين و فرهاد و ترانهها و آوازهاي پرسوز و عاشقانهاي كه همراه با چيدن گلهاي پرعطر نرگس، از فراز تپهها و فرود درههايش با آهنگي خوش خوانده ميشد. اينها تصاوير ذهني و دلبستههاي ديرين من است به علاوه آن باغهاي گل سرخ و آلوچه، چشمههاي خنك، كوزههاي پر از آب، بستانهاي كاهو و خيار، پروانههاي عاشق و انبوه پراكنده پرندگان بيخيال... غروب ماهم، بوي نان ساجي بود. مشكهاي چرب دوغ و چراغ ها سوسويي كه از پشت سايه درختان، رنگ پريده دلپذيري داشت!
* از كوزههاي پر آب و اين فضاها گفتيد، ياد «از بيستون تا الوند» شما افتادم. جايي كه سرودهايد: «... زنبيلي از هواي تازه بر سرم / كوزهاي از شبنم بر دوشم / و پيالهاي شير گرم / كه از آغل ميش دوشيدهام...»- ... من، زن مرگ و زندگي / جنگ و آشتيام. حرمتام نه / تا كوه از كوه بر كنم / و شبگيران تو را با بوي نان تازه / از تنور عاطفه ام برخيزانم.
* خانم كبيري! شما دمادم اين لحظههايي كه به واژههاي شهودي با مضامين طبيعت ميانجامد را حس و ادراك كردهايد. اما گاهي اوقات شاعراني نيز به شهر طبيعت پرداختهاند، بدون آنكه تجربههاي اينچنيني را آزموده باشند.
- شعر كه رهاترين و طبيعيترين احساس شاعر است، هيچ ضرورتي را هرگز نميپذيرد؛ حتي اگر اين ضرورت از جنس زيباترين پديده خلقت يعني طبيعت باشد. شعر به يقيين بيتأثير از محيط اطرافش نميتواند باشد. اما بايد توجه داشت كه شاعر ملزم به اسارت شعر خويش در فضاي محدود زندگياش نميتواند باشد. چهبسا شعري در سبزترين روستاها زندگي كند و شعرهاي كويري بسرايد. يا در حجم تنگ و دودآلود شهري به اسارت بنشيند و در لحظههاي طلوع شعر، با يك كبوتر سپيد سبكبال همسفر شود.
* اما به هرحال نفسكشيدن و زندگيكردن، اغلب قرين يكديگرند؟
- اتفاقاً ميخواهم بگويم شاعر الزاماً در محيطي كه نفس ميكشد، زندگي نميكند. حال و هوا و روح و احساسي آنچنان متحول و متغيير دارد كه در جلسه زمستان ميتواند با تمام وجودش پر از بهار و شكوفه شود. در اوج جواني، پير و در سالخوردگي به جواني بازگردد يا درنهايت شادابي و سلامت، احساس مرگ كند و براي لحظهها يا روزهايي واقعاً مرده باشد. با اين همه، شعر نجيبتر، ظريفتر و حساستر از آن است كه صداي تبر بر كمرگاه تاك را بشنود و نشكند؛ تشنگي كوير را ببيند و باران را صدا نزند؛ شعور گياهان را حس كند و عاشق نشود؛ بر سر بينيازي بنشيند و صداي گريه كودكان گرسنه دنيا را از نزديكترين فاصلهها از اتيوپي و سومالي تا فلسطين و لبنان نشنود و بر نينگيزد. شعر، شوريدهتر از آن است كه در جغرافياي كوچك و محدودي بگنجد و آرام و قرار گيرد.
* اين طبيعت بيروني، چهقدر شكلپذيري طبيعت دروني ناهيد كبيري شاعر موثر بوده است؟
- شعرهايم كه درونيترين، زلالترين و صادقانهترين صداي من است، اغلب همراه با روح يگانهام كه همان طبيعت است، جاري ميشود. من در زندگي يك درخت، در گريز يك باد، استواري يك كوه يا گريه مداوم يك باران، ويژگيهايي ميبينم كه با حالتهاي دروني و بيروني انسان، همسان و همگون است. خندهها و عاطفهها، قهرها و آشتيها و رقص پركرشمه تك تك برگها، فرياد اعتراض شاخهها در لحظههاي بيداد باد، هجوم تندر و آذرخش و بسياري ديگر از همين قرابتهاي ذات طبيعت و نهاد آدمي بايد باشد. مگر نه؟!
* خوب شد صحبت ما به اينجا كشيده شد. شما مضامين طبيعت را در كنار و همنگاه مفاهيم روز جامعه بيان ميكنيد... نميدانم، «فرافكني شعر طبيعت» درست باشد يا نه؟ چراكه وقتي صحبت از شعر طبيعتگرا ميشود، گويي شاعر بايد رها از پيرامون و اجتماع خود باشد و هنگامي كه از يك شاعر اجتماعي صحبت ميشود، اغلب تعبير يك سويه از ذهن و قلم شاعر تعبير ميشود. نوعي نگاه تكبعدي به شاعر...
- امروزه عصر تمدن است؛ يعني عصر توليد كالا، مبادلات تجاري آهن و گندم، توسعه شهرها و ارتفاع آسمانخراشها و خيلي مظاهر ديگر. عصر تمدن عصري است كه انسان را از آغوش طبيعت جدا ميكند و ميانشان فاصله انداخته است. در قرن بيست و يكم امروز، انسان با همه توانمنديها و چيرگيهاي ظاهرياش بر طبيعت، با همه پيروزيها در كشف كرات، مقابله با ويروسها و ميكروب و مسايل و معضلات ديگر، همچنان در برابر طبيعت منفعل، مرعوب و مبهوت مينمايد. توفاني او را بس تا با خود ببرد يا زلزلهاي همه دستاوردهاي او را به نابودي بكشاند. در ذهن حساس شاعر، دنيايي نهفته است كه از همه مسايل هستي، تلنبار شده است.
* يعني يك شاعر ميتواند مصلح اجتماعي باشد؟!
- انسان، عاشقانهترين محور انديشهگي و حسي شاعر است. در روزگار اكنون وقتي ميگويند خورشيد بيمار شده است و هواي مسموم در كمين خفگي انسان نشسته است، شاعر به انديشهاي ميرود و سر بر گريبان ميبرد و در خلوت خويش، دست بر كاغذ و مداد ميبرد. شاعر، مصلح اجتماعي و شهردار نيست. روزنامه و راديو و تلويزيون هم نيست تا مردم را در مبارزه با هواي آلوده بسيج كند! زبان شعر، زيان ديگري است. شكل و جنس ديگري دارد. گرايش به طبيعت در شعر ميتواند انگيزههاي متفاوتي را دربر گيرد. گاه شخصيت خاص طبيعت، او را جذب ميكند. گاه مفهوم نمادين طبيعت در شعر مورد نظر است. زماني هم طبيعت آن آغوش باز مهرباني است كه شاعر، دردهاي سنگين روزگارش را با پناهبردن به خلوت آن، با گريهاي، هاي و هاي يا حتي سكوت و تعمقي ژرف تسكين ميدهد.
* ... و يك يادگاري
- شاعرم / و از رگبار هيچ زمين و آسمانم / باكي نيست. چه ميگويد / كاكل خورشيد را شانه ميزنم با عشق / كودكان سياه زمستان را / به تماشاي روز ميبرم / ماه را در دستانم ميگيرم / و در كوچههاي شب ميچرخانم / و از پشت شاخههاي مرگ فرياد ميزنم / آي زندگي... آي زندگي... / آنقدر ساز ميزنم و سماع ميكنم و بلند بلند ميخوانم / تا هرچه شقايق و پروانه و بهار كوچ كرده و كبوتر مفلوج در شهر / و هرچه اهي در آبي رودخانه / بيدار شوند / و با همسايههاي غمگين ديوار به ديوار / بشنوند و عاشق شوند؛ عاشق / چه ميگوييد / شاعرم / و از رگبار هيچ زمين و آسمانم باكي نيست.
با تشكر از مهدي شاهحسيني پژوهشگر ادبيات
اهداي تنديس ادبي " قدس "به شاعران
پانزدهمين همايش سراسري شعر دفاع مقدس , به بهترين اشعار مربوط بهفلسطين و لبنان تنديس ادبي قدس اهدا مي كند .
بنياد حفظ آثار ونشر ارزشهاي دفاع مقدس اين كنگره را برپا مي كند و در آن به سه نفر از شاعراني كه بهترين اشعار را در باره مقاومت مردم لبنان و فلسطين سرودهاند , تنديس قدس و جايزه نقدي اهداء خواهد كرد .
پانزدهمين كنگره سراسري شعردفاع مقدس 27 تا 29 شهريور در اروميه تشكيل ميشود .
سايت مهدي آذر يزدي، نويسنده شهير قصههاي كودكان، راهاندازي شد
يزد ، خبرگزاري جمهوري اسلامي
معاون فرهنگي حوزه هنري استان يزد گفت: سايت ويژه مهدي آذر يزدي يكي از بنيانگذارانادبيات كودك درايران ونويسنده مشهورقصههاي كودكان،راه اندازي شد.
محمد ملك ثابت روز يكشنبه درگفت وگوبا خبرنگار ايرنا هدف از راه اندازي اين سايت را آشنايي بيشتر كودكان، نوجوانان و بزرگسالان با اين نويسنده و تجليل از وي اعلام كرد.
وي گفت: سايت اين نويسنده به آدرس
www.azaryazdi.comشامل زندگينامه استاد، تاليفات، گالري عكس و دفتر يادبود است.
او اضافه كرد: دفتر يادبود براي استفاده از مطالب بازديدكنندگان سايت طراحي شده و دوستداران اين نويسنده ميتوانند نظرات و پيشنهادهاي خود را نيز به سايت ارسال كنند.
ملك ثابت افزود: طراحي اين سايت، سه ماه به طول انجاميده و پنج ميليون ريال هزينه در بر داشته،
۵۰مگابايت، فضاي سايت است.
قصههاي خوب براي بچههاي خوب،يكي ازمهمترين آثار دلچسب اين نويسنده
۸۵ ساله است كه نه تنها براي بچهها بلكه براي بزرگترها نيز جذاب و خواندني است.
مهدي آذر يزدي هماكنون در يزد و در خانه دوران كودكي خود در گوشهاي آرام و بيصدا، زندگي ميكند.
نويسندهاي كه عمر خود را صرف نوشتن و مطالعه كرد كه حاصل آن نوشتن
۳۰ عنوان كتاب در زمينههاي قرآني و قصههاي كودكان بود و گذشته از جوايزي كه در سطح كشور، دريافت كرده، جوايزي هم از سازمان يونسكو به وي اعطا شده كه نشان از جايگاه وي در ادبيات ايران زمين دارد.
وي بدون اينكه در مدرسه تحصيل كند از سن
۳۵سالگي، كار نوشتن و خواندن را آغاز كرد.
آذر يزدي، يادداشتهايي را بر كتاب زندگي نامه خود نوشته و آن را در اختيار حوزه هنري استان يزد قرار داده است.
ويژهنامه "غزل" منتشر شد
تهران ، خبرگزاري جمهوري اسلامي
تازهترين شماره ويژهنامه "غزل" از فصلنامه شعر ، با عنوان "گفت و گوي انسان و حقيقت" با مدير مسوولي "حسن بنيانيان" توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
به گزارش روز شنبه خبرنگار فرهنگي ايرنا ، در بخش نخست اين مجله با عنوان "اول دفتر" ميخوانيم: پرداختن به غزل به معناي نگاه قالبي به شعر نيست ، همچنان كه پرداختن به هر كدام از قالبهاي ديگر شعرفارسي نيز مويد اين نگاه نيست.
مجله شعر در ادامه انتشار ويژهنامههاي موضوعي به برخي از قالبهاي شعر و تحولات آن از ابعاد مختلف ميپردازد و از آنجا كه سياست راهبردي ما در اين نشريه حركت بر مدار تعادل است ، براي شروع به سراغ قالب غزل رفتيم كه تجلي گاه تعادل و توازن و تناسب و تقارن در شعر و هنر اين سرزمين است.
"غزل و اسرار ماندگاري آن" عنوان يكي از مطالب ارايه شده در اين ويژه نامه ، نوشته "محمدكاظم كاظمي" است.
در بخشي از اين موضوع آمده است : ماندگاري غزل آنقدرها هم بيدليل نبوده است ، ساختار اين قالب از نظر موسيقيايي و تعداد ابيات به گونهاي است كه براي بيان بسياري از حالات شاعرانه ، بهترين مناسبت را دارد.
اگر قرار است كه رمز ماندگاري غزل، انعطاف پذيري و تعادل آن باشد، براي حفظ اين قالب نيز رعايت اين دو اصل ضروري است ، يعني بايد از افراط و تفريط و جزم انديشي دوري گزيد.
"غزل" نوشته محمدرضا سنگري، "غزل و غيره" نوشته نعمت الله سعيدي، "گفت و گو با پانزده شاعر نوپرداز پيرامون غزل" از سينا علي محمدي ، "حاشيه شورشگر" از حميدرضا شكارسري، "نوآوري در غزل" از كاووس حسن لي و "جستاري در غزل امروز" از مهدي موسوي ديگر عنوانهاي اين ويژهنامه را تشكيل ميدهد.
در اين مجله همچنين مطالبي چون مضمون آفريني و نكته پردازي در غزل ، گفت و گوي انسان با حقيقت ، غزل معاصر، توهم تكرار، گرگ بيمار غزل، خلق قافيه نو در غزل نو و هسته و هستي غزل به چشم ميخورد.
ويژهنامه غزل از فصلنامه شعر در
۹۶صفحه با قيمت شش هزار ريال ، در پيشخوان روزنامهفروشيها عرضه شده است.
بازبين جشنواره تئاتر ماه: پشتوانه شعر در هنر نمايش ناديده گرفته ميشود
تهران، خبرگزاري جمهوري اسلامي
"مصطفي مختاباد" بازبين سومين جشنواره تئاتر ماه گفت: پشتوانه شعر و ادبيات در هنر نمايش ايران ناديده گرفته و اين هنر اكنون تبديل به يك پديدهاي گلخانهاي شده است و نياز به مراقبتهاي ويژه دارد.
به گزارش روز يكشنبه روابط عمومي حوزه هنري، مختاباد افزود: نزول نگاه معنوي و زيبايي شناختي، آلودگيهاي اطلاعاتي در عرصه رسانههاي جمعي و فقدان هنر فاخر به دليل تكثر سلايق سطحي از عوامل رويكرد سياستگزاران به هنر فاخر است.
وي افزود: ابن خلدون خلاقيت را اوجگيري فعل و انفعالات داد و ستدهاي فكري و فرهنگي در جامعه باز ميداند. بنابر اين براي هنر فاخر، انساني و تاثير- گزار بايد در عرصه عمومي و پيكره جامعه تغيير و جهشي معنوي صورت گيرد.
مختاباد با اشاره به ضعف تكنيكي، ساختاري، زباني و بياني نمايشها تصريح كرد: امروز در دنيا ساختار و بيان نمايش تغيير كرده است زيرا رسانههاي مختلفي پديد آمدهاند كه به شكل مداوم زبان خود را تغيير ميدهند و به دنبال شيوههاي بياني تاثيرگذارتري هستند.
بازبين سومين جشنواره تئاتر ماه افزود: ضعف ديگر نمايشهاي ايراني راحت حرف زدن هنرمندان است. اين عامل سبب ناديده گرفتن بيان پيچيده تئاتري و رمز و رازهاي هنري ميشود.
وي در پايان تصريح كرد: در صورتي كه در نمايشهاي ايراني به پشتوانه شعر ايراني توجه شود، اين عرصه با تحولي شگرف مواجه خواهد شد.
محافل ادبي تركيه به سوگ "خالد چپين" نشستند
آنكارا، خبرگزاري جمهوري اسلامي
محافل ادبي تركيه با درگذشت "خالد چپين" يكي از معروفترين چهرههاي ادبيات معاصر و از روزنامهنگاران مطرح خود به سوگ نشستند.
"خالد چپين" نويسنده و روزنامه نگار سرشناس تركيه روز گذشته شنبه به دليل نارسايي كبدي در استانبول رخت از جهان بربست.
چپين به دليل قدرت بيان، استفاده از جملات كوتاه در كتابهاي خود و به كارگيري قدرتمندانه واژگان، به "همينگوي ادبيات تركيه" اشتهار داشت.
خالد چپين متولد سال
۱۹۳۶ميلادي در "چاناك قلعه" در غرب تركيه بود و در سال ۱۹۵۵ميلادي روزنامهنگاري را آغاز كرد.
وي دهها بار به عنوان روزنامهنگار سال تركيه انتخاب شد و در بسياري از روزنامههاي مشهور تركيه مانند "ترجمان"، "مليت"، "يني حوادث"، "گونش"، "حريت"، "گون" به قلمزني پرداخت.
كتابهاي "صفاي شب من"، "زمان بدون الكل"، "محبوس"، "من از تو قهرم" از مهمترين كتابهاي چپين هستند كه برخي از آنها در سريالهاي تلويزيوني پر بيننده مورد استفاده قرار گرفته است.
چپين از معدود خبرنگاران تركيه بود كه داراي كارت خبرنگاري دايمي بود.
در تركيه كارت خبرنگاري از اهميت فراواني برخوردار است و يك ساله صادر ميشود. دارندگان كارت خبرنگاري در تركيه مورد احترام و توجه محافل دولتي و جامعه قرار دارند.
پوران فرخزاد:
"دست" در شعر شاملو و فروغ سمبل وحدت و استمداد است
خبرگزاري ميراث فرهنگي_مهدي نياکي
پوران فرخزاد در شعر فروغ و شاملو تحقيق مي کند تا اثبات کند بسامد "دست" در آثار آنها جايگاهي خاص دارد. او مي گويد:« ما نقش "دست" را در زندگي فراموش کرده ايم.»
در اين سرزمين هستند صاحبان قلم و انديشه که اگر مجال بيابند کارها مي کنند شگفتي ها مي آفرينند و استعدادها از خود بروز مي دهند. از اين جمله پوران فرخزاد است که از او کارهايي درباره زنان ديده ايم و اگر زني در ايران کاري سترگ در تاريخ اين سرزمين انجام داده، او همه را در کتابي به نام و به عنوان گردآورده است. خواهر شاعره بزرگ ايران_ فروغ فرخزاد _ اخيرا در حال نگارش تحقيقي است درباره "دست". درباره بسامدي که کمتر به آن پرداخته ايم و به گفته پوران از نقش مهم اين عضو در روابط انساني بي خبر مانده ايم. او در شعر شاعران بلندآوازه اين سرزمين تحقيق مي کند تا اثبات کند بسامد "دست" در اين آثار جايگاهي مهم و تاثير گذار دارد و در اين تحقيق، شاملو و فروغ موضوع تحقيقاتي با اين محوريت قرار گرفته اند.
از پوران فرخزاد، خواهر بزرگتر فروغ فرخزاد درباره تحقيق جديدش درباره بسامد "دست"در آثار بزرگان عرصه شعر ايران پرسيده ايم و او از تصويري که او را به سمت توجه به بسامد "دست" در شعر و زندگي کشانده، سخن گفته است.
شما در حال تدوين و يادداشت برداري و نوشتن کتابي هستيد با عنوان "دستان سخن گوي شاملو". عنوان دقيقش را اگر اشتباه مي گويم شما بگوييد. از کي شروع کرديد و آيا تنها به شاملو مي پردازيد يا ديگران هم در تحقيق شما هستند؟
نگارش اين کتاب تازه شروع شده. من در حال يادداشت برداري هستم. ببينيد! "دست" در آثار شاعران نقش مهمي ايفا مي کند. اگر فرصت و شرايط و البته حوصله اي باقي بود دلم مي خواست از شاعران کلاسيک تا شاملو را بررسي کنم اما نه وقتي هست و نه حوصله اي. در ابتدا مي خواستم تنها بسامد "دست" را در اشعار شاملو را بررسي کنم. بسامدي "دست" در آثار شاملو بسيار زياد است اما ديدم فروغ را نمي توانم ناديده بگيرم چرا که بسامدي "دست"در آثار فروغ بسيار جذب کننده است. در حال حاضر روي فروغ و شاملو به اضافه برداشتهايي از شعر شاعران معاصر کار مي کنم. شاعراني که البته بسامد "دست" در آثارشان زياد نيست اما اگر عمري و فرصتي بود شايد اين کتاب کوچک، سنگ بناي يک کتاب بزرگتر باشد. کتابي بزرگتر و پرمحتواتر که ديگران با برداشت از اين کتاب ادامه دهند.
_ چرا "دست"! چه مفهومي از "دست" برداشت مي کنيد که اين بسامد را در اشعار اين دو شاعر بررسي مي کنيد؟
روابط انساني معمولا از طريق چشم و کلمات بيان مي شود. در صورتي که ما نقش "دست" را فراموش کرده ايم. "دست" بيان کننده بسياري از مفاهيم در شعر و داستان و بيشتر نوشته هاست. در صورتي که ما کمتر به اين بسامدي مهم در شعر و حتا در زندگي توجه کرده ايم.
_چه شد که به اين فکر افتاديد که روي بسامد "دست" کار کنيد. منظورم اين است که آيا حادثه يا تصوير يا خاطره اي شما را به اين سمت کشيد که شما روي "دست" به عنوان يکي از ابزارهاي مهم بيان عواطف و مفاهيم کار کنيد؟
چيزي که مرا جذب کرد تا روي "دست" کار کنم تصويري است که روي ديوار اتاق نشيمن منزل من نصب شده از يک هنرمند نزديک به من. در اين تصوير او "دست" هايش را به سمت آسمان بلند کرده و من نه صورت او را مي بينم و نه آوازش را مي شنوم، تنها "دست"هايش با من حرف مي زند. روزها و روزهاست که اين "دست"ها در حال گفت و گو با من هستند. "دست"هاي سخنگو و انگشتهايي که حرف مي زنند، فرياد مي کشند، استمداد مي طلبند و عاشقند و به دنبال يک "دست" ي "دست"هاي ديگر (وحدت) مي گردند. اين تصوير مرا به ياد شعري از شاملو انداخت و بعد از آن به سمت تمامي شعرهايش کشيد. از شاملو به تولدي ديگر فروغ رسيدم و ناگهان در من حس عجيب و شگفت انگيزي جوانه زد و زاييده شد. من خود، بارها فرياد زده ام که "دست"هاي مرا بگيريد و بگذاريد "دست"هاي ما تبديل به "دست"هاي ايزد بانوي ميترا شود. ميترا يکي از اهوراهاي زرتشتي است در ايران باستان که گفته اند هزار "دست" دارد. اين تفسير بسيار زيبايي است. حتا "شيواي" هندي نيز چندين "دست" دارد. تنديس هايي که از او ساخته اند او را با "دست"هاي مختلف نشان مي دهد که از دو سوي پيکر او برآمده اند و به سمت آسمان دراز شده اند. اين مساله مرا به شدت جذب کرد. روزها و شبهاي بسياري روي اين موضوع فکر کردم. به فضا و مفهوم "دست"در اشعار شاملو و فروغ بسيار انديشيدم. به "دست"هاي خودم نگاه کردم و با خود گفتم که بايد اين اثر را به وجود بياورم و اين کتاب را تاليف کنم.
چه شاعري بيش از همه در اين زمينه شما را مجذوب کرد؟
* شاملو بيش از همه مرا جذب کرد. بسامدي "دست" در آثار شاملو بسيار زياد است و بسيار تاثير گذار. او شعرهايي با محوريت اين بسامد، بسيار دارد. در آيدا در آينه سروده است:
« "دستانت" آشتي است و دوستاني که ياري مي دهند تا دشمني از ياد بده شود...»،
«تا "دست" تو را به "دست" آرم از کدامين کوه مي بايدم گذشت تا بگذرم....»
«سپيده دم به "دست"هاي تو آغاز مي شود....»
در هواي تازه مي گويد:« "دستان" تو خواهران تقدير منند...» و...
شاملو بيش از آنکه با چشم ها و لبهايش از عشق سخن بگويد با "دست"هايش مي سرايد. تا وقتي که جوانتر است و عشق آيدا در او شعله مي کشد از "دست" مي گويد. شاملو کمتر مانند ديگر مردها که بيشتر با جسم خود رفتار مي کنند از عشق مي گويد. "دست"، سمبل وحدت و يگانگي و رسيدن به يک همبستگي انساني است. شاملو سمبل عشق جمعي است و نه عشق فردي. اينکه مي سرايد "من به هيات ما زاده شدم" نشان از آن دارد که شاملو "انسان جمع" است و به هيچ وجه انسان فرد نيست. در اشعار او حتا زماني که از عشق فردي مي گويد باز هم تپش رسيدن به عشق جمعي وجود دارد. حتي گاهي گرفتار ترديد و نا آرامي مي شود و در عشق فردي عشق جمعي را جست و جو مي کند.
فروغ چطور؟
* فروغ از "دست" بسيار سخن گفته است اما نگاه او با نگاه شاملو متفاوت است. فروغ مي سرايد:
«سخن از "دستان"عاشق ماست که پلي از پيغام عطر و نور و نسيم بر فراز شبها ساخته اند....»
«...و مرا در ساکت آينه ها بنگر که چگونه با ته مانده "دست"هايم عمق تاريک تمام خوابها را لمس مي کند...»
« "دست"هايم را در باغچه مي کارم، سبز خواهم شد مي دانم، مي دانم، مي دانم....»
فروغ در اين شعرها به جمع نظر ندارد. اگرچه او هم "انسان جمع" است اما خطاب او بيشتر فردي است. اينها البته بخشهاي بسيار کوچکي است از تحقيقي که قرار است از ديدگاه هاي مختلف روانشناسي و .. به اين موضوع بپردازد. اين مطالب در کتاب به صورت دقيق و با مستندات گوناگون آورده خواهد شد.اين چکيده اي است از آنچه در حال تاليف است.
_ آيا شما معتقديد شاعراني که در تحقيق شما در بسامد "دست "از آنها نام برده مي شود در زمان سرايش شعر از اين مفاهيم درباره "دست" آگاه بوده اند و از تکرار آنها در اشعار مختلف قصدي و نيتي داشته اند يا آنچه شما مي گوييد نوعي قرائت بعدي از شعر اين شاعران است؟
* شاعر هرگز در خودآگاهي شعر نمي گويد. او در ناآگاه خود شعر مي سرايد و وقتي ناآگاه او جمعي است شعر او هم شعر جمعي خواهد بود. اين شعر ديگر شعر "من" نيست، شعر "ما" است. فروغ "دست"هايش را در باغچه مي کارد تا "دست"هايش را تکثير کند چراکه در اعماق وجودش به راز وحدت پي برده است. او "دست"هايش را مي کارد تا به جاي يک "دست" يک ميليون "دست" از باغچه در آيد. اين بسيار مفهوم بلندي است.
در اين قرائت تنها روي مفهوم "وحدت و همبستگي" تکيه کرده ايد و يا مفاهيم ديگري را نيز در اين زمينه مدنظر داريد؟
* نه_ مفاهيم ديگري هم مي توان از آن برداشت کرد. "دست" به نوعي مفهوم ايمني هم دارد. کسي "دستش" را دراز مي کند تا کمک بخواهد در جست و جوي يک آرامشگاه است. شايد هم نوعي تمايل بازگشت به رحم مادر است. بازگشت به جايگاه آرامي و آرامش. اگرچه شاملو و فروغ از دو پنجره مختلف نگاه مي کنند اما هر دو به آرامش و همبستگي مي انديشند. به زماني که "دست"ها با هم گره مي خورد و از اين اجتماع و گره خورگي کارهاي بسيار بر مي آيد.
آيا در شعر شاعران ديگر نيز بسامد "دست" تا به اين اندازه برجسته هست؟
* من نمي توانم اين ادعا را داشته باشم چرا که با اين ميزان از جزيي نگري به ديوان و مجموعه هاي شعر شاعران ديگر نگاه نکرده ام. فعلا فروغ و شاملو مرا جذب کرده اند.
_در اشعار شاعران کهن چطور؟ در بررسي هايي که انجام داده ايد آيا به اين موضوع هم پرداخته ايد که در شعر شاعراني مانند حافظ و مولانا اين بسامد تا چه اندازه فعال است؟
* اتفاقا اين موضوعي است که به آن مي انديشم. عمر ما بسيار کوتاه است و من چندان فرصتي ندارم تا تمامي دواوين شاعران کهن را بررسي کنم. دواوين حافظ و سعدي و خواجوي کرماني و اوحدي مراغه اي و وحشي بافقي و عبيد زاکاني و .... اي کاش کامپيوتر اين کار را انجام مي داد و تعداد تکرار واژه "دست" در ديوان اين شاعران را به دست مي داد البته من آدم سمج و پرکاري هستم. شايد هم اين کار را کردم. شايد هم آدمهاي جوانتر در اين زمينه پيش قدم شوند و کار را ادامه دهند. به نظر من که کار زيبايي است و به هيچ وجه توجه در خوري به آن نشده است.