به همراه انتشار شعرهايي براي امام خميني (ره)،
مجموعهي شعر جديد مصطفي محدثي بهچاپ ميرسد
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
مجموعهي شعر جديد شعر مصطفي محدثي همين روزها منتشر ميشود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، "سلوك باران" مجموعهي شعرهاي سال 78 به بعد محدثي است كه از سوي انتشارات سورهي مهر عرضه خواهد شد.
به گفتهي او، اين مجموعه مضامين متنوعي از جمله اجتماعي، عرفاني، عاشقانه و گاها سياسي دارد و بيشتر شعرها در قالبهاي كلاسيك از جمله غزل، دوبيتي، رباعي و مثنوي هستند.
او همچنين مجموعهي شعرهاي اين سالهايش را براي امام خميني (ره) و مسائل مربوط به انقلاب، به موسسهي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) سپرده و انتخاب نام كتاب را هم به عبدالجبار كاكايي - مسؤول واحد ادبيات اين مؤسسه - واگذار كرده است.
"شاعران پروازي"، "هزار مرتبه خورشيد"، دفتري از گزيدهي ادبيات معاصر نيستان و مجموعهي شعر دفاع مقدس "طنين كوه" از آثار منتشرشدهي مصطفي محدثي هستند.
عليرضا طبايي و مديريت دوباره بر صفحات شعر، پس از 24 سال
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
عليرضا طبايي - شاعر پيشكسوت معاصر - مديريت صفحات شعر و ادب يك مجله را برعهده گرفت.
وي پيشتر، در فاصلهي سالهاي 1347 تا 1361، مديريت صفحات شعر مجلهي هفتگي "جوانان امروز" - وابسته به موسسهي اطلاعات - را برعهده داشت؛ اما پس از آن، ديگر با نشريهها همكاري مستمري نداشته است. وي هماكنون مسووليت بخش شعر مجلهي "رودكي" را كه تاكنون چهار شماره از آن به صاحب امتيازي، مديرمسوولي و سردبيري محمد عزيزي منتشر شده، برعهده گرفته است.
در مجلهي جوانان كه با برگزاري نشستهاي هفتگي شعرخواني و توجه ويژه به شاعران دور از مركز نيز همراه بود، آثار شاعراني چون عباس باقري، حسين آهي، محمدرضا عبدالملكيان، سيدعلي ميرباذل، حسن حسيني، حسين منزوي، محمدعلي بهمني، سهيل محمودي، عمران صلاحي و نصرالله مرداني، سالها به مخاطبان عرضه ميشدند و درواقع تعداد قابل توجهي از شاعران نامآشناي امروز، در اين صفحات بود كه پر و بال گرفتند.
بهگزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، طبايي معتقد است كه جوانان امروز، در اين وانفساي ارتباطات، از فقدان مراجع معرفي شعر خوب و ناب كه از آنها بهعنوان الگو بتوانند استفاده كنند، در رنجند و به گمراهيهاي عمومي دچار ميشوند؛ در اين شرايط ، انگيزهي او براي مديريت دوبارهي صفحات شعر، بر اين مبنا بوده است كه اعلام كند، شعر، آنچيزي كه امروزه بهزور، به خورد نسل جوان داده ميشود، نيست و شعرهاي ديگري هم وجود دارند كه بدون اعتنا به هياهوهاي رايج، راه خود را بهسلامت ميروند.
از اين شاعر معاصر، تاكنون آثاري چون مجموعههاي شعر "جوانههاي پاييز" (1344)، "از نهايت شب" (1350)، "خورشيدهاي آنسوي ديوار" (1360) و "شايد گناه از عينك من باشد" (1385) منتشر شده است.
چهار دهه شاعري؛
كليات يدالله مفتون اميني منتشر ميشود
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
كليات يدالله مفتون اميني، شامل همه شعرهاي منتشرشده اين شاعر بهچاپ ميرسد.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، در اين كليات، شعرهاي مجموعههاي "درياچه"، "كولاك"، "انارستان"، "آشيقلي كروان"، "فصل پنهان"، "يك تاكستان احتمال"، "سپيدخواني روز"، "عصرانه در باغ رصدخانه" و ... خواهند آمد.
به گفته مفتون اميني، چاپ چند كتاب او تمام شده است، ولي او چون ميخواهد كلياتش را منتشر كند، قصد تجديد چاپ اثري را ندارد؛ چرا كه همه مجموعههاي شعرش در اين كتاب منتشر خواهند شد.
كليات اين شاعر پيشكسوت احتمالا تا سال آينده توسط انتشارات نگاه عرضه ميشود.
مفتون كه در حال آماده كردن مجموعهاي در بررسي شعر حافظ ، شامل شرح نكتهها و دقايق شعر اوست، قصد دارد اين مجموعه را گسترش دهد و شعر شاعران ديگري از كلاسيك تا معاصر را بررسي و بيتهايي از شعر آنان را كه به نظرش معروفتر است، تفسير كند.
نام اين مجموعه "گوهرنما" خواهد بود كه او در آن، تنها به شعر شاعران - بدون توجه به نام آنها - نظر دارد و از معروفترين شاعران معاصر تا شاعري كه اسمش خيلي هم مطرح نيست، شعر آورده و تفسير كرده است.
مفتون علاوه بر شعر، كلمات قصاري را هم كه در ادبيات كلاسيك وجود دارد و به نظرش جالب آمده، تفسير كرده است.
همچنين مجموعه "شب هزار و دو" اين شاعر در انتظار كسب مجوز نشر است. اين مجموعه شعرهاي دو سه سال اخير او را دربر ميگيرد كه به همراه تعدادي شعر چاپنشده نيمايي و كلاسيك و آذري در سه فصل منتشر خواهد شد.
مجموعه شعر "من و خزان و تو" هم ديگر كتاب اوست كه به زودي منتشر ميشود.
يدالله مفتون اميني متولد خردادماه سال 1305 در شهرك شاهيندژ واقع در اطراف تبريز است كه نخستين مجموعهي شعرش - "كولاك" - را در سال 1344 منتشر كرده است.
مشفق کاشاني:
اساسنامه انجمن صنفي شاعران را امضاء کرده ام
مشفق کاشاني شاعر پيشکسوت معاصر ، گفت: شعر محصول رنج ، فکر و مشاهدات شاعرست و اين محصول بدون رنج و دقت نظر به دست نخواهد آمد.
وي با بيان اين مطلب افزود: بي ترديد شاعر امروز هم مانند ساير شهروندان دنياي امروز ، نيازمند آرامش و امنيت کاري و شغلي است تا بتواند به امور خلاقه بپردازد. مشفق کاشاني تصريح کرد: من اساسنامه انجمن صنفي شاعران را امضاء کرده ام چرا که وجود تشکلي صنفي براي پيگيري مسائل و مشکلات کاري اين قشر فرهنگي را لازم و ضروري مي دانم ، اگر مي خواهيم شاعر به سلوک ادبي و تلاش فرهنگي خود ادامه بدهد و آثار ماندگار و با صلابتي از خود به يادگار بگذارد ، بايد براي حل مشکلات صنفي و کاري او همفکري شود. وي با تاکيد بر وجود وفاق و همگرايي ميان شاعران کشور به مهر گفت : انجمن صنفي شاعران مي تواند در بسياري از امور اين قشر فرهنگي ، کارساز و موثر باشد ، ويژگي ديگر آن ، در کنار هم قرار گرفتن چهره هاي فعال ادبي در جامعه امروز ماست.
برگزاري جشنواره شعر الجواهري ، به دليل مشكلات مالي و امنيتي به تاخير افتاد
جام جم آنلاين: اتحاديه كل ادباء و نويسندگان عراق ، برگزاري چهارمين جشنواره شعر الجواهري ، شاعر فقيد را به دليل مشكلات مالي و امنيتي به تاخير انداخت.
به گزارش پايگاه اينترنتي البيان ، اين جشنواره قرار بود چهارشنبه گذشته برگزار شود كه تا اطلاع ثانوي به تاخير افتاد.
سخنگوي اتحاديه نويسندگان گفت: در صورت دريافت هزينه برگزاري جشنواره الجواهري ، اين جشنواره برگزار خواهد شد.
الخياط افزود: نوري المالكي ، 30 ميليون دلار براي برگزاري جشنواره اختصاص داده بود اما وزارت دارايي از پرداخت آن خودداري كرده است.
محمد مهدي الجواهري، شاعر فقيد عراقي كه 1898 در شهر نجف از خانواده اي اديب، شاعر و فقيه به دنيا آمد 27 ژوييه 1998 در سوريه درگذشت و در مقبره حضرت زينب (س) در كنار همسر و نزديكانش به خاك سپرده شد.
اولين شعر وي 1921 منتشر شد و سال 1927 ، نجف را به قصد بغداد ترك كرد تا تحصيلات خود را تكميل كند. سال 1928 نيز ديوان "ميان احساس و عاطفه" را منتشر كرد.
وي سال 1979 پس از ترك عراق و به پراگ و سال 1983 به دعوت حافظ اسد ، رئيس جمهور فقيد سوريه از پراگ به اين كشور رفت.
جواهري كه اولين دبير انجمن روزنامه نگاران عراق بود همچنين اتحاديه ادباء و نويسندگان عراق را تاسيس و اولين رئيس آن شد.
نخستين عصر شعر و ترانه ويژه لبنان و فلسطين
خانه هاي شعر و ترانه بنياد نويسندگان و هنرمندان ، نخستين عصر شعر و ترانه را با موضوع ويژه «همدردي با ملت لبنان و فلسطين» برگزار مي کنند.
سلسله نشستهاي عصر شعر و ترانه ، شنبه دوم هر ماه ساعت 16 تا 19 در تالار اجتماعات فرهنگسراي هنر برگزار مي شود. در نخستين نشست که روز 14 مرداد برگزار خواهد شد در کنار شعرخواني و ترانه خواني شاعران و ترانه سرايان پيشکسوت و جوان ، اشعاري به منظور همدردي با ملت مظلوم لبنان و فلسطين قرائت خواهد شد.
واقعيت سوم در جهان داستان
منتهي شدن روند داستان به يک پايان بندي مغاير با آنچه خواننده انتظار دارد، برخلاف تصور معمول فقط با يک فرض پاياني قراردادي شکل نمي گيرد، بلکه پيرنگ به مراتب قوي تري را مي طلبد تا رابطه علت و معلولي حوادث ترديدناپذير شود. تنها در اين شرايط است که همه چيز به گونه اي محتوم و اجتناب ناپذير با نتيجه اي غيرقابل انتظار، تکان دهنده ، تهييج کننده و حتي تفکربرانگيز جفت و جور مي شود و هر شک و شبهه اي را در ذهن خواننده از بين مي برد. داستان هاي مجموعه «حمايت از هيچ» اثر هارتموت لانگه با پايان بندي هاي دور از انتظار به گونه اي عملي به چنين موضوعي پرداخته است. مجموعه داستان حمايت از هيچ شامل 3داستان با عناوين پلاکارد، حمايت از هيچ و مستاجر جديد است.
در داستان «پلاکارد» شوق دگرگونگي و توسل به بداعتي خاص که از دايره قانون و عرف زندگي بيرون است به عنوان عصيان و تمرد هنجارشکن بشر، اولين بن مايه داستاني اثر محسوب مي شود: «هر آدمي يک جايي در زندگي اش هوس مي کند سوار هواپيمايي عوضي شود. فقط بايد دوباره بازگشت.» (صفحه54)
دنيا هيچ رازي ندارد
هارتموت لانگه در آغاز در پي رازهاي پنهان و نامکشوف زندگي انسان است و گرچه داستان به صورت خطي پيش مي رود، اما اشتياق و کنجکاوي خواننده هميشه جلوتر از اين خط روايي حرکت مي کند. تاثيرات ناشي از کنش مندي و گيرايي سبک خاص نويسنده در نحوه ارائه و پردازش موضوع داستان ، در خواننده مي ماند و مدام در حال تزايد است. چگونگي پردازش موضوع داستان پلاکارد همانند يک داستان جنايي است. خواننده و حتي کاراکتر محوري آن (هنينگر) به دنبال کيستي و هويت يابي کاراکتر مرموز داستان هستند. هنينگر مرد متفکري است و بيش از حد هم مي انديشد. او مي خواهد لابه لاي تارهاي تنيده شده زندگي پرسه بزند تا شايد خودش هم يکي از تارهاي اين شبکه پررمز و راز را بتند. به همين دليل اسمش را زير اسامي مفقودالاثرها مي نويسد (صفحه14)، چون مي خواهد به اين رازها بپيوندد و از سادگي ، خلاصه شدگي و ماندن در کار دربسته زندگي رهايي يابد. او مي خواهد هر طور شده به سوي حقيقت زندگي سوق داده شود و حضور مرد عرب و دختري به نام لامپرشت مهمترين انگيزه و عامل براي تحقق اين آرزو به شمار مي روند. نويسنده در ارائه داده هاي داستاني اش هوشمندانه ، محتاط و مقتصدانه عمل مي کند. هر چيزي را براي وقت خودش نگه مي دارد تا آن را بموقع و صرفا براساس شکل گيري واقعيت در داستان به خواننده بدهد. کاري به نوع قانونمندي واقعيت هاي بيرون از داستان ندارد. همه چيز را به روند تحول زاي خود متن واگذار مي کند. در نيمه اول داستان ، مرد عرب هنينگر را تعقيب و سپس با او دوست مي شود و در نيمه دوم اين رابطه برعکس مي شود و هنينگر دنبال مرد عرب مي گردد (صفحه 66 به بعد). چرا؟ چون هر انساني نيمه گمشده اي دارد که در وجود شخصي ديگر است. با همه اينها، هارتموت لانگه در پايان داستان پلاکارد، ما را به اين نتيجه مي رساند که دنيا هيچ ارزشي ندارد (صفحه74) هدف هارتموت لانگه اين نيست که تنها به ما بفهماند واقعيت وجود دارد (واقعيت اول) يا حتي بگويد که صرفا تخيلات بي واسطه ما واقعيت داستاني هستند (واقعيت دوم)، بلکه او تصوري از هر دو را به ما مي دهد (واقعيت سوم) و نشان مي دهد که اين واقعيت سوم است که حقيقت دارد و هيچ رازگونگي خاصي هم در آن نيست ، اما حقيقت اين است که همين واقعيت سوم گواه رازگونگي زندگي است.
ژرف انديشي روانکاوانه
در داستان «حمايت از هيچ» نويسنده يک داستان کليشه اي را که عبارت از بي توجهي والدين به فرزندشان است با يک پايان بندي درخشان و غيرقابل انتظار از شکل کليشه اي درمي آورد و آن را به داستاني درخور تامل تبديل مي کند ؛ يعني والدين وقتي از نجات فرزندشان نااميد مي شوند، براي رهايي او از رنج و نيز تکميل بي اعتنايي ها و بي کفايتي هاي خودشان ، تصميم به کشتن فرزند مي گيرند. اين کار توسط پدر انجام مي شود، اما او هم متعاقبا خودکشي مي کند. اين رويکرد غيرقابل انتظار که متناقض با تبارگرايي و در اصل نفي زندگي ديگري و به گونه اي نفي خويشتن هم هست و به بهانه «يوتانيزيا» (ايجاد مرگي آسان براي کسي که از يک بيماري لاعلاج رنج مي برد =
Euthanusia) انجام مي شود، خواننده را به ژرف انديشي روانکاوانه اي وامي دارد. اين موضوع که به شکلي متناقض و پارادوکس گونه در گره گشايي داستان گره تازه اي مي اندازد، در نوع خود بي نظير و قابل تحسين است. در اين داستان ، جبري محتوم بر تمام حوادث و کاراکترها حاکم است. آنها در تاري که در اثر شرايط بيروني و دروني خود و زندگي شان تنيده شده گرفتار شده اند و راهي به بيرون از اين شبکه فراگير و تهديدکننده ندارند.
هارتموت لانگه در ارائه داده هاي داستاني اش هوشمندانه محتاط و مقتصدانه عمل مي کند
آخرين تقلايشان براي رهايي از اين معضل به بازگشت اجتناب ناپذيرشان به خويشتن و همان دايره هاي تنيده شده منجر مي شود که هارتموت لانگه براي آن که باورپذيري حادثه را بيشتر و حتي ترديدناپذيرتر کند، از روزنامه و نقل يک خبر کمک مي گيرد و با همين داستانش را به پايان مي برد: «دوشنبه بعدازظهر، کارمندي به نام فرانکو مامبريني حوالي منزلشان به گيجگاه پسرش که مبتلا به آتروفي مغزي بود گلوله اي شليک کرد و سپس خودکشي کرد». (صفحه114) اين شرايط نهايي محصول خونسردي و بي اعتنايي والدين به حقيقت زندگي و بازتاب آن در امور روزمره آنهاست.
پدر از همان آغاز داستان نسبت به هر حادثه اي که براي پسرش رخ مي دهد، بي اعتناست و اغلب مي گويد: «چيز مهمي نيست». (صفحه81) هارتموت لانگه در اين داستان همه چيز را با تاني پيش مي برد و ما را با حوادث همراه مي کند. آنقدر هم بر اين کار اصرار مي ورزد که مدام با خود کلنجار مي رويم: «اين يکي از هزاران حادثه اي است که هر روز اتفاق مي افتد و چيز تازه اي در آن نيست.»در نتيجه ، داستان حمايت از هيچ را ممکن است يک اثر ناتوراليستي تلقي کنيم که جزئ به جزئ و با نگرش استقرايي به همه چيز مي پردازد. حتي به تعبيري آن را يک داستان ژورناليستي بدانيم. اما تمام وسواس و تاکيد لانگه روي اين جزييات براي آن است که باورپذيري و منطق پذيري حادثه تکان دهنده نهايي در همان حال که غيرقابل انتظار است ، بعد از وقوع خواننده را از دايره روابط علت و معلولي و نيز منطق اصولي پردازش موضوع داستان خارج نکند و از لحاظ ساختاري با گسيختگي متن و تحميل پايان بندي مواجه نشود. مهمتر اين که ، حادثه اي را که در داستان هاي ديگر به اين گونه رخ نداده ، باور کند، روزنه تازه اي از ذهن او به درون معماها و رازهاي زندگي باز شود و به بصيرت بديع و متمايزي دست يابد.
آميزه اي از واقعيت و خيال
داستان «مستاجر جديد» حول حضوري اغلب غايب دور مي زند و ميزان تاثيرپذيري عاطفي اطرافيان به زبان داستان نشان داده شده است. در اين داستان ، نويسنده ثابت مي کند تاثير يک غيبت طولاني به مراتب بيش از حضور است و زمينه اي براي دامن زدن به تصورات ، تفسيرات و توجيهات ديگران فراهم مي شود. در نتيجه ، يک اتفاق نامحسوس و نهان ، حس آميزي يک رويداد بزرگ را پيدا مي کند و در پايان داستان ، ذهن خواننده با يک واقعيت محدود و يک تخيل نامحدود درگير مي شود. پايان آن هم نسبتا شبيه پايان بندي داستان پلاکارد است ، زيرا خواننده با آميزه اي از واقعيت و خيال در يک دنياي رازناک مي ماند و اين همان واقعيت سومي است که قبلا به آن اشاره شد. لانگه معتقد است که هم آميزي واقعيت و خيال به عنوان يک واقعيت برتر مي تواند انسان را از سکون در آورد تا توانمندي ها و ارزشهاي پنهان خودش را آشکار سازد. در داستان مستاجر جديد همين دغدغه باعث مي شود همه آدمها به هم ارجاع داده شوند و در نهايت به انسان ديگري هم بينديشند. با اين که هر سه داستان هارتموت لانگه کوتاه هستند، اما شخصيت ها در حد باورپذيري ، پردازش شده اند و از لحاظ نوع روايت هم پيچيدگي خاصي در هيچکدام از آنها نيست ؛ اما در نوع نگاه نويسنده تازگي ها و بداعت هاي قابل تحسين به چشم مي خورد. هيچکدام از داستان ها آن طور که خواننده انتظار دارد به پايان نمي رسد و همه چيز به اقتضاي آن چه ناشناخته و برآيند تفکرات و احساسات خود شخصيت هاست ، شکل مي گيرد.
به مناسبت سالروز تولد "هرمان ملويل" نويسنده آمريكايي
تهران ، خبرگزاري جمهوري اسلامي
فردا برابر با يكم اوت و دهم مردادماه است ،
۱۹۷سال پيش در چنين روزي "هرمان ملويل" نويسنده بزرگ آمريكايي در سال ۱۸۱۹در خانوادهاي روشنفكر و مرفه در شهر نيويورك به دنيا آمد.
هرمان
۱۰سال اول زندگي را در رفاه و نيكبختي به سر برد و زندگي آرام و خوشي را با هفت خواهر و برادر ديگرش گذراند و متوجه گذشت زمان نبود تا اينكه ناگهان تغيير بزرگي در زندگي آرام وي رخ داد.
پدر هرمان به سوي ورشكستگي رفت و نتوانست در مقابل اين اتفاق طاقت بياورد و پس از دو سال از اين حادثه از دنيا رفت و خانوادهاش را در تنهايي و تنگدستي تنها گذاشت.
پس از درگذشت آلام ملويل پدر هرمان ، همسر و هشت فرزند او مدت درازي در تنگدستي و بينوايي مفرط به سر بردند.
هرمان به دليل فقر و تنگدستي خانوادهاش و ضرورت تامين زندگي ، دست از تحصيل برداشت و در منطقه روستايي دوردستي به آموزش فرزندان روستاييان مشغول شد ، اما اين شغل ديري نپاييد.
زمستان سال بعد وي به اميد اينكه در سازمان حفر كانالهاي دولتي مشغول به كار شود، به مطالعه و تحصيل در رشته مهندسي و نظارت ساختمان روي آورد اما چون اين آرزو هم به ياس مبدل شد ، تصميم گرفت شغل ملواني پيش گيرد.
هرمان در سال
۱۸۳۹ميلادي به عنوان كارگر در كشتي بزرگ "سنت لاورنس" كه بين آمريكا و ليورپول رفت و آمد ميكرد استخدام شد.
استخدام وي در اين كشتي نخستين مرحله خدمت وي در دريا بود زيرا پس از پايان مدت قرارداد خدمتش در آن كشتي، مدت پنج سال ديگر نيز در كشتيهاي مختلف به ملواني پرداخت و در دوراني از زندگي كه ذهنش بيش از هر دوران ديگري كنجكاو و آماده آموزش بود ، كار كردن در دريا و سير و سياحت برايش سودمند افتاد.
هرمان هنگام ترك كار در دريا ، تنها
۲۵سال داشت اما عوامل و حوادث گوناگون و تلخ و شيرين روزگار ، رشد فكري و تجربههاي زيادي براي وي به ارمغان آورد به طوري كه اين تجارب به زودي در آثارش تجلي كرد.
موضوع تمامي آثار ملويل ، حوادث و مشاهدات و تجربيات دوران اوليه زندگي اوست و آثار او مانند زندگيش در يك لفافه اسرار و ابهام پيچيده شده است و اين حقيقت در اولين كتاب او به نام "تايپي" كاملا آشكار است.
ملويل در اين كتاب توانسته است قدرت داستان سرايي خود را با ذوقي سرشار و روحي ظريف و بحث فلسفي درباره تمسخرهاي زندگي و جنبههاي زشت مدنيت معاصر را به رشته تحرير درآورد.
سخنان تهور آميزي كه به صورت داستان در كتاب تايپي به چاپ رسيد، موج مخالفت اهل مذهب را عليه ملويل برانگيخت و موجب شد كه وي را متهم به خيانت به مذهب كنند.
در چاپ دوم كتاب قسمتهايي كه موجب آزردگي اهل دين شده بود حذف شد و ملويل ناگزير شد براي آثار خود ناشر ديگري پيدا كند و با وجود انتقادها و ترديدهايي كه نسبت به داستان تايپي ايجاد شد ، اين اثر با موفقيت رو به- رو شد و ملويل با اين اثر جزو نويسندگان مشهور زمان خودش شد.
كتاب بعدي او "امو" نيز پيرامون تجربياتي بود كه وي در جزيره "تاهيتي" به دست آورده بود كه اين كتاب نيز به همان سبك داستان اول به رشته تحرير درآمد.
ملويل نه تنها آثارنويسندگان عصراليزابت اول و ساير نويسندگان انگليسي و شاهكارهاي رمانتيك اروپا را مطالعه كرده بود، بلكه به بررسي آثار فلاسفه بيشماري هم پرداخته بود و ديگر به شرح حال آدمخواران و سرگرميهاي آنان قانع نبود بلكه بيش از پيش به مسايل عقلاني و كشمكشهاي اجتماعي عصر خود توجه داشت.
ملويل در كتاب "ماردي" قدرت قصه پردازي خود را به افكار فلسفي و اطلاعات نوين خود پيوند داد و كوشيد به پرسش جاوداني بشر در خصوص چگونگي نيل به سعادت پاسخ دهد.
اين كتاب به محض انتشار در آمريكا و انگلستان مورد انتقاد شديد قرار گرفت و از اين رو او را با شكست مالي رو به رو كرد ، اما ملويل چندان دلسرد نشد زيرا او معتقد بود كه حاصل برخي از كشتها خيلي دير به دست ميآيد به خصوص هنگامي كه دانه مرغوب ، عالي و نيرومند باشد.
هرمان ، براي جبران زيان مالي خود بار ديگر به سبك شرح احوال و داستان پردازي كه قبلا از آن بهره برداري كرده بود بازگشت و دو كتاب به نام "ردبرن" و "وايت جكت" را به رشته تحرير كشيد.
در اين دو اثر نيز با اتكا به تجربيات شخصي ، از نيروي تخيل شگرف خود استفاده كرد و داستانهاي جذاب و شگفت انگيزي را به رسته تحرير درآورد.
تحول هرمان ملويل از يك قصه پرداز و نقلكننده حوادث ، به يك نويسنده مو شكاف و متفكر در اثر بعدي به نام "موبي ديك" يا "نهنگ سفيد" كه آن را به منزله شاهكار او تلقي ميكنند، آشكار است.
وي تجربيات گرانبهاي خود را در صيد نهنگ در صندوقچه ذهن ذخيره كرده بود تا داستان جداگانهاي درباره اين شغل خطرناك وپرحادثه بپردازد، اما هنگامي كه كتاب نهنگ سفيد انتشار يافت ، اهل ذوق و خوانندگان كتاب هايش بيدرنگ دريافتند كه با يك كتاب عادي درباره شغل خطرناك شكار نهنگ در وسط دريا تفاوت فراوان دارد.
ملويل با انتشار اين اثر، درسن سي و يك سالگي يعني در حدود چهل سال قبل از مرگش به مقام نويسندهاي توانا دست يافت.
وي در سال
۱۸۴۷با "اليزابت شاو" دختر رييس دادگستري ايالت ماساچوست آمريكا كه از دوستان صميمي و نزديك پدرش بود ازدواج كرد. پدراليزابت شاو به ملويل بسيار علاقه مند بود و نسبت به او مهر و محبت پدرانه داشت.
اليزابت نسبت به اين شوهر اسرارآميز و عجيب و غريب لطف و وفاداري خاصي نشان داد و براي وي دلسوزي فراواني كرد، اما مشكلات مالي همچنان ملويل را رنج ميداد.
در كتاب "بيلي باد" يا "دكل بان" كه در حدود يك ربع قرن بعد به رشته تحرير كشيده شد و در سال
۱۹۲۴يعني سالها پس از درگذشت هرمان ملويل به چاپ رسيد ، نويسنده بار ديگر ميكوشد جنبههاي متناقض و پيچيده خوي و طبع بشري و روابط او را با اجتماع شرح دهد.
وي از سال
۱۸۶۶يعني از سن چهل و هفت سالگي به مدت بيست سال تمام به شغل ساده و كم درآمد بازرسي گمرك يك ناحيه كوچك اشتغال داشت.
هرمان ملويل به لحاظ قدرت نويسندگي ، نيروي تخيل و صراحت فكر و به ويژه از حيث داستان سرايي و تفحص دنياي ذهن و وجدان و نقل كشمكش ها، سرآمد عصر خود بود و به دليل همين ويژگيهاي خدادادي ، جايگاه ويژهاي در ميان نويسندگان بزرگ آمريكا احراز كرده است.
هرمان ملويل سرانجام در سال
۱۸۹۱در سن ۷۲سالگي هنگامي ديده از جهان فرو بست كه همه او را به نام يك نويسنده بزرگ و مرموز ميشناختند.
آيا بناي شعر نيمايي متروكه شده است؟
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
امروز به نظر ميرسد قالب نيمايي كمتر مورد استفاده قرار ميگيرد، و شاعران در قالبهاي ديگر و حتا كهنتر بيشتر طبعآزمايي ميكنند. عدهاي از شاعران دليل اين امر را كه چرا امروز از اين قالب نو كمتر استفاده ميشود، تمام شدن ظرفيت آن و عده ديگري نيز سخت بودن اين قالب را دليل به كار نبردنش ازسوي شاعران ذكر ميكنند.
خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اينباره با تعدادي از شاعران و منتقدان گفتوگو كرد.
تمامشدن دورهي قالب نيمايي!
يدالله مفتون اميني در اينباره معتقد است: سالهاست كه قالب نيمايي دورهاش تمام شده و به يكنواختي رسيده است.
وي با بيان اين مطلب كه قالب نيمايي ظرفيت كامل بيان مسائل اجتماعي و عشق را ندارد، متذكر شد: قالب نيمايي شايد مقداري از حرفهاي اجتماعي را توانسته باشد منعكس كند، ولي عشق را به آن صورت كه بوده، نشان نداده؛ درواقع عشق و عاطفه در شعر نيما ارضا نشد. نتيجهاش اين شد كه شاعران براي بيان عشق به سمت غزل و شعر سپيد رفتند و درنتيجه چالش ايجاد شد؛ چراكه روحيه ايراني هرگز خارج از عشق نبوده است.
مفتون درباره دليل ديگري كه امروز به شعر نيمايي كمتر پرداخته ميشود، گفت: شعر نيمايي بدون پرداخت كامل نتيجه نميدهد؛ اين شعر به ويرايش زيادي نياز دارد و به اين دليل است كه عوالم عاطفي در آن از بين ميرود.
ساختهاي نيمايي منسوخ نشدهاند!
اما محمدعلي سپانلو اعتقاد دارد كه ساختهاي نيمايي هنوز منسوخ نشدهاند و اين آفرينش شاعر است كه تعيين ميكند در قالب نيمايي يا هر قالب ديگري شعر بسرايد.
او گفت: هيچ سبك و قالبي، قالب ديگر را منسوخ نميكند و ادبيات هرگز مرهون قالبهايش نبوده است؛ ادبيات سرگذشت روح انسان است و ميتواند قالب يا سبك را به خود بگيرد.
اين شاعر در عين حال معتقد است: امروز ديگر لازم نيست كه شاعران با همان طرز بيان نيما شعر بگويند. قالب نيمايي يكي از وسايلي است كه شاعر ميتواند در آن كار كند؛ يا گرفتار آن ميشود و ميتواند شعرهاي نيمايي خوبي خلق كند يا در آن حركتي نميكند و ساكن ميشود، اما درنهايت آفرينش شاعر است كه تعيين ميكند در چه قالبي بسرايد و نميتوان تعيين كرد كه شاعري مثلا در قالب سپيد يا نيمايي شعر بگويد.
قالب نيمايي و هنوز به نيمه نرسيدن ظرف آن
سيروس نيرو نيز در اينباره گفت: شايد امروز ظرف قصيده و غزل پر شده باشد، اما هنوز ظرف شعر نيمايي به نيمه هم نرسيده است.
او افزود: نيما يوشيج از غول بزرگ ادبيات كلاسيك عبور كرد و كاري قانونمند در شعر فارسي را پي نهاد، اما به اندازه كافي روي آن كار نشد. در حاليكه شاعران ما يكباره از اين قالب به قالب ديگري پريدهاند و گمان ميكنند كه اين سبك ديگر جاي كار كردن ندارد و حالا بايد روي قالبهاي نوتري كار كرد. امروز هنوز بايد روي شعر نيمايي كار كنيم و بگذاريم 40 يا 50 سال از آن بگذرد، آنوقت شعر ما خواه ناخواه به جلوتر حركت خواهد كرد و از اين قالب نيز عبور ميكند؛ ولي امروز هنوز زمان گذشتن از آن نرسيده است.
اين شاعر برعكس مفتون اميني معتقد است كه بسياري از مضامين را ميتوان در قالب نيمايي به كار برد؛ اما اينكه شاعران امروز از آن كمتر استفاده ميكنند، به دليل تنبلي آنان است.
نيرو متذكر شد: امروز شعرهايي كه به اسم شعر نيمايي سروده ميشوند، به هيچعنوان شعر نيمايي نيستند و ديگر هم نميتوان به كسي فهماند كه شعر نيمايي چيست؛ چرا كه امروز هر كه شعر نو ميگويد، گمان ميكند شعر نيمايي سروده است.
شاعران قالبها را نميشناسند!
منصور اوجي استفاده نكردن شاعران امروز را از قالب نيمايي، ناشي از شناخت نداشتن آنها دانست و افزود: همه قالبها هنوز خواننده دارند، ولي شاعران چون آنها را نميشناسند، ترجيح ميدهند شعر سپيد بگويند.
وي گفت: در شعر كلاسيك هنوز قالبهايي داريم كه ظرفيتشان تمام نشده؛ چه رسد به شعر نيمايي كه مدت زيادي از پيدايش آن نگذشته است. اگر كسي ميگويد كه امروز ظرفيت قالب نيمايي تمام شده، به اين دليل است كه توانايي شعر گفتن در اين قالب را ندارد. اگر شاعري به معناي واقعي شاعر باشد، تمام سبكها و قالبها را ميشناسد و كار شعرياش را ابتدا با آنها شروع ميكند و آنوقت سراغ قالبهاي ديگر ميرود؛ ولي شاعران امروز ما نه شعر كلاسيك را درست ميشناسند و نه شعر نو و نيمايي را و چون نميشناسند، ميگويند دوره شعر نيمايي تمام شده است.
اوجي يادآور شد: شعر وقتي ميآيد، شاعر تعيين نميكند كه در چه قالبي باشد؛ ممكن است شعر در قالب كلاسيك، نيمايي يا سپيد بيايد و اين خود شعر است كه تعيين ميكند در چه قالبي بايد باشد. هنوز هم جاي كاركردن روي بسياري از قالبها وجود دارد و شاعر تعيينكننده قالب نيست. امروز هنوز ميتوان روي قالب نيمايي كار كرد تا ظرف آن پر شود و بعدا سراغ قالب تازهتري رفت.
قالب نيمايي و طبيعي بودن عبور از آن
اما بهگفته محمود معتقدي، اينكه چرا امروز ديگر از وزنهاي نيمايي استفاده نميشود، به اين دليل است كه جامعه ادبي به حركتهاي تازهاي در شعر نياز دارد.
او معتقد است: ظهور نيما يوشيج و شعر نيمايي در مقطعي، شيوهاي انقلابي در شعر امروز بود كه پيروان خاص خود را نيز داشت و در اواخر دهه 20 و اوايل دهه 30 در دوران اوج بود. اما از آنجا كه هر پديدهي ادبي درجا نميزند و حركتهاي تازهاي دارد، در شكلبندي شعر امروز نيز كساني كارهاي تازهاي انجام دادهاند؛ مثلا احمد شاملو از وزنهاي نيمايي عبور، و سبك و سياق خاص خود را در شعر پايهگذاري كرد.
وي تاكيد كرد: امروز عبور از قالب نيمايي طبيعي است؛ همانطور كه در دهه 40 مشخصههايي چون شعر ناب و شعر حجم به وجود آمد و صداهايي ديگر در شعر آن زمان بود كه امروز ديگر كمتر كسي از آنها استفاده ميكند.
قالب نيمايي و نشان ندادن خود به تمامي
مظاهر شهامت نيز در اينباره گفت: هر قالب از جمله قالب نيمايي به واسطه ساختار مشخصي كه دارد، توان اجرايي محدودي را پيش ميكشد.
قالب نيما مثل قالبهاي ديگر - چه در تئوري و چه در تجربه - حجمي از امكانات اجرايي را براي شعر ارايه خواهد داد، پس چنين حدودي پاسخگوي كامل توقعات امروزين شعر نميتواند بوده باشد.
به اعتقاد وي، ايدههاي شعر و ادبيات از بايدهاي ترتيبي تبعيت ميكند؛ يعني الزامي وجود ندارد كه شاعران ما حتما آنقدر از يك قالب - در اينجا از قالب نيمايي - استفاده كنند تا بالاخره معلوم شود كه ديگر كارآيي ندارد و آنگاه سراغ يافته ظرفيتهاي جديدي بروند.
: