بررسي «ادبيات پايداري در ايران و جهان»
ادبيات پايداري در ايران و جهان به وسيله انجمن شاعران فارسي گوي جهان همزمان با ولادت سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع) بررسي مي شود.
يازدهمين نشست ماهانه انجمن شاعران پارسي گوي جهان با حضور سيداحمد نادمي ، علي رضا قزوه و صابر امامي برگزار مي شود.در اين نشست مجموعه کتابهاي 5 جلدي شعر مقاومت ملل نوشته "ضياءالدين ترابي" با حضور مولف نقد و بررسي خواهد شد. اين نشست با همکاري بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس روز دوشنبه 6 شهريورماه ساعت 16:30 در انجمن شاعران پارسي گوي ايران برگزار خواهد شد.
دکتر اکرامی فر:
در نظر گرفتن ارزشهاي نبوي در آثار ادبي، کاری پیامبرگونه است
دکتر محمود اکرامی فر - شاعر و محقق ادبی گفت: آنچه که تا امروز راجع به پیامبر(ص) درادبیات نوشته شده، بیشترآثار توصیفی و معرفی پیامبر بوده است یعنی پیامبر زیبا لبخند می زد، یتیم نوازی می کرد و... ، درصورتی که ما ارزشهایی را که پیامبر(ص) به خاطر آنها به مبعوث شده مد نظر قرارنداده ایم، حتی می توان گفت که اگرشاعر و نویسنده و اهل قلم این ارزشها را برای خلق اثر مد نظرقرار بدهند، خود کاری پیامبرگونه کرده اند و خود یک پیامبر کوچک خواهد بود.
این شاعرخاطرنشان کرد: رسالت شاعر درزمینه پیامبراعظم (ص) این است که پیامبر را خوب بشناسد، شرایط اقتصادی ، اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی جامعه خود و جهانی که در آن زندگی می کند رانیز بشناسد و ضرورت های شخصیت پیامبر را با زندگی امروز تطبیق دهد و در زیبا ترین کلمات و جملات به مخاطبین خود ارائه دهد.
این شاعر معاصر در گفتگو با مهر ، با بیان این مطلب افزود: درزمینه رسالت معنوی ، یک شاعرباید به معرفی پیامبر(ص) وهدف ازآمدنش و به طورکلی بخش های اعتقادی این زمینه بپردازد ، در زمینه رسالت اجتماعی پرداختن به ضرورت های اجتماعی که باعث شده پیامبر (ص) مبعوث شود حائز اهمیت است و باید دانست که با شرایط امروز کدامین جنبه ها برجسته تر شود.
معاون تحريريه روزنامه جام جم یاد آورشد : شاعرکسی است که امرمعنوی را درقالب شعرو نمادهای کلامین بیان می کند، لذا شاعرهم انسان است و باید شخصیت پیامبر(ص) و سیره آن وارزشهایی را که پیامبر (ص) به خاطرآن مبعوث شده مد نظر داشته و به آنها بپردازد، در واقع در این شرایط، شاعر باید درابتدا خود پیامبر (ص) را بشناسد و بعد بتواند آن را بشناساند.
وی تصریح کرد: متاسفانه ما درزمینه شناخت پیامبر (ص) و مطالعه درمورد این شخصیت بزرگ، به شدت ضعف داریم، شاید بتوان گفت مطالعاتی که اهل تفنن انجام داده اند عمیق ترازاطلاعاتی است که ما به آن دسترسی داریم، نه اینکه ما اصلا نپرداخته باشیم، اما کمتراین اطلاعات را دراختیارقرارداده ایم.
سيروس نيرو:
" اخوان " مسبب هر گونه بي بند و باري در شعر نيمايي است
تهران- خبرگزاري كار ايران
"سيروس نيرو" متولد سال 1309 تهران است و تاكنون 14 عنوان كتاب از وي منتشر شده و 2 عنوان كتاب جديد نيز زير چاپ دارد، به گفته او، "نيما" تنها 2 شاگرد داشت، او و "محمود كيانوش"، همزمان با سالروز درگذشت "اخوان" ، "سيروس نيرو" ميهمان گروه فرهنگي خبرگزاري ايلنا بود، از اين رو با وي درباره "اخوان" به گفت و گو نشستهايم.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و انديشه ايلنا، "سيروس نيرو" درباره "اخوان" در نشستي كه همزمان با سالروز درگذشت "اخوان" در خبرگزاري ايلنا برگزار شد، گفت: نخستين ديدار من با "اخوان ثالث" به زمستان سال 1332 باز ميگردد، با "نادر نادر پور" و "نصرت رحماني" در چهار راه ژاله داشتيم از يكديگر خداحافظي مي كرديم كه جوان خوش برو رويي جلو آمد و با لهجه مشهدي سلام داد.
وي تصريح كرد: از آن شب به بعد، او مثل ديگر شاعران دهه 30 در شبگرديهاي ما حضور داشت و مي گفتيم، مي شنديديم و شعر مي خوانديم تا آنكه كار "اخوان" بالا گرفت و از اين تاريخ به بعد مرد ديگري شد و به اساطير قديم پيوست، ايران را خراسان بزرگ خواند و به جاي سلام و احوال پرسي خوش باش را به كار برد.
شاعر مجموعه پائيزان، "اخوان" را شاعري هوشمند و توانا خواند و ادامه داد: شعرهاي او ماندني و در تاريخ ثبت شده است و اين به دليل آن است كه ميدانست در شعر چه بايد بكند، اما در كارنامه او گفته ها و نوشته هايي به چشم مي خورد كه واقعيت ندارد و من مي خواهم در اين گفتمان به اختصار به بعضي از آنها اشاره كنم تا بر خوانندگان نكته هاي تاريك روشن شود.
شاعر مجموعه "عشق ات رسد به فرياد" افزود:عده اي شايعه كرده بودند كه در محفلي "نيما"، شعر "اخوان" را به نام خودش خوانده است و اين درست نيست به دليل آنكه شعر "اخوان" با شعر "نيما" زمين تا آسمان فرق دارد. شما دو سطر از هر كدام را بخوانيد، متوجه ميشويد از كدام شاعر است. مهر ابديت بر شعر اين دو در پاي شعرشان به چشم مي خورد. همچنين تا زماني كه "نيما" زنده بود؛ "اخوان" هنوز آنچنان شاعر قدري نشده بود كه كسي چون "نيما"ي سالخورده از شعر او استفاده كند.
وي با اشاره به كتاب "شاهكارهاي شعر معاصر ايران" گفت: سال 1336 با همكاري "فريدون" بدون هيچ نظر تنگي شعر هر كس كه شهرتي به هم زده بود را در اين مجموعه آوردم. "اخوان" در اين سال ها و تا "نيما" زنده بود آنچنان شهرتي نداشت كه آثارش مورد توجه عموم قرار گيرد. شعر "زمستان" بعدها به شهرت رسيد و به قول "نيما" جماعت ايراني ذوق شعري ندارد، اما ذوق موسيقي دارد.
نيرو افزود: "اخوان" در مصاحبه اي كه از "نيما" به چاپ رسانده بود در نوشته هاي "نيما" دست برده بود."اخوان" نوشته بود؛ قطعاتي كه جوانان در اين سال ها به سبك من ساخته اند از حيث وزن هرج و مرج عجيبي را ايجاد كرده است. همين كلمه عروض باعث عصباني شدن "نيما" شده بود، از آن پس "نيما" ديگر "اخوان" را نديد و نامي از او به ميان نياورد.
نيرو با بيان اينكه "اخوان" شاعر "نيما" نبود، گفت: "اخوان" در شعر پيرو "شمس كسمايي"، "دكتر پرويز ناتل خانلري" و فريدون توللي" است، شعرش عروضي است و ساخته هاي او با عروضي فارسي همخواني دارد. به جرات مي توان گفت در اين مورد جز "ناصر خسرو" همتا ندارد. او اگر مثلا در بحر رمل قطعه اي مي سرود زحافات آن را دقيقا مراعات مي كرد، نه مثل "نيما" كه جز تنيك و سورتونيك بقيه سطرها را به امان خدا رها مي كرد.
مفسر غزل هاي "حافظ" ادامه داد: "مهدي اخوان ثالث" در كتاب "بداعت ها و بدايع نيما يوشيج"، وزن افسانه را "فاعلاتن فعولن فعولن" از متفرعات بحر رمل آورده، اما اين منظومه تركيب بند مخمس در بحر متدارك مثمن اخذ/ اخذ مذال ، فاعلن فاعلن فاعلن فع فاع است و "اخوان" اشتباه بزرگي كرده است.
نيرو با بيان اينكه "اخوان" به درستي نمي دانست كه وزن اضافه "نيما" به صورت گسترده اي در شعر آن زمان رواج دارد، افزود: پيش از "نيما"، در اين بحر شاعران ديگري هم طبع آزمايي كرده اند، او براي اين كه بگويد "نيما" از ملك الشعراي بهار و خراساني الهام گرفته است، دست به كار عجيبي زده است؛ او تمامي تصنيف مرغ سحر ساخته ملك الشعراي بهار را نقل كرده و نتيجه گرفته است كه "نيما" از لابلاي سطرهاي بلند و كوتاه اين تصنيف( با بلندي و كوتاهي سطرهاي شعر "نيما" نظر دارد) وزن و شيوه دلخواه خود را يافته است. مي بينيد كه بر سبيل اتفاق من حيث شعر چنين افتاده است، بدون اين كه هنگام سرودن توجهي به اين شده باشد و قصد و عمدي در كار باشد.
وي در ادامه گفت: بند اول پاره "اين قفس چون دلم تنگ و تار است" و "اي خدا، اي فلك، اي طبيعت" و همچنين "شام تاريك ما را سحر كن" و نظاير و قرينه هاي اينها نيز در بند دوم تصنيف به وزن افسانه "نيما" است. مي بينيد كه جملات موزون و مصراع هاي اين تصنيف داراي كوتاه و بلنديهاي بسيار متنوعي است. اوزان آن مصراع ها داراي تنوع است و خاصه شكل مكتوبش( من براي شكل مكتوب از لحاظ شباهت بسيار با ظاهر كار "نيما" مخصوصا تكيه مي كنيم) براي ذهن جويا و پوياگر "نيما" در زماني كه فكر پيدا كردن مفري از اين بن بست بوده!؟
شاعر مجموعه "جاده" با بيان اينكه هر پديده و ايده جالبي براي "نيما" كه در پي شكستن بن بست شيوه هاي موجود بود، جالب بود، افزود: نگاهي گذرا به چند نمونه شعر يا نوحه سرايي كه پيش از افسانه "نيما" به همين بحر و وزن ساخته شده نشانه هاي درستي است بر اين كه وزن افسانه ابداعي و مربوط به تضعيف ملك نبود و "نيما" منظور خود را به يكي از بحر و وزن رايج زمانه خود بدون هيچ مفسري سروده است.
وي با بيان اينكه تاثير "نيما" بر شعر معاصر از شهريور سال 1320 پس از سقوط رضا خان است، اظهارداشت: افسانه "نيما" كه سال 1301 در روزنامه قرن بيستم "ميرزاده عشقي" منتشر شد و به استاد "نظام وفا" تقديم شد، بيش از چند بند نداشت. "نيما" اين قطعه را سال 1329 به صورت فعلي خود به رشته تحرير درآورده بود. در همين سال، "نيما" اين منظومه را به حيدري كه در كنار سنگلج چاپخانه كوچكي داير كرده بود، سپرد تا چاپ شود. از قضا "احمد شاملو" كه تازه از شهرستان به تهران آمده بود به اين منظومه مقدمه اي نوشت كه "نيما" را از كوره درآورد و "نيما" از آن پس هرگز به "شاملو" اجازه ديدار نداد. بنابراين افسانه "نيما" نمي توانست راهگشاي شعر نو به ادعاي "اخوان ثالث" باشد.
نيرو افزود: عيب بزرگ "اخوان" اين بود كه تفكر محدودي داشت. "نيما" با اين كه در شعرش از جنگل، كوه و دشت سخن مي گويد، اما شهري فكر مي كند و اگر در شعرش از روستا سخن مي گويد منظورش ايران است، اما "اخوان" تفكر محدودي داشت و شعرش حالت روستايي داشت و كلمات او جنبه امروزي نداشتند. البته عمر شاعري "اخوان" در مقايسه با "نيما" بسيار كم بوده و در دوره اي "فرخ خراساني" و "مويد ثابتي" او را دوره كردند و دوباره او را به سمت غزل سرايي آوردند.
وي با بيان اينكه يكي ديگر از اشتباهات "اخوان" درباره معني "نيما" است، گفت: "اخوان" "نيما" را سرداري از طبرستان ميداند، اما اگر كلمات امين را از چپ به راست بخوانيد،"نيما" مي شود. "دكتر يحيي آريان پور" در جلد سوم كتاب "از صبا تا "نيما" همه جا "نيما" را امين خوانده است. "مشتق كاظمي در جريان نقل كرده است كه در مجلسي مرحوم" كاظمي"، وزير "مصدق" گفت: مي خواهم اسم پسرم را "نيما" بگذارم، حاضران از او پرسيدند كه "نيما" يعني چه و او گفت اگر امين را از چپ به راست بنويسي، اين نام مي شود. اتفاقا "نظام وفا"(معلم "نيما") نيز در اين محفل حضور داشته و اين مطلب را به گوش "نيما" رسانده و از اين پس "نيما" اين نام را براي خود برگزيد.
نيرو ادامه داد: يكي ديگر از ايرادات "اخوان" درباره قافيه پردازي "نيما" است. "نيما" مي آورد؛ قافيه مال مطلب است، زنگ مطلب است، مطلب كه جدا شد، قافيه جداست .در دو مطلب اگر دو كلمه قافيه شد، يقين مي دانم كه آن را زشت خواهيد دانست. قدما اين را قافيه مي دانستند، اما قبول آن از سوي ما ناشي از بي ذوقي است. لازم نيست كه قافيه در حرف روي متفق باشد، دو كلمه از حيث وزن، مشترك و حروف متفاوت گاهي اثر قافيه به هم مي دهند.
وي افزود: "اخوان" نقل قول "نيما" را به مصداق آورده و در آن كلمه مشترك را به عمد انداخته و از آن نتيجه گيري كرده است. دو كلمه از حيث وزن و حروف متفاوت گاهي اثر قافيه را به هم مي دهند. پس به نظر "اخوان" مي دواند با "مي ماند" قافيه را شايسته نيست. او عقيده دارد اين طرز كار يعني آوردن چنين قافيه هايي برخلاف معمول سنتي كه "نيما" از روش شاعران مغرب زمين به عاريت گرفته است، اتفاقا در ادبيات ما اين نوع قافيه پردازي سابقه هزار ساله دارد. در "المعجم في معايير اشعار العجم" شمس قيس رازي آمده است.
شاعر مجموعه "مينياتورهاي ايراني" گفت: "اخوان" مي گويد پايان بندي نيمايي همان قافيه در مصراعهاي شعر سنتي است. در رد اين مورد بحث مفصلي در پيش است، بهتر است كه خوانندگان به كتاب "خوانش شعر نيما" مراجعه كنند.
وي خاطرنشان كرد: يكي از تاسف بارترين راهنمايي هاي "اخوان" و به بيراهه كشيدن شعر معاصر، نقل و قولي است كه از "نيما" به صورت دلخواه خود آورده است. به اصطلاح شعر نيمايي را به بدين شكل رواج داده است. "نيما" مي گويد قطعاتي كه جوانان در اين سال ها به سبك من ساخته اند.اكثر آنها به اصطلاح عاميانه بحر طويل اند، فقط بعضي از شاعران جواني كه با من تماس نزديك دارند متوجه پايان بندي مصراع ها شده اند.
نيرو در پايان يادآور شد: "اخوان" اصطلاح عاميانه را را از نقل قول "نيما" حذف كرده و موجبي براي سرودن شعر به شيوه نيمايي( بحر طويل) به دست داده است. شما امروز مي بينيد كه هر بي بند و باري به عنوان شعر نيمايي به بازار مي آيد مسبب آن شخص "اخوان" است.
همزيستي شعر و ترانه امروز/12
همزيستي ميان شعر و ترانه هنوز روي نداده است
خبرگزاري فارس: فاضل نظري، شاعر گفت: در دوران ما هنوز همزيستي ميان شعر و ترانه روي نداده است و اگر اين اتفاق بيفتد، ميتوان به توليد ترانههايي اميدوار بود كه وارد زندگي مردم شود.
فاضل نظري -شاعر- در گفتوگو با خبرگزاري فارس، اظهار داشت: ترانه امروز متاسفانه به يك ابتذال و سطحيگري دچار است و ظرفيت وارد شدن به لحظات و آنات شنوندگانش را ندارد.
وي افزود: رويكرد ترانهسراها در سرودن ترانه، مشتريمداري است. يعني در پي اين هستند تا مشتري چه ميپسندد و بر اساس آن به سرودن ترانه ميپردازند و اصلا نيازهاي جامعه را در نظر نميگيرند.
نظري ادامه داد: گاهي هم احساس ميشود كه ترانههاي امروز بر اساس مد شكل ميگيرند. مثلا اگر دشنام به معشوق مد شد، همه ترانه ها به معشوقهايشان در ترانه دشنام ميدهند.
اين شاعر اضافه كرد: بعضي از ترانههاي امروز نيز از طريق سفارش نهادهاي دولتي و نيمه دولتي ساخته ميشود. اين نهادها تصور ميكنند ميتوانند از طريق ترانه، نظرات خود را ترويج دهند و به اهداف خود برسند. اين دسته از ترانهها در دسته هنرهاي سفارشي قرار ميگيرند كه مخاطب بسيار محدودي دارد.
نظري گفت: البته در اين ميان استثناهايي وجود دارد كه در اين غوغا و هلهله، كودكانه فرياد ميزنند و اتفاقا بر دل مينشيند. ترانهسراهايي كه بر اساس انديشه و احساس خود ترانه ميگويد، ترانهشان بر افواه مردم جاري ميشود و در غمها و شاديهاي آنها سرايت ميكند.
وي درباره رابطه ترانه و شعر گفت: رابطه ترانه و شعر يك رابطه عموم و خصوص من وجه است. يعني بعضي از ترانهها شعرند و بعضي از شعرها، ترانه. و بعضي از ترانهها، شعر نيستند و بعضي از شعرها هم ترانه نيستند. بنابراين مرز معين و خط كشي شدهاي ميان شعر و ترانه وجود ندارد. تنها تفاوت آنها نوع مخاطب و نوع كاربردي آنهاست يعني شعر قرار است مكتوب شود و ترانه قرار است خوانده شود.
شاعر مجموعه شعر «اقليت» در پايان گفت: عموم ترانههاي امروز به درد نشنيدن و نخواندن مي خورند،زيرا اجزاي تشكيل دهنده آنها به درستي در كنار هم قرار نگرفتهاند.
فردا شانزدهمين سالروز خاموشي شاعر "زمستان" است
مهدي اخوان ثالث از نگاه آتشي، نادر ابراهيمي، اسلامي ندوشن، قيصر امينپور، شفيعي كدكني، انجوي شيرازي و...
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
فردا شانزدهمين سالروز خاموشي مهدي اخوان ثالث - شاعر معاصر - است.
به گزارش خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، منوچهر آتشي، ما را وامدار اخوان ثالث ميدانست و ميگفت: در فاصله شهريور 20 تا سال انتشار «زمستان» (1335)، شعر معاصر از نظر صورت و سيرت به كليشه رسيده بود و طبعا از طبيعت خود كه جهان پيرامون و ماده جهان بود، دور افتاده بود. شعر اخوان در قطعات درخشان «زمستان» حضوري سازنده و سرنوشتساز در اين دوران داشت و از ركود مكتب نيمايي پيشگيري ميكرد؛ يعني شعر اخوان توانست ظرفيتهاي تازه مكتب نيمايي را پيش روي شاعران جوانتر بگذارد و به دوران كليشهها پايان دهد.
وي البته يادآور بود: شعر اخوان حاوي جمالشناسي پيشرفتهتري از نيما نبود؛ سهل است، در قفاي آن قرار داشت. با اينهمه به شاعران جوانتر كمك كرد تا عرصههاي تازهتري از زيبايي در طبيعت و قلمروهاي عاطفه جستوجو كنند و شعر سترگ دهه 40 با چهرههاي نمايانش را به وجود آورند.
نادر ابراهيمي نيز درباره اخوان ميگويد: مهدي اخوان ثالث از آن عاشقان حرفهيي وطن است، از آن عاشقاني كه هر چيز را كه بخواهند، عاشق شوند، ابتدا به وطن تبديلش ميكنند، بعد عاشقش ميشوند. عشق به خيلي چيزها را بر خود حلال كردهاند، به شرط آنكه آن چيزها لياقت تبديل به وطن را داشته باشند و يا دست كم بشود وصله تنشان كرد. اما، اين اخوان هميشه خوب، براي ابد خوب، البته مشكل كوچكي هم دارد، مشكل بسيار كوچكي، و آن اين است كه از وطن – از معشوق – تعريف، تصوير و تعبير كاملا دقيق و مشخصي ندارد. وطن را خواب ديده است.
او در ادامه ميافزايد: باوري غريب، اخوان را به گذشتههاي دور ميبرد، گذشتههاي نابوده كه به هيچ شكلي نميتوان حتا لحظهاي – جزيي – ذرهاي از آن گذشتهها را يافت كه اي كاش ميشد. گذشتهها گويي اخوان ثالث را پناه دادهاند تا در سرماي زمستان بزرگ، منجمد نشود و از پا درنيايد. گذشتههاي ما كه اخوان ثالث، غالبا، آن گذشتهها را وطن تلقي ميكند، هرگز آنگونه نبوده است كه او ميگويد. آدمها هم آنگونه نبودهاند.
وي اعتقاد دارد: اگر بزرگاني چون اخوان ثالث نباشند – اسرافكار در عزت بخشيدن به خاك، و غلوكننده در شيفتگي نسبت به نهادها و نمايههاي ملي و ميهني – بيم آن ميرود كه رسم دوست داشتن خار و خاك وطن فراموش شود يا به مخاطره بيفتد.
محمدعلي اسلامي ندوشن نيز درباره اخوان ثالث گفته است: با مرگ مهدي اخوان ثالث يكي از طرفهترين گويندگان نوپرداز ايران از ميان ما رفت. من اگر شعرهاي همه معاصران را خوانده بودم، شايد اين جرات را به خود ميدادم كه بگويم اخوان قابلترين نماينده شعر اين دوران بود؛ ولي چون نخواندهام، براي آن كه گزافه نگفته باشم، از گفتنش درميگذرم. همه شعرهاي خود او را هم نخواندهام، ولي از قديم گفتهاند: مشت نمونه خروار است. 10، 20 قطعه ميتواند كافي باشد كه به قول نظامي عروضي معلوم كند كه «مردي از او همي زايد» يا نزايد.
وي از خصوصيات شعر اخوان را پيوند شعر قديم و جديد ميداند كه آبشخورش از بركه عظيم ادب فارسي بود و در عين حال خود را به «نوي» سپرده بود، بدانگونه كه بر در هيچ گذشتهاي نميايستاد.
اين مدرس دانشگاه از ديگر خصوصيات اخوان را شاعر آزموده كه حرفه خود را ميشناخت، ذكر ميكند و
معتقد است: شخصيت ساده و محجوب اخوان و صميميت او در كار، او را از نورپردازان نمايشگر، ممتاز ميداشت. او خوشبختانه ربوده موج وارداتي فرهنگ نبود كه كارش در شعر مونتاژ باشد و در و تخته پيشساخته را بر هم سوار كند. شعر او بوي ايران و بوي خراسان داشت، بوي بوتهها و گزنههاي دشت خاوران، گندم ديم و خانههاي گلي. گرچه از نيما تاثير گرفته است، ولي از او فراتر رفته و نوآوري را از موضع خانوادگي و دودماني خود دور نكرده است.
قيصر امينپور نيز در سال 1369 در بخشي از يك نوشتار درباره اخوان آورده است: نه نميشود، نميتوانم ننويسم، پس مينويسم. چرا؟ شايد براي همين كه نميتوانم ننويسم. شايد هم براي همين كه ميتوانم بنويسم. از كجا معلوم؟ حتا اگر ذرهاي از اينكه ميتوانم بنويسم و «اين» كه مينويسم، از او باشد، بايد بنويسم. حتا اگر يك كلمه يا يك حرف باشد. كلامي كه مرا بنده خود ميسازد، كلامي كه مرا آكنده از خود ميسازد، كلامي كه مرا ميسازد، ميسوزد، ميگدازد و مينوازد. چگونه است كه اگر روزي روزگاري بر سفره ناني نشسته باشي و به مهماني خانهاي و خواني رفته باشي، حرمت نان و نمك را نگاه ميداري و نام او را گرامي ميداري، اما آن كه تو را به مهماني «باغ بيبرگي» خويش برده و سفره دلش را پيش روي تو گسترده است و كسي را كه اگر نه طعام او را خوردهاي، دست كم نمك كلام او را چشيدهاي، نمكدان ميشكني؟ دلي را كه همزمان و همضربان دل ما بود و بلكه همزبان و همضربان دل ما بود و زبان دل ما و زبانه ترازوي شعر نيما بود. شاهين بلندپرواز ترازوي نيما را ميشكني؟
ابوالقاسم انجوي شيرازي هم درباره اين شاعر معتقد است: اخوان شاعر بود، شاعري فحل بود كه در عين عنايت به آثار بزرگان و استادان كهن و عروض فارسي، از حركت نويي هم كه آغاز شده و هنوز در راه رسيدن به كمال است، غفلت نداشت و با توجه به تمامي ضرورتهاي كار دست بدان ميبرد. آن دانشيمرد در ادب فارسي و بويژه در شعر متضلع و مقتدر و در نثر قادر و توانا بود. بسيار خوانده بود و بعضي متون را چندبار، آن هم نه به خاطر تفنن، بلكه به صورت تلمذ.
رضا براهني اخوان ثالث را يكي از نوادر روزگار ما ميداند و معتقد است: اخوان به عنوان يكي از چند شاعر بسيار مهم عصر ما سراپا غرق در ناموزوني بود. درواقع هنر او عبارات بود از بخشيدن مفهوم به اين همه عناصر ناموزون و حتا جداجدا نامفهوم. اين مفهوم بخشيدن به عناصر نامفهوم، پراكنده و متشتت، در واقع تعيينكننده مشخصات اصلي جهانبيني اخوان است.
سيمين بهبهاني اخوان را شاعري سياسي ميداند و اعتقاد دارد: اخوان يك شاعر سياسي است، بيآنكه به سياست چندان گرايشي يا از آن چندان اطلاعي داشته باشد يا صريحا به آن تظاهري كند. شعر او مدام از وقايع و حوادث سياسي كه در كشور ميگذرد، بارور ميشود.
نجف دريابندي نيز درباره اخوان ميگويد: اخوان شاعري را با شعر كهن «ارغنون» آغاز كرد و با شعر كهن «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» پايان داد. فعاليت او به عنوان سراينده شعر نو جمله معترضه مطولي است كه در ميان اين دو هلال قرار مي گيرد. رسالت تاريخي او اين بود كه بهترين سالهاي عمرش را در خدمت تحول شعر فارسي بگذارد و دفاع در «پيشواي شعر نو» را در سالهايي كه هنوز آن پيشوا سخت نيازمند دفاع بود، برعهده بگيرد.
محمدرضا شفيعي كدكني هم معتقد است: يكي از عوا مل اصلي عظمت هنرمندان تناقضي است كه در وجود آنها خود را آشكار ميكند، اخوان ثالث نيز از اين لحاظ نمودار برجستهاي بود از يك هنرمند بزرگ كه چندين تناقض را تا آخر عمر، در خود حمل ميكرد و خوشبختانه هيچگاه نتوانست خود را از شر آنها نجات بخشد. در ارتباط با اكنون و گذشته ايران كه براي او تجزيهناپذير بودند، او همواره گرفتار نوعي تناقض بود. عشق و نفرت، يا حب و بغض توأمان او نسبت به «باغ بيبرگي» كه رمزي است از ايران معاصر، انگيزه زيباترين خلاقيتهاي شعري اوست.
همچنين سيروس طاهبار ميگفت: م. اميد مثل نيما به نسل ما ماندن و تحمل و تامل را آموخت و در دل گريستن را. انديشه و درد استخوانسوز انسان عصر ما را همپا با استواري كلام كه در شعرهاي والاي او جاري است، در شعر هيچ يك از زندگان نميبينم و اين را نه از سر شيفتگي، كه از روي تامل و دريغ ميگويم.
محمد مختاري به وجه بازتاب انديشههاي خيامي در شعر اخوان اشاره كرده و گفته است: فلسفه اخوان از ادراك لحظههاي نادر و زودگذر، كه در سيل بيهوده و لعنتزده زمانگاه پديد ميآيد، آغاز ميشود و از اين طريق شعرش بازتابي از انديشههاي خيامي، حول تاثر از ناپيدايي سرنوشت انسان ميشود. حس اجتماعي شاعر، نمود واكنش نارضايتي عميق اوست، از آنچه هست و حس عاشقانهاش نمود واكنش رضايت اوست از امكان عشق ورزيدن، در پس «نفي» آن هستي آلوده و در نتيجه بيرون از آن. اما اين خود يكي از تفاوتهاي اساسي ميان برخي از شاعران سياسي – اجتماعي ما با بعضي ديگر از اينگونه شاعران است كه در بعضي از آنها مسائل اجتاعي – سياسي با همه چيز هستيشان، از جمله عشق فرديشان عجين شده است.
مرتضي اخوان كاخي نيز درباره اخوان ثالث عقيده دارد: اخوان هميشه عمرش شيفته دو نمونه از انسان بود و با چراغي از شعر و شعور به دنبال اين دو آدم ميگشت و به ستايش آنها مينشست. يكي انسان رند باستاني (يا به تعبير خودش در مقدمه كتاب «تو را كهن بوم و بر دوست دارم»، زنديق) و ديگري انسان ايراني كه اين هر دو در نهايت خود يكي ميشدند. اخوان به انسان عشق ميورزيد. به هر انساني، خواه ايراني و خواه غير ايراني.
مهدي اخوان ثالث در سال 1307 در مشهد متولد شد و چهارم شهريور 1369 درگذشت.
مجموعه شعرهاي ارغنون (1330)، آخر شاهنامه (1338)، از اين اوستا (1344)، عاشقانهها و كبود (1348)، بهترين اميد (1348)، درخت پير و جنگل (1355)، در حياط كوچك پاييز در زندان (1355)، دوزخ اما سرد (1357)، زندگي ميگويد: اما باز بايد زيست (1357) و تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم (1368) از اين شاعر معاصر منتشر شدهاند.
همزمان با شانزدهمين سال درگذشت مهدي اخوان ثالث مراسم بزرگداشتي در چهارم شهريورماه، ساعت 17 بر مزارش واقع در توس برگزار ميشود. در اين مراسم، محمدرضا راشد محصل درباره شعر اخوان سخن خواهد گفت و تعدادي از شاعران نيز به شعرخواني ميپردازند.
پينوشت: در نگارش اين مطلب از كتاب «باغ بيبرگي» (يادنامه مهدي اخوان ثالث) به اهتمام مرتضي كاخي استفاده شده است.