تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


August 27, 2006 12:15 PM

دوم شهریور 85


شانزدهمين سال‌روز درگذشت «مهدي اخوان ثالث»

شاعري كه روايت را به اوج شعر رسانيد


خبرگزاري فارس: چهارم شهريور، شانزدهمين سال خاموشي شاعر حماسه‌سراي معاصر، مهدي اخوان‌ثالث است. وي طي عمر 62 ساله خود، اشعاري را بر جاي گذارد كه مهم‌ترين ويژگي آنها روايت است.

به گزارش خبرگزاري فارس، به همين مناسبت، مقاله‌اي از «كاميار عابدي» كه از «دانشنامه ادب فارسي» برگرفته شده، آورده مي‌شود:

مهدي اَخَوانِ‌ثالِث‌، از شاعران‌ معاصر، متخلّص‌ به‌ «م‌.اميد» در سال‌ 1307ش‌، در مشهد، به‌ دنيا آمد. پدرش‌، كه‌ يزدي‌تبار بود، شغل‌ عطّاري‌ و طبابت‌ با داروهاي‌ گياهي‌ داشت‌. اخوان‌‌ثالث‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ و متوسّطه‌ را در زادگاهِ خود به‌ پايان‌ رسانيد. هرچند، دلبسته‌ موسيقي‌ و شعر بود، امّا گرايش‌ تحصيلي‌ فنّي‌ و حرفه‌اي‌ را برگزيد و در رشته آهنگري‌ هنرستان‌ مشهد درس‌ خواند.

سپس‌ به‌ تهران‌ آمد و علاوه‌ بر كار در مطبوعات‌، در مدارس‌ ورامين‌ و تهران‌ به‌ تدريس‌ پرداخت‌. در تهران‌، به‌ فعّاليّت‌هاي‌ سياسي‌ خود، كه‌ از مشهد آغاز شده‌ بود، ادامه‌ داد. پس‌ از كودتاي‌ 28 مرداد 1332 دستگير شد و در حدود يك‌ سالي‌ را در زندان‌ به‌ سر برد. پس‌ از رهايي‌ از زندان‌، در بخش‌ ادبي‌ چند روزنامه‌ و مجلّه‌، مؤسّسه «گلستان‌ فيلم‌» (به‌ مديريت‌ ابراهيم‌ گلستان‌) و سرانجام‌، راديو تهران‌ به‌ نگارش‌ و ويرايش‌ ادبي‌ مشغول‌ شد.

در نيمه دهه 1340‌، بارديگر، اين‌بار به‌ اتّهامي‌ غيرسياسي‌، به‌ زندان‌ افتاد. امّا پس‌ از شش‌ ماه‌ آزاد شد. در اواخر همين‌ دهه‌، براي‌ كار در تلويزيون‌ آبادان‌ به‌ آن‌ شهر رفت‌. تا سال‌ 1353، در خوزستان‌ زيست‌ و برنامه‌هايي‌ با نام‌ «دريچه‌اي‌ بر باغ‌ بسيار درخت‌» در زمينه ادبيّات‌ فارسي‌ تهيّه‌ كرد. به‌ سال‌ 1353، دختر جوانش‌، لاله‌، را از دست‌ داد. پس‌ از آن‌، به‌ آبادان‌ بازنگشت‌. مدّتي‌ كوتاه‌ در بنياد فرهنگ‌ ايران‌ (زير نظر پرويز ناتل‌ خانلري‌) كار كرد. امّا كاري‌ كه‌ در آن‌ سازمان‌ برعهده‌اش‌ بود -تصحيح‌ ديوان‌ ناصر بخاري‌ يا بخارايي‌- به‌ پايان‌ نرسيد.

در سال‌هاي‌ 1357ـ.1358 مدّتي‌ به‌ تدريس‌ ادبيّات‌ معاصر و نيز شعر دوره ساماني‌ در دانشگاه‌هاي‌ تهران‌، ملّي‌ (شهيد بهشتي‌ فعلي‌) و تربيت‌ معلّم‌ پرداخت‌.

در سال‌هاي‌ 1358ـ1360 در مقام‌ سرويراستاري‌، در سازمان‌ انتشارات‌ و آموزش‌ انقلاب‌ اسلامي‌ (فرانكلين‌ پيشين‌) فعّاليّت‌ داشت‌. امّا از سال‌ 1360ش‌ تا پايان‌ عمر، از همه‌ شغل‌هاي‌ دولتي‌، بي‌حقوق‌، بركنار شد.

اخوان‌ ثالث‌ در طول‌ عمر شصت‌ و دو ساله‌‌اش‌، هرچند سيماي‌ شاعر، دست‌ كم‌، ده‌سالي‌ او را پيرتر نشان‌ مي‌داد، تنها يك‌ بار به‌ خارج‌ از ايران‌ سفر كرد و به‌ دعوت‌ چند مؤسّسه‌ فرهنگي‌ جهاني‌ و گروهي‌ از ايرانيان‌ ساكن‌ در اروپا به‌ شعرْخواني‌ پرداخت‌: آلمان‌، انگلستان‌، دانمارك‌، سوئد، نروژ، فرانسه‌. اندكي‌ پس‌ از بازگشت‌، در چهارم‌ شهريور 1369‌، در بيمارستان‌ مهر تهران‌ درگذشت‌. پيكرش‌ را به‌ توس‌ بردند، و در كنار آرامگاه‌ حكيم‌ ابوالقاسم‌ فردوسي‌، به‌ خاك‌ سپردند.

مهدي‌ اخوان‌‌ثالث‌ يكي‌ از برجسته‌ترين‌ شاگردان‌ نيما يوشيج‌ بود. او هم‌ در شعرِ سنّت‌گرا و هم‌ در شيوه‌ نيمايي‌ آثار پراهمّيّتي‌ آفريد و در صفِ نخست‌ شاعران‌ ايران‌ در سده بيستم‌ ميلادي‌ جاي‌ گرفت‌: ارغنون‌ (1330)، زمستان‌ (1335‌)، آخِرِ شاهنامه‌ (1338‌)، از اين‌ اَوِستا (1344)، شكار (منظومه‌، 1345‌)، پاييز در زندان‌ (1348‌، بعدها با عنوان‌ در حياط‌ كوچك‌ پاييز در زندان‌)، زندگي‌ مي‌‌گويد امّا بايد زيست‌ (1357)، دوزخ‌ امّا سرد (1357)، ترا اي‌ كهنْ بوم‌ و بر دوست‌ دارم‌ (1368)، سواحلي‌ (1381‌). هرچند، در همه‌ اين‌ دفترها سروده‌هايي‌ درخورِ توجّه‌ مي‌توان‌ يافت‌، امّا بي‌ترديد اوج‌ توانايي‌ زباني‌ و ذهني‌ شاعر در مجموعه‌هاي‌ زمستان‌، آخر شاهنامه‌ و از اين‌ اوستا جلوه‌گر شده‌ است‌.

تحوّل‌ روحيّة‌ شخصي‌ او، كه‌ از روزگار جواني‌ سروده‌هايش‌ را با نام‌ مستعار م‌.اميد منتشر مي‌كرد (امّا آنچه‌ از شعرهايش‌ نمي‌تراود اميد است‌)، در ميان‌ شاعران‌ معاصر استثنايي‌ بود: از چپ‌گرايي‌ شديد تا باستان‌گرايي‌ وسيع‌، و از پناه‌بردن‌ به‌ ايران‌ پيش‌ از اسلام‌ تا درويش‌مَنِشي‌ و صوفي‌گرايي‌. اين‌ تناقض‌ها، به‌ ويژه‌ در مؤخّره از اين‌ اوستا و بسياري‌ حاشيه‌هاي‌ ترا اي‌ كهن‌ بوم‌ و بر دوست‌ دارم‌، بسيار مشهود است‌. او مزدك‌ و زردشت‌ (مَزدُشت‌) را با فكر خود آشتي‌ داده‌ بود و اجتماع‌ نقيضين‌ عجيبي‌ تصوير مي‌كرد.

گذشته‌ از اين‌، برخلاف‌ اغلب‌ شاعران‌ نوگراي‌ معاصر، تعلّق‌ خاطر عميقي‌ به‌ ادبيّات‌ كهن‌ ايران‌ داشت‌. اين‌ موضوع‌، چه‌ هنگامي‌ كه‌ به‌ تحليل‌ شعر نيما يوشيج‌ و ديگر معاصران‌ مي‌پرداخت‌ و چه‌ هنگامي‌ كه‌ به‌ گونه كلّي‌ در زمينة‌ شعر و ادبيّات‌، زبان‌ به‌ گفتار مي‌گشود، برجستگي‌ مي‌يافت‌، از جمله‌ در مقالات‌ (1349‌؛ بعدها با نام‌ حريم‌ سايه‌هاي‌ سبز، مجموعة‌ مقالات‌ ج‌1، تهران‌، 1372‌)؛ بدعت‌ها و بدايع‌ نيما يوشيج‌ (تهران‌، 1357)، عطا و لقاي‌ نيما يوشيج‌ (تهران‌ 1361)، صداي‌ حيرت‌ بيدار (گفت‌وگوها، به‌ كوشش‌ مرتضي‌ كاخي‌، تهران‌، 1371‌)، حريم‌ سايه‌هاي‌ سبز (مجموعه مقالات‌، ج‌2، تهران‌، 1373‌، به‌ كوشش‌ مرتضي‌ كاخي‌)، نقيضه‌ و نقيضه‌‌سازان‌ (به‌ كوشش‌ ولي‌الله دروديان‌، تهران‌، 1374‌). از اخوان‌ ثالث‌ دو مجموعة‌ داستان‌ نيز نشر يافته‌ است‌: «مرد جنّزده»‌ و «درخت‌ پير و جنگل‌».

اخوان‌‌ثالث‌، در آغاز، با شعرهاي‌ سنّت‌گرايانه‌ خود در انجمن‌هاي‌ ادبي‌ مشهد، زادگاهش‌، شناخته‌ شد. البتّه‌ در آن‌ هنگام‌، نوجواني‌ بيش‌ نبود، امّا غزل‌ها و قصيده‌‌ها و قطعه‌هايش‌ بسيار پخته‌ مي‌نمود و او را شاعري‌ توانا مي‌شناساند. در نيمة‌ دوم‌ دهه‌ 1320‌، به‌ تهران‌ آمد و اندكي‌ بعد، در آغاز دهه 1330‌، دفتري‌ از سروده‌هاي‌ قُدَمايي‌اش‌ را منتشر كرد. امّا او در حدّ اين‌ دفتر، كه‌ به‌ طبع‌ مورد ستايش‌ سنّت‌گرايان‌ و مورد انتقاد نوانديشان‌ بود، باقي‌ نماند. با اقامت‌ در تهران‌، به‌ مبارزة‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ سال‌هاي‌ پيش‌ از كودتاي‌ 28 مرداد 1332‌ كشيده‌ شد. از جهت‌ ادبي‌ نيز با شعر و انديشة‌ نيما يوشيج‌ آشنايي‌ يافت‌ و در نتيجه‌، اندك‌اندك‌، از فضاي‌ سنّتي‌ و كهن‌ شعر فارسي‌ بيرون‌ آمد و به‌ نوگرايان‌ نزديك‌ شد.

با اين‌ همه‌، علاقه‌ عميق‌ خويش‌ را به‌ ادبيّات‌ كلاسيك‌ و جهان‌ كهن‌ از دست‌ نداد. از اين‌رو، حتّي‌ پس‌ از دفتر زمستان‌، كه‌ شاعر را به‌ اعتباري‌ درخور توجّه‌ در شعر جديد رساند، تا پايان‌ عمر از شعر گفتن‌ به‌ شيوه‌ سنّتي‌ روي‌ نگرداند. درواقع‌، حتّي‌ در سروده‌هاي‌ نوگرايانه‌ او ردّ پايِ زبان‌ و فرهنگ‌ كهن‌ فارسي‌ را به‌ آساني‌ مي‌توان‌ پي‌گرفت‌. از اين‌ رو، مي‌توان‌ او را، به‌ لحاظ‌ موقعيّت‌ ادبي‌، شاعري‌ در رفت‌ و آمد دائم‌ ميان‌ تفكّر سنّتي‌ و انديشه‌هاي‌ نو دانست‌، يعني‌ گوينده‌اي‌ كه‌ از دل‌ سنّت‌ها به‌ نوگرايي‌ مي‌رسد و، در ميانه‌ نوگرايي‌، به‌ سنّت‌ توجّه‌ نشان‌ مي‌دهد.

آنچه‌ پس‌ از مبارزه اجتماعي‌ در صفِ تُندرُوان‌ چپ‌ و زيستن‌ در معركه‌اي‌ پرهيجان‌ و شكست‌ نهضت‌ ملّي‌ (به‌ رهبري‌ محمّد مصدّق‌) در شعر گويندگان‌ آرمان‌خواه‌ نسل‌ پس‌ از شهريور 1320ش‌ پديد مي‌آيد با نوعي‌ روحيّة‌ نوميدي‌ و سرخوردگي‌ همراه‌ است‌. ترديد نيست‌ كه‌ برخي‌ شاعران‌ اين‌ نسل‌ (مانند سياوش‌ كسرايي‌ و امير هوشنگ‌ ابتهاج‌) كوشيدند تا چنين‌ روحيّه‌اي‌ را پس‌ زنند. امّا در ميان‌ كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ روحيّه‌، به‌ صورتي‌ گسترده‌ ميدان‌ مي‌دهند، اخوان‌ ثالث‌ بسيار برجستگي‌ دارد. دست‌ كم‌، اين‌ شكست‌انديشي‌، به‌ صورتي‌ خاصّ، تا نيمة‌ دهه‌ 1340‌ و، به‌ شكلي‌ عامّ، تا پايان‌ عمر در سروده‌هايش‌ باقي‌ ماند. صداي‌ م‌.اميد در اين‌ شعرها بسيار رسا، استوار و پرطنين‌ است‌: زمستان‌ («سلامت‌ را نمي‌خواهند پاسخ‌ گفت‌»)، چاووشي‌ («به‌ سانِ رهنورداني‌ كه‌ در افسانه‌ها گويند»)، ميراث‌ («پوستيني‌ كهنه‌ دارم‌ من‌»)، آخر شاهنامه‌ («اين‌ شكسته‌ چنگِ بي‌قانون‌»)، نادر يا اسكندر؟ («موج‌ها خوابيده‌اند آرام‌ و رام‌»)، كتيبه‌ («فتاده‌ تخته‌ سنگ‌، آن‌ سوي‌تر، انگار، كوهي‌ بود»)، آن‌گاه‌ پس‌ از تُندر («امّا نمي‌داني‌ چه‌ شبهايي‌ سحر كردم‌») و مانند آنها.

در سروده‌‌هاي‌ او با شاعري‌ روبه ‌روييم‌ كه‌ از واژه‌ها شناختي‌ عميق‌ و دقيق‌ و فطري‌ دارد. از اين‌ رو، زبان‌ در شعرهاي‌ نيمايي‌ و در بخش‌ وسيعي‌ از سروده‌‌هاي‌ سنّت ‌گرايانه ‌اش‌ فصيح‌ است‌. اين‌ فصاحت‌ بايد در مجموعة‌ زباني‌ سبك‌ خراساني‌ مورد شناسايي‌ قرار گيرد. امّا زبان‌ خراساني‌ او از پيوندي‌ لطيف‌ و دلنشين‌ با زبان‌ گفتاري‌ معاصر نيز بهره‌ مي‌يابد. بنابر اين‌، شايد بتوان‌ شيوة‌ اخوان‌ ثالث‌ را احياي‌ سبك‌ خراساني‌، از طريق‌ لايه‌هاي‌ زبان‌ معاصر فارسي‌ يا، به‌ تعبيري‌ ساده‌تر، سبك‌ نوخراساني‌ دانست‌.

اخوان‌ثالث‌ با تعداد در خور توجّهي‌ شعرهايش‌ در ميان‌ اهل‌ ادب‌ شناخته‌ شده‌ است‌. ولي‌ شايد آنچه‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ در ميان‌ خوانندگان‌ شعر جديد مخاطبان‌ بيشتري‌ داشته‌ باشد وجود نوعي‌ موسيقي‌ پردامنه‌ در همة‌ اشعار اوست‌، البتّه‌ به‌ جز چند شعر منثور كه‌ در آنها چندان‌ توفيقي‌ نداشته‌ است‌.

گذشته‌ از اين‌، اخوان‌ ثالث‌ همواره‌ از منظري‌ بومي‌ و محلّي‌ به‌ شعر روي‌ مي‌آورد، و با اين‌ نگرش‌ است‌ كه‌ كوشيده‌ است‌ تا شعر خود را جهاني‌ كند. انسان‌ مورد تأكيد در شعر او انساني‌ ايراني‌ است‌ كه‌ از پيچ‌ و خم‌ قرنها و عصرها گذشته‌، تجربه‌ها آموخته‌ و فراز و فرودهايي‌ ديده‌ و به‌ جهان‌ امروز قدم‌ نهاده‌ است‌. از اين‌ رو، شعر اخوان‌، لااقلّ از جنبة‌ زباني‌، شعرهاي‌ آساني‌ نيست‌، زيرا وقايع‌ شعري‌اش‌ در عمق‌ زبان‌ روي‌ مي‌دهد. به‌ همين‌ سبب‌، مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ شعر او، در مجموعة‌ شعر معاصر، غيرقابل‌ ترجمه‌ترين‌ شعر به‌ زبان‌هاي‌ ديگر است‌.

بي‌ترديد، در سروده‌هاي‌ اخوان‌ جنبه‌هاي‌ اجتماعي‌ بر جنبه‌‌هاي‌ ديگر پيشي‌ دارد. در واقع‌، او در درجه نخست‌، شاعري‌ در متن‌ تكاپوهاي‌ اجتماعي‌ انسان‌ قرن‌ بيستمي‌ ايران‌ است‌. شعرش‌ انعكاس‌ موقعيّت‌هاي‌ اجتماعي‌ و بيان‌ تأثّرات‌ دروني‌ او و «زمينه اصلي‌ و ته‌رنگِ» آن‌ نوميدي‌، و «جوّ روحي‌» اوست. با اين‌ همه‌، اخوان‌ تنها از موقعيّت‌هاي‌ اجتماعي‌ سخن‌ نمي‌گويد، بلكه‌، در مقام‌ يك‌ شاعر آفريننده‌، فرديّت‌ دروني‌ خود را نيز در شعرهايش‌ نشان‌ مي‌دهد. هستي‌، خداوند، زندگي‌، عشق‌، جاودانگي‌ و موضوع‌هايي‌ مانند آنها نيز بازتاب‌هايي‌ گسترده‌ در كلام‌ شعري‌اش‌ دارد و در اغلب‌ آنها سروده‌هايي‌ موفّق‌ از او به‌ يادگار مانده‌ است‌. از جملة‌ اين‌ سروده‌ها مي‌توان‌ اشاره‌ كرد به‌ «لحظه ديدار» («لحظة‌ ديدار نزديك‌ است‌»)، «چون‌ سبوي‌ تشنه‌...» («از تهي‌ سرشار، جويبار لحظه ‌ها جاري‌ است‌»)، «دريچه‌ها» («ما چون‌ دو دريچه‌ روبه‌روي‌ هم‌»)، «غزل‌ سه‌» («اي‌ تكيه‌ گاه‌ و پناه‌ زيباترين‌ لحظه ‌هاي‌ پرعصمت‌ و پرشكوه‌ تنهايي‌ و خلوت‌ من‌»)، «قاصدك‌» («قاصدك‌! هان‌، چه‌ خبر آوردي‌») و مانند آنها. امّا نبايد فراموش‌ كرد كه‌ اخوان‌، در همة‌ دوره‌ شعرگويي‌اش‌، عموماً، و در دورة‌ آغازين‌ و پاياني‌ شاعري‌اش‌، خصوصاً، در شيوه‌هاي‌ سنّتي‌ نيز آثاري‌ خواندني‌ برجاي‌ گذاشته‌ است‌. البتّه‌ خوانندگان‌ اين‌گونه‌ آثار بيشتر سنّت ‌گرايان‌ و علاقه ‌مندان‌ شعر و ادب‌ كهن‌اند تا نوگرايان‌ و نوانديشان‌ ادبي‌. گذشته‌ از غزل‌هاي‌ عاشقانه‌، يعني‌ قالب‌ مطبوع‌ كهن‌، كه‌ اغلب‌ شاعران‌، خواسته‌ يا ناخواسته‌، بدان‌ كشيده‌ مي‌شوند، اخوان‌ثالث‌، به‌ ويژه‌ در قطعه‌ها، مثنوي‌ها و گاه‌ قصيده‌ها به‌ نكته ‌سنجي‌هايي‌ زيبا و گاه‌ طنزآميز در زمينه‌هاي‌ معمول‌ و روزمره‌ زندگي‌ مي‌پردازد. او، چه‌ با متن‌ شعري‌ و چه‌ با حاشيه‌هاي‌ كوتاه‌ و بلندش‌ براين‌ گونه‌ سروده‌ها، به‌ نوعي‌ اخوانيّه‌سرايي‌ جديد مي‌رسد و «راهي‌ تازه‌ در اخوانيّات‌ سرايي‌» مي‌گشايد.

نكته‌ مهمّ در شيوه‌ بياني‌ شعرهاي‌ اخوان‌ثالث‌ قصّه‌گويي‌ يا لحن‌ روايي‌ آن‌هاست‌. اين‌ موضوع‌، از يك‌ سو، گوينده‌ را به‌ ادب‌ داستاني‌ منظوم‌ و روايتْ‌پردازي‌ كهن‌ ايراني‌ مربوط‌ مي‌كند. امّا از ديگر سو، با بهره‌گيري‌ از گفت‌وگو و شخصيّت‌پردازي‌ و جاي‌دادن‌ لايه‌هاي‌ مختلف‌ معنايي‌ به‌ راهي‌ نو مي‌رسد. او در پاسخ‌ كساني‌ كه‌ بر سعي‌ او در نزديك‌ كردن‌ روايت‌ و شعر به‌ يكديگر خرده‌ گرفته‌اند، چنين‌ گفته‌ است‌: «من‌ روايت‌ را به‌ حدّ شعر اوج‌ داده‌ام‌، امّا شعر را به‌ حدّ روايت‌ تنزّل‌ نداده‌ام‌». به‌ علاوه‌، او با تلفيق‌ زبان‌ شعر كهن‌ و زبان‌ معاصر فارسي‌ شكل‌ منسجم‌ و متناسبي‌ در شعر نو فارسي‌ پي‌ افكند. دست‌كم‌، بخشي‌ از سروده ‌هاي‌ او از جمله‌ قوام‌ يافته‌ ترين‌ و كامل‌ترين‌ ادبيّات‌ شعري‌ فارسي‌ معاصر است‌ و بي‌ترديد، در مجموعه تاريخ‌ ادبي‌ ايران‌ نيز ميراثي‌ در خور اهمّيّت‌ به‌ شمار مي‌آيد.

اخوان‌ثالث‌ آگاهي‌ كاملي‌ از ادب‌ كهن‌ ايران‌ داشت‌. شايد بتوان‌ گفت‌ كه‌ او با مطالعه‌ و كنجكاوي‌ منظّم‌ و پي‌گير خويش‌ در آثار ادبي‌ پيشينيان‌، به‌ مقام‌ يك‌ اديب‌ برجسته‌ ايراني‌ رسيد. اين‌ نكته‌، از يك‌سو، بافتِ شعري‌ او را، در گذر عمر، به‌ سوي‌ شعر سنّتي‌ و سنّت‌هاي‌ شعري‌ كشاند و از ميزان‌ نوگرايي‌ و نوانديشي‌ آثار شعري‌ او كاست‌. امّا از ديگر سو، سبب‌ شد كه‌ بتواند، با استدلال‌هايي‌ دقيق‌ و مستند، درستي‌ و بجايي‌ شعر نيما يوشيج‌ و پيروان‌ او را به‌ اثبات‌ رسانَد.

او از دهه 1330‌ كوشيد تا ردّپاي‌ نوآوري‌هاي‌ نيما يوشيج‌ را در ادب‌ گذشته‌ پيدا كند و درباره‌ وزن‌ و موسيقي‌ شعر نيمايي‌ به‌ نكته ‌هايي‌ رَه‌گشا برسد و «حجّتي‌ موجّه‌» براي‌ آن‌ بيابد. به‌ نظر مي‌ آيد كه‌ اخوان‌ثالث‌، در اين‌ زمينه‌، هم‌ مي‌خواست‌ خود را نسبت‌ به‌ راهي‌ كه‌ در پيش‌ گرفته‌ بود، راضي‌ كند و هم‌ گروه‌ سنّت‌گرايان‌ را، كه‌ خود از ميان‌ آنها برخاسته‌ بود، به‌ سوي‌ شعر نيمايي‌ بكشاند. درواقع‌، او از جملة‌ نخستين‌ كساني‌ بود كه‌ براي‌ يافتن‌ ريشه‌هاي‌ نظري‌ شعر نو، نه‌ در ادب‌ مغربْ‌زمين‌، بلكه‌ در سبك‌ها و شيوه‌هاي‌ سنّتي‌ شعر فارسي‌، به‌ جست‌وجو پرداخت‌. البتّه‌ جست‌وجوهايش‌ با توفيقي‌ سزاوار نيز همراه‌ بود. او كار خود را «بدايع‌ و بدعت‌ها و عطا و لقايِ نيما يوشيج‌» ناميد.

گذشته‌ از اين‌، او به‌ موضوع‌هاي‌ ديگر ادبي‌، به‌ويژه‌ به‌ بررسي‌ شعر كهن‌ فارسي‌، خاصّه‌ در آثار فردوسي‌، حافظ‌، كمال‌الدّين‌ اسماعيل‌، صائب‌ تبريزي‌، حزين‌ لاهيجي‌ روي‌ آورد و حتّي‌ به‌ آيات‌ موزون‌ افتادة‌ قرآن‌ توجّه‌ كرد. اين‌ نوع‌ بررسي‌هاي‌ او، كه‌ در آنها نكته‌هاي‌ بديع‌ اندك‌ نيست‌، در مجلّه‌ها و كتابهاي‌ ادبي‌ و نيز در مجموعه‌ مقالات‌ او نقل‌ شده‌ است‌. امّا هنوز بسياري‌ از نظرهاي‌ انتقادي‌ و تحليلي‌ او، كه‌ بر حاشيه‌ كتاب‌هايش‌ نوشته‌ شده‌، در دسترس‌ خوانندگان‌ قرار نگرفته‌ است. اخوان‌ ثالث‌ علاوه‌ بر آثار ادبي‌ گذشته‌، درباره برخي‌ شاعران‌ هم‌عصرِ خود نيز، مانند احمد شاملو، محمّد زُهَري‌، اميرهوشنگ‌ ابتهاج‌، مهدي‌ حميدي‌ شيرازي‌، عماد خراساني‌، فروغ‌ فرّخزاد، سهراب‌ سپهري‌ و محمّدرضا شفيعي‌ كدكني‌ اظهار نظر كرده‌ است‌. با وجود آگاهي‌ عميق‌ او از زواياي‌ شعر معاصر، در نقد آثار بعضي‌ از همعصران‌ خود، مانند حميدي‌ شيرازي‌ و سپهري‌، از جادّه انصاف‌ و اعتدال‌ دور شده‌ است. نگاه‌ دقيق‌ و تحليلي‌ او به‌ مجموعه‌ ادب‌ معاصر، به‌ ويژه‌ شعر نيمايي‌، در گفت‌وگوهاي‌ فرهنگي‌ و ادبي‌اش‌، كه‌ در مجموعه‌اي‌ گرد آمده‌، به‌ تفصيل‌ بيشتري‌ پي‌ گرفته‌ شده‌ است‌.

اخوان‌ ثالث‌ در نثر نيز، همان‌گونه‌ كه‌ در شعرهايش‌ مي‌بينيم‌، شيوه‌اي‌ روايي‌ دارد. گويي‌ همواره‌ در حال‌ قصّه‌گفتن‌ و روايت‌ كردن‌ است‌. در واقع‌، وي‌ از قصّه‌ و روايت‌ به‌ عنوان‌ وسيله‌اي‌ براي‌ بيان‌ مسائل‌ اجتماعي‌ ادبي‌ و فكري‌ بهره‌ مي‌گيرد. به‌ علاوه‌، در نثر، مانند شعر، ميان‌ كهنه‌ و نو پيوند برقرار مي‌كند و كلمات‌ ادبي‌ كهن‌ را در كنار كلمات‌ عاميانه‌ مي‌نشاند و بدين‌گونه‌ در نثر نيز، مانند شعر، زباني‌ پر از طنز پديد مي ‌آورد كه‌ گاه‌ در مقالات‌ جدّي‌ او هم‌، مثلاً در نقد اشعار سهراب‌ سپهري‌، ديده‌ مي‌شود. با اين‌ همه‌، نبايد فصاحت‌ شعرهاي‌ او را در نثرش‌ هم‌ جستجو كرد.


 

 

گفتگو با مترجم نام آور ايراني ؛ دكتر فريده مهدوي دامغاني

ترجمه؛ كاري دشوارتر از نويسندگي يا سرودن شعر است


جام جم آنلاين: دكتر فريده مهدوي دامغاني را بايد به حق يكي از پر كارترين مترجمان حال حاضر دانست ، آن هم مترجم اثاري كه نه تنها خود اثاري بزرگ و جاودانه بوده اند بلكه داراي خالقاني بزرگ چون دانته آليگيري بوده اند.

پر كاري ، تعهد ، تخصص و دهها ويژگي منحصر به فرد در خانم دكتر فريده مهدوي دامغاني سبب شد تا او در روز دوم مردادماه سال 85 مصادف با 24 ژوئيه 2006، در شهر راونا واقع در ايالت اميليارمانيا و با حضور جمعي از مسئولان سياسي و فرهنگي ايتاليا ،از دست استاندار اين ايالت به نمايندگي از رياست جمهوري ايتاليا، نشان كمن داتره ، كه بالاترين نشان لياقت در اين كشور است را دريافت كند.

نماينده رئيس جمهوري ايتاليا در اين آيين با تاكيد بر اين نكته كه نشان لياقت كمن داتره براي نخستين بار به يك فرد غيرايتاليايي اعطا مي شود، گفت: فريده مهدوي دامغاني، نخستين بانوي ايراني و مسلمان است كه اين نشان را از آن خود ساخته است.

فريده مهدوي ،در 28 تيرماه‌سال‌1342 در تهران‌ به‌ دنيا آمد. وي‌ درخانواده‌اي‌ تحصيلكرده‌ رشد نمود تا جايي‌ كه‌پدرش‌ استاد دانشگاه‌ «هاروارد» آمريكا است‌. دكتر مهدوي‌ دكتراي‌ ادبيات‌ اروپا است‌ وتخصص‌ ويژه‌اي‌ در ادبيات‌ قرون‌ وسطي‌ دارد. وي‌ به‌ زبان‌هاي‌ فرانسه‌، انگليسي‌، ايتاليايي‌،اسپانيولي‌، لاتين‌ و حدود 70 درصد پرتغالي‌مسلط است‌. همچنين‌ به‌ عنوان‌ يك‌ مترجم‌ فعال‌ در دنياي‌ كتاب‌،سخنراني‌هاي‌ زيادي‌ در فرانسه‌، ايتاليا و برزيل‌انجام‌ داده‌ است‌. دكتر مهدوي‌ ، بارها و بارها به خاطر ترجمه هاي شيرين و مقتدرش جوايز گوناگوني را از آن خود كرده است.

هنوز از افتخار افريني مترجم نام آور ايراني كه توانست بالاترين نشان لياقت ايتاليا را از سوي رئيس جمهوري اين كشور دريافت كند يكماه نمي گذرد.

با او گفتگويي كرده ايم كه از نظرتان مي گذرد.

خانم فريده مهدوي چه كار كرده است كه براي نخستين بار در ايتاليا بالاترين نشان لياقت به يك غيرايتاليايي تعلق گرفته است؟

در طول اين شش سال اخير، بيش از بيست جلد از مهم‌ترين آثار منظوم و منثور ادبيات كلاسيك و معاصر ايتاليا را به زبان فارسي ترجمه كرده‌ام. همين طور به خاطر ترجمه چهار اثر از مهم‌ترين آثار دانته از جمله كمدي الهي و سه كتاب ديگر او" زندگاني نو"، "ميهماني" و "پيرامون سلطنت" كه هرگز تاكنون در كشورهاي خاورميانه و يا حتي در كشورهاي آسيايي ترجمه نشده بود و اين كار را ايرانيان، براي نخستين بار به انجام رساندند.

چرا خانم مهدوي مترجم شد؟

چون دوست مي داشت نويسنده يا شاعر شود، لذا به اشتباه پنداشت كه كار ترجمه آسان‌تر از آن دو كار پيشين است. حال آن كه كار ترجمه، از بسياري جهات، بسيار دشوارتر از نويسندگي يا سرودن شعر است؛ زيرا مترجم ناگزير است بنا به وظيفه اخلاقي‌اي كه دارد، دقيقا بنا به خط سير نويسنده يا شاعري كه اثر وي را در دست ترجمه دارد و با همان سبك و استيل و گزينش واژگان و لحن و حال و هواي مورد نظر صاحب اثر، پيش برود، از اين رو، ناگزير است كه ماهيت «من» خود را در راهروي ورودي سراي انديشه ، بر جاي گذارد، و به درون روح و جان آن نويسنده يا شاعر جلوه كند.

او وظيفه دارد نماينده اخلاقي و معنوي صاحب اثر باشد. از اين روست كه معتقدم‌ ترجمه، سخت‌تر از نويسندگي است. زيرا در هنگام تاليف، شما خود، صاحب اثر خود و صاحب قلم و انديشه و روح و جاني هستيد كه دوست داريد بر روي كاغذ بدميد...

اگر ترجمه را در يك عبارت ساده اين طور تعريف كنيم كه برگرداندن متن يا سخني از زبان مبدا به زبان مقصد است،‌ مترجم خوب بايد چه ويژگي هايي داشته باشد؟

مترجم بايد يك ساحر شعبده‌باز، و نيز يك آفتاب پرست بي‌صدا و مظلوم باشد. اين را قبلا نيز در مجله وزين «مترجم» شرح داده بودم. مترجم بايد به نظر اين كمترين سراپا خضوع و خشوع و خاكساري باشد تا بتواند اثري موفق و پايدار بيافريند. اعمال نظر مترجمي در نوشته‌هايي كه به او تعلق ندارد، بدترين جنايت و پليدترين خيانت به صاحب واقعي اثر است.

- كدام آثار برجسته از مولفين مطرح دنيا براي اولين بار توسط شما به جامعه معرفي شدند؟

نخست و پيش از همه، "كمدي الهي" دانته، شاعر شاعران! البته ترجمه كمدي الهي متعلق به چهل سال پيش، هيچ چيز از كمدي الهي دانته و آن چه را ايتاليايي ها از آن در انديشه دارند در بر ندارد. من بارها به كارمندان محترم آن انتشارات محترمي كه كمدي الهي شفا را هنوز هم چاپ مي‌كنند، خاضعانه عرض كرده‌ام كه ارائه متني غلط به خوانندگان ايراني، گناهي شرعي و اخلاقي به همراه دارد.

چون در لابه‌لاي صفحات آن كمدي الهي، انواع و اقسام اشتباهات در ترجمه وجود دارد، و متاسفانه اشتباهاتي است كه خواننده محترم فارسي زبان، قادر به تشخيص آن‌ها نيست، ولي يك دانته‌شناس، با حالتي وحشت‌زده، آن‌ها را مشاهده مي‌كند.

كار ترجمه، از بسياري جهات، بسيار دشوارتر از نويسندگي يا سرودن شعر است؛ زيرا مترجم ناگزير است بنا به وظيفه اخلاقي‌اي كه دارد، دقيقا بنا به خط سير نويسنده يا شاعري كه اثر وي را در دست ترجمه دارد و با همان سبك و استيل و گزينش واژگان و لحن و حال و هواي مورد نظر صاحب اثر، پيش برود، از اين رو، ناگزير است كه ماهيت «من» خود را در راهروي ورودي سراي انديشه ، بر جاي گذارد، و به درون روح و جان آن نويسنده يا شاعر جلوه كند.

به همين خاطر است كه وقتي اين كمترين كمدي الهي دانته را در 2640 صفحه ترجمه كرد، و از ده متن گوناگون كمك گرفت، تا اين اندازه مورد تشويق دانته‌شناسان و انديشمندان ايتاليايي قرار گرفت، و تا اين اندازه، برنده انواع جوايز و لوح‌هاي تقدير و مدال‌هاي طلا گرديد. لذا با نهايت خضوع، اما تحكم اعلام مي‌دارم كه معرف دانته در ايران، اين كمترين بوده است.

همين طور هم جان ميلتون، اومبرتو اكو، جيوزپه ونگرتي ، بزرگترين شاعر ايتاليا، اوژنيو منتاله برنده جايزه نوبل 1975، سالواتوره كوازيمدو برنده جايزه نوبل 1959، وينچنزو كاردارلي شاعر محبوب ايتاليايي ها، جياكومو لئوپاردي، بزرگترين شاعر ايتاليا پس از دانته، فرانچسكو پتراركا، بزرگترين شاعر غزلسراي قرن چهاردهم ميلادي، بدان سان نيز ترانه رلان (قرن يازدهم ميلادي) و تريستان و ايزو (قرن سيزدهم ميلادي) كه نخستين و دومين كتاب در دنياي غرب به شمار مي‌روند و حتي نمي‌دانيم نويسندگان آنان كه بوده‌اند، لوبسانگ رامپا عارف بزرگ تبتي، دن ميلمن، نويسنده زيباترين كتب عرفاني معاصر، لوسي مد مونت گومري (خالق مجموعه هشت جلدي آني، دختري از شيرواني سبز) و همين طور هم جان گريشام كه يكي از مهم‌ترين نويسندگان معاصر امريكا است و نيز بسياري ديگر كه اين كمترين افتخار معرفي آن‌ها را به خوانندگان فرهيخته فارسي زبان داشته است.

شما چه ملاكهايي را براي انتخاب كتاب، براي ترجمه داريد؟ در واقع مي‌خواهم بدانم كه چرا شما آثار خاصي را مانند كمدي الهي دانته، بهشت گمشده، گزيده اشعار اوژينو منتاله، و غيره را انتخاب مي‌كنيد. به عبارتي معيار انتخاب شما چيست؟

اول اين كه خودم، آن را بي‌اندازه دوست داشته باشم؛ كتاب‌هايي كه شوهرم و فرزندانم نيز قادر به خواندن آنها باشند و بتوانيم تبادل انديشه كنيم. سپس از مواريث فرهنگي جهان يا از كتب معتبر عرفاني يا ديني باشد. كتبي كه پيام جهاني مخصوصي را براي كل جامعه بشري در بر داشته باشند. كتبي كه آورنده پيام اميد و شادماني و نور و خوش بيني و سلامت و خلاقيت باشند. كتبي كه آدمي پس از مطالعه آنها، دستخوش احساس بهجت و وجد دروني خاصي شود و دنيا را بهتر از آن چه هست، مشاهده كند.

از كتاب‌هاي تاريك و غم‌انگيز و بدبين و نوميد هميشه دوري مي‌گزينم. وظيفه مترجم، گزينش و ارائه آثاري است كه براي ارتقا و تعالي بخشيدن به روح و جان خواننده مفيد باشد، نه آن كه روح او را دستخوش غم و ياس كند. كتبي كه بتوانند فرد را به انواع كارهاي نيك يا سازنده ترغيب كنند.

وجوه ديگري از فعاليت شما ترجمه متون ديني به زبان‌هاي ديگري است كه از جمله مي‌توان به ترجمه صحيفه سجاديه به زبان فرانسه و زندگي حضرت زهرا (س) به زبان انگليسي اشاره كرد چرا صحيفه سجاديه را انتخاب كرديد؟ چه نياز و يا عامل دروني باعث اين انتخاب شد؟

من انتخاب نكردم. توفيقي براي من بود كه از سوي عالم هستي براي ترجمه كتاب زبور آل محمد (ص) به زبان فرانسوي برگزيده شدم. آن هم از طريق خوابي كه بيش از ده سال پيش ديدم. ممكن است تعجب كنيد اما حقيقت اين است كه دستور ترجمه بسياري از كتب ديني را از طريق خواب دريافت كرده ‌ام.

ميل داشتم نخست، مرا به عنوان يك مترجم جدي آثار كلاسيك اروپا بشناسند، و بعد به عنوان مترجم آثار ديني، بدين شكل، اميد داشتم و دارم كه با شناختي كه از كارهايم دارند، ‌دريابند كه ترجمه متون ديني را نيز با نهايت دقت و وسواس به انجام خواهم رساند.

براي مثال، تا پيش از پارسال، هرگز حتي روحم نيز خبر نداشت كه كتابي تحت عنوان "نفس‌المهموم" اثر محدث قمي (ره) وجود دارد و درباره واقعه كربلا است. اما پس از خوابي كه ديدم، آن كتاب را از ميان كتبي كه در كتابخانه اتاق كار همسرم بود، يافتم. همين طور هم خطبه فدك حضرت زهرا (س) را. من اساسا از ديرباز همواره تمايل داشتم پس از مدتي، و پس از اين كه خوانندگان عزيزم، آشنايي بيشتري با من يافته باشند، به سوي ترجمه متون ديني نيز روي آورم. ميل داشتم نخست، مرا به عنوان يك مترجم جدي آثار كلاسيك اروپا بشناسند، و بعد به عنوان مترجم آثار ديني، بدين شكل، اميد داشتم و دارم كه با شناختي كه از كارهايم دارند، ‌دريابند كه ترجمه متون ديني را نيز با نهايت دقت و وسواس به انجام خواهم رساند.

در ضمن، مگر غير از اين است كه آدمي وظيفه دارد زكات علم خود را به شكلي به جامعه‌اي كه در آن مي‌زيد، پرداخت كند...؟ من نيز با انجام اين ترجمه‌هاي ديني، سپاس و شكر و حق‌شناسي خود را نسبت به خدايم و عشقي را كه نسبت به ائمه اطهار (عليهم السلام) دارم، با ساده‌ترين شكل ممكن ابراز مي‌دارم و صميمانه اميدوارم كه اين كارهاي ناچيز، مورد قبول حق قرار گيرد و قلمم همچنان براي معرفي شخصيت‌هاي نوراني، مقدس و مبارك ديني بر روي كاغذ بلغزد.

در ظاهر، ترجمه متون ديني و عرفاني به اين صورت است كه مانند متون ديگر البته با توجه و دقت نظر بيشتر، معادل آن كلمات و عبارات از زبان مبدا به زبان مقصد، ترجمه و گذاشته مي‌شود. اما چيزي كه در خلوت يك مترجم مي‌گذرد اهميت دارد. سوال من اين است كه به طور مثال زماني صحيفه سجاديه را ترجمه مي‌كرديد به عبارات يا كلماتي رسيديد كه اولا شما را منقلب كند و تاثير خاصي بر روي رفتار و يا افكار شما ايجاد كند و آيا عباراتي بودند كه شما با تمام مهارت و تجربه‌اي كه دركار ترجمه داريد، احساس كنيد كه معناي آن عبارت آنقدر عميق و عظيم است كه در قالب كلمات نمي‌گنجد؟

مگر مي‌شود آدمي با تلاوت مناجات و راز و نيازهاي حضرت امام سجاد (ع) كه شاهد قتل هفده تن از اعضاي بسيار نزديك خانواده خود در واقعه كربلا بوده، دستخوش انقلابي دروني نگردد؟...

برخي از مناجات‌ها، به قدري از نظر عرفاني زيباست كه نفس آدمي براي لحظه‌اي قطع مي‌شود. من به خاطر دارم كه بارها و بارها، در هنگام ترجمه برخي از قسمت‌ها، دست از كار مي‌كشيدم و به خيالپردازي‌هاي دروني فرو مي‌رفتم و غرق در درك مطالبي مي‌شدم كه آن حضرت، با نهايت ظرافت و زيبايي و لطافت و احساس، بيان فرموده بودند.

بخش‌هايي نيز بود كه به راستي به ناچيز بودن و حقارت خود مي‌رسيدم و از اين انديشه كه حضرت امام سجاد، با نهايت خضوع و خشوع، از ترس آن كه مبادا مورد رستگاري و آمرزش الهي قرار نگيرند، دستخوش خوفي عميق مي‌گشتند، مو بر اندامم راست مي‌شد و با خود مي‌انديشيدم كه ما انسان‌ها به هچ وجه از موقعيتي كه در عالم هستي از آن برخورداريم به درستي آگاهي نداريم، و به همان اندازه، با نهايت غرور و خودستايي، به انجام انواع خطاها و اشتباهات و گناهان گوناگون مي‌پردازيم، بدون آن كه از لطف و مهرباني بي‌پايان خدايمان به راستي آگاه باشيم. بله، بارها و بارها اشك ريخته‌ام و منقلب شده‌ام، دستخوش شگفتي گشته‌ام، دستخوش نوميدي يا وجد شده‌ام و به طور خلاص، طيفي عظيم از انواع احساسات بشري را در هنگام ترجمه آن اثر در وجود ناچيزم تجربه كردم.

در مورد بخش دوم سوال شما نيز بايد بگويم بله، به همان اندازه، چندين نوبت اتفاق افتاد كه من براي يافتن يك واژه يا يك جمله به خصوص، چند ساعت يا چند روز از وقتم گرفته مي‌شد، بدون آن كه به واژه دقيق يا مناسبي برخورد كنم. گاه از پدرم كمك مي‌گرفتم، سپس به دليل سماجتي كه در كارهايم دارم، سعي مي‌كردم خودم مترادف ديگري براي آن واژه بيابم. گاه موفق مي‌شدم، گاه نه، و لذا ناگزير بودم همان كلمه پيشنهادي پدرم را بگذارم.

گاه نيز واژه‌اي كه مي‌يافتم، آن چنان مناسب بود كه پدرم بي‌درنگ دستور مي‌دادند هماني را كه يافته بودم، به جاي كلمه پيشنهادي ايشان بگذارم. اما روي هم رفته، چنين وضعيتي زياد روي نداد، زيرا من حتي بيش از زبان فارسي يا انگليسي يا ايتاليايي يا اسپانيايي، با زبان فرانسوي نزديكي و انس دارم و هنوز هم پس از چهل و سه سال سن و بيش از بيست و پنج سال زندگي در ايران،‌ به زبان فرانسوي مي‌انديشم و بعد آن را به فارسي بازگرداني مي‌كنم.

در ميان اين آثاري كه از فارسي به زبان‌هاي ديگر و يا از زبان‌هاي ديگر به فارسي ترجمه كرده‌ايد با كدام اثر انس بيشتري داريد و يا به عبارتي شاه بيت غزل كارهاي شما كدام اثر است؟

شاه بيت غزل كارهايم درآثار ديني چندين اثر به صورت همزمان است. دعاي عرفه حضرت سيدالشهدا (ع)، خطبه فدك حضرت زهرا (س)، خطبه غدير خم و نفس‌المهموم و طبعا صحيفه مباركه سجاديه. تنها افسوسم اين است كه كاش صحيفه امام سجاد (ع) را در همين سنين چهل سالگي ترجمه مي‌كردم تا قدر و منزلت و ارزش آن را، پس از مشرف شدنم به مكه و مدينه منوره، بيشتر درك مي‌كردم. در ميان آثار كلاسيك و ادبي‌ام، بدون لحظه‌اي ترديد، كمدي الهي دانته و كتابي به نام "معبد سكوت" اثر تاماس اسپالدينگ و "جزيره روز پيشين" اثر اومبرتو اكو.

چرا در ابتداي كتابهايتان آياتي از قرآن حكيم مي‌آوريد؟

به دليل عشق و سرسپردگي و اخلاص و ارادت و احترامم به خداي متعال، كه خدايي هماره بخشاينده و مهربان و توبه‌پذير است. و نيز براي اين كه زماني كه موسسه نشر تير را با شوهرم راه‌اندازي كرديم، اين عهد و پيمان را با خدايمان بستيم كه همواره در راه ارتقاي فرهنگ و اعتقادات خوانندگانمان بكوشيم و از اين طريق، اعتقادات ديني خود را نيز با نهايت مباهات و افتخار اعلام كنيم. از سوي ديگر به خود مي‌انديشيدم كه كتاب‌هاي من به اكثر نقاط جهان خواهند رفت، و لذا يقينا عزيزان ايراني‌اي هستند كه در خارج از ايران به سر مي‌برند، ‌و شايد به دليل مشغله كاري يا فراموشي يك رشته اعتقادات كاملا سنتي ميان ما ايرانيان انجام برخي مراسم ديني خود را از ياد برده‌اند با به انجام آن‌ها همت نمي‌گمارند.

لذا، بهترين كار براي اين عزيزان اين است كه زيباترين قسمت‌هاي قرآن مجيد را برگزينم و در صفحه سوم كتابم جاي دهم تا بدين شكل با مطالعه كتاب ناچيز اين كمترين، دست كم چند آيه شريفه از قرآن مجيد را با احساسي خوشايند تلاوت كنند، و به خداي متعال باز هم نزديك‌تر گردند.

نامه‌هاي زيادي از ايرانيان خارج از ايران دريافت مي‌كنم دال بر اين كه با مطالعه كتاب‌هاي اين كمترين، از مطالعه آيات قرآن مجيد نيز نهايت لذت را مي‌برند و همواره در اين انتظار به سر مي‌برند كه ببينند در كتاب جديدم، كدامين آيات را برگزيده‌ام! و يا نقل مي‌كنند كه به سوي قرآن مجيد جلب شده‌اند و گهگاه كه فرصت مي‌كنند، به تلاوت برخي از سوره‌هاي آن كتاب آسماني مي‌پردازند و از اين بابت، از اين كمترين سپاس مي‌گويند. اما هرگز كسي پيدا نشده است كه از كار اين كمترين در اين مورد، ايرادي گرفته باشد‌ و يا خداي ناكرده به تمسخر روي آورده باشد. همه ايرانيان مقيم خارج از ايران،‌ نهايت علاقه و احترام را به اين قانون موسسه نشر تير ابراز كرده‌اند و مي‌كنند. از اين بابت نيز خداي را شاكرم.

با توجه به اين كه از تحصيلات دانشگاهي بالايي برخوردار هستيد و نيز به چند زبان خارجي تسلط كامل داريد چرا كار تاليفي نداريد؟

براي اين كه هنوز يك عالم كار ترجمه باقي مانده است. هنوز يك عالم آثار كلاسيك وجود دارد كه لازم است به فارسي ترجمه شود. در ضمن، لازم است خواب ببينم و اجازه اين كار را از عالم بالا دريافت كنم. زيرا هرگز تا آدم اجازه انجام برخي از كارها را نداشته باشد، نمي‌تواند بدان‌ها روي آورد...

با توجه به اين كه مسير و فضاي كاري شما با پدر ارجمندتان جناب آقاي دكتر مهدوي متفاوت است، مي‌بينيم كه مقدمات برخي از كتابهاي شما را مانند «زن در تصوف و عرفان اسلامي» اثر خانم شيمل را پدرتان قلم زده است. اين رشته پيويد از كجا ناشي مي‌شود؟ آيا در معرفي و انتخاب كتابها است يا چيز ديگري است؟

به دليل عشق وافري كه به پدر عزيز و نازنينم دارم. پدرم نسبت به ما فرزندان خود، از بالاترين اغماض و مهرباني و سخاوت و مظلوميت و معصوميت و گشاده دستي و سادگي برخوردار بوده‌اند و هميشه از اين كه خداوند مهربان، چنين پدري نصيبم كرد، او را سپاس مي‌گويم.

همين طور هم به خاطر داشتن همسري عزيز و مهربان و دوست داشتني‌اي ، مانند شوهرم. من در هنگام ترجمه برخي از آثار، احساس مي‌كنم كه بايد به گونه‌اي، پدرم را هم به داخل فضاي خير و بركتي كه ميان صفحات كتابي جاي دارد، وارد سازم ، لذا همواره از ايشان تقاضا مي‌كنم كه پيشگفتاري براي اين كمترين بنويسند. تنها در كتاب ميهماني دانته بود كه خود پدرم اعلام فرمودند كه مايلند پيشگفتاري براي ترجمه‌اي مرحمت فرمايند كه البته من نيز با شور و اشتياق فراوان،‌ فرمايش ايشان را به جان خريدم و بديهي است كه تنها در مورد كتب كلاسيك ارزشمند دنيا، به ايشان پيشنهاد نوشتن يك پيشگفتار آكادميك را مي‌كنم.

شما مجموعه‌اي را با عنوان «در آغوش نور» كه در حوزه روانشناختي و عرفان است ، ترجمه كرده‌ايد ضمن تقدير از اين اثر شما مي‌خواهم بدانم كه با توجه به اين كه در اين حوزه از مولفين برجسته ديگري مانند پروفسور مودي ، (Life after Life) آثاري موجود است، چرا شما با توجه به مهارت بالايي كه در كار ترجمه داريد سراغ اين آثار نرفته‌ايد؟ چون فكر مي‌كنم با ترجمه يك اثر خوب، خوبي كار يك مترجم نيز مطرح مي‌شود.

به اين دليل كه بسياري از آثار روانشناختي و عرفاني، در طول سي سال اخير، به فارسي ترجمه شده‌اند. گاه با چند مترجم گوناگون. و از آن جا كه به هيچ وجه مايل نيستم ترجمه مترجم محترم ديگري را ناديده انگارم، لذا از ترجمه مجدد برخي از آثار جدا چشم مي‌پوشم.

معتقدم كه آدمي نبايد بدين كار روي آورد، زيرا كاري غيراخلاقي است. البته من امسال شازده كوچولو اثر سنت اگزوپري را به فارسي ترجمه كردم، آن هم به دليل عشق مفرطي كه از دوران كودكي (نه سالگي) به اين كتاب داشته‌ام و هنوز هم دارم. به ويژه شخصيت روباه داستان. شايد اساسا صرفا براي شخصيت روباه داستان، به ترجمه آن كتاب براي فكر مي‌كنم هزارمين بار در ايران روي آوردم...! بعد هم، من هر كتابي را با استخاره قرآن مجيد به انجام مي‌رسانم و لذا محدودتر از بقيه عمل مي‌كنم.

از طرفي، آن هنگام كه هزاران كتاب جالب در سراسر دنيا وجود دارد، چرا آدمي ديگر بار به سوي كتابي بازگردد كه پيش‌تر نيز در كشور ترجمه شده است؟! البته اين را در ارتباط با آثار كلاسيك جهان نمي‌گويم. درباره آثار روانشناختي و يا رمان‌هاي معاصر مي‌گويم.

وضعيت كتاب‌هايي كه از مواريث فرهنگي جهان هستند، به كلي فرق دارد و ما نياز داريم كه از هر اثر باشكوه و مهم دنيا، دستكم سه يا چهار ترجمه گوناگون در اختيار خواننده علاقه‌مند بگذاريم. از اين روست كه بنده سنفوني روحاني آندره ژيد، رنج‌هاي ورتر جوان اثر گوته، تريستان و ايزو اثر شاعر گمنام، نمايشنامه‌هاي شكسپير و مولير و اسكار وايلد را ديگر بار با ترجمه‌اي دقيق‌تر، تقديم خوانندگان خود كردم.

به هر حال اميدوارم كه سطح دانش و آگاهي جوانان عزيز اين مرز و بوم، به قدرت ارتقاء يابد كه ما هر پنج سال يك بار، بتوانيم ترجمه‌هاي تازه‌تري از همان آثار كلاسيك دنيا را به خوانندگانمان تقديم داريم.

بتول خالدي

 

IranPoetry.com//©2004-2008 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است