دكتر فريده مهدوي دامغاني گفتگو با مترجم نام آور ايراني ؛ دكتر فريده مهدوي دامغاني
ترجمه؛ كاري دشوارتر از نويسندگي يا سرودن شعر است
جام جم آنلاين: دكتر فريده مهدوي دامغاني را بايد به حق يكي از پر كارترين مترجمان حال حاضر دانست ، آن هم مترجم اثاري كه نه تنها خود اثاري بزرگ و جاودانه بوده اند بلكه داراي خالقاني بزرگ چون دانته آليگيري بوده اند.
پر كاري ، تعهد ، تخصص و دهها ويژگي منحصر به فرد در خانم دكتر فريده مهدوي دامغاني سبب شد تا او در روز دوم مردادماه سال 85 مصادف با 24 ژوئيه 2006، در شهر راونا واقع در ايالت اميليارمانيا و با حضور جمعي از مسئولان سياسي و فرهنگي ايتاليا ،از دست استاندار اين ايالت به نمايندگي از رياست جمهوري ايتاليا، نشان كمن داتره ، كه بالاترين نشان لياقت در اين كشور است را دريافت كند.
نماينده رئيس جمهوري ايتاليا در اين آيين با تاكيد بر اين نكته كه نشان لياقت كمن داتره براي نخستين بار به يك فرد غيرايتاليايي اعطا مي شود، گفت: فريده مهدوي دامغاني، نخستين بانوي ايراني و مسلمان است كه اين نشان را از آن خود ساخته است.
فريده مهدوي ،در 28 تيرماهسال1342 در تهران به دنيا آمد. وي درخانوادهاي تحصيلكرده رشد نمود تا جايي كهپدرش استاد دانشگاه «هاروارد» آمريكا است. دكتر مهدوي دكتراي ادبيات اروپا است وتخصص ويژهاي در ادبيات قرون وسطي دارد. وي به زبانهاي فرانسه، انگليسي، ايتاليايي،اسپانيولي، لاتين و حدود 70 درصد پرتغاليمسلط است. همچنين به عنوان يك مترجم فعال در دنياي كتاب،سخنرانيهاي زيادي در فرانسه، ايتاليا و برزيلانجام داده است. دكتر مهدوي ، بارها و بارها به خاطر ترجمه هاي شيرين و مقتدرش جوايز گوناگوني را از آن خود كرده است.
هنوز از افتخار افريني مترجم نام آور ايراني كه توانست بالاترين نشان لياقت ايتاليا را از سوي رئيس جمهوري اين كشور دريافت كند يكماه نمي گذرد.
با او گفتگويي كرده ايم كه از نظرتان مي گذرد.
خانم فريده مهدوي چه كار كرده است كه براي نخستين بار در ايتاليا بالاترين نشان لياقت به يك غيرايتاليايي تعلق گرفته است؟
در طول اين شش سال اخير، بيش از بيست جلد از مهمترين آثار منظوم و منثور ادبيات كلاسيك و معاصر ايتاليا را به زبان فارسي ترجمه كردهام. همين طور به خاطر ترجمه چهار اثر از مهمترين آثار دانته از جمله كمدي الهي و سه كتاب ديگر او" زندگاني نو"، "ميهماني" و "پيرامون سلطنت" كه هرگز تاكنون در كشورهاي خاورميانه و يا حتي در كشورهاي آسيايي ترجمه نشده بود و اين كار را ايرانيان، براي نخستين بار به انجام رساندند.
چرا خانم مهدوي مترجم شد؟
چون دوست مي داشت نويسنده يا شاعر شود، لذا به اشتباه پنداشت كه كار ترجمه آسانتر از آن دو كار پيشين است. حال آن كه كار ترجمه، از بسياري جهات، بسيار دشوارتر از نويسندگي يا سرودن شعر است؛ زيرا مترجم ناگزير است بنا به وظيفه اخلاقياي كه دارد، دقيقا بنا به خط سير نويسنده يا شاعري كه اثر وي را در دست ترجمه دارد و با همان سبك و استيل و گزينش واژگان و لحن و حال و هواي مورد نظر صاحب اثر، پيش برود، از اين رو، ناگزير است كه ماهيت «من» خود را در راهروي ورودي سراي انديشه ، بر جاي گذارد، و به درون روح و جان آن نويسنده يا شاعر جلوه كند.
او وظيفه دارد نماينده اخلاقي و معنوي صاحب اثر باشد. از اين روست كه معتقدم ترجمه، سختتر از نويسندگي است. زيرا در هنگام تاليف، شما خود، صاحب اثر خود و صاحب قلم و انديشه و روح و جاني هستيد كه دوست داريد بر روي كاغذ بدميد...
اگر ترجمه را در يك عبارت ساده اين طور تعريف كنيم كه برگرداندن متن يا سخني از زبان مبدا به زبان مقصد است، مترجم خوب بايد چه ويژگي هايي داشته باشد؟
مترجم بايد يك ساحر شعبدهباز، و نيز يك آفتاب پرست بيصدا و مظلوم باشد. اين را قبلا نيز در مجله وزين «مترجم» شرح داده بودم. مترجم بايد به نظر اين كمترين سراپا خضوع و خشوع و خاكساري باشد تا بتواند اثري موفق و پايدار بيافريند. اعمال نظر مترجمي در نوشتههايي كه به او تعلق ندارد، بدترين جنايت و پليدترين خيانت به صاحب واقعي اثر است.
- كدام آثار برجسته از مولفين مطرح دنيا براي اولين بار توسط شما به جامعه معرفي شدند؟
نخست و پيش از همه، "كمدي الهي" دانته، شاعر شاعران! البته ترجمه كمدي الهي متعلق به چهل سال پيش، هيچ چيز از كمدي الهي دانته و آن چه را ايتاليايي ها از آن در انديشه دارند در بر ندارد. من بارها به كارمندان محترم آن انتشارات محترمي كه كمدي الهي شفا را هنوز هم چاپ ميكنند، خاضعانه عرض كردهام كه ارائه متني غلط به خوانندگان ايراني، گناهي شرعي و اخلاقي به همراه دارد.
چون در لابهلاي صفحات آن كمدي الهي، انواع و اقسام اشتباهات در ترجمه وجود دارد، و متاسفانه اشتباهاتي است كه خواننده محترم فارسي زبان، قادر به تشخيص آنها نيست، ولي يك دانتهشناس، با حالتي وحشتزده، آنها را مشاهده ميكند.
كار ترجمه، از بسياري جهات، بسيار دشوارتر از نويسندگي يا سرودن شعر است؛ زيرا مترجم ناگزير است بنا به وظيفه اخلاقياي كه دارد، دقيقا بنا به خط سير نويسنده يا شاعري كه اثر وي را در دست ترجمه دارد و با همان سبك و استيل و گزينش واژگان و لحن و حال و هواي مورد نظر صاحب اثر، پيش برود، از اين رو، ناگزير است كه ماهيت «من» خود را در راهروي ورودي سراي انديشه ، بر جاي گذارد، و به درون روح و جان آن نويسنده يا شاعر جلوه كند.
به همين خاطر است كه وقتي اين كمترين كمدي الهي دانته را در 2640 صفحه ترجمه كرد، و از ده متن گوناگون كمك گرفت، تا اين اندازه مورد تشويق دانتهشناسان و انديشمندان ايتاليايي قرار گرفت، و تا اين اندازه، برنده انواع جوايز و لوحهاي تقدير و مدالهاي طلا گرديد. لذا با نهايت خضوع، اما تحكم اعلام ميدارم كه معرف دانته در ايران، اين كمترين بوده است.
همين طور هم جان ميلتون، اومبرتو اكو، جيوزپه ونگرتي ، بزرگترين شاعر ايتاليا، اوژنيو منتاله برنده جايزه نوبل 1975، سالواتوره كوازيمدو برنده جايزه نوبل 1959، وينچنزو كاردارلي شاعر محبوب ايتاليايي ها، جياكومو لئوپاردي، بزرگترين شاعر ايتاليا پس از دانته، فرانچسكو پتراركا، بزرگترين شاعر غزلسراي قرن چهاردهم ميلادي، بدان سان نيز ترانه رلان (قرن يازدهم ميلادي) و تريستان و ايزو (قرن سيزدهم ميلادي) كه نخستين و دومين كتاب در دنياي غرب به شمار ميروند و حتي نميدانيم نويسندگان آنان كه بودهاند، لوبسانگ رامپا عارف بزرگ تبتي، دن ميلمن، نويسنده زيباترين كتب عرفاني معاصر، لوسي مد مونت گومري (خالق مجموعه هشت جلدي آني، دختري از شيرواني سبز) و همين طور هم جان گريشام كه يكي از مهمترين نويسندگان معاصر امريكا است و نيز بسياري ديگر كه اين كمترين افتخار معرفي آنها را به خوانندگان فرهيخته فارسي زبان داشته است.
شما چه ملاكهايي را براي انتخاب كتاب، براي ترجمه داريد؟ در واقع ميخواهم بدانم كه چرا شما آثار خاصي را مانند كمدي الهي دانته، بهشت گمشده، گزيده اشعار اوژينو منتاله، و غيره را انتخاب ميكنيد. به عبارتي معيار انتخاب شما چيست؟
اول اين كه خودم، آن را بياندازه دوست داشته باشم؛ كتابهايي كه شوهرم و فرزندانم نيز قادر به خواندن آنها باشند و بتوانيم تبادل انديشه كنيم. سپس از مواريث فرهنگي جهان يا از كتب معتبر عرفاني يا ديني باشد. كتبي كه پيام جهاني مخصوصي را براي كل جامعه بشري در بر داشته باشند. كتبي كه آورنده پيام اميد و شادماني و نور و خوش بيني و سلامت و خلاقيت باشند. كتبي كه آدمي پس از مطالعه آنها، دستخوش احساس بهجت و وجد دروني خاصي شود و دنيا را بهتر از آن چه هست، مشاهده كند.
از كتابهاي تاريك و غمانگيز و بدبين و نوميد هميشه دوري ميگزينم. وظيفه مترجم، گزينش و ارائه آثاري است كه براي ارتقا و تعالي بخشيدن به روح و جان خواننده مفيد باشد، نه آن كه روح او را دستخوش غم و ياس كند. كتبي كه بتوانند فرد را به انواع كارهاي نيك يا سازنده ترغيب كنند.
وجوه ديگري از فعاليت شما ترجمه متون ديني به زبانهاي ديگري است كه از جمله ميتوان به ترجمه صحيفه سجاديه به زبان فرانسه و زندگي حضرت زهرا (س) به زبان انگليسي اشاره كرد چرا صحيفه سجاديه را انتخاب كرديد؟ چه نياز و يا عامل دروني باعث اين انتخاب شد؟
من انتخاب نكردم. توفيقي براي من بود كه از سوي عالم هستي براي ترجمه كتاب زبور آل محمد (ص) به زبان فرانسوي برگزيده شدم. آن هم از طريق خوابي كه بيش از ده سال پيش ديدم. ممكن است تعجب كنيد اما حقيقت اين است كه دستور ترجمه بسياري از كتب ديني را از طريق خواب دريافت كرده ام.
ميل داشتم نخست، مرا به عنوان يك مترجم جدي آثار كلاسيك اروپا بشناسند، و بعد به عنوان مترجم آثار ديني، بدين شكل، اميد داشتم و دارم كه با شناختي كه از كارهايم دارند، دريابند كه ترجمه متون ديني را نيز با نهايت دقت و وسواس به انجام خواهم رساند.
براي مثال، تا پيش از پارسال، هرگز حتي روحم نيز خبر نداشت كه كتابي تحت عنوان "نفسالمهموم" اثر محدث قمي (ره) وجود دارد و درباره واقعه كربلا است. اما پس از خوابي كه ديدم، آن كتاب را از ميان كتبي كه در كتابخانه اتاق كار همسرم بود، يافتم. همين طور هم خطبه فدك حضرت زهرا (س) را. من اساسا از ديرباز همواره تمايل داشتم پس از مدتي، و پس از اين كه خوانندگان عزيزم، آشنايي بيشتري با من يافته باشند، به سوي ترجمه متون ديني نيز روي آورم. ميل داشتم نخست، مرا به عنوان يك مترجم جدي آثار كلاسيك اروپا بشناسند، و بعد به عنوان مترجم آثار ديني، بدين شكل، اميد داشتم و دارم كه با شناختي كه از كارهايم دارند، دريابند كه ترجمه متون ديني را نيز با نهايت دقت و وسواس به انجام خواهم رساند.
در ضمن، مگر غير از اين است كه آدمي وظيفه دارد زكات علم خود را به شكلي به جامعهاي كه در آن ميزيد، پرداخت كند...؟ من نيز با انجام اين ترجمههاي ديني، سپاس و شكر و حقشناسي خود را نسبت به خدايم و عشقي را كه نسبت به ائمه اطهار (عليهم السلام) دارم، با سادهترين شكل ممكن ابراز ميدارم و صميمانه اميدوارم كه اين كارهاي ناچيز، مورد قبول حق قرار گيرد و قلمم همچنان براي معرفي شخصيتهاي نوراني، مقدس و مبارك ديني بر روي كاغذ بلغزد.
در ظاهر، ترجمه متون ديني و عرفاني به اين صورت است كه مانند متون ديگر البته با توجه و دقت نظر بيشتر، معادل آن كلمات و عبارات از زبان مبدا به زبان مقصد، ترجمه و گذاشته ميشود. اما چيزي كه در خلوت يك مترجم ميگذرد اهميت دارد. سوال من اين است كه به طور مثال زماني صحيفه سجاديه را ترجمه ميكرديد به عبارات يا كلماتي رسيديد كه اولا شما را منقلب كند و تاثير خاصي بر روي رفتار و يا افكار شما ايجاد كند و آيا عباراتي بودند كه شما با تمام مهارت و تجربهاي كه دركار ترجمه داريد، احساس كنيد كه معناي آن عبارت آنقدر عميق و عظيم است كه در قالب كلمات نميگنجد؟
مگر ميشود آدمي با تلاوت مناجات و راز و نيازهاي حضرت امام سجاد (ع) كه شاهد قتل هفده تن از اعضاي بسيار نزديك خانواده خود در واقعه كربلا بوده، دستخوش انقلابي دروني نگردد؟...
برخي از مناجاتها، به قدري از نظر عرفاني زيباست كه نفس آدمي براي لحظهاي قطع ميشود. من به خاطر دارم كه بارها و بارها، در هنگام ترجمه برخي از قسمتها، دست از كار ميكشيدم و به خيالپردازيهاي دروني فرو ميرفتم و غرق در درك مطالبي ميشدم كه آن حضرت، با نهايت ظرافت و زيبايي و لطافت و احساس، بيان فرموده بودند.
بخشهايي نيز بود كه به راستي به ناچيز بودن و حقارت خود ميرسيدم و از اين انديشه كه حضرت امام سجاد، با نهايت خضوع و خشوع، از ترس آن كه مبادا مورد رستگاري و آمرزش الهي قرار نگيرند، دستخوش خوفي عميق ميگشتند، مو بر اندامم راست ميشد و با خود ميانديشيدم كه ما انسانها به هچ وجه از موقعيتي كه در عالم هستي از آن برخورداريم به درستي آگاهي نداريم، و به همان اندازه، با نهايت غرور و خودستايي، به انجام انواع خطاها و اشتباهات و گناهان گوناگون ميپردازيم، بدون آن كه از لطف و مهرباني بيپايان خدايمان به راستي آگاه باشيم. بله، بارها و بارها اشك ريختهام و منقلب شدهام، دستخوش شگفتي گشتهام، دستخوش نوميدي يا وجد شدهام و به طور خلاص، طيفي عظيم از انواع احساسات بشري را در هنگام ترجمه آن اثر در وجود ناچيزم تجربه كردم.
در مورد بخش دوم سوال شما نيز بايد بگويم بله، به همان اندازه، چندين نوبت اتفاق افتاد كه من براي يافتن يك واژه يا يك جمله به خصوص، چند ساعت يا چند روز از وقتم گرفته ميشد، بدون آن كه به واژه دقيق يا مناسبي برخورد كنم. گاه از پدرم كمك ميگرفتم، سپس به دليل سماجتي كه در كارهايم دارم، سعي ميكردم خودم مترادف ديگري براي آن واژه بيابم. گاه موفق ميشدم، گاه نه، و لذا ناگزير بودم همان كلمه پيشنهادي پدرم را بگذارم.
گاه نيز واژهاي كه مييافتم، آن چنان مناسب بود كه پدرم بيدرنگ دستور ميدادند هماني را كه يافته بودم، به جاي كلمه پيشنهادي ايشان بگذارم. اما روي هم رفته، چنين وضعيتي زياد روي نداد، زيرا من حتي بيش از زبان فارسي يا انگليسي يا ايتاليايي يا اسپانيايي، با زبان فرانسوي نزديكي و انس دارم و هنوز هم پس از چهل و سه سال سن و بيش از بيست و پنج سال زندگي در ايران، به زبان فرانسوي ميانديشم و بعد آن را به فارسي بازگرداني ميكنم.
در ميان اين آثاري كه از فارسي به زبانهاي ديگر و يا از زبانهاي ديگر به فارسي ترجمه كردهايد با كدام اثر انس بيشتري داريد و يا به عبارتي شاه بيت غزل كارهاي شما كدام اثر است؟
شاه بيت غزل كارهايم درآثار ديني چندين اثر به صورت همزمان است. دعاي عرفه حضرت سيدالشهدا (ع)، خطبه فدك حضرت زهرا (س)، خطبه غدير خم و نفسالمهموم و طبعا صحيفه مباركه سجاديه. تنها افسوسم اين است كه كاش صحيفه امام سجاد (ع) را در همين سنين چهل سالگي ترجمه ميكردم تا قدر و منزلت و ارزش آن را، پس از مشرف شدنم به مكه و مدينه منوره، بيشتر درك ميكردم. در ميان آثار كلاسيك و ادبيام، بدون لحظهاي ترديد، كمدي الهي دانته و كتابي به نام "معبد سكوت" اثر تاماس اسپالدينگ و "جزيره روز پيشين" اثر اومبرتو اكو.
چرا در ابتداي كتابهايتان آياتي از قرآن حكيم ميآوريد؟
به دليل عشق و سرسپردگي و اخلاص و ارادت و احترامم به خداي متعال، كه خدايي هماره بخشاينده و مهربان و توبهپذير است. و نيز براي اين كه زماني كه موسسه نشر تير را با شوهرم راهاندازي كرديم، اين عهد و پيمان را با خدايمان بستيم كه همواره در راه ارتقاي فرهنگ و اعتقادات خوانندگانمان بكوشيم و از اين طريق، اعتقادات ديني خود را نيز با نهايت مباهات و افتخار اعلام كنيم. از سوي ديگر به خود ميانديشيدم كه كتابهاي من به اكثر نقاط جهان خواهند رفت، و لذا يقينا عزيزان ايرانياي هستند كه در خارج از ايران به سر ميبرند، و شايد به دليل مشغله كاري يا فراموشي يك رشته اعتقادات كاملا سنتي ميان ما ايرانيان انجام برخي مراسم ديني خود را از ياد بردهاند با به انجام آنها همت نميگمارند.
لذا، بهترين كار براي اين عزيزان اين است كه زيباترين قسمتهاي قرآن مجيد را برگزينم و در صفحه سوم كتابم جاي دهم تا بدين شكل با مطالعه كتاب ناچيز اين كمترين، دست كم چند آيه شريفه از قرآن مجيد را با احساسي خوشايند تلاوت كنند، و به خداي متعال باز هم نزديكتر گردند.
نامههاي زيادي از ايرانيان خارج از ايران دريافت ميكنم دال بر اين كه با مطالعه كتابهاي اين كمترين، از مطالعه آيات قرآن مجيد نيز نهايت لذت را ميبرند و همواره در اين انتظار به سر ميبرند كه ببينند در كتاب جديدم، كدامين آيات را برگزيدهام! و يا نقل ميكنند كه به سوي قرآن مجيد جلب شدهاند و گهگاه كه فرصت ميكنند، به تلاوت برخي از سورههاي آن كتاب آسماني ميپردازند و از اين بابت، از اين كمترين سپاس ميگويند. اما هرگز كسي پيدا نشده است كه از كار اين كمترين در اين مورد، ايرادي گرفته باشد و يا خداي ناكرده به تمسخر روي آورده باشد. همه ايرانيان مقيم خارج از ايران، نهايت علاقه و احترام را به اين قانون موسسه نشر تير ابراز كردهاند و ميكنند. از اين بابت نيز خداي را شاكرم.
با توجه به اين كه از تحصيلات دانشگاهي بالايي برخوردار هستيد و نيز به چند زبان خارجي تسلط كامل داريد چرا كار تاليفي نداريد؟
براي اين كه هنوز يك عالم كار ترجمه باقي مانده است. هنوز يك عالم آثار كلاسيك وجود دارد كه لازم است به فارسي ترجمه شود. در ضمن، لازم است خواب ببينم و اجازه اين كار را از عالم بالا دريافت كنم. زيرا هرگز تا آدم اجازه انجام برخي از كارها را نداشته باشد، نميتواند بدانها روي آورد...
با توجه به اين كه مسير و فضاي كاري شما با پدر ارجمندتان جناب آقاي دكتر مهدوي متفاوت است، ميبينيم كه مقدمات برخي از كتابهاي شما را مانند «زن در تصوف و عرفان اسلامي» اثر خانم شيمل را پدرتان قلم زده است. اين رشته پيويد از كجا ناشي ميشود؟ آيا در معرفي و انتخاب كتابها است يا چيز ديگري است؟
به دليل عشق وافري كه به پدر عزيز و نازنينم دارم. پدرم نسبت به ما فرزندان خود، از بالاترين اغماض و مهرباني و سخاوت و مظلوميت و معصوميت و گشاده دستي و سادگي برخوردار بودهاند و هميشه از اين كه خداوند مهربان، چنين پدري نصيبم كرد، او را سپاس ميگويم.
همين طور هم به خاطر داشتن همسري عزيز و مهربان و دوست داشتنياي ، مانند شوهرم. من در هنگام ترجمه برخي از آثار، احساس ميكنم كه بايد به گونهاي، پدرم را هم به داخل فضاي خير و بركتي كه ميان صفحات كتابي جاي دارد، وارد سازم ، لذا همواره از ايشان تقاضا ميكنم كه پيشگفتاري براي اين كمترين بنويسند. تنها در كتاب ميهماني دانته بود كه خود پدرم اعلام فرمودند كه مايلند پيشگفتاري براي ترجمهاي مرحمت فرمايند كه البته من نيز با شور و اشتياق فراوان، فرمايش ايشان را به جان خريدم و بديهي است كه تنها در مورد كتب كلاسيك ارزشمند دنيا، به ايشان پيشنهاد نوشتن يك پيشگفتار آكادميك را ميكنم.
شما مجموعهاي را با عنوان «در آغوش نور» كه در حوزه روانشناختي و عرفان است ، ترجمه كردهايد ضمن تقدير از اين اثر شما ميخواهم بدانم كه با توجه به اين كه در اين حوزه از مولفين برجسته ديگري مانند پروفسور مودي ، (Life after Life) آثاري موجود است، چرا شما با توجه به مهارت بالايي كه در كار ترجمه داريد سراغ اين آثار نرفتهايد؟ چون فكر ميكنم با ترجمه يك اثر خوب، خوبي كار يك مترجم نيز مطرح ميشود.
به اين دليل كه بسياري از آثار روانشناختي و عرفاني، در طول سي سال اخير، به فارسي ترجمه شدهاند. گاه با چند مترجم گوناگون. و از آن جا كه به هيچ وجه مايل نيستم ترجمه مترجم محترم ديگري را ناديده انگارم، لذا از ترجمه مجدد برخي از آثار جدا چشم ميپوشم.
معتقدم كه آدمي نبايد بدين كار روي آورد، زيرا كاري غيراخلاقي است. البته من امسال شازده كوچولو اثر سنت اگزوپري را به فارسي ترجمه كردم، آن هم به دليل عشق مفرطي كه از دوران كودكي (نه سالگي) به اين كتاب داشتهام و هنوز هم دارم. به ويژه شخصيت روباه داستان. شايد اساسا صرفا براي شخصيت روباه داستان، به ترجمه آن كتاب براي فكر ميكنم هزارمين بار در ايران روي آوردم...! بعد هم، من هر كتابي را با استخاره قرآن مجيد به انجام ميرسانم و لذا محدودتر از بقيه عمل ميكنم.
از طرفي، آن هنگام كه هزاران كتاب جالب در سراسر دنيا وجود دارد، چرا آدمي ديگر بار به سوي كتابي بازگردد كه پيشتر نيز در كشور ترجمه شده است؟! البته اين را در ارتباط با آثار كلاسيك جهان نميگويم. درباره آثار روانشناختي و يا رمانهاي معاصر ميگويم.
وضعيت كتابهايي كه از مواريث فرهنگي جهان هستند، به كلي فرق دارد و ما نياز داريم كه از هر اثر باشكوه و مهم دنيا، دستكم سه يا چهار ترجمه گوناگون در اختيار خواننده علاقهمند بگذاريم. از اين روست كه بنده سنفوني روحاني آندره ژيد، رنجهاي ورتر جوان اثر گوته، تريستان و ايزو اثر شاعر گمنام، نمايشنامههاي شكسپير و مولير و اسكار وايلد را ديگر بار با ترجمهاي دقيقتر، تقديم خوانندگان خود كردم.
به هر حال اميدوارم كه سطح دانش و آگاهي جوانان عزيز اين مرز و بوم، به قدرت ارتقاء يابد كه ما هر پنج سال يك بار، بتوانيم ترجمههاي تازهتري از همان آثار كلاسيك دنيا را به خوانندگانمان تقديم داريم.
بتول خالدي