ترانه جوانبخت/ والدين وحشتناک نگاهی به نمایش نامه ”والدین وحشتناک“ نوشته ژان کوکتو
ترانه جوانبخت
کوکتو در این نمایش نامه به شرح زندگی یک خانواده چهار نفره می پردازد. نفر پنجم که قرار است بنابر نظر پسر خانواده به آنها اضافه شود یک زن جوان بیست و پنج ساله است. شخصیت ها عبارتند از: میشل پسر جوان خانواده، ایوون مادر میشل، جورج پدرمیشل، لئونید (که او را لئو صدا می کنند) خاله میشل و مادلن زن جوانی که میشل به او دلبستگی دارد.
کوکتو بنا بر گفته خودش از ذکر اسم فامیلی این خانواده در این نمایش اجتناب کرده و حتی مکالمات تلفنی و ارسال نامه را هم نیاورده است تا هیچ محدودیتی برای شخصیت های نمایش باقی نماند.
موضوع نمایش نامه درباره مخالفت پدر و مادر میشل با ازدواج او و مادلن است. رابطه پدر میشل با مادلن مانع اصلی این ازدواج است. با وساطت لئو خاله میشل آنها راضی می شوند که به خواستگاری مادلن بروند . در پایان نمایش نامه ایوون که می بیند آنها بدون او همه کارها را به انجام رسانده اند دست به خودکشی می زند.
کوکتو در این نمایش نامه نگاه سنتی خانواده های فرانسوی را درباره ازدواج فرزندانشان به تصویر کشیده. اگر چه جامعه امروز فرانسه از این نگاه دور شده اما در اواسط قرن بیستم هنوز خانواده هایی بود که فرزندانشان را محدود می کردند و اجازه ازدواج با هر کسی را به آنها نمی دادند.
به نظر من این که کوکتو در اتاق ایوون نور کمی در نظر گرفته تعمدی است. در واقع بیماری مادلن و این که از خانه خارج نمی شود او را از دنیا مایوس کرده و فقط امیدش به پسرش است. به همین دلیل در اتاقی تاریک زندگی می کند و به تصور این که با ازدواج میشل و مادلن پسرش را از دست خواهد داد به خودکشی کردن تمایل دارد.
مفهوم خیانت را در این نمایش نامه می توان از سه جنبه بررسی کرد. اولین خیانت که به نظر من میل طبیعی پسر خانواده برای ادامه زندگی با زن مورد علاقه اش است توهمی ست که در ذهن مادر او وجود دارد و در واقع یک خیانت خیالی ست که او برای مجبور کردن پسرش برای ادامه زندگی با او آن را مطرح کرده اما خیانت دوم در این نمایش نامه از میل درونی خواهرش به همسرش جورج سرچشمه می گیرد. خیانت سوم که اتفاق افتاده خیانت جورج همسر ایوون به اوست که قبلا با مادلن رابطه داشته و آن را از ایوون پنهان کرده است. اگر خیانت اول را در یک کفه ترازو و خیانت های دوم و سوم را در کفه دیگر ترازو بگذاریم می بینیم که اثر خیانت اول بر روح ایوون از خیانت دوم و سوم هم بیشتر است و او حتی از خبر شنیدن خیانت سوم یعنی خیانت جورج احساس ناراحتی چندان نمی کند در حالی که جدایی پسرش از او برایش غیر قابل تحمل است چون پسرش را در ذهنش به جای جورج قرار داده و چندان تمایلی به فکر کردن به جورج ندارد.
میل ایوون به تصاحب فرزندش برای همیشه و خیانت تصور کردن میشل به او به دلیل تمایلش به زنی جوان نشان می دهد که نقش مادر برای ایوون تا چه حد بیمار گونه است. این که در پایان این نمایش مادلن نصیب میشل شود نقش خیانت دوم را علاوه بر خیانت اول در ذهن ایوون تقویت می کند.
کوکتو تمایل به نظم و بی نظمی را در شخصیت های این نمایش در نظر گرفته است. می بینیم که میشل بسیار بی نظم است و وسایلش روی زمین دیده می شود و مادر و خاله اش از او به همین دلیل ناراضی اند اما مادلن بسیار منظم است و خانه اش ظاهری مرتب دارد. نظم و بی نظمی به عنوان دو قطب مخالف هم کش و قوس سرنوشت میشل و مادلن را سبب می شود. به نظر من کشش و احترام ظاهری لئو به مادلن در ابتدا و سپس تغییر تصمیم او برای برهم زدن ازدواج مادلن با میشل را می توان در همین تاثیر جستجو کرد. مادلن به لئو وعده می دهد که زندگی او با میشل سبب خواهد شد که میشل فردی منظم شود و این تاثیر در روحیه میشل مثبت است اما لئو زیر بار وعده مادلن نمی رود. به نظر من این زیر بار نرفتن به تمایل ثانوی لئو به بی نظمی مربوط است که سال ها خودش را از آن دور کرده بود و با صرف دقت به اداره زندگی خانواده ایوون پرداخته بود. یعنی این بازگشت درونی لئو به بی نظمی یک بازگشت خود به خودی ست که در همه وجود دارد و باید با صرف انرژی در جهت روند رو به نظم قرار گیرد. به نظر من کوکتو از به نمایش گذاشتن شخصیت لئو سعی در انتقال این جریان خود به خود بی نظمی در انسانها دارد. کوکتو می خواهد به ما بگوید ما همه بی نظم هستیم و اگر نظم در زندگی مان دیده می شود به این دلیل است که با کشش درونی و تمایل به بی نظمی مان مبارزه می کنیم و انرژی صرف می کنیم تا نظم را به جای بی نظمی برقرار کنیم. این همان فرایند رفت و برگشت خود به خودی به سمت بی نظمی و صرف انرژی به سمت نظم است که در جهان دیده می شود و جهان را در هر لحظه وسعت می دهد. به نظر من کوکتو خواسته در این نمایش بخشی از این فرایند همگانی را در خانواده ای کم جمعیت نشان دهد.
بازیگری نقش میشل در این نمایش نامه بر عهده ژان ماره است که با ژان کوکتو زندگی مشترکی داشت. واگذار کردن نقش میشل به ژان ماره نشان می دهد که کوکتو همان طور که در زندگی خودش پیش آمد در نمایش نیز به تمایل مرد به زن فکر می کرد و حتی برای دوست خود که با او زندگی می کرد نقش یک مرد که به زن گرایش دارد را در نظر گرفت.
زمان در نمایش نامه به صورت خطی پیش می رود و برگشت به گذشته جز در روایت های خاطرات خانواده دیده نمی شود. ضمنا شخصیت ها در این نمایش چند گانه نیستند و هر کدام فقط در یک نقش ظاهر می شوند. به این دلیل متن نمایش نامه ساده است.
منبع:
Les parents terribles- Jean Cocteau- Gallimard- 1987- Paris