سكوت وسيله و هدف توامان شعر
شعر با سكوت آغاز مىشود و به سكوت مىانجامد. اين تصور رايج، و تا اندازهاى درست، كه شعر از كلمهها ساخته مىشود، اين حقيقت را در پرده مىبرد كه شعر واقعى برساختهى توامان كلمه و سكوت است.
پيش از آغاز هر شعرى سكوت است و پس از پايان آن سكوت؛ پس از هر كلمهاى در شعر سكوت است و در ميان هر دو هجاى يك كلمه شكوت؛ ميان هر دو سطر شعر سكوت است و ميان هر دو بند شعر سكوت.
اما سكوت به معناى خالى و خلأ نيست و به ميزان كلمههاى شعر چيزى براى گفتن دارد. پس سكوت نيز همانند كلمه وسيله و هدف توامان شعر است. سكوت شعر همچون سكوت طبيعت، گفتنى دارد، همانند سكوت شبانه دريا در قياس با صداى امواجش در يك روز توفانى.
سكوت شعر، شروع شكلگيرى كلمه در مخاطب است. عنصرى كه مخاطب را در ساختن شعر سهيم مىكند؛ شاعر خود مخاطب مىشود و مخاطب شاعر. آنجا كه شاعر از گفتن بازمىايستد، تنها سكوت است كه توان گفتن مىيابد. و آنچه در سكوت بيان مىشود، چيزىست كه كلمه توان بيانش را ندارد. با سكوت «بيانناپذير» و «ناممكن» بيانپذير و ممكن مىشوند.
شعرى كه «همهچيز» را مىگويد يا مىخواهد بگويد، در نهايت در مخاطب ادامه نمىيابد؛ چيزى مىشود دستبالا همچون حرفهايى «زيبا» كه مىتوان آن را نقل كرد و توضيح داد. شعر واقعى اما نقلناپذير و غيرقابل توضيح است. و آنچه شعر را توضيحناپذير مىكند همان حضور نيرومند عنصر سكوت در آن است كه فقط در سكوت شاعر و تداومش در مخاطب «معنا» مىيابد. پس سكوت نَفَس شعر و ضامن حيات و تداوم آن است. همين سكوت است كه شعر را از «غيرمنتظره» سرشار مىكند؛ امرى كه به همان ميزانى كه خواننده را غافلگير مىكند، خود شاعر را هم به شگفتى وامىدارد. اگر شعر خود شاعر را به شگفتى واندارد، مخاطب قطعا غافلگير نخواهد شد، و اين كلام غافلگيركننده معمولا پس از سكوتى ژرف رخ مىنمايد.
دشوارى آنچه كه آن را «فهم شعر» مىنامند نيز دقيقا در همينجاست. خواننده شعر نيز بايد علاوه بر خواندن كلمهها، خواندن سكوت را نيز بياموزد. به اين اعتبار دشوارى درك شعر، نه مشكل شعر كه مشكل مخاطب شعر است. اين مخاطب است كه بايد نشان دهد تا چه ميزان قادر است خود را در برابر سكوت شعر بگشايد و به هزارتوهاى مهآلود آن وارد شود.
مشكل اينجاست كه انسان معاصر تا حد زيادى از توان شنودن صداى سكوت و فهم معناى سرشار آن عاجز شده يا شايد از او مىهراسد. اما خواننده آزموده و مجرب شعر مىداند كه سكوت بخشى از حقيقت جهان است و براى رهيافتن به اين حقيقت بايد رنج شناخت زبانش را نيز بر خود هموار كرد؛ زبانى كه شعر و موسيقى بهترين فضا را براى تجلى آن فراهم مىكنند.
بهنام باوندپور