آینههای رنگپریدهnew شعرهای نسل من از اتفاق خالی است
سید ضیاء قاسمی
اشاره:
نقدی بر مجموعه شعر آینههای رنگپریده اثر مهدی مظفری ساوجی
مهدی مظفری ساوجی، دوست من است، بهطوری كه وقتی دیر به دیر میبینماش دلم برایاش تنگ میشود. مهدی مظفری ساوجی، متولد سال 1356 و همنسل من است و من اگر نقدی دربارهی آثارش دارم، این نقد را به آثار دیگر همنسلانم و آثار خودم هم وارد میدانم. وقتی مجموعهی «آینههی رنگپریده»اش را میخوانم. میبینم كه دوست من مظفری هم مثل خود من و مثل دیگر دوستانمان، شعرهایی دارد كه به نحو قابل تأملی طبق معمولاند و مجموعهای كه طبق معمول است، تمام مجموعه را مخاطب فقط یك بار میخواند و در این میان چند تایی از شعرها را یا علامت میزند، یا نشان میكند و ممكن است آنها را در جایی بنویسد و مجموعه را در ته قفسه در زیر كتابهای دیگر بگذارد و یا اگر این كار را نكند، هرگاه كه مجموعه را به دست میگیرد، همان چند شعر نشان شده را میخواند.
نسل ما، یعنی شاعرانی كه از سال 1352 تا 1358 سال تولد اغلب ماست و در فاصلهی سالهای 1368 تا 1376 در مسابقات مهم، سازنده، پرهیجان و به یادماندنی دانشآموزی آن روزها شركت میكردیم ـ البته اغلب ما ـ و هر سهشنبه برای خریدن روزنامهی اطلاعات و خواندن صفحهی «بشنو از نی» به پای دكههای مطبوعات میرفتیم و از آخرین آثار همدیگر در آن صفحه باخبر میشدیم؛ در حال حاضر همه شعرهایی میگوییم كه دچار یك مشكل عمده است و آن طبق معمول بودن شعرهایمان است. این مسأله را هربار كه مجموعهی یكی از این شاعران را خواندهام، دلم خواسته و وسوسه شدهام كه بنویسم. اما هر بار گرفتاری و كاهلی كه خصلت ذاتی ما شاعران است، باعث شده تا این حرف را نوشته نتوانم و حالا هم خوشحالم و هم ناراحت كه این قرعه به دوستم، مهدی مظفری، اصابت كرده و این مطلب را دربارهی كتاب ایشان مینویسم.
گفتیم شعرهای نسل من و شعرهای این مجموعه طبق معمولاند، یعنی اینكه در ابتدا شعرند و در شعریتشان هیچ شبهه و درنگی نیست، از تمام عناصر شعری به شكل سالمی بهره میبرند و این عناصر به هماهنگی مألوفی در آثار رسیده و انرژی شاعرانگی را در تمام شعر به نسبتی كه باید، پخش میكنند. این شعرها زبان محكم و بیعیب و نقصی دارند، زبانی كه پختگی خاصی دارد و كمتر میتوان اشكالی را در آنها پیدا كرد. من این مجموعه را كه میخوانم، به آن صورت در زبان شعر چیزی را پیدا نمیتوانم كه به آن گیر بدهم و بنویسم كه شاعر از مشكلات زبانی رنج میبرد و این هم مثال:
در مجموعهی «آینههای رنگپریده» تقریباً بافت زبانی تمام شعرها اینگونه است:
«باید كویر
پیامی
با خاك پیر داشته باشد
كاین سان شگرف و ژرف
با آسمان سرخوش بیدارش
هر شب
از نغمههای نقرهای الماس ریزهها
سرشار میشود»
«شاید كویر»
در این چند سطر اگر به بافت زبانی شعر دقت كنیم، مجموعه كلمات و تركیبهایی را میبینیم كه یكدست و تراشخوردهاند. كلمات چه به لحاظ موسیقی معنوی و چه به لحاظ موسیقی آوایی با هم تناسبهای دلانگیزی دارند و همه از یك نوع و یك جنس هستند و بدون اینكه از كادر بیرون بزنند، در ساختن فضای مورد نظر به وحدت میرسند و به كمال آن فضا را خلق می كنند. در هر سطر، كلمهای هست كه ضمن مركزیت پخش انرژی زبان و عاطفه و خیال در آن سطر، مستقیماً زنجیرهی تداعی فضا را به سطر بعدی منتقل میكند. كلماتی مثل كویر، خاك، پیر، شگرف، ژرف، آسمان،بیدار، شب و سرشار، زنجیرهی ساخت فیزیكی فضا در این چند سطرند. به همین نحو تركیبها همه از جنسی كه قابلیت با هم بودن را دارند، ساخته شدهاند و ایجاد تصویر یا مفهوم میكنند. در همین چند سطر هیچ كلمهی اضافهای كه بشود آن را خط زد و كلمهی نامربوطی كه بشود آن را عوض كرد، نیست و این خصیصه تقریباً در تمام بافت زبانی این مجموعه وجود دارد. پس شعرهای این مجموعه عیب و نقص عمده و چشمگیری در زبان ندارد و با زبانی دارای ساخت و اسكلت و محكم در این مجموعه مواجه هستیم.
به غیر از زبان، در حیطهی تخیل نیز این مجموعه،از ذهنی تربیت یافته برمیخیزد و تخیل در همهجا در تعامل خوبی با زبان قرار دارد و تخیلی مغشوش و غامض و وهمآلوده نیست، بلكه تخیلی صاف و بیپیرایه و واقعی است.
«به راه میافتد
با گامهای گران سر
باد
و سینه میكشد
بر بام خوابهای درختان
سرد»
تصویر مركزی، و تصویرهای پوششی كه در این چند سطر ساخته شدهاند، نشان از بیپیرایه و واقعی بودن و توانایی قوی تخیل این شاعر است و البته با نگاهی از زاویهای جدید به چنین تصویری كه در عالم واقع وجود دارد. دیگر عناصر شعر نیز در این مجموعه كاركردی همینگونه دارند، بیعیب و نقص آنگونه كه به چشم بیاید، اما...
بضاعت شعری اكثریت شاعران همنسل من همینقدر است. یعنی فقط به همین بسنده میكنیم كه شعرهای ما چفت و بستی محكم و بیاشكال داشته باشند، بهطوری كه نتوان بر آن ایرادی پیدا كرد و تصاویر و تعابیر ما نیز تقریباً تازه باشد كه ایراد كهنگی و تكرار را از شعرمان برطرف كند، ولی در شعر همهی ما و در شعر مهدی مظفری، اتفاقی نمیافتد. شعر نسل من از اتفاق خالی شده است و ما در جستوجو و در تلاش آن نیستیم كه راهی تازه پیدا كنیم و بنایی تازه پی افكنیم و از شعر یكی از ماها یك دید تازه، یك نوع نگاه تازه، آنگونه كه جامعهی ادبی را متوجه خود كند و به هیجان درآورد، به دست نمیآید. زبان همهی ما اگرچه محكم و بیعیب است، اما لحن و ساختاری تازه و متفاوت از دیگران ندارد و تصاویر ما گرچه تازهاند، اما شیوهی ساختن و طرح آنها همگی یك فرمول دارد و همهی این تصویرها را با یك شیوه میسازیم.
حسین تقدیسی، علیرضا سیاهی لایین و محمد رمضانی فرخانی در آن اوایلی كه نسل ما رو آمدند، به نوعی میسرودند كه آن اتفاق در شعرهایشان وجود داشت و به سرعت هم در آن ایام جامعهی ادبی را متوجه خود كرد؛ اما این حركت ادامه نیافت. تقدیسی و سپاهی از شعر دست كشیدند و دیگر خبری از آنها نشد. رمضانی فرخانی حالا بیشتر از آنكه به كار شعر باشد، به كار نقد است و اگر گاه گداری هم شعری از او میشنویم، بر همان سیاق سابق است. شاید محمدسعید میرزایی را بتوان در این زمینه موفقتر از دیگران دانست كه با انتشار مجموعهی اولاش «درها برای بسته شدن آفریده شد» و بعد استمرار حركتاش در شعر روز اتفاق ایجاد كرد و این اتفاق جای خود را باز كرد. برای اینكه این اتفاقاتی كه دارم از آنها مینویسم، عینیتر شود، خصیصهای را از هركدام مینویسم. حسین تقدیسی باستانگرایی شگفتی داشت كه كاملاً ابداعی و جدید بود و این باستانگرایی را در تمام عناصر شعر پخش میكرد. من تا به حال در شعر كلاسیك ندیدهام كه شاعری به این خوبی باستانگرایی كند و این باستانگرایی امروزی و برخاسته از یك ذهن مدرن باشد و این صدا تنها صدای حسین تقدیسی بود. یك اتفاق كه دیگر تكرار نشد.
«مرد خراسانی بشكوه! موقوف اوجت بادهایند
هرچه پرنده آسمان راست، پرهای از بالت جدایند
وقف پَر پرواز محوت آبیترینهای نشا بور
زخم از مغول خورده! تو رایند هرآنچه در خورد تو آیند»
علیرضا سپاهی لایین بسیار نرم، ساده و روان،اما چندلایه میسرود. جزئیگرایی بسیار سنجیده و كنجكاوانه و بیان راحت، مخاطب را به خوبی جذب شعرهایش میكرد. زبانی به دور از هرگونه شكستگی، پیچیدگی و شقالت و تدوینی با ضرباهنگ كاملاً حرفهای بین چشماندازهای وسیع و نماهای بسته از اشیا و اتفاقات جزیی، خصیصهی دیگر شعرهای سپاهی بود كه برای او یك سبك شده بود و آنگونه سرودن در جامعهی ادبی،یك اتفاق،
«همین كه رد شدیم از مقابلاش
شكست مرد و ریز ریز شد دلاش»
«فوارهها كه یخ زده بودند، وا شدند
در ناگهان ظهر زمستان رها شدند
فوارههای واشده با دستهای زلال
در دست آفتاب زمستان عصا شدند»
محمد رمضانی فرخانی با وسعت فوقالعادهی دایرهی واژگانی و زبان شناور و سیالاش و ذهن جنونمند و آشفته و دیدگاه شهودیاش، سبكی تأثیرگذار ایجاد كرد و خیلیها را به سرودن به آن شیوه واداشت:
«ورود عشق از درهای ناممكن تماشایی است
بیا قرآن به رویم باز كن هرچند مسدودم»
متأسفانه ملاحظهی اینكه مطلب در نیم صفحهی مهر بگنجد، را وادار میسازد كه مثال به صورت محدود بزنم و از عناوین بهصورت تیتروار بگذرم و به اشارهای بسنده كنم كه مبادا صفحه تخت شود و خوانندگان بگریزند.
خصایصی كه برشمرده شد، همه و همه میتوانند سَبك بسازند، صدا شوند و اتفاق به وجود بیاورند كه حالا در شعر نسل من و در شعرهای مظفری اینگونه خصایص نیست و شعرهای ما خالی از اتفاقاند. از ابتدا تا به انتهای مجموعه شعر «آینههای رنگپریده» تصاویر زیبایی را میتوانیم پیدا كنیم كه از درك آنها لذت میبریم، اما این تصاویر خاص نیستند، شگرد ویژه و بدیع و منحصر به فردی در ساخته شدن این تصاویر و عناصر غیرمعمولی در ساختارشان به كار برده نشده است.
در زبان اما شاعر سعی كرده است اتفاق ایجاد كند، ولی در این كار توفیقی به دست نیاورده است. شاعر با كلمات كهن و نحوی قدیمی سعی در باستانگرایی دارد، اما این سعی فقط در حد زبان باقی میماند و دیگر عناصر شعر را درگیر نمیكند و درنتیجه زبان از شعر جدا میماند و شعر باستانگرا نمیشود. این قضیه به علت این است كه جزئی از نظام ذهنی شاعر نیست و شاعر ذهن و زندگیاش امروزی است، بدون اینكه آن را بتواند با باستانگرایی آمیخته و ادغام كند. او وقتی در امروز به سر میبرد، باستانگرا نیست و وقتی باستانگرایی میكند، دیگر امروزی نیست:
«ستوار و پرشكیب در استادی
با هرچه ناروا و روا هموار
خارای سالخورده چه نقشی تو
كز شكوه وز مطالبه داری عار»
(با بغضهای سوخته)
«نگر
كه در این زمینه حقیقت را
باید
بر نگارهی باور
با خون گرم خویش نگاری
یاری»
(بر كف باور)
غیر از این تلاش نافرجام باستانگرایی در زبان، دیگر چیزی در این دفتر نیست كه بشود آن را جدای از دیگر مجموعهها دانست و برای آن برجستگی قایل شد و این عارضهی تمام مجموعه شعرهای شاعران نسل من است.
سعی می کنیم شعر های ما چفت و بستی محکم و بی اشکال داشته باشد.اما در این شعر ها هیچ اتفاقی نمی افتد.
منبع:IRICAP.com