صد سال تنهایی/ترانه جوانبختnew
ویژگی های رمان صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز (۲)
ترانه جوانبخت
مارکز در چند جای رمان زمان را به عقب می برد اما این برگشت زمانی به گذشته تاثیری در انسجام روایت ها ندارد و باعث پیچیدگی داستان نمی شود.
داستان تنها یک راوی دارد که سوم شخص است اما اگر در بخش های مختلف رمان روایت به شخصیت های مختلف سپرده میشد با توجه به تفاوت ذهنیتی که هر کدام نسبت به دیگران دارد داستان زیباتر می شد و در عین حال از این سادگی روایت بیرون می آمد.
مدلول های آشنایی زدایی در این رمان به وسیله دال هایی که در حالتی نامتعارف و غیر مرتبط با هم هستند به ذهن خواننده رمان متبادر می شوند. مارکز این آشنایی زدایی را به چند روش انجام داده: ۱. شخصیت پردازی با استفاده از رفتارهای غیر معمول شخصیت ها ۲. شخصیت پردازی از طریق سخنان متفاوت شخصیت ها۳. غریب جلوه دادن مکان و زمان در روایت ها. هر سه روش فوق در این رمان به چشم می خورد.
شش نسل مختلف در رمان محورهای اصلی حوادث هستند اما تفاوت هایی که در شخصیت های این شش نسل وجود دارد نه تنها باعث تنوع محتوایی رمان شده بلکه به لایه دار شدن ساختار آن کمک کرده است. این لایه ها حین روایت رمان به موازات هم پیش نمی روند و نویسنده سعی در انقطاع آنها داشته که باعث تشکیل ساختارغیر موازی در رمان شده است. به این دلیل محتوا و ساختار رمان با هم تطابق دارند و با هم در تقویت اثر مدلول های متن در ذهن خواننده رمان موثر بوده اند.
عدم قطعیت ویژگی بارز حوادث رمان است. نویسنده با پررنگ کردن این خصوصیت باعث شده که خواننده مدام در بخش های مختلف رمان شک کند و همین عامل به غریب جلوه دادن مکان و زمان در رمان کمک کرده است.
سه نوع مکان در رمان وجود دارد: ۱. مکان های غیر معمولی ۲. مکان های معمولی ۳. مکان های بینابینی. مارکز در هر مکان مکان های دیگر را جا داده یعنی مکان جایی که فقط یک نوع حادثه در آن رخ دهد نیست بلکه حالتی دایره وار دارد که در هر دایره دایره های دیگر - مکان هایی با ویژگی های متفاوت- جا دارد. این ویژگی سبب تقویت عدم قطعیت رمان شده است.
تغییر زمان از زمان عادی (شامل رخدادهای معمولی) به زمان غیر عادی (زمانی که حوادثی عجیب در آن رخ دهند) و برگشت به زمان عادی باعث چند لایه بودن ساختار رمان شده است. در این حالت همه حوادث رمان در یک راستا در ذهن خواننده پیش نمی روند بلکه بعضی حوادث بیشتر از بقیه باورپذیر به نظر می رسند.
ذهن خواننده در حین خواندن رمان بین انطباق دادن شخصیت ها با خود و تفاوت قائل شدن بین خود و آنها در شک می ماند و نه مورد اول به طور صد در صد رخ می دهد نه مورد دوم یعنی مارکز با وجود غریب جلوه دادن حوادث رمان حس انطباق پذیری شخصیت ها نسبت به خواننده رمان را از بین نبرده و آن را برای همه قسمت های رمان حفظ کرده است.
در رمان بازی زبانی وجود ندارد و پرداختن به زبان هدف نویسنده نبوده بلکه زبان وسیله شخصیت پردازی بوده است.
رمان صد سال تنهایی با روایت جزئیات زندگی در دهکده ای تصوری که به زادگاه مارکز بی شباهت نیست زندگی در کلمبیا را به خوبی به ذهن خواننده منتقل می کند و تداخل اثر شخصیت های مختلف داستان در واقع شدن حوادث به زیبایی در آن شرح داده شده است.
منبع:
صد سال تنهایی- گابریل گارسیا مارکز- ترجمه بهمن فرزانه- انتشارات امیر کبیر- چاپ چهارم- ۱۳۵۷- تهران.