محمد زهری محمد زهری شاعر معاصر در مرداد 1305 در یکی از روستاهای نزدیک شهسوار به دنیا آمد چهار ساله بود که از زادگاه خویش به تهران و سپس به ملایر و شیراز رفت و از سال 1321 در تهران اقامت گزید در سال 1332 در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات تهران لیسانس گرفت و بعدا دوره دکترای ادبیات فارسی را نیز گذراند چند سال دبیر ادبیات بود سپس به سازمان برنامه منتقل شد و در سال 1341 به کتابخانه ملی رفت و در آنجا مشغول شد عاقبت در روز شنبه 15 اسفند 1373 در بیمارستان آسیا در تهران بر اثر سکته قلبی درگذشت.منبع: ویکی پدیا
از او جزيره (1343)، گلايه (1345)، شبنامه (1347)، ...و تتمه (1347)، مشت در جيب (1351)، پير ما (1356) منتشر شده است.
1
غروب بود
شکسته بال ترين مرغ
روی شاخه نشست
جدا ز قافله همرهان چابک بال
ز اوج فاصله اش
تا کرانه های محال
غريب بود
پرندگان مهاجر
گذشته از سر گلدسته های قله کوه
رسيده تا حرم چشمه های آب زلال
شکسته بال ترين مرغ
با دعای سفر
برای کوچ مهاجر
رسيده تا مقصود
اميد عافيت و خير عاقبت دارد.
پرندگان مهاجر !
به يادتان گذرد
آن شکسته بال ترين مرغ
جدا ز قافله
از اوج مانده
خونين بال ؟
شکسته بال ترين مرغ
هميشه
با پر انديشه
پا به پای شماست...
از چپ به راست ؛ مرتضا کيوان ، احمد شاملو ، نيما پوشيج ، محمد زُهَری ، سياوش کسرايی
2
یک قطره از آسمان به دریا که چکید
در سینه من ستاره ای گشت پدید
یک چند چنان نرمی قویی وحشی
امواج به روی بستر من لغزید
روزی ز پریشانی سر رشته ی بخت
غواص به دریای دل، آرامم دید
بگرفت و شکست و گوهرم را بربود
بگذاشت مرا شکسته و بی امید ...
در ساحل روزگار پوچم اکنون
کس دست نیاز بر سر من نکشید
افتاده و داده گوهر دل از دست
من یک صدفم تهی دل از مروارید