نقد ساختگرا بر یک غزل حافظnew
" شورش بر خلاف گفتمان غالب "
زهرا عبدی شاعر مجموعه شعر تازه چاپ شده ی < تو با خرسِ سنگین تر از کوه رقصیده ای>
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
[حافظ شيرازي]
متنی که پیش روست، متن شاعرانه ای است که سرشار از تقابل هاست. تقابل اصلی در متن، تقابل عشق حقیقی و زهد ریایی است که بیشتر تقابل های موجود در متن در خدمت این تقابل اصلی اند.
لوی اشتراوس در مقام انسان شناسی ساختارگرا ، تخالف های دوتایی بنیادی را در بسیاری از اندیشه های بدوی کشف کرده بود؛ به عنوان مثال بلند و پست، روشن و تاریک و ...
در این شعر نیز صف آرایی عجیبی از این تقابل ها می بینیم:
صدای شاعر "منی " ست عاشق پیشه در تقابل با "تویی" که زهد ریایی را برگزیده ای : "منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن/ منم که دیده نیالودم به بد دیدن".
کلماتی که در این جدول تقابل ها در ردیف "من عاشق" قرار می گیرند، عبارتند از: "وفا" که در تقابل با "بی وفایی" است. که در خدمت تقابل اصلی یعنی تقابل عشق و زهد ریایی قرارمی گیرد.
"وفا" که از آن ِ"عشق" است و"بی وفایی" از آن ِ ریاکار:" وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافریست رنجیدن".
"رنجیدن" در تقابل با "آسایش"، که "رنجیدن" از آن ِ عاشق است و "آسایش" حقیر زندگی روزمره از آن ِ زاهد ریاکار:
" که در طریقت ما کافری ست رنجیدن"
"راه نجات " در تقابل با "گمراهی"، که نتیجه ی عاشقی ِ بی چشم داشت است و "گمراهی" عاقبت زندگی ریاکارانه برگزیدن: "به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن".
"عیب پوشی" در تقابل با "پرده دری "، که عاشق ِ صاحب کرامت ِ عاشقی به آن مزین است و زاهد ریاکار ، کاری جز پرده دری ندارد که در واقع تضمین زندگی حقیرش است.
"خودپرستی"یا "خودخواهی" در تقابل با "فروتنی" است که زاهد ریاکار به خاطر دچار بودن به خودپرستی است که دیگری می آزارد و پرده دری می کند، اما عاشق از خود گام بیرون نهاده است،پس همه معشوق شده است و خودی نمانده است که در برابر عشق عرض اندام نماید.
"میکده" در تقابل با "مجلس وعظ" است. از آنجا که "می" در محور جانشینی ، استعاره از عشق است و وجه شبه که در هر دو "ازخود بیخود شدن" است حذف شده است. پس در محور جانشینی،"می"به جای "عشق" نشسته است، پس عاشق "میکده " را به جای "مجلس وعظ زاهد" بر می گزیند تا از خود پرستیدن رهایی یابد. که ویژگی مهم عشق رهایی از خود است و جایی در وجود برای دیگری در نظر گرفتن است. عاشق؛ ابدیت فعال است و زاهد؛ منفعل تاریخ ِ مصرف دار است.
"شنیدن" در تقابل با " نشنیدن" است. عاشق به وعظ زاهد که قرار گرفتن در گفتمان مسلط و ایدئولوژی تحمیل شده است، وقعی نمی نهد. پس هرگز صدای او را نمی شنود و نمی خواهد که بشنود.
چنان که ذکر شد ، تقابل اصلی در این شعر ، تقابل میان عشق ِ بی ریا و زهد ریایی است ، که این مفهوم از دل تقابل و تنش، با هماهنگی زیبایی گره خورده است. هماهنگی میان عشق و عناصرش که در تقابل با نیروی بازدارنده ی گفتمان غالب است.
این تقابل حتی در وزن شعر نیز به چشم می خورد. وزن شعر از دو رکن" ت َ تن ت َ تن"و " ت َ ت َ تن تن" به تناوب تشکیل شده است که خود مفهوم تقابل میان دو مفهوم اصلی در شعر را در فضای موسیقیایی تاکید می کند.
و اما اتحاد"دال" و"مدلول" را تولد نشانه در متن نامیده اند و معناآفرینی، برقراری رابطه بین نشانه هاست.
تاکید بر عاشقی گزیدن، نشانه ای است در متن که از اتحاد دال هایی چون :"وفا"،"رنجش"،"راه نجات"، "کشش"،"عارض خوبان" ، " جام می" و ... با مدلول هایی چون: "در راه عشق صبوری کردن" ، "ایمان به پایان خوش عشق داشتن" ، "جاذبه ی راه و روش عاشقی" ، "دریافتن زیبایی هستی" ، گره می خورد.
متن با کنار هم نشاندن این نشانه ها بر" شیوه ی عاشقی برگزیدن " تاکید می ورزد.
کارکرد نشانه ها در متن همه تقبیح زهد عوام فریبانه و تشویق عشق ورزیدن است."جام می"، "میکده"، "ساقی" در محور هم نشینی، مجاز از شراب نابی است که این شراب نادر در محور جانشینی، استعاره ازعشق است.عشقی که در تقابل اصلی با گفتمان غالب و مسلط جامعه است و مهم ترین نشانه ای است که در متن از اتحاد دال ها و مدلول ها حاصل شده است.
اما وزن شعر که ریتمیک و از ارکان متناوب تشکیل شده است بر فضای غنایی اثر تاثیر دلنشینی نهاده است.
از نظر ساختاری قافیه که در آن اختلاف معنا بر پایه ی همسانی آوایی، شکل گرفته است، بسیار هوشمندانه به کار گرفته شده است. قافیه مصدر فعل است که وجه امری در ان مستتر است.
در این متن، شاعر از ده کلمه در قافیه استفاده کرده است که نیمی از آن ها امر به انجام کار و نیمی دیگر به انجام ندادن کاری است... که قافیه نیزدراین متن شاعرانه در خدمت مفهوم تقابل اصلی در متن است.
تمامی افعال امر مثبت، در خدمت مفهوم توصیه به تجربه عاشقی است: "عشق ورزیدن"، "گردیدن گرد رخ زیبای یار" و ... و افعال بازدارنده نیز نشانه هایی هستند که کارکرد آن ها "نفی طریقی جز عشق برگزیدن" و "نفی ریاکاری " است:
"خراب کردن نقش خود پرستیدن"،"کافری ست رنجیدن"،"وعظ بی عملان را نشنیدن"،"دست زهد فروشان را نبوسیدن" و...
چنان که گفته آمد ساختار اصلی در این متن بر اساس تقابل میان عشق ناب و بی ریای انسانی با نفاق و ریای زهد فروشانه است که در واقع الگوی تکرارشونده در متن است.